ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام جواد (ع): سرزنش کردن دیگران بدون علّت و دلیل، سبب ناراحتى و خشم خواهد گشت، درحالىکه رضایت آنان را نیز کسب نخواهد کرد.
بحارالانوار، ج۷۱، ص۱۸۱
مرتضی حیدری: بزرگترین جریمه رسانه از دست دادن مخاطب است
اخلاق رسانه بیش از اینکه یک امر اخلاقی و اجتماعی باشد، یک امر حرفهای است. در واقع شما به لحاظ حرفهای مکلف هستی که یکسری اصول و قواعد را در اجرای برنامه و در تعامل با میهمانان و رویکردهای برنامه رعایت کنی و اگر اینها را رعایت نکنی، دو جنبه به وجود میآید؛ یکی جنبه عمومی و دیگری اجتماعی است. در واقع جامعه مخاطبان از شما گریزان میشوند و شما سرمایه اجتماعی خود را از دست میدهید که برای یک رسانه این بزرگترین جریمه و دردناکترین اتفاق است.
گوینده خبر و مجری ـ در گفتوگویی با ایسنا درباره ضرورت رعایت اخلاق در رسانهها صحبت کرد.
جذابیت ستارهها
محدثه واعظیپور
روزنامه نگار
نخستین آماری که از پرفروشترین و پرمخاطبترین فیلمهای سیونهمین جشنواره فیلم فجر منتشر شده، واقعیتی را عیان میکند. از میان فیلمهای این دوره، بیشترین بلیت در روز اول، برای «شیشلیک»، «ابلق» و «بیهمهچیز» فروخته شده است. «شیشلیک» ساخته محمدحسین مهدویان، فیلمی کمدی است که رضا عطاران و پژمان جمشیدی در آن بازی میکنند. دو بازیگر پرفروش و پرکار سینمای تجاری. فیلمی که برای جذب مخاطب انبوه ساخته شده و رسیدنش به جشنواره با حاشیههایی همراه بود. همین حاشیهها و خبرسازیها، برای توجه به فیلم، کافی است.
«ابلق» داستانی متفاوت با «شیشلیک» دارد. نرگس آبیار در این سالها، یکی از چهرههای شاخص سینمای ایران بوده و فیلمهایش تحسین شدهاند. فیلم تازه اوهم ترکیب بازیگران جذابی دارد. بهرام رادان، الناز شاکردوست (برنده سیمرغ بلورین جشنواره سیوهفتم)، هوتن شکیبا (برنده سیمرغ بلورین جشنواره سیوهفتم) و گلاره عباسی. زوج شکیبا و شاکردوست از فیلم «شبی که ماه کامل شد» به این فیلم آمدهاند. بخشی از این استقبال را باید به حساب تیم بازیگری فیلم نوشت. همان طور که درباره «شیشلیک» نمیتوان اقبال به دو ستاره پرفروش فیلمهای تجاری را فراموش کرد.
درباره «بی همه چیز» هم این ادعا صدق میکند. در فیلم تازه محسن قرایی هدیه تهرانی، پرویز پرستویی، باران کوثری و هادی حجازیفر بازی میکنند. تیزر فیلم که با حضور تهرانی منتشر شده، سیمایی تازه و متفاوت از این بازیگر نشان میدهد و به اندازه کافی ترغیب کننده است. تمرکز سازندگان فیلم بر حضور این ستاره سالهای گذشته، در نخستین تصاویری که از فیلم منتشر شده، مشخص میکند که محبوبیت تهرانی، هنوز میتواند عاملی برای جذب مخاطب باشد.
بعضی گمان میکنند جشنوارهها، فقط محلی برای کشف استعداد یا درخشش سینمای جریان متفاوت و هنری هستند. البته که این کارکرد اغلب جشنوارههای سینمایی و هنری است. اما ستارهها و چهرهها همواره، به جذابیت جشنوارهها افزودهاند. در جشنواره کن، ونیز و برلین هم بخش زیادی از اخبار و عکسها به حضور ستارهها اختصاص دارد. ستارهها، جزئی جدانشدنی از سینما هستند و درخشش آنها در جشنوارهها، میتواند توجه مردم را به این رویدادها که اغلب مخاطب خاص دارند، بیشتر کنند. بهنظر میرسد، امسال و در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر در غیبت ستارههایی مثل نوید محمدزاده و امیر جدیدی، ستارگانی دیگر بازار رقابت را گرم میکنند. ستارههایی که همین حالا و با آغاز سی و نهمین جشنواره فیلم فجر، مورد توجه سینمادوستان قرار گرفتهاند و در صورت بازگشایی سینماها در سال آینده، میتوانند سرنوشت فیلمها را در جدول فروش هم تعیین کنند. جشنواره فیلم فجر، اگرچه منعکس کننده همه سلیقهها و گرایشهای تماشاگران نیست، اما میتواند نمایانگر بخشی از آن باشد. معمولاً فیلمهایی که سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را دریافت میکنند، گیشه پررونقی دارند. بر همین اساس، استقبال از بلیت فروشی فیلمها در هر دوره از جشنواره، انعکاسی از سلیقه و خواسته مخاطب این سینماست.
روزنامه نگار
نخستین آماری که از پرفروشترین و پرمخاطبترین فیلمهای سیونهمین جشنواره فیلم فجر منتشر شده، واقعیتی را عیان میکند. از میان فیلمهای این دوره، بیشترین بلیت در روز اول، برای «شیشلیک»، «ابلق» و «بیهمهچیز» فروخته شده است. «شیشلیک» ساخته محمدحسین مهدویان، فیلمی کمدی است که رضا عطاران و پژمان جمشیدی در آن بازی میکنند. دو بازیگر پرفروش و پرکار سینمای تجاری. فیلمی که برای جذب مخاطب انبوه ساخته شده و رسیدنش به جشنواره با حاشیههایی همراه بود. همین حاشیهها و خبرسازیها، برای توجه به فیلم، کافی است.
«ابلق» داستانی متفاوت با «شیشلیک» دارد. نرگس آبیار در این سالها، یکی از چهرههای شاخص سینمای ایران بوده و فیلمهایش تحسین شدهاند. فیلم تازه اوهم ترکیب بازیگران جذابی دارد. بهرام رادان، الناز شاکردوست (برنده سیمرغ بلورین جشنواره سیوهفتم)، هوتن شکیبا (برنده سیمرغ بلورین جشنواره سیوهفتم) و گلاره عباسی. زوج شکیبا و شاکردوست از فیلم «شبی که ماه کامل شد» به این فیلم آمدهاند. بخشی از این استقبال را باید به حساب تیم بازیگری فیلم نوشت. همان طور که درباره «شیشلیک» نمیتوان اقبال به دو ستاره پرفروش فیلمهای تجاری را فراموش کرد.
درباره «بی همه چیز» هم این ادعا صدق میکند. در فیلم تازه محسن قرایی هدیه تهرانی، پرویز پرستویی، باران کوثری و هادی حجازیفر بازی میکنند. تیزر فیلم که با حضور تهرانی منتشر شده، سیمایی تازه و متفاوت از این بازیگر نشان میدهد و به اندازه کافی ترغیب کننده است. تمرکز سازندگان فیلم بر حضور این ستاره سالهای گذشته، در نخستین تصاویری که از فیلم منتشر شده، مشخص میکند که محبوبیت تهرانی، هنوز میتواند عاملی برای جذب مخاطب باشد.
بعضی گمان میکنند جشنوارهها، فقط محلی برای کشف استعداد یا درخشش سینمای جریان متفاوت و هنری هستند. البته که این کارکرد اغلب جشنوارههای سینمایی و هنری است. اما ستارهها و چهرهها همواره، به جذابیت جشنوارهها افزودهاند. در جشنواره کن، ونیز و برلین هم بخش زیادی از اخبار و عکسها به حضور ستارهها اختصاص دارد. ستارهها، جزئی جدانشدنی از سینما هستند و درخشش آنها در جشنوارهها، میتواند توجه مردم را به این رویدادها که اغلب مخاطب خاص دارند، بیشتر کنند. بهنظر میرسد، امسال و در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر در غیبت ستارههایی مثل نوید محمدزاده و امیر جدیدی، ستارگانی دیگر بازار رقابت را گرم میکنند. ستارههایی که همین حالا و با آغاز سی و نهمین جشنواره فیلم فجر، مورد توجه سینمادوستان قرار گرفتهاند و در صورت بازگشایی سینماها در سال آینده، میتوانند سرنوشت فیلمها را در جدول فروش هم تعیین کنند. جشنواره فیلم فجر، اگرچه منعکس کننده همه سلیقهها و گرایشهای تماشاگران نیست، اما میتواند نمایانگر بخشی از آن باشد. معمولاً فیلمهایی که سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را دریافت میکنند، گیشه پررونقی دارند. بر همین اساس، استقبال از بلیت فروشی فیلمها در هر دوره از جشنواره، انعکاسی از سلیقه و خواسته مخاطب این سینماست.
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
#جشنواره_فیلم_فجر
اولین روز برگزاری جشنواره فیلم فجر علاوه بر فیلمهایی که به نمایش درآمدند با تقابل جشنواره و کرونا خبرساز شد. بهدلیل رعایت نشدن کامل پروتکلها در سالن مخصوص رسانهها و اینکه بازیگران ماسکشان را برای گرفتن عکس درمی آوردند. البته در آغوش کشیدن عادل فردوسیپور توسط پرویز پرستویی هم با انتقاد مواجه شد و کاربران عکسها و فیلمهایش را بازنشر کردند و از خطرات رعایت نشدن پروتکلها در جشنواره نوشتند: «آقایان محترم، پرویز پرستویی و عادل فردوسیپور که همدیگر را جلوی دوربینهای خبرنگاران جشنواره فیلم فجر بغل می کنید علاوه بر اینکه جان خود و نزدیکانتان را به خطر می اندازید، رفتار پر خطر شما، برای مخاطبان و دوستدارانتان نیز بد آموزی دارد.»، «ظاهراً قراره تا 10 روز تصاویری از دستمالی کردن ماسک و بازی کردن سینماگران حاضر در جشنواره فیلم فجر با ماسکهاشون ببینیم. خدا صبر بده.»، «بزرگواران در جشنواره فیلم فجر، ماسکها رو کیسه کردن»، «احتمالاً موج جدید کرونا از وسط سینما و از بین سینماگران و تماشاچیان و خبرنگاران این حوزه میزنه بیرون.»، «میزبانی دوره بعدی کرونا رو بعد از ورزشکارها دادن به سینماگرها. بعد از جشنواره فیلم فجر منتظر باشین.»، «عکس های جشنواره فیلم فجر رو دیدم. واقعاً مردم ما باید از سلبریتیها الگو بگیرن به این صورت که هر کاری اونا کردن مردم نکنند»، «امسال جشنواره فیلم فجر حفظ فاصله اجتماعی فقط برای عوامل فیلمهاست. عکاسها باید چسبیده کنار هم از ماسک زدن و درآوردن عوامل عکاسی کنن»، «المپیک با اون همه عظمتش بهدلیل کرونا برگزار نشد، ولی جشنواره فیلم دهه فجر تو این شرایط، با ماچ و بوسه آغاز شد.»، «بعید میدونم به اندازه همه هنرمندای جشنواره فیلم فجر خیابون و کوچه داشته باشیم که به اسمشون کنن.»
بازداشت سوچی
کودتا در میانمار و دستگیری آنگ سان سوچی مشاور دولت این کشور بازتاب زیادی در شبکههای اجتماعی داشت. آن هم بهدلیل سرنوشت و فعالیتهای سوچی و البته رفتارهایی که باعث شد جایزه صلح نوبل او زیر سؤال برود. دیروز کاربران درباره تغییر جهت سوچی و سرنوشتش نوشتند: «آنگ سان سوچی چه سرنوشتی داشت؛ زمانی بهدلیل فعالیتهاش و هزینههایی که داده بود تبدیل به چهرهای مورد احترام جهان و برنده جایزه صلح نوبل شد. چند سال بعد که به قدرت رسید شد شریک ارتش میانمار در نسلکشی مسلمانان و حالا همون ارتش علیه اش کودتا و حبسش کرده.»، «کودتا در میانمار(برمه) و بازداشت آنگ سان سوچی و بقیه مقامات. این بار جهان دوباره از سوچی دفاع خواهد کرد؟ یا او را در برابر نظامیان تنها خواهد گذاشت؟ سوچی بعد از کسب قدرت، با نادیده گرفتن نقض گسترده حقوق بشر علیه اقلیت روهینگیایی، جهان را از خود مأیوس کرد.»، «دستگیریها در میانمار از مقامات دولتی و آنگ سان سوچی فراتر رفته. ارتش طی این کودتا، داره همه منتقدان رو هم دستگیر میکنه. گفته شده رهبران سابق اتحادیه دانشجویی، یک کارگردان سینما و حتی برخی فعالان و مقامات محلی هم دستگیر شدند.»، «شرکای آنگ سان سوچی در قتل عام اقلیت روهینگیا، او را از قدرت کنار زدند. سوچی هم جنگ قدرت را باخت و هم آبرویش»، «آنگ سان سوچی توسط ارتش بازداشت شد. واقعاً مطمئن نیستم باید ناراحت باشم یا خوشحال»، «کودتا در میانمار و بازداشت زنی که جایزه صلح نوبل گرفته بود. اما صلح کجا و «آنگ سان سوچی» کجا. در همین روزهایی که دنیا حواسش نبود، روهینگیاییهای بیشتری آواره شدند و بنگلادش هم هزاران نفر از این آوارگان رو به جزیرهای دورافتاده و بدون امکانات منتقل کرد. سوچی هم هیچی نگفت!»
حال و روز مجلههای کودک و نوجوان
سیدعلی کاشفی خوانساری
نویسنده و روزنامه نگار کودک و نوجوان
مطبوعات کودک و نوجوان ایران امروز با مشکلات زیادی روبه رو هستند و بخش زیادی از نقش اجتماعی و تأثیرگذاری خودشان را از دست دادهاند. مشکلات مطبوعات کودک و نوجوان را به چند دسته میتوان تقسیم کرد. بخشی مشکلات جهانی هستند که در این سالها مطبوعات در تمام دنیا با آنها درگیر بودهاند و با رواج هرچه بیشتر اینترنت و شبکههای اجتماعی کارکرد مطبوعات تغییر کرد و بسیاری از مجلهها تعطیل شدند. اما مطبوعات نمردند و توانستند خودشان را با شرایط جدید وفق دهند و نقش تازهای ایفا کنند. امروز دیگر مطبوعات را یک رسانه جمعی نمیدانند و نقش آفرینی عمده مطبوعات در حد رسانههای گروهی است که در حوزههای خاص به حیات خودشان ادامه میدهند و از جمله حوزههایی که هنوز در دنیا مجلههایی برای آنها منتشر میشود حوزه کودک و نوجوان است.
اما بخش دیگری از مشکلات مطبوعات کودک و نوجوان داخلی است و البته شامل تمام مطبوعات ایران میشود. مسائلی مانند بیرغبتی مردم به مطالعه، نهادینه نشدن فرهنگ مطالعه و مشکلات اقتصادی ناشی از تحریم و بالا رفتن قیمت کاغذ که تمام اینها بر مطبوعات کودک و نوجوان تأثیر بیشتری هم گذاشته است. از سوی دیگر بعضی مشکلات خاص مطبوعات کودک و نوجوان ایران است. فضای این مطبوعات تا حد بسیار زیادی دولتی بود و نهادهای دولتی آن را منتشر میکردند و در قید و بند سود و زیان نبودند و برنامهریزی اقتصادی و بازاریابی نداشتند. بازخورد مخاطب برایشان مهم نبود و صدای مخاطب را نشنیدند و متوجه تغییرات مخاطب نشدند و راه خودشان را رفتند و نتیجه این شد که با این مشکلات جدید زمین خوردند. کمبود بودجههای عمومی و دولتی در سازمانهای مختلف تأثیر گذاشته و اولین چیزهایی که تعطیل شده مطبوعات کودک و نوجوان بودند و بعضی مجلهها هم که تعطیل نشدند بهصورت صوری و با تیراژ بسیار پایین و با کاربردهای درون سازمانی منتشر میشوند و فقط در ظاهر ادامه حیات میدهند.
گرچه کاهش تصدی گری دولت و نهادهای عمومی در عرصه فرهنگی یک اتفاق بزرگ و خوب است اما اتفاقاً از آخرین نقاطی که باید دولت از آنجا پا پس بکشد حوزه مطبوعات کودک و نوجوان است. ما همچنان نیازمند حضور نهادهای دولتی هستیم و خوب است که به این موضوع توجه و راهی پیدا شود تا این مطبوعات به حیاتشان ادامه دهند. به طور مثال در مؤسسه سروش مجله سروش نوجوان که بسیار هم مخاطب داشت تعطیل شد اما سروش بزرگسالان و هفتگی همچنان منتشر میشود. نشریهای که زمانی بسیار پرطرفدار و پرتیراژ بوده اما اکنون بدون مخاطب همچنان به انتشار خود ادامه میدهد و در مقابل سروش نوجوان که میتواند مخاطب داشته باشد تعطیل شده است.
در کنار همه این موارد یکی از مهمترین مشکلات خاص مطبوعات کودک و نوجوان در ایران بیتوجهی به مخاطب است. براساس اطلاعات جمعیتی تعداد نوجوانان امروز بسیار بیشتر از کودکان و خردسالان است اما مجلهای برای نوجوانان نداریم و اگر هم نشریهای باشد برای نوجوانان سن پایین و محصلان متوسطه اول است و برای خیل عظیمی از مخاطبان نوجوان که در دوره متوسطه دوم تحصیل میکنند و در بازار کتاب بسیار تأثیر گذارند مجلههای ویژهای نداریم.
کاهش جمعیت کودکان و کاهش نرخ باروری باعث میشود خانوادهها به فرزندی که دارند توجه بیشتری کنند و هزینه بیشتری بپردازند و اگر مجله خوبی منتشر شود میتواند با قیمت بالاتری فروش برود و تأثیرگذار باشد. اما وقتی مجلهها به نیاز مخاطب پاسخ نمیدهند امکان افزایش قیمت هم ندارند.
مجله امروز در دنیا یک محصول مستقل نیست. میوه گیاهی است که آن گیاه ریشه، تنه، ساقه و شاخههای مختلف دارد و میوهاش میتواند مجله باشد. بدون حضور در فضای مجازی و بدون برگزاری کارگاههای آموزشی، ایونتها و باشگاه خوانندگان نمیتوان مجله منتشر کرد. مجلهای که در شبکههای اجتماعی صفحه نداشته باشد نمیتواند بگوید من چرا موفق نیستم. مجلهای که مخاطبانش را تک تک نشناسد و با آنها صحبت نکند و تعامل نداشته باشد نمیتواند بگوید چرا فروش ندارم. آن جاده یک طرفه و از بالا به پایین که مطبوعات میگفتند و مردم میشنیدند خیلی وقت است که به پایان رسیده و مطبوعات بستری است برای حضور، حرف زدن و تعامل مردم و مطبوعات کودک و نوجوان هم درگیر همین مشکلات هستند.
نویسنده و روزنامه نگار کودک و نوجوان
مطبوعات کودک و نوجوان ایران امروز با مشکلات زیادی روبه رو هستند و بخش زیادی از نقش اجتماعی و تأثیرگذاری خودشان را از دست دادهاند. مشکلات مطبوعات کودک و نوجوان را به چند دسته میتوان تقسیم کرد. بخشی مشکلات جهانی هستند که در این سالها مطبوعات در تمام دنیا با آنها درگیر بودهاند و با رواج هرچه بیشتر اینترنت و شبکههای اجتماعی کارکرد مطبوعات تغییر کرد و بسیاری از مجلهها تعطیل شدند. اما مطبوعات نمردند و توانستند خودشان را با شرایط جدید وفق دهند و نقش تازهای ایفا کنند. امروز دیگر مطبوعات را یک رسانه جمعی نمیدانند و نقش آفرینی عمده مطبوعات در حد رسانههای گروهی است که در حوزههای خاص به حیات خودشان ادامه میدهند و از جمله حوزههایی که هنوز در دنیا مجلههایی برای آنها منتشر میشود حوزه کودک و نوجوان است.
اما بخش دیگری از مشکلات مطبوعات کودک و نوجوان داخلی است و البته شامل تمام مطبوعات ایران میشود. مسائلی مانند بیرغبتی مردم به مطالعه، نهادینه نشدن فرهنگ مطالعه و مشکلات اقتصادی ناشی از تحریم و بالا رفتن قیمت کاغذ که تمام اینها بر مطبوعات کودک و نوجوان تأثیر بیشتری هم گذاشته است. از سوی دیگر بعضی مشکلات خاص مطبوعات کودک و نوجوان ایران است. فضای این مطبوعات تا حد بسیار زیادی دولتی بود و نهادهای دولتی آن را منتشر میکردند و در قید و بند سود و زیان نبودند و برنامهریزی اقتصادی و بازاریابی نداشتند. بازخورد مخاطب برایشان مهم نبود و صدای مخاطب را نشنیدند و متوجه تغییرات مخاطب نشدند و راه خودشان را رفتند و نتیجه این شد که با این مشکلات جدید زمین خوردند. کمبود بودجههای عمومی و دولتی در سازمانهای مختلف تأثیر گذاشته و اولین چیزهایی که تعطیل شده مطبوعات کودک و نوجوان بودند و بعضی مجلهها هم که تعطیل نشدند بهصورت صوری و با تیراژ بسیار پایین و با کاربردهای درون سازمانی منتشر میشوند و فقط در ظاهر ادامه حیات میدهند.
گرچه کاهش تصدی گری دولت و نهادهای عمومی در عرصه فرهنگی یک اتفاق بزرگ و خوب است اما اتفاقاً از آخرین نقاطی که باید دولت از آنجا پا پس بکشد حوزه مطبوعات کودک و نوجوان است. ما همچنان نیازمند حضور نهادهای دولتی هستیم و خوب است که به این موضوع توجه و راهی پیدا شود تا این مطبوعات به حیاتشان ادامه دهند. به طور مثال در مؤسسه سروش مجله سروش نوجوان که بسیار هم مخاطب داشت تعطیل شد اما سروش بزرگسالان و هفتگی همچنان منتشر میشود. نشریهای که زمانی بسیار پرطرفدار و پرتیراژ بوده اما اکنون بدون مخاطب همچنان به انتشار خود ادامه میدهد و در مقابل سروش نوجوان که میتواند مخاطب داشته باشد تعطیل شده است.
در کنار همه این موارد یکی از مهمترین مشکلات خاص مطبوعات کودک و نوجوان در ایران بیتوجهی به مخاطب است. براساس اطلاعات جمعیتی تعداد نوجوانان امروز بسیار بیشتر از کودکان و خردسالان است اما مجلهای برای نوجوانان نداریم و اگر هم نشریهای باشد برای نوجوانان سن پایین و محصلان متوسطه اول است و برای خیل عظیمی از مخاطبان نوجوان که در دوره متوسطه دوم تحصیل میکنند و در بازار کتاب بسیار تأثیر گذارند مجلههای ویژهای نداریم.
کاهش جمعیت کودکان و کاهش نرخ باروری باعث میشود خانوادهها به فرزندی که دارند توجه بیشتری کنند و هزینه بیشتری بپردازند و اگر مجله خوبی منتشر شود میتواند با قیمت بالاتری فروش برود و تأثیرگذار باشد. اما وقتی مجلهها به نیاز مخاطب پاسخ نمیدهند امکان افزایش قیمت هم ندارند.
مجله امروز در دنیا یک محصول مستقل نیست. میوه گیاهی است که آن گیاه ریشه، تنه، ساقه و شاخههای مختلف دارد و میوهاش میتواند مجله باشد. بدون حضور در فضای مجازی و بدون برگزاری کارگاههای آموزشی، ایونتها و باشگاه خوانندگان نمیتوان مجله منتشر کرد. مجلهای که در شبکههای اجتماعی صفحه نداشته باشد نمیتواند بگوید من چرا موفق نیستم. مجلهای که مخاطبانش را تک تک نشناسد و با آنها صحبت نکند و تعامل نداشته باشد نمیتواند بگوید چرا فروش ندارم. آن جاده یک طرفه و از بالا به پایین که مطبوعات میگفتند و مردم میشنیدند خیلی وقت است که به پایان رسیده و مطبوعات بستری است برای حضور، حرف زدن و تعامل مردم و مطبوعات کودک و نوجوان هم درگیر همین مشکلات هستند.
تاریخ نقد شعر مدرن در «وزندنیا»
سجاد گودرزی
شاعر
شماره دوازدهم مجله «وزن دنیا»؛ رسانه شعر ایران، با تیتر یک «جنگل شوکرانها» بازخوانی تاریخ نقد شعر مدرن در ایران منتشرشد. در این شماره وزن دنیا میتوانیم از شاعران استانهای تهران، آذربایجانغربى، البرز، ایلام، خوزستان و سمنان شعر بخوانیم. علاوه بر این، دو بخش «همزبانان» و «کارگاه وزن دنیا»، بخش اول بازتابدهنده شعرِ شاعران فارسیزبانی از کشورهای افغانستان، تاجیکستان و هندوستان و بخش دوم، منعکسکننده شعرهای ارسالی خوانندگان وزن دنیاست. بخش «هوای تازه» در معرفی شاعران برگزیده هر شماره در دو بخش کلاسیک و آزاد، نقد و بررسی کوتاهی داشته بر اشعار رامین مظهر برگزیده بخش کلاسیک اهل کابل افغانستان و روحالله آبسالان شاعر برگزیده بخش آزاد از استان ایلام. در بخش «تعریف و تبصره» این شماره، پروندهای میخوانید درباره تاریخ نقد شعر مدرن در ایران از مشروطه تا امروز. از نویسندگان این پرونده میتوان به حورا یاوری، میلاد کامیابیان، فرزام حسینی و صابر محمدی اشاره کرد. همچنین وزندنیا در میزگردی با حضور علی باباچاهی، عنایت سمیعی، کامیار عابدی، علیرضا بهنام و علی مسعودینیا به نقد شعر مدرن ایران از آغاز تا امروز پرداخته است. در بخش صندوق پستی این شماره دو یادداشت در مورد دو شاعر درگذشته میخوانیم، یادداشتی از مهدی خطیبی با عنوان «راوی آبهای خسته» با یادی از محمود کیانوش و خدماتش به ادبیات و همچنین یادداشتی از علیرضا بهرامی با عنوان «فریاد درد مشترک» درباره علی نجفی برنده جایزه شعر خبرنگاران. شماره دوازدهم «وزن دنیا»، در ۲۰۸ صفحه و به قیمت ٥٠ هزار تومان از امروز در کتابفروشیها و کیوسکهای مطبوعاتی معتبر در دسترس مخاطبان شعر است و علاقهمندان میتوانند برای آگاهی از مراکز خرید مجله به آدرس اینستاگرام و تلگرام مجله با عنوان @vaznedonya مراجعه یا از سایت مجله www.vaznedonya.ir کسب آگاهی کنند. مدیرمسئول و صاحبامتیاز «وزن دنیا» پوریا سوری و سردبیر آن علی مسعودینیا است.
شاعر
شماره دوازدهم مجله «وزن دنیا»؛ رسانه شعر ایران، با تیتر یک «جنگل شوکرانها» بازخوانی تاریخ نقد شعر مدرن در ایران منتشرشد. در این شماره وزن دنیا میتوانیم از شاعران استانهای تهران، آذربایجانغربى، البرز، ایلام، خوزستان و سمنان شعر بخوانیم. علاوه بر این، دو بخش «همزبانان» و «کارگاه وزن دنیا»، بخش اول بازتابدهنده شعرِ شاعران فارسیزبانی از کشورهای افغانستان، تاجیکستان و هندوستان و بخش دوم، منعکسکننده شعرهای ارسالی خوانندگان وزن دنیاست. بخش «هوای تازه» در معرفی شاعران برگزیده هر شماره در دو بخش کلاسیک و آزاد، نقد و بررسی کوتاهی داشته بر اشعار رامین مظهر برگزیده بخش کلاسیک اهل کابل افغانستان و روحالله آبسالان شاعر برگزیده بخش آزاد از استان ایلام. در بخش «تعریف و تبصره» این شماره، پروندهای میخوانید درباره تاریخ نقد شعر مدرن در ایران از مشروطه تا امروز. از نویسندگان این پرونده میتوان به حورا یاوری، میلاد کامیابیان، فرزام حسینی و صابر محمدی اشاره کرد. همچنین وزندنیا در میزگردی با حضور علی باباچاهی، عنایت سمیعی، کامیار عابدی، علیرضا بهنام و علی مسعودینیا به نقد شعر مدرن ایران از آغاز تا امروز پرداخته است. در بخش صندوق پستی این شماره دو یادداشت در مورد دو شاعر درگذشته میخوانیم، یادداشتی از مهدی خطیبی با عنوان «راوی آبهای خسته» با یادی از محمود کیانوش و خدماتش به ادبیات و همچنین یادداشتی از علیرضا بهرامی با عنوان «فریاد درد مشترک» درباره علی نجفی برنده جایزه شعر خبرنگاران. شماره دوازدهم «وزن دنیا»، در ۲۰۸ صفحه و به قیمت ٥٠ هزار تومان از امروز در کتابفروشیها و کیوسکهای مطبوعاتی معتبر در دسترس مخاطبان شعر است و علاقهمندان میتوانند برای آگاهی از مراکز خرید مجله به آدرس اینستاگرام و تلگرام مجله با عنوان @vaznedonya مراجعه یا از سایت مجله www.vaznedonya.ir کسب آگاهی کنند. مدیرمسئول و صاحبامتیاز «وزن دنیا» پوریا سوری و سردبیر آن علی مسعودینیا است.
به نام تاریخ
14 بهمن
در برگه تقویم امروز نامهای مطرحی ثبت شده است که تولد و درگذشتشان بهانهای است برای مرور آثارشان.
تولدها
شهاب حسینی: بازیگر سینمای ایران امروز 47 ساله میشود. شهاب حسینی کارش را از تلویزیون و با اجرای برنامه «اکسیژن» و بازی در سریال «پس از باران» آغاز کرد و سال 80 با بازی در فیلم «رخساره» وارد سینما شد، پس از آن حسینی را در فیلمهای «واکنش پنجم»، «شمعی در باد»، «بچههای ابدی»، «محیا»، «دل شکسته»، «سوپراستار»، «درباره الی»، «پرسه در مه»، «جدایی نادر از سیمین»، «آفریقا»، «هیس دخترها فریاد نمیزنند»، «حوض نقاشی»، «دوران عاشقی»، «فروشنده»، «چهارشنبه»، «برادرم خسرو»، «نبات» و «هزارتو» و سریالهای «مدار صفر درجه»، «تب سرد» و «شهرزاد» دیدیم.
جیمز جویس: نویسنده ایرلندی سال 1882 در چنین روزی به دنیا آمد. جیمز جویس جزو نخستین نویسندگانی بود که به شیوه جریان سیال ذهن مینوشت و از او رمانهای «پرترهای از مرد هنرمند در جوانی»، «اولیس» و «رستاخیز فینیگان» و مجموعه داستان «دوبلینیها» بهجا مانده که منتقدانی «اولیس» را بزرگترین رمان قرن بیستم میدانند. جویس سال 1941 درگذشت.
عباس غزالی بازیگر، فلیکس مندلسون آهنگساز آلمان، نل گوئین بازیگر انگلیسی، یون هربینکا نویسنده و شاعر اوکراینی، فریتز کرایسلر آهنگساز اتریشی، یاشا هایفتز ویولنیست امریکایی، آین رند نویسنده روسی-امریکایی و فارا فاست بازیگر امریکایی هم متولد امروز هستند.
درگذشتها
عباس زریاب خویی: نویسنده و ادیب شاخص ایران سال 1373 درگذشت. عباس زریاب خویی متولد 1298 بود و کتابهایی مانند «آیینه جام» در شرح غزلهای حافظ و «بزم آورد» و ترجمه آثار «تاریخ فلسفه ویل دورانت» و «دریای جان» از او به جا مانده است.
سالروز درگذشت پتروس دوریان شاعر و نویسنده ارمنی، پل سوترمایستر نویسنده سوئیسی، وسولد مایرهولد کارگردان تئاتر روس و والری لاربو نویسنده فرانسوی هم امروز است.
عکس نوشت
همچون سال های گذشته در جشنواره تئاتر فجر شاهد اجرای نمایشهای خیابانی هستیم. این نمایشها با رعایت پروتکل ها و با حضور مردم اجرا می شوند.
با سردار شهید سید حسین علمالهدی
آن زندانی، نوجوانی 13 ساله بود
سیرک مصری هرزهای سال 1351 به اهواز آمده بود که فساد و هتک حرمت و بیبند و باری در آن موج میزد. حسین نمیتوانست تحمل کند. 14 ساله شده بود. با دو تا از رفقا هماهنگ کرد و با بنزین سفرهشان را جمع کردند. بعداً نامهای برایشان نوشتند: «در زمانی که اسرائیل، مردم مظلوم فلسطین را آواره کرده، ما باید دست به دست بدهیم و مسلمانان جهان را بیدار کنیم، شما برای فاسد کردن جوانان ما به ایران آمدهاید...»
ساواک هیچ وقت از این نامه باخبر نشد و الا...
«حسین» روز عاشورای سال53 دسته عزاداری را از مسیری برد که دور مجسمه شاه طواف نکنند. 150 دانشآموز در سه ردیف. روی پارچهها عباراتی از امام حسین (ع) نوشته بودند از جمله: اِن لم یکن لکم دین فکونوا احراراً فی دنیاکُم. بلندگو هم دقیقاً به طرف کلانتری آخر دهنکجی بود. پلیسها حمله کردند. بچهها هم همه فرار کردند اما حسین وسط چند تا پلیس گردن کلفت گیر افتاد. در رفت. فردا ولی لو رفته بود. آمدند به دبیرستان و او را دستگیر کردند و به خانه آوردند.
مادر منتظر چنین روزی بود. تا صدای در شنید، پرید بیرون. یک ساواکی او را هل داد و هجوم برد به داخل. ساواکی، چهرهای خشن به خود گرفت و وارد اتاق شد، حسین گفت: «با کفش وارد اتاق نشو. ما اینجا نماز میخوانیم.» ساواکی از اتاق خارج شد و به سمت حیاط برگشت. مادر از این حرکت حسین خوشش آمده بود. جلو رفت و به ساواکی گفت: اتاق حسین آنجاست. پرونده حسین در ساواک از 13 سالگی باز شد و این سومین بار بود که در تظاهرات دستگیر میشد، اما ساواک از فعالیت او در گروه موحدین سر درنیاورده بود. چون بچه بود نمیشد ببرندش بند سیاسی. برای همین بود که انداختندش توی بند بچههای بزهکار! نوجوانان دزد و خلافکار اما چند روز بعد چند تا از آنها نمازخوان شدند و سر کلاس قرآن حسین مینشستند. نماز جماعت بند نوجوانان بزهکار که راه افتاد حسین را با مشت و لگد به بند زندانیهای سیاسی بردند. البته یک شب هم در نهایت سرما به درختی در حیاط زندان بسته شده بود. چند روزی گذشت به کاظم برادرش اجازه دادند بیاید ملاقات.
جلالخالق... قد حسین بزرگتر شده بود اما کی جرأت سؤال کردن داشت؟ وقتی حسین آزاد شد پرسیدیم ماجرا چی بود؟ حسین گفت: اینقدر با کابل و سیگار و... شکنجهام کرده بودند که نمیتوانستم راه بروم. کفش مخصوصی به من داده بودند که فقط 10 سانت پنبه در کفش گذاشته بودند تا معلوم نشود چه بلایی سرم آوردهاند!
در آن شرایط عجیب وقتی پرسیدیم چی لازم داری برات بیاریم؟
گفت: فقط یک قرآن. چیز دیگری لازم ندارم. ممنون!
حسین از مشهد آمده بود اهواز تا سری به خانواده بزند. اصلاً باورش نمیشد روی دیوارها هیچ شعاری نوشته نشده باشد. با یکی از دوستانش رفت چند قوطی رنگ از بازار گرفت و شب هم موتوری را قرض گرفتند. قرار شد نصف شب کارشان را شروع کنند. خوابشان برد و گرگ و میش صبح از خواب بیدار شدند. نماز صبح را خواندند. کار از کار گذشته بود و هوا داشت روشن میشد. حسین اما ول کن نبود. ترک موتور نشست و شهر را پر کرد. روی اولین دیوار نوشت:
«تنها ره سعادت، ایمان، جهاد، شهادت»
سال 57 قرار بود یکی از روحانیون انقلابی در حسینیه اعظم اهواز سخنرانی داشته باشد اما ناگهان مزدوران رژیم پهلوی، حسینیه را با تانک و نفربر محاصره کردند. وقتی روحانیون شهر در حسینیه دیگری تحصن کردند، به آنجا هم حمله کردند. حسین پیشنهاد داد در تمام شهر و ساعتی معین از پشتبام همه مساجد 15 دقیقه یک نفس و بیوقفه تکبیر بگویند. در آن ساعت مشخص، ناگهان دیوارهای شهر با تکبیر مردم به لرزه افتاد و نوید پیروزی میداد.
سال 57 امام خمینی (ره) را هم از نجف بیرون کردند و حتی به کویت راهش ندادند. حسین خیلی برایش سخت بود. با چند تن از دوستانش آمد تهران. میخواستند به سفارت عراق حمله کنند اما بگیر و ببندی داشت که نشد. با سه تا از رفقا راه افتادند و رفتند کنسولگری عراق را در خرمشهر آتش زدند. کلی مأمور دور تا دور کنسولگری بود ولی حسین سری نترس داشت. رفته بود بالای دیوار ایستاده بود و میخواست بمبها را دقیق هدف گیری کند. هر چی میگفتیم: بابا میزنندت. میگفت: آخه باید ببینم کجا را میزنند یا نه؟ آتشی به پا کرد که خبرش مثل بمب در جهان صدا کرد. دل انقلابیون، حسابی خنک شد.
سال 57 مأموران شاه به مسجد جامع کرمان حمله کردند و تظاهر کنندگان را به خاک و خون کشیدند. حسین با سه تا از رفقا راه افتادند به طرف کرمان و به بهانه گرفتن ویزا برای سفر خارج، کلی مواد منفجره بردند داخل شهربانی. آنها را که جاسازی کردند، آمدند بیرون 2 دقیقه بعد شهربانی رفت هوا. دل مردم کرمان حسابی خنک شد و از ته دل فریاد زدند: اللهاکبر!
در حکومت نظامی و کنار خانه فرماندار نظامی، همراه بمب و اسلحه دستگیر شده بود. هر قدر شکنجهاش میکردند فایده نداشت. لام تا کام حرف نمیزد و کسی را لو نمیداد. جای سیگارها و بقیه شکنجهها روی تن حسین مانده بود. از حسین انکار و از آن بیرحمها شکنجه و... فایده نداشت. بالاخره حکم اعدامش آمد. قرص و محکم بود، شاداب و با روحیه عالی و در عین حال دنبال راه فرار بود حتی اگر شده با چادر. یکی دو روز مانده به اجرای حکم، او و بسیاری دیگر از زندانیهای سیاسی آزاد شدند. به آخرین روزهای بهمن 57 نزدیک شده بودیم و آغاز فجر نور.
انقلاب پیروز شد و مردم همه مأمورهای ساواک را دستگیر کردند. قرار شد شکنجه شدهها شکایت کنند. اما حسین در دادگاه، نخست افسر شکنجه کننده خودش را کمی اندرز و نصیحت کرد و پس از آن ایستاد و گفت: اینجانب سید حسین علمالهدی از سروان... شاکی بودهام؛ زیرا که ایشان در زمان دستگیری اینجانب در زمان حکومت طاغوت مرا مورد شکنجه و آزار قرار دادهاند. اما در این مرحله حساس در پیروزی انقلاب اسلامی، مسئولیتها و رسالتهای همه ما سنگینتر از پیش و کولهبار رسالتمان پربارتر است. لذا اینجانب سید حسین علمالهدی دانشجوی دانشگاه فردوسی برادرم سروان... را عفو کرده و در انتظار آزادی ایشان میباشم و از دادستان انقلاب اسلامی تقاضا دارم که در مورد شکایت اینجانب جرمی برای سروان... قائل نشده تا پس از آزادی، عنصری مجاهد و مؤمن و در خدمت انقلاب باشد.
ساواک هیچ وقت از این نامه باخبر نشد و الا...
«حسین» روز عاشورای سال53 دسته عزاداری را از مسیری برد که دور مجسمه شاه طواف نکنند. 150 دانشآموز در سه ردیف. روی پارچهها عباراتی از امام حسین (ع) نوشته بودند از جمله: اِن لم یکن لکم دین فکونوا احراراً فی دنیاکُم. بلندگو هم دقیقاً به طرف کلانتری آخر دهنکجی بود. پلیسها حمله کردند. بچهها هم همه فرار کردند اما حسین وسط چند تا پلیس گردن کلفت گیر افتاد. در رفت. فردا ولی لو رفته بود. آمدند به دبیرستان و او را دستگیر کردند و به خانه آوردند.
مادر منتظر چنین روزی بود. تا صدای در شنید، پرید بیرون. یک ساواکی او را هل داد و هجوم برد به داخل. ساواکی، چهرهای خشن به خود گرفت و وارد اتاق شد، حسین گفت: «با کفش وارد اتاق نشو. ما اینجا نماز میخوانیم.» ساواکی از اتاق خارج شد و به سمت حیاط برگشت. مادر از این حرکت حسین خوشش آمده بود. جلو رفت و به ساواکی گفت: اتاق حسین آنجاست. پرونده حسین در ساواک از 13 سالگی باز شد و این سومین بار بود که در تظاهرات دستگیر میشد، اما ساواک از فعالیت او در گروه موحدین سر درنیاورده بود. چون بچه بود نمیشد ببرندش بند سیاسی. برای همین بود که انداختندش توی بند بچههای بزهکار! نوجوانان دزد و خلافکار اما چند روز بعد چند تا از آنها نمازخوان شدند و سر کلاس قرآن حسین مینشستند. نماز جماعت بند نوجوانان بزهکار که راه افتاد حسین را با مشت و لگد به بند زندانیهای سیاسی بردند. البته یک شب هم در نهایت سرما به درختی در حیاط زندان بسته شده بود. چند روزی گذشت به کاظم برادرش اجازه دادند بیاید ملاقات.
جلالخالق... قد حسین بزرگتر شده بود اما کی جرأت سؤال کردن داشت؟ وقتی حسین آزاد شد پرسیدیم ماجرا چی بود؟ حسین گفت: اینقدر با کابل و سیگار و... شکنجهام کرده بودند که نمیتوانستم راه بروم. کفش مخصوصی به من داده بودند که فقط 10 سانت پنبه در کفش گذاشته بودند تا معلوم نشود چه بلایی سرم آوردهاند!
در آن شرایط عجیب وقتی پرسیدیم چی لازم داری برات بیاریم؟
گفت: فقط یک قرآن. چیز دیگری لازم ندارم. ممنون!
حسین از مشهد آمده بود اهواز تا سری به خانواده بزند. اصلاً باورش نمیشد روی دیوارها هیچ شعاری نوشته نشده باشد. با یکی از دوستانش رفت چند قوطی رنگ از بازار گرفت و شب هم موتوری را قرض گرفتند. قرار شد نصف شب کارشان را شروع کنند. خوابشان برد و گرگ و میش صبح از خواب بیدار شدند. نماز صبح را خواندند. کار از کار گذشته بود و هوا داشت روشن میشد. حسین اما ول کن نبود. ترک موتور نشست و شهر را پر کرد. روی اولین دیوار نوشت:
«تنها ره سعادت، ایمان، جهاد، شهادت»
سال 57 قرار بود یکی از روحانیون انقلابی در حسینیه اعظم اهواز سخنرانی داشته باشد اما ناگهان مزدوران رژیم پهلوی، حسینیه را با تانک و نفربر محاصره کردند. وقتی روحانیون شهر در حسینیه دیگری تحصن کردند، به آنجا هم حمله کردند. حسین پیشنهاد داد در تمام شهر و ساعتی معین از پشتبام همه مساجد 15 دقیقه یک نفس و بیوقفه تکبیر بگویند. در آن ساعت مشخص، ناگهان دیوارهای شهر با تکبیر مردم به لرزه افتاد و نوید پیروزی میداد.
سال 57 امام خمینی (ره) را هم از نجف بیرون کردند و حتی به کویت راهش ندادند. حسین خیلی برایش سخت بود. با چند تن از دوستانش آمد تهران. میخواستند به سفارت عراق حمله کنند اما بگیر و ببندی داشت که نشد. با سه تا از رفقا راه افتادند و رفتند کنسولگری عراق را در خرمشهر آتش زدند. کلی مأمور دور تا دور کنسولگری بود ولی حسین سری نترس داشت. رفته بود بالای دیوار ایستاده بود و میخواست بمبها را دقیق هدف گیری کند. هر چی میگفتیم: بابا میزنندت. میگفت: آخه باید ببینم کجا را میزنند یا نه؟ آتشی به پا کرد که خبرش مثل بمب در جهان صدا کرد. دل انقلابیون، حسابی خنک شد.
سال 57 مأموران شاه به مسجد جامع کرمان حمله کردند و تظاهر کنندگان را به خاک و خون کشیدند. حسین با سه تا از رفقا راه افتادند به طرف کرمان و به بهانه گرفتن ویزا برای سفر خارج، کلی مواد منفجره بردند داخل شهربانی. آنها را که جاسازی کردند، آمدند بیرون 2 دقیقه بعد شهربانی رفت هوا. دل مردم کرمان حسابی خنک شد و از ته دل فریاد زدند: اللهاکبر!
در حکومت نظامی و کنار خانه فرماندار نظامی، همراه بمب و اسلحه دستگیر شده بود. هر قدر شکنجهاش میکردند فایده نداشت. لام تا کام حرف نمیزد و کسی را لو نمیداد. جای سیگارها و بقیه شکنجهها روی تن حسین مانده بود. از حسین انکار و از آن بیرحمها شکنجه و... فایده نداشت. بالاخره حکم اعدامش آمد. قرص و محکم بود، شاداب و با روحیه عالی و در عین حال دنبال راه فرار بود حتی اگر شده با چادر. یکی دو روز مانده به اجرای حکم، او و بسیاری دیگر از زندانیهای سیاسی آزاد شدند. به آخرین روزهای بهمن 57 نزدیک شده بودیم و آغاز فجر نور.
انقلاب پیروز شد و مردم همه مأمورهای ساواک را دستگیر کردند. قرار شد شکنجه شدهها شکایت کنند. اما حسین در دادگاه، نخست افسر شکنجه کننده خودش را کمی اندرز و نصیحت کرد و پس از آن ایستاد و گفت: اینجانب سید حسین علمالهدی از سروان... شاکی بودهام؛ زیرا که ایشان در زمان دستگیری اینجانب در زمان حکومت طاغوت مرا مورد شکنجه و آزار قرار دادهاند. اما در این مرحله حساس در پیروزی انقلاب اسلامی، مسئولیتها و رسالتهای همه ما سنگینتر از پیش و کولهبار رسالتمان پربارتر است. لذا اینجانب سید حسین علمالهدی دانشجوی دانشگاه فردوسی برادرم سروان... را عفو کرده و در انتظار آزادی ایشان میباشم و از دادستان انقلاب اسلامی تقاضا دارم که در مورد شکایت اینجانب جرمی برای سروان... قائل نشده تا پس از آزادی، عنصری مجاهد و مؤمن و در خدمت انقلاب باشد.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
مرتضی حیدری: بزرگترین جریمه رسانه از دست دادن مخاطب است
-
جذابیت ستارهها
-
شهروند مجـــازی
-
حال و روز مجلههای کودک و نوجوان
-
تاریخ نقد شعر مدرن در «وزندنیا»
-
به نام تاریخ
-
عکس نوشت
-
آن زندانی، نوجوانی 13 ساله بود
اخبارایران آنلاین