سکانس ماندگار اشک‌ها و لبخندهای دختران در آزادی


فائزه زمانی/ مرحوم ابتهاج چه خوب می‌گفت که آدمیزاد هرقدر هم که در بیان توانا باشد نمی‌تواند یک چیزهایی را بگوید …
یکسری از تجربه‌ها و حس‌ها فقط برای این است که تا همیشه یک جای دنج از قلب و روحت باقی بماند، این حس‌ها نباید با بیان دستکاری شود؛ اصلاً اگر راجع به‌ آنها حرف بزنیم از شکوهش کم می‌شود! اما من می‌خواهم از آن روزی بگویم که ورزشگاه آزادی جور دیگری بود و حس و حال متفاوتی داشت. روزی که بانوان پرسپولیسی برای تماشای تیمشان در یکی از دیدارهای لیگ برتر این بار پای تلویزیون نبودند و برای نخستین بار با دست‌هایی لرزان و چشمانی گریان درست مقابل تیمشان ایستاده بودند و این بار واقعاً فوتبال را زندگی می‌کردند.آزادی اما چهارشنبه حال غریبی داشت؛ چیزی شبیه گرگ و میش دم صبح، هم غم داشت و هم نشان از طلوع صبح می‌داد. هر کدام از دختران حاضر روی سکوها حالی غریب را تجربه می‌کردند، یکی به پهنای صورت اشک می‌ریخت، یکی روی سکوها سجده شکر به جا می‌آورد، یکی قشنگ‌ترین خنده‌های دنیا را بر لب داشت و یکی دوستش را بغل می‌کرد. من تا آن روز می‌دانستم که اگر از زنان حمایت شود و آنها هم اتحاد داشته باشند، اتفاقات خوبی می‌افتد اما کنارهم بودن این روز خاص، چیزهایی فراتر از اینها را به من و به همه فهماند. چطور می‌شود سال‌ها از تماشا و تشویق تیمت در ورزشگاه‌ها محروم باشی ولی در تجربه اولت اینقدر حرفه‌ای تیمت را تشویق کنی؟ چطور می‌شود تمام شعارهای استادیومی را از بر باشی و حتی بهتر و هماهنگ‌تر از پسران سر دهی؟ چطور می‌شود هیچ وقت به استادیوم نیامده باشی ولی ۹۰دقیقه ایستاده و بدون لحظه‌ای نشستن تیمت را تشویق کنی؟ این فقط معجزه عشق و فوتبال است که همه اینها را کنار هم می‌گنجاند.بعد از بازی حتی شنیدم که آقایان هم از اینکه دختران لحظه‌ای روی سکوها ننشسته و 90 دقیقه ایستاده تیم را تشویق کردند متعجب بودند، اما نمی‌دانستند که انتظاری 4 دهه‌ای پشت آن نود دقیقه ایستادن بود که حتی خستگی بعدش هم آزاردهنده نبود.باور کنید آزادی آن روز از همیشه خوشرنگ‌تر و خوشحال‌تر به نظر می‌رسید. هرچند دختران سال‌ها پشت درهای بسته ورزشگاه و گیت‌ها ماندند و اجازه ورود پیدا نکردند اما حالا میلیون‌ها زن خوشحال هستند که بالاخره این در باز شد. احتمالاً تاریخ هم بعدها با احترام از شکوه چنین اتفاقاتی هرچند هم که ساده به نظر بیاید، یاد خواهد کرد. شاید فهمیدن و درک کردن این حس و حال برای بعضی‌ها سخت باشد اما باید این را بگویم که آدمیزاد احتمالاً یک جاهایی اگر بخواهد هم نمی‌تواند چیزی یا کسی را آنطور که باید بفهمد و درک کند اما ما دختران خوب می‌دانیم که سال‌ها نه در دنیای واقعی بلکه در قلب‌هایمان، بارها(و شاید هر هفته که تیم مورد علاقه‌مان بازی داشت) یکدیگر را سخت در آغوش می‌گرفتیم.از چهارشنبه آزادی و چند روز قبل‌تر از آن یعنی سوم شهریور که همتایان من و تعدادی از دوستانم که هواداران استقلال بودند، به ورزشگاه رفتند می‌شود روایت‌ها گفت و نوشت اما ترجیح می‌دهم چیزی نگویم و فقط سکانس اشک‌ها و لبخندهای ۳‌هزار دختر را از بالاترین نقطه ورزشگاه در ذهنم برای صدمین بار مرور کنم و چشمانم خیس شود. راستی جای آنهایی که نبودند تا لحظه غروب زیبای خورشید را از استادیوم آزادی ببینند، خالی بود…

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7996/20/625541/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها