ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام جواد(ع):
هرکه کار زشتى را تحسین و تأیید کند، در [عِقاب] آن شریک است.
بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۲
اسماعیل امینی: طنز نباید وارد حیطههای سیاسی شود
در گذشته آدمها خصلت و زادگاه یکدیگر را مسخره میکردند و اسمهای عجیب و غریب روی هم میگذاشتند، اگر نشریههای قدیمی را ببینید، مثلاً نزدیک انتخابات مجلس که میشد، اسمهای عجیب و غریب روی یکدیگر میگذاشتند و این خیلی بد بود، خدا را شکر که حالا کمتر شده است؛ اگر هم کسی هنوز این کارها را انجام دهد، مردم عکسالعمل بدی نشان میدهند و خوششان نمیآید، اما در گذشته اینکه چهره آدمها، طرز لباس پوشیدنشان و... را مسخره میکردند در طنز سیاسی زیاد بود. اما جایگزین اینها چیزهای دیگری شده که آنها هم خیلی نشانی از اخلاق ندارند؛ یکی از مهمترینهایش این است که در طنز سیاسی برچسب درست میکنند؛ مثلاً این فرد لیبرال است، آن یکی مرتجع است، دیگری اختلاسگر است و...، اما طنز اصلاً نباید وارد این حیطهها شود. طرف طنز اخلاق و انسانیت است، طنز در هر کجا نشانی از نقض اینها ببیند باید آماجش باشد، اما اینکه طنز طرفیتی داشته باشد یا به نفع این نامزد یا آن جریان سیاسی باشد، از اعتبارش کم میکند.
بخشی از صحبتهای این شاعر، طنز پرداز و مدرس زبان و ادبیات فارسی با ایسنا
گام نخست معرفی جهانی ادبیات مان هدفگذاری است
محمدرضا شمس
نویسنده و مترجم ادبیات کودک
اگر ادبیات داستانیمان را به دو گروه سنی کودک - نوجوان و همچنین بزرگسال تقسیم کنیم، طی دهههای اخیر گروه نخست بیش از ادبیات بزرگسال فرصتی برای معرفی به عرصههای جهانی یافتهاند. دلیل آنهم به تلاش نهادها و ارگانهایی بازمیگردد که در حوزه ادبیات کودک و نوجوان کشورمان فعال هستند. و این مهمترین پاسخ در سؤالی است که میپرسند چرا نویسندگان این عرصه هرازگاهی به عرصههای جهانی و داوری نهایی جوایز راه پیدا میکنند اما نویسندگان ادبیات بزرگسال نه. دراینبین ازجمله تشکلهایی که طی این سالها عملکرد خوبی داشتهاند به انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و شورای کتاب کودک میتوان اشاره کرد. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و چند سازمان دیگر هم هستند که در این زمینه فعالیت میکنند. اقدام و تلاش پسندیدهای است که با آن بسیار موافق هستم. حداقل شرایط برای معرفی نویسندگان، تصویرگران و مروجان کتابخوانیمان فراهم میکند؛ اگر اینها نبودند که هیچگاه فرصتی برای حضور ادبیات کودک و نوجوانمان در جوایز مهمی نظیر «هانس کریستین اندرسن» یا «آسترید لیندگرن» فراهم نمیشد. هرچند که نقاط ضعفی متوجه عملکرد برخی از آنهاست که در صورت برطرف شدنشان شاهد اثربخشی بیشتری خواهیم بود.
به گمانم نهادها و سازمانهای فعال در این زمینه قبل از هر اقدامی باید هدفگذاری کنند و بدانند دنبال چه چیزی هستند. خواهان دریافت جایزه هستند یا بهدنبال هدفی فراتر از آنکه بحث معرفی نویسندگان و تصویرگران ایرانی به جهانیان است هستند؟ هر دو هدف ارزشمند هستند اما برای هدف دوم، جایگاه و اهمیتی بهمراتب بیشتر میتوان قائل شد. نکته مهم درباره این جوایز این است که تنها بحث آثار و فعالیتهای خود نویسنده، تصویرگر یا حتی مروج کتابخوان در میان نیست. باید از آنها حمایت زیادی شود تا تلاشهایشان در رقابت با دیگران دیده شود. تنها بحث ارائه رزومه کاری در میان نیست، بویژه در ارتباط با کشور ما که بحث برخی تبلیغات منفی هم درمیان است. ناشران ایرانی که از توان مالی و قدرت چندانی برای حمایت از نویسندگان در چنین جوایزی برخوردار نیستند، نهادهایی مثل شورای کتاب کودک و از سویی انجمن نویسندگان هم که مردمی هستند و داشته مالی ندارند. این وسط تنها سازمانهای دولتی و وزارت ارشاد هستند که میتوانند از نامزدهای معرفیشده حمایت کنند تا کار آنان در رقابت با نامزدهایی که از کشورهای دیگر و با امکانات بسیار آمدهاند دیده شود. نکته دیگر اینکه حالا که سطح امکانات ما با نویسندگان و... نامزدهایی که از کشورهای غربی یا امریکایی به این جوایز قدم میگذارند قابلمقایسه نیست حداقل از این فرصت برای معرفی افراد اثرگذار بیشتری بهره بگیریم.
گذشته از انجمن و شورای کتاب، به نظر میرسد دیگر نهادها قدری سلیقهای در معرفی نامزدهای خود رفتار میکنند. مثلاً چرا برخی از آنها اصرار دارند که هرسال فقط یکی- دو نفر را معرفی کنند؟ خب این شیوه فرصت را از معرفی چهرههای دیگر میگیرد. نه اینکه بگویم فلان فرد شایسته نیست، نه. اما بحث این است که معرفی نامزد برای این جوایز از معدود فرصتهایی است که برای شناساندن چهرههای فعال در این حوزه در اختیارداریم. وزارت ارشاد سال گذشته اقدام مؤثری انجام داد، کارنامه کاری 10 نویسنده را درآورد و آماده کرد؛ این اقدام خوبی است چراکه از عهده خود افراد خارج است. امیدوارم این نهادها و همچنین وزارت ارشاد به گفتوگو با یکدیگر بپردازند تا فرصتهای بیشتری برای بهرهگیری حداکثری از این قبیل امکانات فراهم شود. نویسندگان و تصویرگران خوبی داریم که کارهایی در حد جهانی دارند منتهی فرصتی برای عرضه آثار خود پیدا نکردهاند. این مسأله بویژه درباره نویسندگانی که بواسطه دیگری بهعنوان مترجم هم نیاز دارند قدری پیچیدهتر است. در میان این نهادها انجمن نویسندگان کودک و نوجوان بتازگی نامزدهای خود را برای دریافت جایزه آسترید لیندگرن(آلما) معرفی کرده؛ فریدون عموزاده خلیلی بهعنوان نویسنده و شهلا افتخاری در کسوت مروج کتاب و کتابخوانی. عموزاده خلیلی که بیتردید یکی از بهترین نویسندگان کشورمان در حوزه ادبیات داستانی این گروه سنی است و آرزو دارم این جایزه را دریافت کند و همینطور شهلا افتخاری. سال قبل هم که عبدالحکیم بهار بهعنوان مروج کتابخوانی، واقعاً شایسته دریافت جایزه آلما بود که متأسفانه این افتخار نصیب کشورمان نشد.
نویسنده و مترجم ادبیات کودک
اگر ادبیات داستانیمان را به دو گروه سنی کودک - نوجوان و همچنین بزرگسال تقسیم کنیم، طی دهههای اخیر گروه نخست بیش از ادبیات بزرگسال فرصتی برای معرفی به عرصههای جهانی یافتهاند. دلیل آنهم به تلاش نهادها و ارگانهایی بازمیگردد که در حوزه ادبیات کودک و نوجوان کشورمان فعال هستند. و این مهمترین پاسخ در سؤالی است که میپرسند چرا نویسندگان این عرصه هرازگاهی به عرصههای جهانی و داوری نهایی جوایز راه پیدا میکنند اما نویسندگان ادبیات بزرگسال نه. دراینبین ازجمله تشکلهایی که طی این سالها عملکرد خوبی داشتهاند به انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و شورای کتاب کودک میتوان اشاره کرد. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و چند سازمان دیگر هم هستند که در این زمینه فعالیت میکنند. اقدام و تلاش پسندیدهای است که با آن بسیار موافق هستم. حداقل شرایط برای معرفی نویسندگان، تصویرگران و مروجان کتابخوانیمان فراهم میکند؛ اگر اینها نبودند که هیچگاه فرصتی برای حضور ادبیات کودک و نوجوانمان در جوایز مهمی نظیر «هانس کریستین اندرسن» یا «آسترید لیندگرن» فراهم نمیشد. هرچند که نقاط ضعفی متوجه عملکرد برخی از آنهاست که در صورت برطرف شدنشان شاهد اثربخشی بیشتری خواهیم بود.
به گمانم نهادها و سازمانهای فعال در این زمینه قبل از هر اقدامی باید هدفگذاری کنند و بدانند دنبال چه چیزی هستند. خواهان دریافت جایزه هستند یا بهدنبال هدفی فراتر از آنکه بحث معرفی نویسندگان و تصویرگران ایرانی به جهانیان است هستند؟ هر دو هدف ارزشمند هستند اما برای هدف دوم، جایگاه و اهمیتی بهمراتب بیشتر میتوان قائل شد. نکته مهم درباره این جوایز این است که تنها بحث آثار و فعالیتهای خود نویسنده، تصویرگر یا حتی مروج کتابخوان در میان نیست. باید از آنها حمایت زیادی شود تا تلاشهایشان در رقابت با دیگران دیده شود. تنها بحث ارائه رزومه کاری در میان نیست، بویژه در ارتباط با کشور ما که بحث برخی تبلیغات منفی هم درمیان است. ناشران ایرانی که از توان مالی و قدرت چندانی برای حمایت از نویسندگان در چنین جوایزی برخوردار نیستند، نهادهایی مثل شورای کتاب کودک و از سویی انجمن نویسندگان هم که مردمی هستند و داشته مالی ندارند. این وسط تنها سازمانهای دولتی و وزارت ارشاد هستند که میتوانند از نامزدهای معرفیشده حمایت کنند تا کار آنان در رقابت با نامزدهایی که از کشورهای دیگر و با امکانات بسیار آمدهاند دیده شود. نکته دیگر اینکه حالا که سطح امکانات ما با نویسندگان و... نامزدهایی که از کشورهای غربی یا امریکایی به این جوایز قدم میگذارند قابلمقایسه نیست حداقل از این فرصت برای معرفی افراد اثرگذار بیشتری بهره بگیریم.
گذشته از انجمن و شورای کتاب، به نظر میرسد دیگر نهادها قدری سلیقهای در معرفی نامزدهای خود رفتار میکنند. مثلاً چرا برخی از آنها اصرار دارند که هرسال فقط یکی- دو نفر را معرفی کنند؟ خب این شیوه فرصت را از معرفی چهرههای دیگر میگیرد. نه اینکه بگویم فلان فرد شایسته نیست، نه. اما بحث این است که معرفی نامزد برای این جوایز از معدود فرصتهایی است که برای شناساندن چهرههای فعال در این حوزه در اختیارداریم. وزارت ارشاد سال گذشته اقدام مؤثری انجام داد، کارنامه کاری 10 نویسنده را درآورد و آماده کرد؛ این اقدام خوبی است چراکه از عهده خود افراد خارج است. امیدوارم این نهادها و همچنین وزارت ارشاد به گفتوگو با یکدیگر بپردازند تا فرصتهای بیشتری برای بهرهگیری حداکثری از این قبیل امکانات فراهم شود. نویسندگان و تصویرگران خوبی داریم که کارهایی در حد جهانی دارند منتهی فرصتی برای عرضه آثار خود پیدا نکردهاند. این مسأله بویژه درباره نویسندگانی که بواسطه دیگری بهعنوان مترجم هم نیاز دارند قدری پیچیدهتر است. در میان این نهادها انجمن نویسندگان کودک و نوجوان بتازگی نامزدهای خود را برای دریافت جایزه آسترید لیندگرن(آلما) معرفی کرده؛ فریدون عموزاده خلیلی بهعنوان نویسنده و شهلا افتخاری در کسوت مروج کتاب و کتابخوانی. عموزاده خلیلی که بیتردید یکی از بهترین نویسندگان کشورمان در حوزه ادبیات داستانی این گروه سنی است و آرزو دارم این جایزه را دریافت کند و همینطور شهلا افتخاری. سال قبل هم که عبدالحکیم بهار بهعنوان مروج کتابخوانی، واقعاً شایسته دریافت جایزه آلما بود که متأسفانه این افتخار نصیب کشورمان نشد.
دنیا را با تجربه دیگری نگاه میکنیم
کیوان ساکت
آهنگسازو نوازنده پیشکسوت تار و سه تار
بیــــــــــــــــش از یک ســـــــــــال ازحضورمیهمـــــان ناخواندهای بهنام «کرونــــــــــا» میگذرد، ویروسی که توانست طی این برهه زمانی تغییرات بسیاری درسبک زندگی و سلیقه مردم ایجاد کند و دنیا با تجربه دیگری ازنگریستن به زندگی آشنا شد و چه بسا دراین مدت زمان به این نوع نگاه کردن هم عادت کرده باشیم. اما آنچه که در این دوران دل نگرانی و اضطراب جوامع را در پی داشت تعطیلیهای پی درپی، بیکاری و فشارهای اقتصادی است که حتی موجب صدمات مالی جبرانناپذیری بوده وحوزه فرهنگ و هنر را هم در بر گرفت مانند تعطیلی سالنهای سینما، تئاتر و موسیقی و... و بهدنبال آن توقف برنامههای آموزشی. البته دراین مدت زمان متولیان ودر کنار آنها هنرمندان سعیشان بر این بود با برنامهریزیهای اصولی دیدار مردم با هنر و هنرمندان با رعایت پروتکلهای بهداشتی شکل بگیرد و تا حدودی هم میسر شد اما دراین بین، بخش موسیقی متفاوت با طرحهای برنامهریزی شده بود چرا که طبق اعلام ستاد ملی مقابله با کرونا میبایست 50 درصد ظرفیت سالنهای موسیقی بلیت فروشی شود اما این تعداد حجم سالن درمقایسه با سالنهای سینما و تئاتر تفاوت بسیاری داشته و این مسأله یعنی ضرر مالی برای برگزار کنندگان. درواقع این امکان وجود داشت سالنهای سینما و تئاتر با یک ماه اکران و اجرا بازگشت مالی خود را جبران کنند اما کنسرت موسیقی یک هنرمند نهایت یک یا دوشب برگزار میشود با این تفاسیرهزینههای سالن و هزینههای جانبی آن چگونه جایگزین و جبران خواهد شد؟
اما درخصوص بخش آنلاین هم باید بگویم دراجرای یک برنامه آنلاین و زنده آنچه که بسیار مورد اهمیت بوده بخش صدابرداری است که متأسفانه دراین مدت زمان این مشکل هرگزمرتفع نشد ودرواقع زیرساختهای درست واصولی برای این موضوع وجود ندارد. نکته دیگر اینکه کسانی که برگزار کننده چنین کنسرتهایی هستند میبایست علاوه بر تأمین زیرساختهای لازم از هنرمندان دعوت بهعمل آورند و بودجه اختصاص بدهند چرا که شرایط امروزبه گونهای نیست که یک هنرمند بتواند بهصورت خصوصی برنامهای برگزار کرده و بههمین سبب نیاز است سازمانها وارگانهای ذی ربط حمایتهای خود را داشته باشند و اما کرونا در کنار تمامی تلخیها و بدیهایش خوبیهایی هم داشته است. بهطورمثال مبحث آموزش آنلاین در این دوران بسیار مورد توجه و استقبال قرار گرفت و میبایست این موضوع را به فال نیک گرفت چرا که کسانی که امکان حضوری در پایتخت و یا شهرهای بزرگ را نداشتند و درکنار آن مشکلات آموزشی در شهرهای کوچک و دور افتاده موجب شده بود این عزیزان نتوانند از آموزش خوب موسیقی که به آن علاقهمند هستند بهره مند شوند و براین اساس آموزش آنلاین موجب شد گستره بسیاری از هنرجویان حتی در نقاط دور دست را در بر بگیرد و این مسألهای بود که خود من هم تجربه کردم و هنرجویان و علاقهمندان و استعدادهای بسیار خوبی را کشف کردم و یک سال تلاش و انگیزه این عزیزان سبب شد مجوز تدریس را نیز دریافت کنند و این جای خرسندی است که موسیقی ایرانی و سازهای ایرانی به روش درست و علمی توسط این دوستان در شهرستانهای دور و نزدیک تدریس میشود و رواج پیدا میکند و این موضوع از نکات مثبت و روشن کرونا است. البته ناگفته نماند در بخش آموزش آنلاین مشکلاتی هم وجود دارد مانند برقراری ارتباط حسی استاد با هنرجو که در آموزش غیرحضوری اینگونه نیست. نکته دیگر کیفیت تصویرو کندی اینترنت است که مشکل ساز بوده و همه این مسائل قطعاً زمان بر خواهد بود اما اکنون این مسأله در بین هنرجویان جا افتاده است و توانستهاند خود را با شرایط موجود وفق بدهند.
آهنگسازو نوازنده پیشکسوت تار و سه تار
بیــــــــــــــــش از یک ســـــــــــال ازحضورمیهمـــــان ناخواندهای بهنام «کرونــــــــــا» میگذرد، ویروسی که توانست طی این برهه زمانی تغییرات بسیاری درسبک زندگی و سلیقه مردم ایجاد کند و دنیا با تجربه دیگری ازنگریستن به زندگی آشنا شد و چه بسا دراین مدت زمان به این نوع نگاه کردن هم عادت کرده باشیم. اما آنچه که در این دوران دل نگرانی و اضطراب جوامع را در پی داشت تعطیلیهای پی درپی، بیکاری و فشارهای اقتصادی است که حتی موجب صدمات مالی جبرانناپذیری بوده وحوزه فرهنگ و هنر را هم در بر گرفت مانند تعطیلی سالنهای سینما، تئاتر و موسیقی و... و بهدنبال آن توقف برنامههای آموزشی. البته دراین مدت زمان متولیان ودر کنار آنها هنرمندان سعیشان بر این بود با برنامهریزیهای اصولی دیدار مردم با هنر و هنرمندان با رعایت پروتکلهای بهداشتی شکل بگیرد و تا حدودی هم میسر شد اما دراین بین، بخش موسیقی متفاوت با طرحهای برنامهریزی شده بود چرا که طبق اعلام ستاد ملی مقابله با کرونا میبایست 50 درصد ظرفیت سالنهای موسیقی بلیت فروشی شود اما این تعداد حجم سالن درمقایسه با سالنهای سینما و تئاتر تفاوت بسیاری داشته و این مسأله یعنی ضرر مالی برای برگزار کنندگان. درواقع این امکان وجود داشت سالنهای سینما و تئاتر با یک ماه اکران و اجرا بازگشت مالی خود را جبران کنند اما کنسرت موسیقی یک هنرمند نهایت یک یا دوشب برگزار میشود با این تفاسیرهزینههای سالن و هزینههای جانبی آن چگونه جایگزین و جبران خواهد شد؟
اما درخصوص بخش آنلاین هم باید بگویم دراجرای یک برنامه آنلاین و زنده آنچه که بسیار مورد اهمیت بوده بخش صدابرداری است که متأسفانه دراین مدت زمان این مشکل هرگزمرتفع نشد ودرواقع زیرساختهای درست واصولی برای این موضوع وجود ندارد. نکته دیگر اینکه کسانی که برگزار کننده چنین کنسرتهایی هستند میبایست علاوه بر تأمین زیرساختهای لازم از هنرمندان دعوت بهعمل آورند و بودجه اختصاص بدهند چرا که شرایط امروزبه گونهای نیست که یک هنرمند بتواند بهصورت خصوصی برنامهای برگزار کرده و بههمین سبب نیاز است سازمانها وارگانهای ذی ربط حمایتهای خود را داشته باشند و اما کرونا در کنار تمامی تلخیها و بدیهایش خوبیهایی هم داشته است. بهطورمثال مبحث آموزش آنلاین در این دوران بسیار مورد توجه و استقبال قرار گرفت و میبایست این موضوع را به فال نیک گرفت چرا که کسانی که امکان حضوری در پایتخت و یا شهرهای بزرگ را نداشتند و درکنار آن مشکلات آموزشی در شهرهای کوچک و دور افتاده موجب شده بود این عزیزان نتوانند از آموزش خوب موسیقی که به آن علاقهمند هستند بهره مند شوند و براین اساس آموزش آنلاین موجب شد گستره بسیاری از هنرجویان حتی در نقاط دور دست را در بر بگیرد و این مسألهای بود که خود من هم تجربه کردم و هنرجویان و علاقهمندان و استعدادهای بسیار خوبی را کشف کردم و یک سال تلاش و انگیزه این عزیزان سبب شد مجوز تدریس را نیز دریافت کنند و این جای خرسندی است که موسیقی ایرانی و سازهای ایرانی به روش درست و علمی توسط این دوستان در شهرستانهای دور و نزدیک تدریس میشود و رواج پیدا میکند و این موضوع از نکات مثبت و روشن کرونا است. البته ناگفته نماند در بخش آموزش آنلاین مشکلاتی هم وجود دارد مانند برقراری ارتباط حسی استاد با هنرجو که در آموزش غیرحضوری اینگونه نیست. نکته دیگر کیفیت تصویرو کندی اینترنت است که مشکل ساز بوده و همه این مسائل قطعاً زمان بر خواهد بود اما اکنون این مسأله در بین هنرجویان جا افتاده است و توانستهاند خود را با شرایط موجود وفق بدهند.
به نام پدر
محدثه واعظیپور
روزنامهنگار
کمتر کسی است که قصه قتل فجیع بابک و آرزو خرمدین و همسرش را نشنیده باشد. بوی خون، شهر را پر کرده و از آسمان غم میبارد. همه جا حرف از مردی است که معیارهای تازهای برای سنگدلی وضع کرده است. مردی که پیش از این، بیسر و صدا در این شهر زندگی میکرده، حتی شاید روزی از کنارمان عبور کرده، بیآنکه دستهای آلودهاش جلب توجه کند. نمیخواهم به عکسهای پیرمرد نگاه کنم، تماشای پدری که توانسته در آرامش سه انسان را مثله کند، حالم را بد میکند. نمیخواهم روی تصاویر منتشر شده تمرکز کنم و بیخیالیاش را ببینم. نمیخواهم سیمایش را به خاطر بسپارم. سیمای پدری که پس از قتل پسرش سجده شکر به جا آورده یا مثل یک قهرمان ملی مقابل دوربین عکاسها، انگشتها را به نشانه پیروزی بالا برده و ژست گرفته است. از تماشای ویدئوهای این زوج، طفره میروم. این زوج همراه و همدل که در آرامش و خونسردی، سه نفر را بهکام مرگ فرستاده و به زندگی عادی برگشتهاند. بابک را بیهوش کردهاند، قطعه قطعه کرده و تکههای بدن پاره تنشان را در سطلهای زباله شهر رها کردهاند. انگار نه انگار شبی به اکران افتتاحیه فیلم پسرشان رفتهاند، در آن عکسها گویی در افتخار و موفقیت او شریک هستند. این قصه را از هر طرف که بخوانی، بوی خون و جنون میدهد.
نخستین تصویر شفاف و روشن من از پدرم، به دهه شصت، زمانی که مدرسه نمیرفتم برمیگردد. وقتی روزها در کوچههای پردرخت و خلوت قلهک قدم میزدیم، محو سایههایمان میشدم. سایه بلند او و سایه کوتاه خودم، سایهای که به من اطمینان خاطر و آرامش میداد. تمام مسیر را به سایههایمان نگاه میکردم که کنار هم پیش میرفتند. گاهی بهم نزدیک میشدند و گاهی از هم فاصله میگرفتند. پدرم مثل اغلب پدر و مادرهای آن دوره، دوست داشت دکتر شوم، اما عشق به سینما را از خودش به ارث بردم. روزنامهنگاری خواندم و رفتم سراغ نوشتن درباره سینما، هرگز روی انتخابم خط نکشید، در هیچ حوزه شخصی، علایقش را به من تحمیل نکرد و نخواست شبیه او باشم.
قتل بابک و خواهرش، تنها یک پرونده ساده نیست. جامعه حال و روز خوبی ندارد و خواندن این خبرها، امنیت خاطر را مخدوش میکند. فروپاشی نهاد خانواده، جدیتر از گذشته خودش را نشان میدهد. گویی با این قتل، دورانی تازه در خشونت و پردهدری شروع شده است. پدر و مادر بابک، رکوردها را جا به جا کردهاند. ماجرای خفاش شب و بیجه، در برابر این تراژدی خونین، رنگ باخته است. کاش جامعه بتواند زیر بار فشار بیاخلاقی، دوام بیاورد. کاش اظهارنظرهای غیرکاشناسی و غیرعلمی، پدر را به قهرمان تبدیل نکند. کاش رسانهها حواسشان به کودکان باشد، کاش مردم هوای پدرها را داشته باشند. کاش انجمنها و نهادهایی باشند که سلامت فرزندان را تضمین کنند. از مرگ رومینا چند ماه گذشته؟ پدر او چه میکند؟ هیچ قانونی قرار نیست حریم فرزندان را حفظ کند؟ هیچ تبصرهای نمیتواند مانع خشونت درون خانواده باشد؟
پدرم این خردادماه 68 ساله میشد، اگر هجده سال قبل از پیش ما نمیرفت. در غیبت او، این سالها سخت گذشت.
روزنامهنگار
کمتر کسی است که قصه قتل فجیع بابک و آرزو خرمدین و همسرش را نشنیده باشد. بوی خون، شهر را پر کرده و از آسمان غم میبارد. همه جا حرف از مردی است که معیارهای تازهای برای سنگدلی وضع کرده است. مردی که پیش از این، بیسر و صدا در این شهر زندگی میکرده، حتی شاید روزی از کنارمان عبور کرده، بیآنکه دستهای آلودهاش جلب توجه کند. نمیخواهم به عکسهای پیرمرد نگاه کنم، تماشای پدری که توانسته در آرامش سه انسان را مثله کند، حالم را بد میکند. نمیخواهم روی تصاویر منتشر شده تمرکز کنم و بیخیالیاش را ببینم. نمیخواهم سیمایش را به خاطر بسپارم. سیمای پدری که پس از قتل پسرش سجده شکر به جا آورده یا مثل یک قهرمان ملی مقابل دوربین عکاسها، انگشتها را به نشانه پیروزی بالا برده و ژست گرفته است. از تماشای ویدئوهای این زوج، طفره میروم. این زوج همراه و همدل که در آرامش و خونسردی، سه نفر را بهکام مرگ فرستاده و به زندگی عادی برگشتهاند. بابک را بیهوش کردهاند، قطعه قطعه کرده و تکههای بدن پاره تنشان را در سطلهای زباله شهر رها کردهاند. انگار نه انگار شبی به اکران افتتاحیه فیلم پسرشان رفتهاند، در آن عکسها گویی در افتخار و موفقیت او شریک هستند. این قصه را از هر طرف که بخوانی، بوی خون و جنون میدهد.
نخستین تصویر شفاف و روشن من از پدرم، به دهه شصت، زمانی که مدرسه نمیرفتم برمیگردد. وقتی روزها در کوچههای پردرخت و خلوت قلهک قدم میزدیم، محو سایههایمان میشدم. سایه بلند او و سایه کوتاه خودم، سایهای که به من اطمینان خاطر و آرامش میداد. تمام مسیر را به سایههایمان نگاه میکردم که کنار هم پیش میرفتند. گاهی بهم نزدیک میشدند و گاهی از هم فاصله میگرفتند. پدرم مثل اغلب پدر و مادرهای آن دوره، دوست داشت دکتر شوم، اما عشق به سینما را از خودش به ارث بردم. روزنامهنگاری خواندم و رفتم سراغ نوشتن درباره سینما، هرگز روی انتخابم خط نکشید، در هیچ حوزه شخصی، علایقش را به من تحمیل نکرد و نخواست شبیه او باشم.
قتل بابک و خواهرش، تنها یک پرونده ساده نیست. جامعه حال و روز خوبی ندارد و خواندن این خبرها، امنیت خاطر را مخدوش میکند. فروپاشی نهاد خانواده، جدیتر از گذشته خودش را نشان میدهد. گویی با این قتل، دورانی تازه در خشونت و پردهدری شروع شده است. پدر و مادر بابک، رکوردها را جا به جا کردهاند. ماجرای خفاش شب و بیجه، در برابر این تراژدی خونین، رنگ باخته است. کاش جامعه بتواند زیر بار فشار بیاخلاقی، دوام بیاورد. کاش اظهارنظرهای غیرکاشناسی و غیرعلمی، پدر را به قهرمان تبدیل نکند. کاش رسانهها حواسشان به کودکان باشد، کاش مردم هوای پدرها را داشته باشند. کاش انجمنها و نهادهایی باشند که سلامت فرزندان را تضمین کنند. از مرگ رومینا چند ماه گذشته؟ پدر او چه میکند؟ هیچ قانونی قرار نیست حریم فرزندان را حفظ کند؟ هیچ تبصرهای نمیتواند مانع خشونت درون خانواده باشد؟
پدرم این خردادماه 68 ساله میشد، اگر هجده سال قبل از پیش ما نمیرفت. در غیبت او، این سالها سخت گذشت.
آنگاه نفتی منتشر شد
حسین گنجی
روزنامهنگار
مجله «آنگاه» به صاحب امتیازی و سردبیری آرش تنهایی در هر شماره به یک موضوع میپردازد و از زوایای مختلف به آن نگاه میکند، در شماره چهارده خود با موضوع «نفت؛ هفتاد سالگی ملی شدن» به بهانه زادروز محمد مصدق و با تصویری از او، سراغ موضوع نفت رفته است. در راستای همین موضوع به همین مناسبت در سرمقاله این شماره آمده است: «خاطره جمعی ما از نفت، تصویر دوری است از دکتر مصدق که پدربزرگ و مادربزرگها برایمان ساختهاند، خاطره ملی شدن صنعت نفت و بیش از آن کودتای ۲ مرداد، تا حافظه کودکی احتمالاً فریاد «نفتی نفتیه» در کوچهها برای پر کردن بخاریهای نفتی قبل از گازرسانی به شهرها و... .»
در مطلبی دیگر فرزانه ابراهیمزاده هم نقل قولی از سر دونالد لوگان کارمند دفتر سفارش انگلیس با این مضمون آورده «تحریم همیشه یکی از مهمترین ابزار ما بود. میخواستیم مصدق را سرعقل بیاوریم تا به یک توافق معقول برسیم.» در این شماره مخاطب میتواند با موضوع نفت، این طلای سیاه، یادداشتهایی بخواند و تصویری متفاوت از ماجرای نفت دریابد. شماره چهاردهم «آنگاه» در256 صفحه به تازگی منتشر شده و شما میتوانید آن را از کتابفروشیها و کیوسکهای روزنامهفروشی تهیه کنید. همچنین خوانندگان میتوانند با مراجعه به سایت آنگاه به نشانی www.pishgah.com مجله را بهصورت آنلاین سفارش دهند.
روزنامهنگار
مجله «آنگاه» به صاحب امتیازی و سردبیری آرش تنهایی در هر شماره به یک موضوع میپردازد و از زوایای مختلف به آن نگاه میکند، در شماره چهارده خود با موضوع «نفت؛ هفتاد سالگی ملی شدن» به بهانه زادروز محمد مصدق و با تصویری از او، سراغ موضوع نفت رفته است. در راستای همین موضوع به همین مناسبت در سرمقاله این شماره آمده است: «خاطره جمعی ما از نفت، تصویر دوری است از دکتر مصدق که پدربزرگ و مادربزرگها برایمان ساختهاند، خاطره ملی شدن صنعت نفت و بیش از آن کودتای ۲ مرداد، تا حافظه کودکی احتمالاً فریاد «نفتی نفتیه» در کوچهها برای پر کردن بخاریهای نفتی قبل از گازرسانی به شهرها و... .»
در مطلبی دیگر فرزانه ابراهیمزاده هم نقل قولی از سر دونالد لوگان کارمند دفتر سفارش انگلیس با این مضمون آورده «تحریم همیشه یکی از مهمترین ابزار ما بود. میخواستیم مصدق را سرعقل بیاوریم تا به یک توافق معقول برسیم.» در این شماره مخاطب میتواند با موضوع نفت، این طلای سیاه، یادداشتهایی بخواند و تصویری متفاوت از ماجرای نفت دریابد. شماره چهاردهم «آنگاه» در256 صفحه به تازگی منتشر شده و شما میتوانید آن را از کتابفروشیها و کیوسکهای روزنامهفروشی تهیه کنید. همچنین خوانندگان میتوانند با مراجعه به سایت آنگاه به نشانی www.pishgah.com مجله را بهصورت آنلاین سفارش دهند.
عکس نوشت
یکی از اتاقهای موزه کارناواله بازسازی اتاق خواب مارسل پروست، نویسنده نامدار فرانسوی است که مدیران موزه تلاش کردهاند شبیه نمونه اصلی باشد. در این اتاق یک تخت شبیه تختی که پروست رمان «در جستوجوی زمان از دست رفته» را روی آن نوشت قرار دارد. بازدیدکنندگان میتوانند در این اتاق بخشهایی از این کتاب را بشنوند.
موزه کارناواله یکی از قدیمیترین موزههای پاریس است که بعد از یک بازسازی ۵ ساله با هزینه ۵۸ میلیون یورویی بازگشایی شده است.
موزه کارناواله یکی از قدیمیترین موزههای پاریس است که بعد از یک بازسازی ۵ ساله با هزینه ۵۸ میلیون یورویی بازگشایی شده است.
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
#قطع_برق
قطعی برق با اثراتی که بر زندگی و کار مردم میگذارد امروز هم یکی از موضوعهای اصلی بحث در شبکههای اجتماعی بود. کاربران بلافاصله پس از قطع برق منزل یا محل کارشان از مشکلاتی که پیدا کردهاند مینویسند و از جدول خاموشی و مدیریت وزارت نیرو گله میکنند. تصویری که از جراحی در زمان خاموشی در یکی از بیمارستانها منتشر شد هم واکنش زیادی همراه داشت. البته مانند همیشه کاربران زیادی با قطع برق شوخی میکنند. شوخیهای تلخ: «۴ ساعت از بیدار شدنم گذشته اما هنوز قطعی برق نداشتیم، مسئولان محترم پاسخگو باشند»، «این عکس که با عنوان «وضعیت اتاق عمل یکی از بیمارستانهای تهران در پی خاموشیهای اخیر» منتشر شده واقعاً تکاندهنده است»، «ژنراتور برق 10 ثانیه طول میکشه تا وارد مدار بشه. تمام بیمارستانها هم طبق پروتکلهای طراحی مجهز به ژنراتور برق هستن. این عکس هم ممکنه توی همون زمان برق رفتن تا وارد شدن ژنراتور به مدار باشه»، «مدیرعامل توانیر درباره قطعی برق گفته جاهایی رمزارز استخراج میکنن و اگه حرف بزنیم به کارمندامون تیراندازی میکنن! سیف، رئیس سابق بانک مرکزی هم درباره مؤسسات مالی و اعتباری گفته بود با اسلحه وارد اتاق من شدن! داستان چیه؟ مگه سیسیله اینجا؟!»، «برق نداریم، آب نداریم، تهویه نداریم، در پارکینگ باز نمیشه، آسانسورها کار نمیکنه، پمپ بنزینها از کار افتاده، ادارات جوابگو نیستن....»، «هنوز صداوسیما از امریکا و فرانسه و انگلستان و آلمان گزارش پخش نکرده که در 24 ساعت گذشته 32 ساعت برق مردم این کشورها قطع بوده و مردم در تلاش برای خنک کردن خودشون به شکل سنتی هستن؟»، «برق اضطراری فقط در شرایط فوریت و در مدت محدود برای اتاقهای عمل و مراکز حساس بیمارستانها کاربرد دارد و در هنگام قطعی برق طولانی بیفایده است.در اغلب مراکز درمانی زیرساختهای فرسوده و ناایمنی برای برق اضطراری داریم.راستی تکلیف نگهداری واکسنهای کرونا در این شرایط بیبرقی چیست؟»، «داشتم به این فکر میکردم اگه مثل دیروز که داشتم پریمیر آموزش میدادم برق قطع بشه چیکار کنم که با دیدن عکس جراحی توی تاریکی مشکل خودمو یادم رفت»، «این جدول خاموشی بیشتر برای اینه که بگن جدول دادیم. این جدول نه کاربردیه و نه به ساعتی که توش نوشته میشه اعتماد کرد.»، «در حالی که طبق پیشبینیها امسال بارش باران ناچیز بوده و مخازن سدها پر نشد، وزارت نیرو به دلایلی که حتی برای بدنه کارشناسی این وزارتخانه هم نامعلوم است، بخشی از آب پشت سدها را «خارج از برنامه» برای تولید انرژی تخلیه کرده است! با این حال وضع برق این است و وضع آب آن...»، «با این داستان جدید که با قطعی برق آنتن موبایل هم میره تکلیف ما آنکالهای بیمارستان چیه؟ تلفن ثابت هم که با برق کار میکنه. احتمالاً مجبورم برم از این تلفنهای دهه ۶۰ بخرم برای خونه. کم استرس داریم، استرس اینم باید بکشیم.»
حمله به اتوبوس پرسپولیس
دیروز و پیش از برگزاری مسابقه فوتبال بین تیمهای پرسپولیس و ذوب آهن اصفهان، تعدادی از تماشاگران تیم ذوب آهن با نارنجک دستی به اتوبوس پرسپولیسیها حمله کردند. این خبر توسط پرسپولیسیها به سرعت منتشر شد و عکسهای اتوبوس آسیب دیده را هم بازنشر میکردند. طرفداران پرسپولیس که از احکام کمیته انضباطی ناراحت هستند، به طنز از اینکه احتمالاً دوباره تیمشان محروم میشود، مینوشتند: «الان کمیته انضباطی پرسپولیس رو از اتوبوس سوار شدن محروم میکنه.»، «تقصیر اتوبوس پرسپولیس بود که از منطقه عملیاتی عبور کرد»، «الان دو جلسه دیگه ما رو محروم میکنن»، «به علت حمله طرفداران ذوب آهن با نارنجک به اتوبوس پرسپولیس، اتوبوس پرسپولیس توسط کمیته انضباطی از همراهی این تیم در دیدارهای آینده محروم شد»، «چرا حملهها به اتوبوس پرسپولیس فقط وقتی پرسپولیس میره اصفهان پیش میاد چرا توی باقی شهرها سعی میکنن درست برخورد کنن؟»، «میگن شیشه اتوبوس تیم پرسپولیس رو سپاهانیا شکستن. اصلاً چه معنی میده شما اتوبوس داشته باشید»، «بازیکنا امنیت جانی ندارن بعد میان ما رو از میزبانی محروم می کنن»، «خیلی دوست دارم بدونم اونهایی که اینجا از فرهنگ هواداری تیمهای اصفهانی دفاع جانانه میکردن، نظرشون در مورد حمله به اتوبوس پرسپولیس چیه؟»، «خب بابا جنبه فوتبال ندارین طرفدار نشین این چه وضعیه آخه»، «باز هم به اتوبوس تیم پرسپولیس حمله کردن تو اصفهان؟ کسی نیست اینا رو جمع کنه؟»، «امروز هواداران سپاهان با نارنجک به سمت اتوبوس پرسپولیس حمله کردن و شیشه اتوبوس رو شکوندن. امیدوارم کمیته انضباطی سریعتر پیگیری کنه و پرسپولیس رو از انجام مسافرت با اتوبوس محروم کنه. پیادهروی مگه چشه؟»، «وقتی به جای اینکه سپاهان رو بابت اتفاقات بازی جریمه نکردن و گفتن بابا دست خوش و بازی بعدی پرسپولیس محرومه از میزبانی، همین میشه که نارنجک پرت میکنن سمت اتوبوس تیم. یکی چیزیش میشد کی جوابگو بود؟ جون آدما هم مفته دیگه؟»
#قطع_برق
قطعی برق با اثراتی که بر زندگی و کار مردم میگذارد امروز هم یکی از موضوعهای اصلی بحث در شبکههای اجتماعی بود. کاربران بلافاصله پس از قطع برق منزل یا محل کارشان از مشکلاتی که پیدا کردهاند مینویسند و از جدول خاموشی و مدیریت وزارت نیرو گله میکنند. تصویری که از جراحی در زمان خاموشی در یکی از بیمارستانها منتشر شد هم واکنش زیادی همراه داشت. البته مانند همیشه کاربران زیادی با قطع برق شوخی میکنند. شوخیهای تلخ: «۴ ساعت از بیدار شدنم گذشته اما هنوز قطعی برق نداشتیم، مسئولان محترم پاسخگو باشند»، «این عکس که با عنوان «وضعیت اتاق عمل یکی از بیمارستانهای تهران در پی خاموشیهای اخیر» منتشر شده واقعاً تکاندهنده است»، «ژنراتور برق 10 ثانیه طول میکشه تا وارد مدار بشه. تمام بیمارستانها هم طبق پروتکلهای طراحی مجهز به ژنراتور برق هستن. این عکس هم ممکنه توی همون زمان برق رفتن تا وارد شدن ژنراتور به مدار باشه»، «مدیرعامل توانیر درباره قطعی برق گفته جاهایی رمزارز استخراج میکنن و اگه حرف بزنیم به کارمندامون تیراندازی میکنن! سیف، رئیس سابق بانک مرکزی هم درباره مؤسسات مالی و اعتباری گفته بود با اسلحه وارد اتاق من شدن! داستان چیه؟ مگه سیسیله اینجا؟!»، «برق نداریم، آب نداریم، تهویه نداریم، در پارکینگ باز نمیشه، آسانسورها کار نمیکنه، پمپ بنزینها از کار افتاده، ادارات جوابگو نیستن....»، «هنوز صداوسیما از امریکا و فرانسه و انگلستان و آلمان گزارش پخش نکرده که در 24 ساعت گذشته 32 ساعت برق مردم این کشورها قطع بوده و مردم در تلاش برای خنک کردن خودشون به شکل سنتی هستن؟»، «برق اضطراری فقط در شرایط فوریت و در مدت محدود برای اتاقهای عمل و مراکز حساس بیمارستانها کاربرد دارد و در هنگام قطعی برق طولانی بیفایده است.در اغلب مراکز درمانی زیرساختهای فرسوده و ناایمنی برای برق اضطراری داریم.راستی تکلیف نگهداری واکسنهای کرونا در این شرایط بیبرقی چیست؟»، «داشتم به این فکر میکردم اگه مثل دیروز که داشتم پریمیر آموزش میدادم برق قطع بشه چیکار کنم که با دیدن عکس جراحی توی تاریکی مشکل خودمو یادم رفت»، «این جدول خاموشی بیشتر برای اینه که بگن جدول دادیم. این جدول نه کاربردیه و نه به ساعتی که توش نوشته میشه اعتماد کرد.»، «در حالی که طبق پیشبینیها امسال بارش باران ناچیز بوده و مخازن سدها پر نشد، وزارت نیرو به دلایلی که حتی برای بدنه کارشناسی این وزارتخانه هم نامعلوم است، بخشی از آب پشت سدها را «خارج از برنامه» برای تولید انرژی تخلیه کرده است! با این حال وضع برق این است و وضع آب آن...»، «با این داستان جدید که با قطعی برق آنتن موبایل هم میره تکلیف ما آنکالهای بیمارستان چیه؟ تلفن ثابت هم که با برق کار میکنه. احتمالاً مجبورم برم از این تلفنهای دهه ۶۰ بخرم برای خونه. کم استرس داریم، استرس اینم باید بکشیم.»
حمله به اتوبوس پرسپولیس
دیروز و پیش از برگزاری مسابقه فوتبال بین تیمهای پرسپولیس و ذوب آهن اصفهان، تعدادی از تماشاگران تیم ذوب آهن با نارنجک دستی به اتوبوس پرسپولیسیها حمله کردند. این خبر توسط پرسپولیسیها به سرعت منتشر شد و عکسهای اتوبوس آسیب دیده را هم بازنشر میکردند. طرفداران پرسپولیس که از احکام کمیته انضباطی ناراحت هستند، به طنز از اینکه احتمالاً دوباره تیمشان محروم میشود، مینوشتند: «الان کمیته انضباطی پرسپولیس رو از اتوبوس سوار شدن محروم میکنه.»، «تقصیر اتوبوس پرسپولیس بود که از منطقه عملیاتی عبور کرد»، «الان دو جلسه دیگه ما رو محروم میکنن»، «به علت حمله طرفداران ذوب آهن با نارنجک به اتوبوس پرسپولیس، اتوبوس پرسپولیس توسط کمیته انضباطی از همراهی این تیم در دیدارهای آینده محروم شد»، «چرا حملهها به اتوبوس پرسپولیس فقط وقتی پرسپولیس میره اصفهان پیش میاد چرا توی باقی شهرها سعی میکنن درست برخورد کنن؟»، «میگن شیشه اتوبوس تیم پرسپولیس رو سپاهانیا شکستن. اصلاً چه معنی میده شما اتوبوس داشته باشید»، «بازیکنا امنیت جانی ندارن بعد میان ما رو از میزبانی محروم می کنن»، «خیلی دوست دارم بدونم اونهایی که اینجا از فرهنگ هواداری تیمهای اصفهانی دفاع جانانه میکردن، نظرشون در مورد حمله به اتوبوس پرسپولیس چیه؟»، «خب بابا جنبه فوتبال ندارین طرفدار نشین این چه وضعیه آخه»، «باز هم به اتوبوس تیم پرسپولیس حمله کردن تو اصفهان؟ کسی نیست اینا رو جمع کنه؟»، «امروز هواداران سپاهان با نارنجک به سمت اتوبوس پرسپولیس حمله کردن و شیشه اتوبوس رو شکوندن. امیدوارم کمیته انضباطی سریعتر پیگیری کنه و پرسپولیس رو از انجام مسافرت با اتوبوس محروم کنه. پیادهروی مگه چشه؟»، «وقتی به جای اینکه سپاهان رو بابت اتفاقات بازی جریمه نکردن و گفتن بابا دست خوش و بازی بعدی پرسپولیس محرومه از میزبانی، همین میشه که نارنجک پرت میکنن سمت اتوبوس تیم. یکی چیزیش میشد کی جوابگو بود؟ جون آدما هم مفته دیگه؟»
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
اسماعیل امینی: طنز نباید وارد حیطههای سیاسی شود
-
گام نخست معرفی جهانی ادبیات مان هدفگذاری است
-
دنیا را با تجربه دیگری نگاه میکنیم
-
به نام پدر
-
آنگاه نفتی منتشر شد
-
عکس نوشت
-
شهروند مجـــازی
اخبارایران آنلاین