از بازار مسگرهای تهران تنها تابلویی بر سر گذر مانده است

آواز خاموش چکش‌ها


ترانه بنی‌یعقوب
 گزارش‌نویس

«راسته مسگرها تابلو دارد، اما مگر می‌شود هیچ مغازه مس‌فروشی اینجا باقی نماند، اگر هیچ مغازه‌ای نباشد دیگر کسی باور نمی‌کند یک روز مردم گوش‌شان را می‌گرفتند و طول بازار را می‌دویدند. آن زمان صدای چکش مسگرها ثانیه‌ای هم قطع نمی‌شد.» این حرف‌ها را قدرت‌الله قاسم‌زاده که 50 سال مسگر بوده، می‌گوید. او الان در یکی از سه مغازه مس‌فروشی بازار بزرگ تهران کار می‌کند.
دستمالچی، اشتیاق و شیرازی صاحبان اصلی این سه مغازه هستند. سه مسگر معروف بازار بزرگ تهران که نوه، نتیجه یا نماینده‌شان در مغازه کار می‌کند. مس‌فروش‌های سابق مغازه‌های‌شان را فروخته، اجاره داده و رفته‌اند. خیلی‌های‌شان هم برای همیشه از این دنیا رفته و حاصل سال‌ها تجربه را هم با خود برده‌اند.
روزگاری نه چندان دور یکی از جاذبه‌های اصلی بازار تهران برای گردشگران خارجی و داخلی همنشینی رنگ، بو، صدا و مزه بود. حالا نه کسی دارچین و هل می‌کوبد تا بازار در بوی خوشش غرق شود و نه رنگرزی مانده تا با کلاف‌های رنگ شده چشم‌ها را نوازش دهد و نه چکش و قلمی که با ریتم رباعی و دوبیتی بر مس فرود آید. برخی پزشکان سنتی این روزها مردم را به استفاده از ظروف مسی تشویق می‌کنند. شاید این گونه گذر کسی به راسته مسگرها در بازار تهران بیفتد. هر چند در این بازار دیگر از هیچ مسگری خبری نیست و تا چشم کار می‌کند مغازه لباس فروشی می‌بینی و به قول سه مس فروش بازار، بدجوری تک افتاده‌اند و همچنان تلاش می‌کنند، سنگر را حفظ کنند و چراغ حجره را روشن نگاه دارند.
نوه آقای شیرازی توی مغازه است. کاسه بشقاب‌های مسی را جابه‌جا می‌کند و از وضع بد بازار گلایه می‌کند. می‌گوید شاید آنها هم بزودی مجبور شوند، مغازه را جمع کنند: «فروش ما گذری است و کار ما هم زینتی شده. کسی که پولش را داشته باشد سراغ ما می‌آید. کم پیش می‌آید کسی بگوید بروم پارچ مسی بخرم و تویش دوغ بخورم. لباس و غذا نیست که آدم مجبور باشد حتماً برایش هزینه کند. ما هم بزودی خسته می‌شویم و می‌بندیم. مغازه‌ای که 60 سال است چراغش روشن بوده و هر روز از ساعت هشت صبح باز است الان ساعت یک بعد از ظهر اولین دشت را می‌کند؛ مغازه‌ای که اجاره‌اش ماهی 14 میلیون تومان است. ما در این حد حتی فروش نداریم که بگوییم سود هم می‌کنیم.»
آقای شیرازی 90 ساله و بیمار است و نوه‌اش و آقای قاسم‌زاده مغازه او را می‌گردانند. پیرمرد که عمری را در این حرفه گذرانده به دفاع از این کسب و کار قدیمی می‌پردازد: «می‌دانی جوان‌ها نباید آنقدر زود ناامید شوند، من 50 سال در این کسب و کار بوده‌ام و می‌دانم چه سختی‌هایی دارد. قدیم ندیم‌ها هم این حرفه آسان نبود. البته مس هم گران شده. ورق مس از کرمان می‌آید و بیشتر در زنجان، اصفهان و یزد ساخته می‌شود.»
دو زن وارد مغازه می‌شوند و یک سینی بزرگ مسی می‌خواهند. زن می‌گوید: «بازار مسگرها که می‌گویند همین جاست؟ اینجا که فقط دو تا مغازه بیشتر نیست. البته گفتند توی دالان هم یکی هست.» آقای شیرازی روبه من می‌گوید: «بیا شاهد از غیب رسید.»
می‌خندد و سینی‌های مسی را نشان زن‌ها می‌دهد. سینی بزرگ 400 هزار تومان، کوچک‌تر 200 هزار تومان. دو زن پچ پچ می‌کنند که گران است. یکی از زن‌ها می‌گوید برای دخترش جهیزیه می‌خرد و دوست دارد چند ظرف مسی هم توی جهیزیه‌اش باشد به یاد قدیم ندیم‌ها. زن‌ها آخر چند پیاله کوچک ماست‌خوری و ترشی‌خوری به قیمت هرکدام 40 هزار تومان می‌خرند و به همین رضایت می‌دهند.
زن‌ها که از مغازه می‌روند، آقای قـــاسم‌زاده حرف‌هـــایش را ادامـــه می‌دهد: «حدود 20 سال است مسگری نمی‌کنم. الان کسی هم حوصله سر و صدا ندارد. مردم قبلاً گوش‌هایشان را می‌گرفتند و از اینجا رد می‌شدند. صد تا مغازه مسگری اینجا بود. خارجی‌ها می‌آمدند عکس می‌گرفتند. صفا داشت. اصلاً نمی‌توانی تصور کنی چه شکلی بود. دیگر آن زندگی‌های سنتی و قشنگ تمام شد. همه دوستان من مغازه‌های‌شان را اجاره دادند و رفتند. بدجوری در این بازار تک افتاده‌ایم. ما دیگر عادت کرده‌ایم تک افتاده باشیم و با کم و زیادش بسازیم. اصلاً بازار مثل سابق نیست. یک قابلمه می‌خریدی می‌شد صد تومن، صد تا تک تومن...‌ها! الان مس کیلویی یک میلیون و دویست و پنجاه هزار تومن است و یک قابلمه 4 نفره هفتصد- هشتصد هزار تومان در می‌آید. معلوم است کسی در این شرایط مس نمی‌خرد.»
عبـــاس دولــــت‌زاد در مغــــازه مس‌فروشی آقای اشتیاق نشسته است؛ حجره‌ای پر از نور و مس. او می‌گوید: «پدر و پدر بزرگم هم در بازار مسگرها کار کرده‌اند. ما هم سازنده بودیم؛ هم تولید‌کننده هم فروشنده. اما بیست سال پیش قیمت مس یک‌باره بالا رفت و قلع هم خیلی گران شد. قدرت خرید مردم کم شد و مس هم کم‌کم فراموش شد. این شد که آلومینیوم و استیل جایگزینش شد. در صورتی که مس خاصیت دارد و برای بدن مفید است. تازه چند سال است متوجه خواص مس شده‌اند و خیلی از عطاری‌ها و پزشکان سنتی سفارش می‌کنند که حتماً در ظروف مسی آب بخورید و مردم اهمیت بیشتری به مس می‌دهند اما هنوز هم مس خیلی گران است.»
او کمی از وارثان این حرفه می‌گوید: «پدران ما به این کارعشق می‌ورزیدند اما بچه‌های امروزی دوست دارند پشت میز بنشینند و شغل‌های راحت‌تری انتخاب کنند. قدیمی‌ها عاشق این کار بودند. مس‌سازی و مس فروشی کار سخت و پردردسری است. بیشتر قدیمی‌های این راسته به رحمت خدا رفته‌اند. ورثه هم اغلب ملک‌شان را فروخته‌ و دنبال کارهای دیگری رفته‌اند یا به مشاغل دیگری اجاره داده‌اند. دیگر ما هم آلوده این شغل شده‌ایم که مانده‌ایم؛ اول علاقه و دوم آلوده صنف شدن درحالی که اگر همین مغازه را اجاره بدهیم درآمدش بیشتراز خرید و فروش مس است.» اما آقای اشتیاق صاحب اصلی مغازه به شغل آبا و اجدادی‌اش علاقه و دوست دارد چراغ این حرفه را زنده نگه دارد.
بیشتر مس‌هایی که در همین سه مغازه مس فروشی بازار بزرگ تهران عرضه می‌شود از زنجان به تهران فرستاده می‌شود. هرچند در سه‌راهی حاج هادی تهران هم عده معدودی مس می‌سازند. از آن طرف بیشتر مشتری‌هایی که دنبال مس هستند یا دنبال خواص درمانی آنند یا کسانی‌اند که راهی کشورهای دیگر هستند و می‌خواهند سوغات ببرند.
دولت زاد می‌گوید: «در گذشته تهران 14 کارخانه مس و فلز داشت که مس را ورق می‌کردند. اما این روزها در کل کشور فروشندگان مس کم شده‌اند. الان اتحادیه ظروف فلزات رنگی [اتحادیه صنف سازندگان مصنوعات و فروشندگان فلزات رنگین] داریم که مس هم در آن ادغام شده درحالی که قبلاً مس تهران اتحادیه‌ای جداگانه داشت. الان برای ما حفظ کردن همین مغازه هم مشکل است و احتمالاً تا 5 سال آینده همین سه مغازه هم جمع خواهد شد و تابلوی بازار مسگرها بر سرگذر می‌ماند و بس.»
مغازه آقای دستمالچی که در دالانی درون یک کوچه قرار دارد هم حال و هوایی شبیه دو مغازه دیگر دارد. نماینده دستمالچی‌ها می‌گوید: «بازار مسگرها سرجایش است اما آدم‌هایش دیگر نیستند. ما برخلاف دو مغازه دیگر مس فروشی هنوز سفارش کارهم قبول می‌کنیم و نمی‌گذاریم نام مس و مسگر فراموش شود. یادتان باشد نباید نام مسگر فراموش شود.» دختر جوانی دنبال دستبند مسی آمده که شنیده مغازه آقای دستمالچی دارد چون هم قشنگ است و هم برای سلامت مفید است.
در چهارسوق بزرگ که راه می‌روی، فقط لباس‌فروشی می‌بینی و باربرهایی که عجله دارند، آدم‌هایی که تندتند راه می‌روند و لباس‌هایی که از در و دیوار آویزان شده است. البته سه مغازه مس‌فروشی هم هست؛ سه مغازه‌ای که هیچکس نمی‌داند تا چند وقت دیگر چراغ‌شان روشن خواهد ماند.


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7996/15/625523/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها