خاطرات کاری یک وزیر در عربستان
خداقوت پستچی
نوید ارتیانی
شنبه/ صبح از خواب بیدار شدم و آماده رفتن به محل کار بودم که یک لنگ جورابم را پیدا نکردم و میدانستم برای پیدا کردن آن نیاز به تلاش دارم، خواب را به رفتن ترجیح دادم و آن روز را مرخصی گرفتم.
یکشنبه / ساعت 12 ظهر شده بود، دیگر از تختخواب خسته شده بودم و از آنجا که کار لازمه و جوهره هر مردی است ترجیح دادم به سرکار بروم، لباسهای نو پوشیدم و از پلهها پایین آمدم که دیدم همسرم صبحانه را آماده نکرده، اعصابم به هم ریخت و با مشاورم تماس گرفتم تا وضعیت صبحانه را در محل کارم بپرسم اما او هم گفت که صبحانه تمام شده، اعصابم بیشتر خرد شد و دستور دادم تا علیالحساب به یمن حمله کنند تا ببینم وضعیت صبحانه چه میشود.
دوشنبه / در محل کار پشت میز خودم نشسته بودم، نامهای از سفارتخانه امریکا به دستم رسید، خیلی خوشحال شدم و دست پستچی را بوسیدم و نامه را به روی چشمانم گذاشتم.
سهشنبه / از خوشحالی زیادی که دیروز داشتم صدایم گرفته بود و سرکار نرفتم، مرخصی استعلاجی گرفتم.
چهارشنبه / امروز هم حالم خوب بود، به ذهنم رسید دیگران را هم در این خوشی شریک کنم به همین خاطر بهمدت 27 دقیقه به جنگندههای خدوم که یمن را بمباران میکردند فرصت استراحت دادم.
پنجشنبه / امروز کار خاصی نکردم و خاطرهای نداشتم چون مدادم را در دفتر جا گذاشته بودم از خوشحالی زیاد.
جمعه /تعطیل رسمی.
شنبه/ صبح از خواب بیدار شدم و آماده رفتن به محل کار بودم که یک لنگ جورابم را پیدا نکردم و میدانستم برای پیدا کردن آن نیاز به تلاش دارم، خواب را به رفتن ترجیح دادم و آن روز را مرخصی گرفتم.
یکشنبه / ساعت 12 ظهر شده بود، دیگر از تختخواب خسته شده بودم و از آنجا که کار لازمه و جوهره هر مردی است ترجیح دادم به سرکار بروم، لباسهای نو پوشیدم و از پلهها پایین آمدم که دیدم همسرم صبحانه را آماده نکرده، اعصابم به هم ریخت و با مشاورم تماس گرفتم تا وضعیت صبحانه را در محل کارم بپرسم اما او هم گفت که صبحانه تمام شده، اعصابم بیشتر خرد شد و دستور دادم تا علیالحساب به یمن حمله کنند تا ببینم وضعیت صبحانه چه میشود.
دوشنبه / در محل کار پشت میز خودم نشسته بودم، نامهای از سفارتخانه امریکا به دستم رسید، خیلی خوشحال شدم و دست پستچی را بوسیدم و نامه را به روی چشمانم گذاشتم.
سهشنبه / از خوشحالی زیادی که دیروز داشتم صدایم گرفته بود و سرکار نرفتم، مرخصی استعلاجی گرفتم.
چهارشنبه / امروز هم حالم خوب بود، به ذهنم رسید دیگران را هم در این خوشی شریک کنم به همین خاطر بهمدت 27 دقیقه به جنگندههای خدوم که یمن را بمباران میکردند فرصت استراحت دادم.
پنجشنبه / امروز کار خاصی نکردم و خاطرهای نداشتم چون مدادم را در دفتر جا گذاشته بودم از خوشحالی زیاد.
جمعه /تعطیل رسمی.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه