«ایران» به بهانه اکران مستندی درباره عملیات کربلای4 بررسی میکند
از «جزیره ماهی» تا «شلمچه»؛ دو روایت مستند از یک عملیات
فاطمه ترکاشوند
روزنامه نگار
گستردهترین، پیچیدهترین و شاید پرحاشیهترین عملیات کل دوران دفاع مقدس، سوم دیماه 1365 آغاز شد و دو روز بعد در پنجم دیماه به پایان رسید. عملیات کربلای4، عملیاتی که میتوانست در صورت تحقق اهدافش، پایانبخش جنگ باشد و علاوه بر پیشرویهای بزرگ در جغرافیای جنگ، دست ایران را برای قانع کردن نهادهای بینالمللی به متجاوز شناختن عراق و پیامدهای اقتصادی و سیاسی بعد آن باز کند، پس از شکستی سنگین به یکی از تجربههای تلخ و بحثبرانگیز کشور در جبهههای نبرد علیه دشمن بعثی بدل شد. روایت این عملیات اما سالها مسکوت مانده بود تا اینکه در نیمه دهه نود، تفحص شهدای غواص، این پرونده را دوباره برای مستندسازان باز کرد.
سال 95 محمدعلی فارسی، مستندی با نام «شلمچه» را با استفاده از آرشیو مصاحبههای روایت فتح در سال 74 آماده کرد و در جشنواره مستند حقیقت همان سال به نمایش درآورد. روایت دوم در سال 99 وجوه نسبتاً متفاوت و کمتر شنیدهشدهای را با محور قرار دادن عملکرد لشکر امام حسین(ع) در این عملیات به نمایش درآورد. رضا اعظمیان، مستندش با نام «جزیره ماهی» را در جشنواره حقیقت همان سال به نمایش گذاشت و موفق به کسب لوح تقدیر بهترین پژوهش شد اما مستندش در اکران عمومی، مدتی مسکوت ماند تا همین روزها در سالگرد عملیات کربلای 4 که بالاخره در پلتفرم «هاشور» برای علاقهمندان مستند به اکران گذاشته شده است.
هر اندازه که مستند «شلمچه» تلاش میکند روایتی از بالا و از زاویه دیدی جامع نسبت به ابعاد مختلف سیاسی و نظامی عملیات داشته باشد، مستند «جزیره ماهی» با عبور از کلیات و زوم کردن روی یکی از لشکرهای پیشروی عملکننده، سعی دارد تصویری شفافتر از جرئیات دو روز عملیات آبیخاکی در حاشیه اروندرود و دو جزیره امالرصاص و بلجانیه ارائه دهد تا از این طریق، نقش نیروهای عملکننده در علت عدم موفقیت عملیات، مشخصتر و روشنتر شود.
رضا اعظمیان که خودش هم از رزمندگان شرکتکننده در همین عملیات است، طی گفتوگو با فرماندهان و نیروهای لشکر اصفهان، مسیر پیشروی آنان از نقطه رهایی در فاصله مابین نهر کارون و نهر عرائض تا رسیدن به بخشی از مناطق هدف در غرب ام الرصاص و حاشیه شرقی بلجانیه را دنبال میکند تا مخاطب بتواند تکتک وقایع، موانع، واکنشها و گفتوگوهای پشت بیسیم را بیواسطه بشنود و عملکرد این لشکر را به قضاوت بنشیند.
قهرمان این روایت، بیتردید شهید حاج حسین خرازی است. شخصیتی که در این روایت در مرحله طراحی و سازماندهی، مخالف سرسخت انجام عملیات کربلای4 معرفی میشود اما مردانه پای عمل به یک تصمیم گروهی بلندپایه در میان فرماندهان جنگ میایستد و نیروهایش را تا حداکثر عمق ممکن در بلجانیه به سمت اهداف تعیینشده نفوذ میدهد. مردی که پس از کربلای4 آن قدر میماند که تحققبخشی از اهداف نظامی و سیاسی این عملیات را در کربلای5 لمس کند و بعد شهید شود. در کنار او، نیروهایش در لشکر اصفهان بهعنوان قهرمانانی معرفی میشوند که تا آخرین لحظه صدور دستور عقبنشینی، با وجود نیروی اندک و انتقال گلایهها به عقبه، دست از نفوذ به خاک دشمن و حرکت به سمت هدف بزرگ یعنی حاشیه بصره نمیشویند.
ضدقهرمان «جزیره ماهی» اما مجموعه شرایط است. به جرأت میتوان گفت که مستند در پیش قصه خود مبتنی بر فرضیه «عملیاتی که نباید انجام میشد» پیش میرود و به همین علت است که در مسیر داستان، چراییهای یک اشتباه را بهطور ضمنی و گاهی صریح دنبال میکند. از همین جاست که لو رفتن عملیات در ساعت ابتدایی آغاز آن در اولویت بعدی دیگر «اشتباه»های مفروض روایت قرار میگیرد. سوءمدیریتها و اصرار بر ادامه عملیات، مدل چینش نیروها و سازماندهی ارتباط لشکرهای عملکننده با هم، تاکتیکهای جنگی، دشواریهای قابل پیشبینی اما پیشبینینشده، نسنجیده یا کتمانشده، محل نقد این مستند از زاویهدید لشکر به برنامهریزان عملیات است.
«جزیره ماهی» آنچنان در روایت جزئینگرانه خود از دید نیروهای یک لشکر غرق میشود که از پاسخ به سؤالات ضروری باز میماند. سؤالاتی نظیر اینکه چرا تیپ امام رضا(ع) از گرفتن جزیره ماهی باز میماند. مسکوت گذاشتن این سؤال و پاسخهای بالقوه آن در راستای تقویت این فرضیه عمل میکند که فرماندهان لشکر 14 امام حسین(ع) از ابتدا نسبت به سپردن عملیات گرفتن جزیره ماهی و امن کردن تنگه، هشدار داده بودند اما این هشدار، مورد توجه طراحان عملیات قرار نگرفت.
تمرکز بر روایت نیروهای یک لشکر، مخاطب این مستند را از فهم ارتباط و سازماندهی میان لشکرها و عملکرد دیگر نیروهای درگیر در عملیات باز میدارد تا جایی که دید مخاطب نسبت به آنها و شیوه حضور و پیشروی و نفوذشان کور میشود.
اختلاف اصلی روایت دو مستند «جزیره ماهی» و «شلمچه» را هم باید در همان پیشقصهها و پیشفرضهایشان جستوجو کرد. «شلمچه» برخلاف «جزیره ماهی» از زبان طراحان عملیات چون محسن رضایی و مرحوم هاشمی رفسنجانی، انجام عملیات را بهرغم احتمال شکست آن، اجتنابناپذیر و لازم میداند و کربلای4 را مقدمه پیروزیهای بزرگتر کربلای5 و دستیابی به موقعیت برتر سیاسی در جریان مذاکرات با نهادهای بینالمللی معرفی میکند. از این زاویه، گذشته از عملکرد تیپها و لشکرهای مختلف عملکننده و میزان پیچیدگی طراحی عملیات و دشواری شرایط آن، کربلای4 نه مجموعهای از اشتباهات تاکتیکی منجر به شکست بلکه باید یک استراتژی پرهزینه و گامی ضروری به جلو دانسته شود.
پازل تصویر مخاطب از عملیات کربلای4 در گفتوگو با یک مستندساز
امریکاییها دنبال جنگ بدون پیروز میان ایران و عراق بودند
روایت فتح، نیمه دهه هفتاد به سراغ ساخت مستندی درباره عملیات کربلای 4 میرود؛ با مقامات بلندپایه و فرماندهان لشکرها و قرارگاهها، مصاحبه میکند اما بعد از مدتی، پروژه متوقف میشود. سال 95 محمدعلی فارسی به این آرشیو باز میگردد و از لابهلای مصاحبهها، روایتی از چرایی و چگونگی این عملیات بیرون میکشد. با فارسی درباره «جزیره ماهی»واختلاف روایت آن با «شلمچه» به گفت وگو نشستیم.
بهعنوان کسی که درباره کربلای4 مستند ساخته، نظرتان درباره «جزیره ماهی» چیست؟
اثر بسیار خوبی بود. من پسندیدم. نگاه خیلی صادقانهای داشت و با ترفندهای ساده گرافیکی به مخاطب به خوبی نشان میداد که بچههای لشکر امام حسین(ع) در چه مخمصهای گیر افتاده بودند. آقای اعظمیان خیلی هم خون دل خورد تا بتواند این کار را اکران کند اما ماحصل آن در نهایت بسیار اثرگذار درآمد. این فیلم، سندی است از مقطعی از جنگ که حرف و حدیث هم درباره آن زیاد است اما نگاه درستی دارد.
با توجه به نگاه تاحدودی گلایهآمیز «جزیره ماهی» از شیوه طراحی و فرماندهی عملیات، این مستند را قطعهای دیگر در تکمیل پازل تصویر مخاطب از واقعیت در کنار مستند خودتان میبینید یا روایتی در مقابل آن؟
ما فیلمسازان، محقق جنگ یا کارشناس مسائل جنگی نیستیم بلکه به سوژهای علاقهمند و تا حدودی به آن نزدیک میشویم. اینجا به چه کسانی باید اعتماد کنیم؟ به کسانی که آن روز در آن صحنه حاضر بودند. یک وقت من به سراغ افرادی میروم که معتقدند اگر ما کربلای4 را انجام نمیدادیم و ارتش عراق از روی خوشحالی آنطور تا مرز ازهمپاشیدگی نمیرفت، پیروزیهای کربلای5 حاصل نمیشد.
اما ایشان بهصورت جزئیتر از نگاه افراد لشکر امام حسین(ع) به ماجرا نگاه کرده است. من میدانم که در آن مقطع بعضی از فرمانده گردانهای لشکرهای مختلف از جمله همین لشکر تحت هیچ شرایطی به علت مخاطرات عملیات به مشارکت در آن، تن ندادند و نیروهایشان را جلو نفرستادند. من آرشیوی دارم از یکی از فرماندهان لشکر ثارالله که تصریح میکند من آن شب هیچ یک از نیروهایم را جلو نفرستادم و یک نفر شهید هم ندادم چون باور نداشتم. اما فرمانده ایشان یعنی حاج قاسم سلیمانی دفاع میکند و میگوید ما هم از مخاطرات اطلاع داشتیم اما اگر عمل نمیکردیم کربلای پنجی هم وجود نمیداشت. از طرف دیگر فرمانده وقت سپاه، آقای رضایی هم میگوید ما میدانستیم شرایط به این شکل است اما میخواستیم ببینیم نقاط ضعف دشمن کجاست و ناچار بودیم این مسأله را نگوییم تا بچهها به خط بزنند و پیش بروند.
این صحبت ایشان در آرشیو مصاحبه 74 در مستند شما با توئیت جنجالی ایشان درباره عملیات فریب بودن کربلای4 در یک راستاست. اما غالباً با این روایت مخالف هستند و معتقدند کربلای4 عملیات اصلی و برای پیروزی طرحریزی شده بود.
همینطور است. بخشی میگویند عملیات به اهدافش نرسید اما بعد راهکاری پیدا شد و کربلای5 پیش آمد. در همین کربلای5 بود که امریکاییها گفتند ناوچههای ما در خورعبدالله آمادهاند و اگر بخواهید ادامه دهید وارد عمل خواهیم شد. چون آنها دنبال این بودند که این جنگ پیروز نداشته باشد و دو طرف آن قدر همدیگر را بزنند تا هر دو مضمحل شوند. اما در کربلای5 به نقطهای رسید که ارتش عراق داشت از هم میپاشید و امریکاییها پیغام دادند و این مسأله را طرح کردند. بالاخره جنگ پیچیدگیهایی دارد که هنوز بسیاری نمیخواهند جزئیاتش را بگویند و حرف و مناقشه در آن بسیار زیاد است. درباره همین کربلای5 در خارج از کشور هم مستندهای زیادی ساختهاند تا اثبات کنند ایران، ارزشی برای جان رزمندگانش قائل نبود.
در مستند شما مرحوم هاشمی صراحتاً میگویند که کربلای5 پیروزیهای بزرگی را نصیب ما کرد هرچند به بخشی از اهداف نظامیاش نرسید.
در واقع اهداف بزرگتری را برای ما محقق کرد طوری که چیزی از ارتش عراق باقی نماند. آنها واقعاً جنونزده، گروهگروه جلو میآمدند ولی همگی کشته میشدند! ما هم تلفات میدادیم اما کشتههای عراق در آن عملیات بیسابقه بود. کربلای5 یک پیروزی بزرگ است اما جزئیات را تا زمانی که فرماندهان ارشد جنگ سکوت کنند و نخواهند بگویند، از یک عملیات میشود دهها تفسیر درآورد و ذهن مخاطبان را به ابهام انداخت. ما کارشناس مسائل جنگ نیستیم. ما فیلمسازیم. در مستند من هم 6 یا 7 فرمانده لشکر حرف میزنند و همه به اتفاق بلااستثنا میگویند کربلای4 مقدمهای برای کربلای5 بود.
البته در مستند خود شما، بخشهایی از صحبت حاج قاسم درباره عملیات کربلای5 وجود دارد که خود ایشان هم برای شرح بزرگی این پیروزی توضیح میدهد که سه بار برای درخواست توقف عملیات به عقب نامه نوشته است.
بله در شرایط سخت، اغلب فرماندهان این محاسبات را داشتند. در عملیات خیبر هم حاج همت، اصلاً زیر بار نمیرود. خیبر تنها عملیاتی بود که در آن یک قرارگاه مجزا به اسم نصرت زیر نظر ستاد فرماندهی تشکیل شده بود تا کار شناسایی را انجام دهد. نزدیک عملیات، آقای رضایی همه فرماندهان را جمع میکند و میگوید باید عملیات را انجام دهیم و همه کارهایش انجام شده اما حاج همت اصلاً زیر بار نمیرود و میگوید نیروهای خودمان باید برای شناسایی بروند و تأیید کنند وگرنه برای ما کاملًا مبهم است. مناقشه بزرگی در میگیرد اما درنهایت به علت مسأله ولایتپذیری، بالاخره چشم را میگویند یعنی ما باور نداریم اما چون نماینده امام هستید میپذیریم.
الان چطور میشود گفت کدام طرف اشتباه کرده است؟
بحث تاریخ جنگ و اینکه بچهها کجاها درست عمل کردند و کجاها اشتباه کردند، یک مسأله است که به نظر من تقریباً یک راز سر به مهر خواهد ماند اما روایت ما مسأله دیگری است. لااقل آن چیزی که ما در روایت فتح دنبالش بودیم و میخواستیم آن را پررنگ کنیم، بحث ارزشهای جنگ است. ما بیشتر دنبال این وجه بودیم که تفاوتی هم نمیکند.
ارزشهای فرهنگی و معنوی جنگ، نه ارزشهای نظامی و سیاسی؟
بله! اگر از دید ارزشهای نظامی به قیام امام حسین(ع) نگاه کنید، چه جای دفاعی دارد؟ یا جنگ صفین چطور بدون ارزشهای معنوی و با صرف دیدگاه نظامی قابل دفاع است؟ اما وقتی بار ارزشی روی کار میآید، اولویتها تغییر میکند. هرچند این بخشها هم لازم است برای مردم توضیح داده شود. حق مردم است که بدانند چون این شهدا، فرزندان همین مردم بودند. اینکه چرا نمیگویند ضعف همین فرماندهانی است که سکوت کردهاند چون میخواهند اشتباههای فاحش خودشان را بپوشانند. بالاخره یک روز این وجه ماجرا هم باید باز شود چون یک تجربه است که نباید اجازه دهیم تکرار شود. در اینکه بخشی از مسأله را عدهای دارند پنهان میکنند درحالی که حق مردم است بدانند، هیچ شکی نیست. نمیدانم به چه مصلحتی نمیگویند اما به نظر خودم بخشی از اینها، جز مصلحت شخصی، چیز دیگری نیست. الان زمان گذشته و باید اجازه دهیم تحلیلگران بگویند تا تجربههای اشتباه دیگر تکرار نشود.
اما ما در روایت فتح دنبال وجوه معنوی و فرهنگی جنگ بودیم و به نظرمان، این وجه جنگ هنوز خیلی جای کار دارد که این جنگ با جنگهای دیگر خیلی فرق میکرد. چون ارزشهایی در آن بود که اگر در مدیریت کشور تسری پیدا میکرد الان حال و روز کشور این طوری نبود که الان است. امیدوارم مستند «جزیره ماهی» اکران موفقی داشته باشد تا مردم با بخشی از این فداکاریها و ارزشها بهرغم همه شرایط پیچیده عملیات در جنگ آشنا شوند.
بررسی اختلاف روایت دو مستند در گفتوگو با سردار حسین علایی
کربلای 4 میتوانست در شرایط بهتری، طرحریزی و اجرا شود
«جزیره ماهی» در عین نمایش رزم حماسهساز و فداکارانه رزمندگان لشکر امام حسین(ع)، نگاهی منتقدانه به طرحریزی و پیشبرد عملیات کربلای4 دارد. موضوعی که در مستند «شلمچه» با بیانی نسبتاً متفاوت از زبان طراحان عملیات دنبال میشود. این اختلاف روایت را با سردار حسین علایی به بحث گذاشتیم.
روایت «جزیره ماهی» از عملیات کربلای4 را تا چه اندازه دقیق و مستند میدانید؟
این مستند بخشی از عملیات کربلای4 را که مرتبط با لشکر امام حسین(ع) است، نشان میدهد. در این بخش، مصاحبهها با افرادی که خودشان در عملیات عبور اروند حضور داشتند، کاملاً درست و دقیق است و واقعیت میدانی عملیات را نشان میدهد. البته در این عملیات تعداد زیادی از لشکرها و تیپها حضور داشتندکه به عملکرد آنها پرداخته نشده است . مستندی که آقای اعظمیان ساختهاند، به نظر من مستند دقیق و درستی است و فداکاریها و حماسه آفرینیهای رزمندگان لشکر خط شکن امام حسین(ع) را نشان میدهد.
مستند روی عملکرد لشکر امام حسین(ع) متمرکز میشود طوری که مثلاً عملکرد تیپ امام رضا(ع) در گرفتن شرق جزیره ماهی و پاسخ به چرایی ناامن ماندن تنگه در هالهای از ابهام باقی میماند. از این جهت میشود آن را روایتی از عملیات کربلای4 به عنوان یک کل دانست؟
بههرحال این مستند، روایت عملیات لشکر امام حسین(ع) در کربلای4 است. البته طبیعتاً همه فعالیتهای همین لشکر را هم نمیتوان در یک مستند گنجاند بلکه عبور از اروند توسط رزمندگان این لشکر در اینجا مستند شده است. اما اگر بخواهیم این مستند را به عنوان مستندی درباره عملیات کربلای4 تلقی کنیم بهتر است کارگردان محترم، این مستند را ادامه دهند و قسمت دوم آن را بسازند که در آن مثلاً با رزمندگان و فرماندهان تیپ امام رضا(ع) هم صحبت کنند. همین طور درباره طرحریزی کل عملیات، باید با فرماندهان ردههای بالاتر هم گفتوگو کرد. در این صورت میتواند به مستند کاملتری درباره عملیات کربلای4 تبدیل شود.
در مستند روی مخالفت شهیدخرازی با انجام عملیات تأکید میشود به نحوی که بهطور ضمنی، روایت غالب درباره عملیات کربلای4 را تا حدودی به چالش میکشد. این زاویه دید را چطور تحلیل میکنید؟
کربلای4 عملیات بسیار بزرگی بود که برای پیروزی بزرگتری طراحی شده بود. در این عملیات قرار بود رزمندگان از دو محور پیشروی کنند؛ یکی از سمت اروندرود در منطقه مابین خرمشهر و جزیره مینو عبور کنند و به خور زبیر بروند و سرپل فاو را تکمیل کنند. یعنی قرار بود منطقه عملیاتی فاو را به این قسمت ملحق کنند تا منطقه بزرگی تصرف و تأمین فاو تضمین شود.
یعنی در ادامه منطقه عملیاتی والفجر8 تا بصره بروند؟
البته هدف خود بصره نبود بلکه اطراف بصره بود اما اگر این محور موفق میشد، وسعت عملیات والفجر8 به سه برابر میرسید. در این محور، رزمندگان با سپاه هفتم عراق درگیر میشدند. محور دوم کربلای4، شلمچه بود که نیروها باید از شلمچه عبور میکردند و با سپاه سوم ارتش عراق درگیر شوند و بهسمت کانال پرورش ماهی بروند. بنابراین عملیات کربلای4، بزرگترین عملیات در طول کل دوران جنگ بود که طرحریزی شد و برای اولین بار هم بود که ایران میخواست در دو محور متفاوت با دو سپاه مهم عراق درگیر شود. بنابراین، کربلای4 عملیات اصلی بود و اگر به پیروزی میرسید یک تحول اساسی در فضای جنگ ایجاد میکرد اما بخش مهم طرحریزی عملیات، عبور از اروند بود که اتفاقاً عرض آن نسبت به عرض عبوری در منطقه فاو کمتر بود اما این تفاوت را هم داشت که شرایط جغرافیایی سمت خودمان طوری بود که چندان اجازه نمیداد قایقهای پشتیبانی پس از شکسته شدن خط توسط غواصها، به سمت اهداف حرکت کنند.
نکته دیگر اینکه ارتش عراق تجربه عملیات فاو را داشت و آن تجربه را برای مقابله با عبور غواصان ما در این منطقه به کار گرفت و پیشبینیهای لازم را برای عبور غواصان ایرانی از اروند برخلاف غافلگیریاش در فاو، انجام داده بود. البته این را هم بعد از اینکه فرماندهان عملیات را شروع کردند، متوجه شدند که عراق چنین هشیاری داشته و کسی پیش از آن نمیدانست. بهدلیل این پیچیدگیها، فرماندهان قابلی چون شهید خرازی به این مسائل از جهت تاکتیکی توجه ویژه داشتند. آن نکاتی که شهید خرازی میگوید از این حیث است چون او از برجستهترین فرماندهان دوران جنگ محسوب میشود. فرماندهی که لشکرش هر کجا عمل میکرد حتماً پیروز میشد.
لو رفتن عملیات اگرچه زیاد مورد بحث قرار گرفته اما در هیچ یک از دو مستند بهعنوان علت اصلی شکست، مطرح نمیشود. این عامل چقدر مؤثر بوده است؟
اینطور نبود که همه از قبل مطمئن باشند که عملیات لو رفته بلکه در ساعات ابتدایی مشخص شدکه امکان پیشروی سریع وجود ندارد. این مسأله را هم باید روشن کنیم که لو رفتن عملیات برای متوقف کردن آن، شرط کافی نیست. اگر میخواستیم همه عملیاتهای لورفته را متوقف کنیم هیچ عملیاتی حتی عملیاتهای موفقمان هم نباید انجام میشد. در اکثر عملیاتهای موفقمان هم ارتش عراق از قبل متوجه شده بود. مثلاً در عملیات آزادسازی خرمشهر، عراق صددرصد از قبل میدانست که عملیات بیتالمقدس انجام میشود. به همین دلیل ما در بعضی محورها هم موفق نبودیم. در طول بیتالمقدس که حدود 24 روز طول کشید، ارتش عراق هم صددرصد متوجه بود و هم تمام توانش را به کار گرفت ولی عملیات نهایتاً با بهرهگیری از تاکتیکهای غافلگیر کننده موفق شد.
تعیینکنندهترین اختلاف روایت در میان این دو مستند را شاید بتوان در نوع نگاه به انجام عملیات کربلای4 دانست. در مستند «شلمچه» فرمانده وقت سپاه، آقای رضایی تصریح میکنند ما یا باید با وجود احتمال بالای شکست عملیات، آن را انجام میدادیم یا به نوعی اعلام میکردیم که در جنگ از نظر سیاسی و نظامی در بنبست قرار گرفتهایم. از این زاویه شکست عملیات، برخلاف روایت «جزیره ماهی» مسأله اصلی نیست. ببینید هیچ فرماندهی برای شکست، عملیاتی را طرحریزی نمیکند. هر فرماندهی در هر ردهای برای پیروزی و رسیدن به اهداف تعیینشده، عملیات را طراحی میکند. بنابراین امکان ندارد فرماندهی بداند شکست میخورد اما عملیات را انجام دهد.
شاید باید اینطور بگوییم که پیروزی را در میدان نظامی تعریف نمیکند بلکه آن را سیاسی میبیند.
تا در صحنه عملیات، پیروزی نظامی نداشته باشید که پیروزی سیاسی اتفاق نمیافتد وگرنه برای چه عملیات نظامی انجام میشود؟! دو دلیل برای هر عملیات نظامی وجود دارد؛ اول اینکه سرزمینهای اشغالی آزاد شود، دوم اینکه جنگ خاتمه بیابد. معمولاً جنگها تا آنجا ادامه پیدا میکنند که قدرت نظامی یک طرف، طرف مقابل را وادار به نشستن پای میز مذاکره و رسیدن به تفاهم بکند.
عراق هم همین کار را کرد چون صدام تا پایان جنگ حاضر نشد به مرزهایی برگردد که در معاهده 1975 تعیین شده و البته صدام آن را ملغی کرده بود. صدام حاضر نبود بر اساس این معاهده، مذاکره کند و با جنگ میخواست ایران را وادار کند این معاهده را ملغی و معاهده جدیدی، امضا کند که بر اساس آن، اروندرود به طول کامل در خاک عراق قرار بگیرد. این مسأله را ایران نمیپذیرفت و اصلاً هیچ دولتی نمیپذیرد که درباره تمامیت ارضیاش مذاکره کند. بر این اساس، هدف ایران از عملیات کربلای4 این بود که کل اروندرود، چه ساحل نزدیک و چه ساحل دور آن را به تصرف درآورد تا عراق برای همیشه از ادعای خدشه به معاهده 1975 مأیوس شود. پس کربلای4 عملیات اصلی و بسیار بزرگ و مهمی بود که میخواست صدام را وادار به بازگشت به معاهدات قبلی کند.
با تمام این ماجراها، فکر میکنید عملیات کربلای4 باید انجام میشد؟
اگر فرماندهی قرارگاه خاتمالانبیاء از لو رفتن عملیات و آمادگی واحدهای دشمن برای مقابله با غواصها و نیروهای پیشرو مطمئن بود، عملیات باید به وقت دیگری موکول و در فرصت مناسب، با هدفگذاری و طرحریزی مجدد، شیوه و تاکتیک متفاوتی انجام میشد. باید مطالعه جدیدی روی گسترش و آرایش دشمن صورت میگرفت و سپس طرحریزی عملیات بر مبنای اطلاعات کسبشده از وضعیت خطوط مقدم و ردههای دفاعی دشمن دوباره انجام میشد. با این همه، طرحریزی کربلای4 بسیار درست، منطقی و در زمان خودش هم معقول و دستیافتنی بود. اگر پیروز میشد تحول اساسی در تواناییها و قدرت ایران ایجاد میکرد ولی الان چون به پیروزی نرسیده، این نقدها مطرح میشود.