ریسک پناه بردن به جهان شخصی
آرین وزیردفتری / کارگردان «بیرؤیا»
متأسفانه تصور میکنم با وجود تأکید سیاستگذاران فرهنگی و اهالی سینما، تاکنون سینمای ایران به راهکاری جدید و مشخص برای عملی کردن این حمایتها نرسیده است. فیلمساز اول، احتمالاً بعد از چند سالی کار در فضای فیلم کوتاه یا پشتصحنه سینما، روند مشخصی را برای ورود به فضای سینمای بلند طی نمیکند و به نتیجه رسیدن تولید فیلمش بیشتر مدیون پیگیری و خستگیناپذیری او، جذب سرمایه خصوصی یا روابطی است که خودش برای ایجاد آنها تلاش کرده است. من خوششانس بودم که با تهیهکنندگانی همچون سعید سعدی و هومن سیدی آشنا شدم و آنها به من اطمینان کردند، اما تصور میکنم تهیهکنندگانی با رویکرد ایشان که اهمیت دادن به فیلمنامه و ریسکپذیری در ساختن فیلم اول ملاکشان باشد، کمیاب هستند و بیشتر تهیهکنندگان ترجیح میدهند فیلمنامههای جوابپس دادهای را تولید کنند که فیلمساز خلاقتر به سراغشان نمیرود.
از اتفاقات خوشحال کننده جشنواره فجر در دهه 90 معرفی استعدادهای جدیدی است که با فیلم اولشان در جشنواره دیده شدهاند. تصور میکنم این اتفاق استقبال بیشتری را برای کار با فیلمسازان اول ایجاد کرد، اما همزمان عدهای به جای تمرکز بر استعدادهای جدید، تلاش کردند از فیلمهای موفق این دورهها الگوبرداری کنند، یعنی از فیلمسازان اول در سالهای بعد انتظار میرفت تا به جای داشتن خلاقیت و دادن پیشنهادات تازه ،همان الگوهای معمول فیلمهای موفق را تکرار کنند و تناقض اینجاست که آن فیلمهای موفق خودشان نتیجه پیشنهاداتی تازه بودند! در واقع به جای استفاده از پتانسیل حقیقی این روند، فضا به سمتی رفت که این موفقیتها به نوعی آسیب دید و به همشکل شدن فیلمهای نسل جوانتر سینمای ایران تبدیل شد.
تصور میکنم معادلهای دوسویه چنین فضایی را در سینمای ایران ایجاد کرده است. از یک سو فضای سینمای ایران چندان ریسکپذیر نیست و هر الگوی موفقی سالیان سال در فیلمها تکرار میشود و از سوی دیگر فیلمساز اول احتمالاً بعد از چندین تجربه ناموفق در جلب تهیهکننده و سرمایهگذار به ناچار به سمت نوشتن یا انتخاب فیلمنامه در فضای آشناتر میرود. از این نقطه به بعد چون فیلمساز به جای پناه بردن به جهان شخصی و تجربه زیسته خودش برای خلق ایده، به ناچار و برای ورود به فضای فیلمسازی از فیلمهای موفق و جهانی الگوبرداری میکند که متعلق به خودش نیست، مسلماً مخاطب در اولین برخورد با فیلم متوجه چنین تعارضی میشود و امکان همراهی با فیلم را پیدا نمیکند. به نظرم یکی از رویکردها برای فیلمسازان نسل تازهتر در مقابل چنین جریانی میتواند این باشد، که به جای جبههگیری در مقابل فضای معمول سینمای ایران، بویژه سینمای اجتماعی یا تن دادن کامل به تکرار الگوهای موفق، دیدگاه کلیتری به سینما، قصه و مخاطب را اصل قرار دهند. یعنی تجربههای تازه در فضایی شکل بگیرد که صرفاً مناسب مخاطب خاص یا مختصات سینمای آرتهاوس نیست و اتفاقاً اصل بر قصه و برقراری ارتباط با مخاطب است، اما الگوی فیلمنامه، ژانر یا حتی تم فیلم متفاوت با آثار معمول سینمای ایران است.
نمیتوانم در مورد سایر همنسلانم با اطمینان پاسخ دهم، اما دغدغه شخصی من در سینما ساختن فیلمهایی است که علاوه بر طراحی روایتی که بتواند مخاطب جدیتر را با فیلم همراه کند، همزمان لایههای عمیقتر مضمونی و سؤالاتی را به همراه داشته باشد که مخاطب بعد از تماشای فیلم درگیر و کنجکاو برای پاسخ دادن به آنها شود.
به شخصه برای من بسیار خوشحالکننده و دلگرمکننده است که فیلمم در کنار فیلمهای فیلمسازان مطرح و تثبیتشده سینمای ایران به نمایش در میآید. گمان میکنم حالا دیگر دورهای که فیلماول به معنی تجربه ناپختهتر فیلمساز بود، گذشته است و بسیاری از فیلمهای خوبِ هر ساله در سینمای جهان فیلمهای اول یا دوم فیلمسازانشان است. معتقدم که فیلم اول باید در رقابت با آثار حرفهای فیلمسازان با تجربه قرار بگیرد و اینکه با دیده اغماض اشتباهات یا ناپختگیهای فیلمساز اول را ببخشیم با روحیه زمانهای که امکان نامحدود فیلمسازی در فیلمهای کوتاه و فضای دیجیتال فراهم است، سازگار نیست.
نویسنده و کارگردان: آرین وزیردفتری
تهیهکنندهها: سعید سعدی و هومن سیدی
بازیگران: طناز طباطبایی، صابر ابر، شادی کرم رودی، فرانک کلانتر، مجتبی فلاحی، نهال دشتی، میلاد یزدانی، مهری آل آقا، شهریار فرد، نوا نعمتی، رضا داوود نژاد، مائده طهماسبی و تیام کرمانیان.
فیلم بیرؤیا داستان مواجهه زنی به نام رویا (طناز طباطبایی) با دختری بی نام و نشان است، مواجههای که زندگی رؤیا و همسرش بابک (صابر ابر) را تغییر میدهد. آنها پس از آشنایی با دختر بینام و نشان، اتفاقاتی عجیب را از سر میگذرانند.
متأسفانه تصور میکنم با وجود تأکید سیاستگذاران فرهنگی و اهالی سینما، تاکنون سینمای ایران به راهکاری جدید و مشخص برای عملی کردن این حمایتها نرسیده است. فیلمساز اول، احتمالاً بعد از چند سالی کار در فضای فیلم کوتاه یا پشتصحنه سینما، روند مشخصی را برای ورود به فضای سینمای بلند طی نمیکند و به نتیجه رسیدن تولید فیلمش بیشتر مدیون پیگیری و خستگیناپذیری او، جذب سرمایه خصوصی یا روابطی است که خودش برای ایجاد آنها تلاش کرده است. من خوششانس بودم که با تهیهکنندگانی همچون سعید سعدی و هومن سیدی آشنا شدم و آنها به من اطمینان کردند، اما تصور میکنم تهیهکنندگانی با رویکرد ایشان که اهمیت دادن به فیلمنامه و ریسکپذیری در ساختن فیلم اول ملاکشان باشد، کمیاب هستند و بیشتر تهیهکنندگان ترجیح میدهند فیلمنامههای جوابپس دادهای را تولید کنند که فیلمساز خلاقتر به سراغشان نمیرود.
از اتفاقات خوشحال کننده جشنواره فجر در دهه 90 معرفی استعدادهای جدیدی است که با فیلم اولشان در جشنواره دیده شدهاند. تصور میکنم این اتفاق استقبال بیشتری را برای کار با فیلمسازان اول ایجاد کرد، اما همزمان عدهای به جای تمرکز بر استعدادهای جدید، تلاش کردند از فیلمهای موفق این دورهها الگوبرداری کنند، یعنی از فیلمسازان اول در سالهای بعد انتظار میرفت تا به جای داشتن خلاقیت و دادن پیشنهادات تازه ،همان الگوهای معمول فیلمهای موفق را تکرار کنند و تناقض اینجاست که آن فیلمهای موفق خودشان نتیجه پیشنهاداتی تازه بودند! در واقع به جای استفاده از پتانسیل حقیقی این روند، فضا به سمتی رفت که این موفقیتها به نوعی آسیب دید و به همشکل شدن فیلمهای نسل جوانتر سینمای ایران تبدیل شد.
تصور میکنم معادلهای دوسویه چنین فضایی را در سینمای ایران ایجاد کرده است. از یک سو فضای سینمای ایران چندان ریسکپذیر نیست و هر الگوی موفقی سالیان سال در فیلمها تکرار میشود و از سوی دیگر فیلمساز اول احتمالاً بعد از چندین تجربه ناموفق در جلب تهیهکننده و سرمایهگذار به ناچار به سمت نوشتن یا انتخاب فیلمنامه در فضای آشناتر میرود. از این نقطه به بعد چون فیلمساز به جای پناه بردن به جهان شخصی و تجربه زیسته خودش برای خلق ایده، به ناچار و برای ورود به فضای فیلمسازی از فیلمهای موفق و جهانی الگوبرداری میکند که متعلق به خودش نیست، مسلماً مخاطب در اولین برخورد با فیلم متوجه چنین تعارضی میشود و امکان همراهی با فیلم را پیدا نمیکند. به نظرم یکی از رویکردها برای فیلمسازان نسل تازهتر در مقابل چنین جریانی میتواند این باشد، که به جای جبههگیری در مقابل فضای معمول سینمای ایران، بویژه سینمای اجتماعی یا تن دادن کامل به تکرار الگوهای موفق، دیدگاه کلیتری به سینما، قصه و مخاطب را اصل قرار دهند. یعنی تجربههای تازه در فضایی شکل بگیرد که صرفاً مناسب مخاطب خاص یا مختصات سینمای آرتهاوس نیست و اتفاقاً اصل بر قصه و برقراری ارتباط با مخاطب است، اما الگوی فیلمنامه، ژانر یا حتی تم فیلم متفاوت با آثار معمول سینمای ایران است.
نمیتوانم در مورد سایر همنسلانم با اطمینان پاسخ دهم، اما دغدغه شخصی من در سینما ساختن فیلمهایی است که علاوه بر طراحی روایتی که بتواند مخاطب جدیتر را با فیلم همراه کند، همزمان لایههای عمیقتر مضمونی و سؤالاتی را به همراه داشته باشد که مخاطب بعد از تماشای فیلم درگیر و کنجکاو برای پاسخ دادن به آنها شود.
به شخصه برای من بسیار خوشحالکننده و دلگرمکننده است که فیلمم در کنار فیلمهای فیلمسازان مطرح و تثبیتشده سینمای ایران به نمایش در میآید. گمان میکنم حالا دیگر دورهای که فیلماول به معنی تجربه ناپختهتر فیلمساز بود، گذشته است و بسیاری از فیلمهای خوبِ هر ساله در سینمای جهان فیلمهای اول یا دوم فیلمسازانشان است. معتقدم که فیلم اول باید در رقابت با آثار حرفهای فیلمسازان با تجربه قرار بگیرد و اینکه با دیده اغماض اشتباهات یا ناپختگیهای فیلمساز اول را ببخشیم با روحیه زمانهای که امکان نامحدود فیلمسازی در فیلمهای کوتاه و فضای دیجیتال فراهم است، سازگار نیست.
نویسنده و کارگردان: آرین وزیردفتری
تهیهکنندهها: سعید سعدی و هومن سیدی
بازیگران: طناز طباطبایی، صابر ابر، شادی کرم رودی، فرانک کلانتر، مجتبی فلاحی، نهال دشتی، میلاد یزدانی، مهری آل آقا، شهریار فرد، نوا نعمتی، رضا داوود نژاد، مائده طهماسبی و تیام کرمانیان.
فیلم بیرؤیا داستان مواجهه زنی به نام رویا (طناز طباطبایی) با دختری بی نام و نشان است، مواجههای که زندگی رؤیا و همسرش بابک (صابر ابر) را تغییر میدهد. آنها پس از آشنایی با دختر بینام و نشان، اتفاقاتی عجیب را از سر میگذرانند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه