کتابهای قدیمی کجا هستند
بهاءالدین مرشدی
داستاننویس
همین چند روز پیش بود که سری به یک کتابفروشی زدم و سر تا پای قفسههایی را که دوست داشتم گشتم. اصلاً بیهدف نمیدانم دنبال چه بودم. ققسههای تئاتر و داستان ایرانی و خارجی و فلسفه و اسطوره و شعر. اینها شاید علاقهمندیهای من باشد. بعضیوقتها که به کتابخانه شخصیام سر میزنم و بعضی کتابها را میبینم که نخواندهامشان و میدانم هیچوقت هم نمیخوانمشان، با خودم میگویم چرا این کتاب را خریدهام و بعد فکر میکنم که یک زمانی به این مقوله علاقه داشتهام و حالا هم علاقه دارم اما الان دلم میخواهد کتابهای دیگری بخوانم که دوستتر دارمشان. برای همین بود که هی در میان کتابها گشتم و گشتم.
همین چند روز پیش ویدیویی دیدم که در آن تبلیغ کتاب بود. کسی که تبلیغ میکرد میگفت توجه کردهاید وقتی در کتابفروشی کتابی را برمیدارید اول به سراغ قیمت کتاب میروید این درحالی است که باقی جنسهایی که میخریم چندان توجهی بهشان نمیکنیم. واقعیت ماجرا هم همین است. من هم وقتی کتابها را برمیدارم قیمت پشت جلد را میبینم. پشت جلد اگر نباشد به سراغ صفحه شناسنامه میروم. نمیدانم این عادت از کجا میآید اما فکر میکنم چون همیشه قیمت کتاب مشخص بوده این عادت در سر ما مانده است. اما در این کتابفروشی قیمت برخی کتابها به طرز شگفتآوری ارزان بود. یعنی کتابها از چاپ قدیم مانده بودند و کسی به سراغ کتابها نرفته بود. همان کتابها اگر الان میخواستند تجدید چاپ شوند حالا قیمتشان یک چیز دیگر بود. بعد با خودم فکر کردم همین قیمتها هم برای زمان خودشان قیمتهای گرانی بودهاند. البته گران که میگویم واقعاً کتاب همیشه نسبت به چیزهای دیگر آنقدر گران نبوده اما بالاخره ما همیشه فکر میکنیم کتاب گران است و به سمتش نمیرویم. ولی کتابهای چاپ گذشته ارزان بودند و یک چندتایی انتخاب کردم و آنها را خریدم و یک چندتایی هم نشان کردم که بروم و آنها را بخرم. یک چندتایی هم نشان کردم که وقتی سالها ازشان گذشت بروم و با تورم روز آنها را ارزان بخرم. اینطوری هم من کتابهایی را که دوست دارم میخرم و هم کتابها از کتابفروشیها خداحافظی میکنند. اما یک چیز را متوجه شدم، آن اینکه هنوز هم تمایل دارم کتابهایی که هیچوقت نمیخوانم هم بخرم.
اما در میان کتابهایی که خریدم یک کتاب هزار و پانصد تومانی هم خریدم که از خریدنش راضی هستم. این کتاب یکی از کتابهای جذاب ادبیات داستانی مکزیک است. رمان «پدرو پارامو» نوشته خوان رولفو ترجمه احمد گلشیری. این کتاب را سالها پیش قرض داده بودم و در کتابخانه نداشتم و دوباره خریدم. هیچوقت علاقهای به دوباره خواندن کتابها نداشته و ندارم ولی اینبار کتاب به من تلنگر میزد که یکبار دیگر مرا بخوان. بعد هم شروع کردم به خواندن. رمانی شگفتانگیز که چنان روزها و سالها و آدمها را درهم و پیچیده کرده که آدم شگفتزده میشود. ماجرای یک آدم و زندگی او در شهری که در آن زندگی میکند و زندگی اعجابآوری دارد. همانطور که خیلی از رمانهای امریکای لاتین این خصوصیت را دارند، خصوصیت رئالیسم جادویی؛ رئالیتهای که در باورها واقعی است اما برای دیگران جادویی به چشم میآید.
داستاننویس
همین چند روز پیش بود که سری به یک کتابفروشی زدم و سر تا پای قفسههایی را که دوست داشتم گشتم. اصلاً بیهدف نمیدانم دنبال چه بودم. ققسههای تئاتر و داستان ایرانی و خارجی و فلسفه و اسطوره و شعر. اینها شاید علاقهمندیهای من باشد. بعضیوقتها که به کتابخانه شخصیام سر میزنم و بعضی کتابها را میبینم که نخواندهامشان و میدانم هیچوقت هم نمیخوانمشان، با خودم میگویم چرا این کتاب را خریدهام و بعد فکر میکنم که یک زمانی به این مقوله علاقه داشتهام و حالا هم علاقه دارم اما الان دلم میخواهد کتابهای دیگری بخوانم که دوستتر دارمشان. برای همین بود که هی در میان کتابها گشتم و گشتم.
همین چند روز پیش ویدیویی دیدم که در آن تبلیغ کتاب بود. کسی که تبلیغ میکرد میگفت توجه کردهاید وقتی در کتابفروشی کتابی را برمیدارید اول به سراغ قیمت کتاب میروید این درحالی است که باقی جنسهایی که میخریم چندان توجهی بهشان نمیکنیم. واقعیت ماجرا هم همین است. من هم وقتی کتابها را برمیدارم قیمت پشت جلد را میبینم. پشت جلد اگر نباشد به سراغ صفحه شناسنامه میروم. نمیدانم این عادت از کجا میآید اما فکر میکنم چون همیشه قیمت کتاب مشخص بوده این عادت در سر ما مانده است. اما در این کتابفروشی قیمت برخی کتابها به طرز شگفتآوری ارزان بود. یعنی کتابها از چاپ قدیم مانده بودند و کسی به سراغ کتابها نرفته بود. همان کتابها اگر الان میخواستند تجدید چاپ شوند حالا قیمتشان یک چیز دیگر بود. بعد با خودم فکر کردم همین قیمتها هم برای زمان خودشان قیمتهای گرانی بودهاند. البته گران که میگویم واقعاً کتاب همیشه نسبت به چیزهای دیگر آنقدر گران نبوده اما بالاخره ما همیشه فکر میکنیم کتاب گران است و به سمتش نمیرویم. ولی کتابهای چاپ گذشته ارزان بودند و یک چندتایی انتخاب کردم و آنها را خریدم و یک چندتایی هم نشان کردم که بروم و آنها را بخرم. یک چندتایی هم نشان کردم که وقتی سالها ازشان گذشت بروم و با تورم روز آنها را ارزان بخرم. اینطوری هم من کتابهایی را که دوست دارم میخرم و هم کتابها از کتابفروشیها خداحافظی میکنند. اما یک چیز را متوجه شدم، آن اینکه هنوز هم تمایل دارم کتابهایی که هیچوقت نمیخوانم هم بخرم.
اما در میان کتابهایی که خریدم یک کتاب هزار و پانصد تومانی هم خریدم که از خریدنش راضی هستم. این کتاب یکی از کتابهای جذاب ادبیات داستانی مکزیک است. رمان «پدرو پارامو» نوشته خوان رولفو ترجمه احمد گلشیری. این کتاب را سالها پیش قرض داده بودم و در کتابخانه نداشتم و دوباره خریدم. هیچوقت علاقهای به دوباره خواندن کتابها نداشته و ندارم ولی اینبار کتاب به من تلنگر میزد که یکبار دیگر مرا بخوان. بعد هم شروع کردم به خواندن. رمانی شگفتانگیز که چنان روزها و سالها و آدمها را درهم و پیچیده کرده که آدم شگفتزده میشود. ماجرای یک آدم و زندگی او در شهری که در آن زندگی میکند و زندگی اعجابآوری دارد. همانطور که خیلی از رمانهای امریکای لاتین این خصوصیت را دارند، خصوصیت رئالیسم جادویی؛ رئالیتهای که در باورها واقعی است اما برای دیگران جادویی به چشم میآید.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه