
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

حــــدیث
امام على(ع):
قارِنْ أَهْلَ الْخَیرِ تَکنْ مِنْهُمْ وَ باینْ أَهْلَ الشَّرِ تَبِنْ عَنْهُم.
(نهجالبلاغه، نامه 31)
همنشین نیکان شو تا از آنان شوى و از بدکاران دورى کن تا از آنان نباشى.
قارِنْ أَهْلَ الْخَیرِ تَکنْ مِنْهُمْ وَ باینْ أَهْلَ الشَّرِ تَبِنْ عَنْهُم.
(نهجالبلاغه، نامه 31)
همنشین نیکان شو تا از آنان شوى و از بدکاران دورى کن تا از آنان نباشى.

«عدالت» و «آگاهی» ؛ زندگینامه مولا
ابوالقاسم حسینجانی
دنیا، علی را تازه از دست نداده است.
دنیا از همان روزی یتیم شدکه -دانسته و ندانسته- دستان دادگرانه مولا را پس زد.
دنیا همان وقتی علی را از دست داد که از دستان صمیمیت او، دست کشید!
ترور«مولا» تازگی ندارد.
ترور او از همان جایی شروع شد که اردوگاه «سقیفه» آغازیدن گرفت...
توحید و خدااندیشی،شناسنامه مولاست؛
و عدالت و آگاهی، زندگینامهاش!...
دنیایی که از دست دلسوزیها و دادگریها خسته بشود، سرنوشت مقدرش، چیزی جز یتیمی و بی کسی و در به دری نمیتواند بود:
[فان فی العدل سعة؛
و من ضاق علیه العدل،فالجور علیه اضیق!]
نهجالبلاغه/خ ۱۵ -
توسعهای که در «عدالت» است در هیچ طرح و برنامه دیگری نیست.
شما که از دست دادگری به تنگ میآیید مطمئن باشید که در «تنگنای ظلم» به فلاکت و تیره روزی بیشتری دچار خواهید آمد!
و دنیا
عاطفه و آگاهی خویش را اگر از دست ننهاده بود
معنای دردها و دلشورههای دلسوزانه مولا را حتماً میفهمید!
او چیزی برای خویش نمیخواست.
در پیش چشم او زمامداری و حکومت این دنیای گذران، به بهای یک لنگه کفش مندرس نیز نمیرسید:
[قال ابن عباس: «دخلت علی امیرالمؤ منین بذی قار، و هو یخصف نعله.»
فقال لی: «ما قیمة هذه النعل؟»
فقلت: «لا قیمة لها!»
فقال علیه السلام: «والله لهی احب الی من امرتکم؛ الا ان اقیم حقا،او ادفع باطلا!»]- نهجالبلاغه/خ۳۳ -
ابن عباس میگوید: «درراه بصره، در محلی به نام «ذی قار»، به دیدار مولا رسیدم؛ و او داشت کفش خودش را میدوخت!
روی به من کرد و گفت: «این لنگه کفش، چقدر میارزد؟»
گفتم: «هیچ... اصلاً، ارزشی ندارد!»
گفت: «به خدا، همین لنگه کفش-برای من-از حکومت بر شما «محبوب»تر است؛مگر آن که بتوانم حقی را برپای دارم یا باطلی را از میان بردارم.»
اگر «دموکراسی» و «مردمداری» به معنای کنار آمدن با هر چیزی و هر کسی است- مولا -به هیچ روی- «دموکرات» و «مردمدار» نیست!
ریاست و حکومتی که «حقخواهی» و «باطل ستیزی» را به همراه نداشته باشد در نگاه نجیبانه و اصیل «علی» بی حیثیتتر از آن لنگه کفش کهنهایست؛ که روزی میتوانست وسیله خوبی برای راه سپردن آدمی باشد...
دنیا خیال میکرد، که باز هم «وقت» هست. اما انگار، کور خوانده بود!
ترور مولا، با تنها گذاشتن او شروع شد:
تنهایی مولا همان بود و یتیمی دنیا هم همان!
دنیا بدون مولا یتیم است...
اما راه هیچ گاه بنبست نیست:
آغوش عدالت و آگاهی و آزادسازی در تغییر و تحولخواهی جان و جهان،
باز هم «باز» است:
قلم تا نیمههای «راه» آمد/ علی گویان کنار «چاه» آمد
به قدر یک «دوبیتی» «آه» برداشت/ز شرح «ماجرا»، کوتاه آمد!...

دردنامه پیشوای پارسایان در برابر ناسپاسان
عبدالحسین طالعی
دین پژوه
جابر بن یزید جعفی یکی از رازداران امام باقر علیهالسلام است.
جابر میگوید: روزی به حضور امام باقر(ع) میرسم. من که عمری دل و جان را در زلال کلمات اهل بیت(ع) شست و شو دادهام، اکنون با چندین گروه روبهرو میشوم که همه با ادعای تشیع به جان هم افتادهاند؛ هر کدام گروهی را گرد آوردهاند و از اصل دین – که خاندان پیامبر و حجت حی خدا باشد – غافل شدهاند.
امام هدایت دست پدرانه بر سرم میکشد، دل و جانم را مینوازد. میپرسد:
«آیا خبرت ندهم به رمز اختلاف آنها که از کجا به اختلاف افتادند و به کدامین دلیل، گرفتار پراکندگی شدند؟»
پاسخ مثبت میدهم.
میفرماید:
«هر زمان که آنها به اختلاف افتادند، تو گرفتار اختلاف مشو. براستی هر کسی که منکرامام زمان خود باشد، مانند منکر رسول خدا(ص) در زمان حیات حضرت اوست.»
این عبارات، مقدمهای است بر خطبة الوسیله از امیرالمؤمنین علی(ع)، امام باقر(ع) پس از مقدمهای که یاد شد، این خطبه را از سخنان جدّ امجد خود برای جابر جعفی بازمیگوید. خطبه، پس از گذشت دهها سال از بیان آن توسط این صحابی امام شناس به دست راویان بعدی میرسد و اینک حقایق بیمانند آن به یمن تلاشهای راویان و محدّثان سختکوش و مخلص در اختیار ماست.این خطبه را امیرالمؤمنین(ع) درست یک روز پس از جمع آوری قرآن ایراد فرمود، یعنی پس از رحلت رسول خدا(ص) سه روز به مراسم تدفین حضرتش اشتغال داشت و شش روز به جمع آوری قرآن پرداخت. بنا بر تعهّدی که داشت، تا آن زمان از خانه بیرون نیامد مگر برای نماز.روز بعد از آن به مسجد آمد و این خطبه را بیان فرمود که نخستین خطبه آن گرامی در دوره امامت است. متن کامل خطبه را محدث بزرگ کلینی در روضه کافی (حدیث شماره 4) و بخشهایی از آن را سید رضی در نهج البلاغه (از جمله بخش کلمات قصار، شماره 113، 349، 371) آوردهاند. این خطبه سرشار از حقایق وحیانی در باب توحید، نبوت، امامت، اخلاق و دیگر دانستنیهای ضروری دین است که باید بارها خواند و بر جان و دل نشاند.
پیامها
بخشی مهم از خطبة الوسیله شامل پیام ها و هشدارهایی است که امیرالمؤمنین(ع) در آن روزهای سرنوشت ساز صدر اسلام خطاب به مردم بیان فرمود؛ سخنانی که امروز نیز همچون آن روزها، مطرح است و باید به گوش جان شنید.محور اصلی این سخنان، از یک سو وظیفه امت در برابر امامت است و از سوی دیگر اعتراضی به غفلت آنان و تذکر به پیامدهای آن.چند جمله از این بخش را مرور میکنیم:
1.در روز قیامت ندا میکنند: «ای اهل موقف! خوشا کسی که وصی را دوست بدارد و به پیامبر امّی عربی ایمان آرد. هر که بدین امر کفر ورزد، جایگاهش دوزخ است.»همچنین ندا میدهند: «سوگند به خدایی که فرمانروایی برتر ویژۀ اوست، هیچ کس رستگار نشود و به راحت و بهشت نرسد، مگر کسی که به لقای آفریدگار خود رسد، در حالی که نسبت به آن دو (پیامبر و امیرالمؤمنین) اخلاص ورزد و به ستارگان آنها راه جوید.»
2.خداوند به وسیله پیامبر، راه عذر را بر مردم بست و او را باب میان خود و بندگانش نهاد و نگاهبانی قرار داد که عملی پذیرفته نشود مگر به سبب او و هیچ قربتی به سوی خداوند نیست جز به سبب پیروی او.
خداوند در قرآن فرمود: «هر که پیروی پیامبر کند، پیروی خدا کرده است و هر که سر پیچد، ما تو را نگاهبان بر آنان نگماردیم.» خداوند اطاعت پیامبر را به اطاعت خود همراه ساخته و معصیت پیامبرش را به معصیت خود قرین داشته است.
3.خداوند تبارک و تعالی برای تشویق بر پیروی و ترغیب بر تصدیق او و پذیرش دعوتش فرمود: «(ای پیامبر!) بگو: اگر خدا را دوست میدارید، مرا تبعیت کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد.»پیروی پیامبر(ص) محبت خداست. خشنودی او سبب آمرزش گناهان، کمال رستگاری و وجوب بهشت است. اما در سرپیچی و رویگردانی از او، ستیزهجویی با خدا و خشم و غضب اوست و دوری از او که انسان را در دوزخ جای میدهد و این است کلام الهی: «هر کدام از این گروهها که به او کفر ورزد، جایگاهش آتش است.» مراد از کفر، انکار و نافرمانی اوست.
4.رسول خدا در جمع مهاجران و انصار فرمود: «ای مردم! نسبت علی به من همانند نسبت هارون به موسی است جز آنکه پس از من پیامبری نیست.» مؤمنان از جانب خدا معنای این سخن پیامبر را فهمیدند، زیرا مرا میشناختند که من برادرِ پدر و مادری پیامبر نیستم، چنانکه هارون نسبت به موسی بود.
همچنین پیامبر نیستم، که درخواست نبوت کنم اما این حدیث بدان معنی است که من جانشین او هستم چنانکه هارون جانشین موسی بود، در آن زمان که موسی به هارون گفت: «جانشین من در قوم من باش و کارها را به سامان آور و از راه مفسدان پیروی مکن.»
5.پیامبر در غدیر، دست مرا در برابر مردم گرفت و با صدای بلند در جمع مردم فرمود: «من کنت مولاه فهذا مولاه، اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه.» ولایت خدا بر مبنای ولایت من و دشمنی خدا با افراد، براساس دشمنی با من است.
خداوند عزوجل در همان روز آیه را فرستاد و اکمال دین و اتمام نعمت خود را اعلام فرمود. بدین روی، ولایتم کمال دین و رضایت خداوند جلّ ذکره است.
***
چند نکته در این سخنان دیده میشود:
1.درنگی از سر ژرف اندیشی در این عبارت، این حقیقت بلند خردپسند را به یاد میآورد که راه هدایت بشر منحصراً از طریق خدای حکیم به انسان میرسد. این راه را فقط پیامبر به انسان مینمایاند و پس از او فقط جانشینِ راستین او، همان که پیامبر به مردم میشناساند و پیروی از او را مانند اطاعت خود میخواند، چنانکه پیروی پیامبر را اطاعت خدای تعالی میداند.
2.در این سخنان میبینیم که امیرالمؤمنین علیه السلام رویداد غدیر را به یاد مردم میآورد. این حقیقت پاسخی است به جمعی از گویندگان که بدون تحقیق و بررسی گفتهاند: اگر غدیر حق بود، چرا امیرالمؤمنین خود بدان استناد نفرمود؟
3.روشن است که یادآوریهای آن امام همام به نصوص پیامبر، دعوت به نفس نبود، بلکه تعلیم و تذکر راه هدایت بود. یعنی همان تذکر که در کلام بسیاری از پیامبران میبینیم که تقوا را در گرو اطاعت خود بهعنوان حجت زمان میدانند. (شعراء 108، 110، 126، 131، 144، 150، 163، 179)
شأن انبیا و اوصیا بالاتر از آن است که مردم را به خود فراخوانند. آنان به مردم مینگرند که تنها راه رستگاری آنها ورود از این درگاه است. لذا به معرفی آن میپردازند.
4.امام معصوم، حجت را بر مردم تمام میکند و آنها را با اختیارشان وامیگذارد. این شیوه تمام پیامبران بوده و جانشینان راستین آنان این روش را ادامه دادهاند تا نشان دهند که اکراهی در دین نیست.
5.این راه هدایت پس از پیامبر در امیرالمؤمنین علیه السلام تجلّی یافت و پس از او در یازده نسل بعد، یکی بعد از دیگری و امروز این هدایت را باید از یازدهمین نسل او جست، یعنی حضرت حجة بن الحسن که یادآور آن بزرگ مردان آسمانی پیشین است؛ به تعبیر دعای ندبه: «صالح بعد صالح، صادق بعد صادق، السبیل بعد السبیل، الخیره بعد الخیره»
***
اینک به حکم عقل، راه این است. آیا کسی هست که کیفر کفران را بداند و با این همه از آن سر پیچد و روی گرداند؟
مباد که ما از این گونه کسان باشیم.
هشدارها
امیرالمؤمنین(ع) در ادامه سخنان بیدارگر خود، در آن روزهای سخت و در آن فضای فتنهخیز، هشدارهایی به آن مردم میدهد و آنها را به پیامدهای درازمدت کارهایشان تنبه میدهد. حضرتش راه را از چاه روشن میسازد و به آنها میگوید که اگر بنای کجی گذاردند، باید مسئولیت عواقب چند قرن بعد از آن را برعهده گیرند.
اینک پارهای از این هشدارها که همچنان در زیر رواق تاریخ طنینانداز است:
1.منم آن ذِکر که از او گمراه شدند. منم آن راه که از او انحراف یافتند. منم آن ایمان که به آن کفر ورزیدند. منم آن (حقیقت) قرآن که تنهایش نهادند. منم آن دین که دروغش شمردند. منم آن صراط که از آن کناره گرفتند.
2. این گروه بت پرست بودند و خدمتگزار بتکدهها. برای آنها مراسم برپا میداشتند و نذر و قربانی میکردند.... از راه هدایت سرگردان بودند و به موجبات دوری از حق شتابان. شیطان بر آنها غلبه یافته و ظلمت جاهلیت آنها را فراگرفته بود. شیر نابخردی خورده و گمراهانه خود را از آن برگرفته بودند.در چنین وضعی خداوند، از سر مهرورزی ما را برای آنها فرستاد؛ از روی رأفت بر آنها ظاهر ساخت و پردهها را به وسیله ما کنار زد؛ تا نوری باشد برای هر که از آن برگیرد، فضیلتی برای کسی که پیروش باشد و تأییدی برای کسی که تصدیقش کند.آنان، از ذلت به عزت و از قلت به کثرت درآمدند؛ هیبت آنها در دلها و دیدگان جای گرفت؛ سرکشان و گروههایشان در برابر آنان گردن نهادند.آنان به نعمتی نام بردار و کرامتی گرامی رسیدند: از ناامنی به امنیت راه یافتند و از پراکندگی به اجتماع.
3. خدای عزوجل پیامبرش را به سوی خود فراخواند و بالا برد. در زمانی بس کوتاه - بسان یک چشم برهم زدن یا جهش برق - به گذشته خود بازگشتند، گام در راه گذشته نهادند، به خونخواهی کشتگان پیشین برخاستند و لشکرها کشیدند. درها را بستند و خانهها را شکستند. آثار پیامبر را زیر و رو کردند و از احکام حضرتش روی گرداندند. از انوار او دور شدند و به جای جانشین راستین آن گرامی دیگری برگزیدند. بسی ظالمانه چنین کردند.
4.بدانید! منم در میان شما همچون هارون در میان آل فرعون و مانند باب حطّه در بنی اسرائیل و کشتی نوح در میان قوم نوح. منم خبر بزرگ و صدّیق اکبر.
5. چیست کیفر آن کسی که از راه روشن خود منحرف شود، حجتش را انکار کند، با هدایت خود مخالفت ورزد، از نورش روی گرداند، در ظلمت فرو رود؟
چیست کیفر آن کسی که سراب را به جای آب برگزیند، عذاب را به جای نعمت، شقاوت را به جای رستگاری، گرفتاری را به جای آسانی، تنگی را به جای فراخی؟کیفر چنین کسی تنها سزای گناه خود اوست. اینک باید از روی حقیقت به وعده الهی یقین پیدا کند و به آنچه وعدهاش دادهاند اطمینان یابد.
***
این سخنان را نه یک بار که چند بار باید خواند، نه به چشم سر که به دیده دل. دردنامه امام نیکان در برابر مردم ناسپاس نمک ناشناس چنان است که به گفته شاعر: «یکی داستان است پر آب چشم».این قصّه را الم باید که از قلم هیچ ناید.
اما سخن ما این است که تکرار تاریخ را در این گونه موارد باید دید. آیا براستی قصه امروز مردمی که خود را امت پیامبر میدانند، با وارث راستین پیامبر و فرزند امیرالمؤمنین علی(ع) جز این است؟آیا چند درصد از اهالی اقالیم قبله روی به سوی آن قبله درون و روح ایمان میآورند؟ چه مقدار از فضای فرهنگی بوی توجه به کشتی نوح امت دارد؟دیدیم که امام موحدان خود را باطن مفاهیمی همچون ذکر، ایمان، سبیل و صراط میداند. چرا چنین تفسیری؟ از آن روی که پیامبر سکهای دو روی به امت سپرد که یک روی آن قرآن است و روی دیگر، عترت. به هر کدام کم توجهی شود، به دیگری چنان رویکردی شده است.
اینک میگوییم: امیرمؤمنان در زمان خود، روی دیگرِ سکه قرآن بود و بال دیگرِ شاهباز ایمان. و امروز کیست که چنین ویژگی دارد؟
آنکه در وصفش بحق گفته اند:
خاتم عترت و روح قرآن
جان ایمان بود معنی دین
آیا غلبه فرهنگ جاهلی را بر اندیشه و رفتار فردی یا جمعی گروهی از امت نمیبینیم؟ آیا این مشاهده نباید ما را به درد آورد و در اندیشه تغییر و اصلاح فرو برد؟
باری، سخن کوتاه، شد آنچه شد: آن روز جانشین بحق پیامبر تنها ماند و آرزویی بر دل تمام دوستداران عدالت بر جا ماند که: کاش میبودیم تا نگذاریم چنین و چنان شود.
اینک هر که میگوید: «کاش آن زمان میبودم تا.....» میدانی فراخ در اختیار دارد؛ میدانی به وسعت تمام جهان و به عمق تاریخی چند هزار ساله؛ میدانی به گستره انتظار، تا زمینه را و زمانه را برای ظهور منجی موعود فراهم سازد، تا جهان شاهد اصلاح آن مصلح کلّ باشد، تا بشر رنگ راحت و تعالی راستین بیند.
***
و امروز ندای امام عصر به گوش جان هر دردآشنایی میرسد:
«هست آیا یاوری ما را»؟
دین پژوه
جابر بن یزید جعفی یکی از رازداران امام باقر علیهالسلام است.
جابر میگوید: روزی به حضور امام باقر(ع) میرسم. من که عمری دل و جان را در زلال کلمات اهل بیت(ع) شست و شو دادهام، اکنون با چندین گروه روبهرو میشوم که همه با ادعای تشیع به جان هم افتادهاند؛ هر کدام گروهی را گرد آوردهاند و از اصل دین – که خاندان پیامبر و حجت حی خدا باشد – غافل شدهاند.
امام هدایت دست پدرانه بر سرم میکشد، دل و جانم را مینوازد. میپرسد:
«آیا خبرت ندهم به رمز اختلاف آنها که از کجا به اختلاف افتادند و به کدامین دلیل، گرفتار پراکندگی شدند؟»
پاسخ مثبت میدهم.
میفرماید:
«هر زمان که آنها به اختلاف افتادند، تو گرفتار اختلاف مشو. براستی هر کسی که منکرامام زمان خود باشد، مانند منکر رسول خدا(ص) در زمان حیات حضرت اوست.»
این عبارات، مقدمهای است بر خطبة الوسیله از امیرالمؤمنین علی(ع)، امام باقر(ع) پس از مقدمهای که یاد شد، این خطبه را از سخنان جدّ امجد خود برای جابر جعفی بازمیگوید. خطبه، پس از گذشت دهها سال از بیان آن توسط این صحابی امام شناس به دست راویان بعدی میرسد و اینک حقایق بیمانند آن به یمن تلاشهای راویان و محدّثان سختکوش و مخلص در اختیار ماست.این خطبه را امیرالمؤمنین(ع) درست یک روز پس از جمع آوری قرآن ایراد فرمود، یعنی پس از رحلت رسول خدا(ص) سه روز به مراسم تدفین حضرتش اشتغال داشت و شش روز به جمع آوری قرآن پرداخت. بنا بر تعهّدی که داشت، تا آن زمان از خانه بیرون نیامد مگر برای نماز.روز بعد از آن به مسجد آمد و این خطبه را بیان فرمود که نخستین خطبه آن گرامی در دوره امامت است. متن کامل خطبه را محدث بزرگ کلینی در روضه کافی (حدیث شماره 4) و بخشهایی از آن را سید رضی در نهج البلاغه (از جمله بخش کلمات قصار، شماره 113، 349، 371) آوردهاند. این خطبه سرشار از حقایق وحیانی در باب توحید، نبوت، امامت، اخلاق و دیگر دانستنیهای ضروری دین است که باید بارها خواند و بر جان و دل نشاند.
پیامها
بخشی مهم از خطبة الوسیله شامل پیام ها و هشدارهایی است که امیرالمؤمنین(ع) در آن روزهای سرنوشت ساز صدر اسلام خطاب به مردم بیان فرمود؛ سخنانی که امروز نیز همچون آن روزها، مطرح است و باید به گوش جان شنید.محور اصلی این سخنان، از یک سو وظیفه امت در برابر امامت است و از سوی دیگر اعتراضی به غفلت آنان و تذکر به پیامدهای آن.چند جمله از این بخش را مرور میکنیم:
1.در روز قیامت ندا میکنند: «ای اهل موقف! خوشا کسی که وصی را دوست بدارد و به پیامبر امّی عربی ایمان آرد. هر که بدین امر کفر ورزد، جایگاهش دوزخ است.»همچنین ندا میدهند: «سوگند به خدایی که فرمانروایی برتر ویژۀ اوست، هیچ کس رستگار نشود و به راحت و بهشت نرسد، مگر کسی که به لقای آفریدگار خود رسد، در حالی که نسبت به آن دو (پیامبر و امیرالمؤمنین) اخلاص ورزد و به ستارگان آنها راه جوید.»
2.خداوند به وسیله پیامبر، راه عذر را بر مردم بست و او را باب میان خود و بندگانش نهاد و نگاهبانی قرار داد که عملی پذیرفته نشود مگر به سبب او و هیچ قربتی به سوی خداوند نیست جز به سبب پیروی او.
خداوند در قرآن فرمود: «هر که پیروی پیامبر کند، پیروی خدا کرده است و هر که سر پیچد، ما تو را نگاهبان بر آنان نگماردیم.» خداوند اطاعت پیامبر را به اطاعت خود همراه ساخته و معصیت پیامبرش را به معصیت خود قرین داشته است.
3.خداوند تبارک و تعالی برای تشویق بر پیروی و ترغیب بر تصدیق او و پذیرش دعوتش فرمود: «(ای پیامبر!) بگو: اگر خدا را دوست میدارید، مرا تبعیت کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد.»پیروی پیامبر(ص) محبت خداست. خشنودی او سبب آمرزش گناهان، کمال رستگاری و وجوب بهشت است. اما در سرپیچی و رویگردانی از او، ستیزهجویی با خدا و خشم و غضب اوست و دوری از او که انسان را در دوزخ جای میدهد و این است کلام الهی: «هر کدام از این گروهها که به او کفر ورزد، جایگاهش آتش است.» مراد از کفر، انکار و نافرمانی اوست.
4.رسول خدا در جمع مهاجران و انصار فرمود: «ای مردم! نسبت علی به من همانند نسبت هارون به موسی است جز آنکه پس از من پیامبری نیست.» مؤمنان از جانب خدا معنای این سخن پیامبر را فهمیدند، زیرا مرا میشناختند که من برادرِ پدر و مادری پیامبر نیستم، چنانکه هارون نسبت به موسی بود.
همچنین پیامبر نیستم، که درخواست نبوت کنم اما این حدیث بدان معنی است که من جانشین او هستم چنانکه هارون جانشین موسی بود، در آن زمان که موسی به هارون گفت: «جانشین من در قوم من باش و کارها را به سامان آور و از راه مفسدان پیروی مکن.»
5.پیامبر در غدیر، دست مرا در برابر مردم گرفت و با صدای بلند در جمع مردم فرمود: «من کنت مولاه فهذا مولاه، اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه.» ولایت خدا بر مبنای ولایت من و دشمنی خدا با افراد، براساس دشمنی با من است.
خداوند عزوجل در همان روز آیه را فرستاد و اکمال دین و اتمام نعمت خود را اعلام فرمود. بدین روی، ولایتم کمال دین و رضایت خداوند جلّ ذکره است.
***
چند نکته در این سخنان دیده میشود:
1.درنگی از سر ژرف اندیشی در این عبارت، این حقیقت بلند خردپسند را به یاد میآورد که راه هدایت بشر منحصراً از طریق خدای حکیم به انسان میرسد. این راه را فقط پیامبر به انسان مینمایاند و پس از او فقط جانشینِ راستین او، همان که پیامبر به مردم میشناساند و پیروی از او را مانند اطاعت خود میخواند، چنانکه پیروی پیامبر را اطاعت خدای تعالی میداند.
2.در این سخنان میبینیم که امیرالمؤمنین علیه السلام رویداد غدیر را به یاد مردم میآورد. این حقیقت پاسخی است به جمعی از گویندگان که بدون تحقیق و بررسی گفتهاند: اگر غدیر حق بود، چرا امیرالمؤمنین خود بدان استناد نفرمود؟
3.روشن است که یادآوریهای آن امام همام به نصوص پیامبر، دعوت به نفس نبود، بلکه تعلیم و تذکر راه هدایت بود. یعنی همان تذکر که در کلام بسیاری از پیامبران میبینیم که تقوا را در گرو اطاعت خود بهعنوان حجت زمان میدانند. (شعراء 108، 110، 126، 131، 144، 150، 163، 179)
شأن انبیا و اوصیا بالاتر از آن است که مردم را به خود فراخوانند. آنان به مردم مینگرند که تنها راه رستگاری آنها ورود از این درگاه است. لذا به معرفی آن میپردازند.
4.امام معصوم، حجت را بر مردم تمام میکند و آنها را با اختیارشان وامیگذارد. این شیوه تمام پیامبران بوده و جانشینان راستین آنان این روش را ادامه دادهاند تا نشان دهند که اکراهی در دین نیست.
5.این راه هدایت پس از پیامبر در امیرالمؤمنین علیه السلام تجلّی یافت و پس از او در یازده نسل بعد، یکی بعد از دیگری و امروز این هدایت را باید از یازدهمین نسل او جست، یعنی حضرت حجة بن الحسن که یادآور آن بزرگ مردان آسمانی پیشین است؛ به تعبیر دعای ندبه: «صالح بعد صالح، صادق بعد صادق، السبیل بعد السبیل، الخیره بعد الخیره»
***
اینک به حکم عقل، راه این است. آیا کسی هست که کیفر کفران را بداند و با این همه از آن سر پیچد و روی گرداند؟
مباد که ما از این گونه کسان باشیم.
هشدارها
امیرالمؤمنین(ع) در ادامه سخنان بیدارگر خود، در آن روزهای سخت و در آن فضای فتنهخیز، هشدارهایی به آن مردم میدهد و آنها را به پیامدهای درازمدت کارهایشان تنبه میدهد. حضرتش راه را از چاه روشن میسازد و به آنها میگوید که اگر بنای کجی گذاردند، باید مسئولیت عواقب چند قرن بعد از آن را برعهده گیرند.
اینک پارهای از این هشدارها که همچنان در زیر رواق تاریخ طنینانداز است:
1.منم آن ذِکر که از او گمراه شدند. منم آن راه که از او انحراف یافتند. منم آن ایمان که به آن کفر ورزیدند. منم آن (حقیقت) قرآن که تنهایش نهادند. منم آن دین که دروغش شمردند. منم آن صراط که از آن کناره گرفتند.
2. این گروه بت پرست بودند و خدمتگزار بتکدهها. برای آنها مراسم برپا میداشتند و نذر و قربانی میکردند.... از راه هدایت سرگردان بودند و به موجبات دوری از حق شتابان. شیطان بر آنها غلبه یافته و ظلمت جاهلیت آنها را فراگرفته بود. شیر نابخردی خورده و گمراهانه خود را از آن برگرفته بودند.در چنین وضعی خداوند، از سر مهرورزی ما را برای آنها فرستاد؛ از روی رأفت بر آنها ظاهر ساخت و پردهها را به وسیله ما کنار زد؛ تا نوری باشد برای هر که از آن برگیرد، فضیلتی برای کسی که پیروش باشد و تأییدی برای کسی که تصدیقش کند.آنان، از ذلت به عزت و از قلت به کثرت درآمدند؛ هیبت آنها در دلها و دیدگان جای گرفت؛ سرکشان و گروههایشان در برابر آنان گردن نهادند.آنان به نعمتی نام بردار و کرامتی گرامی رسیدند: از ناامنی به امنیت راه یافتند و از پراکندگی به اجتماع.
3. خدای عزوجل پیامبرش را به سوی خود فراخواند و بالا برد. در زمانی بس کوتاه - بسان یک چشم برهم زدن یا جهش برق - به گذشته خود بازگشتند، گام در راه گذشته نهادند، به خونخواهی کشتگان پیشین برخاستند و لشکرها کشیدند. درها را بستند و خانهها را شکستند. آثار پیامبر را زیر و رو کردند و از احکام حضرتش روی گرداندند. از انوار او دور شدند و به جای جانشین راستین آن گرامی دیگری برگزیدند. بسی ظالمانه چنین کردند.
4.بدانید! منم در میان شما همچون هارون در میان آل فرعون و مانند باب حطّه در بنی اسرائیل و کشتی نوح در میان قوم نوح. منم خبر بزرگ و صدّیق اکبر.
5. چیست کیفر آن کسی که از راه روشن خود منحرف شود، حجتش را انکار کند، با هدایت خود مخالفت ورزد، از نورش روی گرداند، در ظلمت فرو رود؟
چیست کیفر آن کسی که سراب را به جای آب برگزیند، عذاب را به جای نعمت، شقاوت را به جای رستگاری، گرفتاری را به جای آسانی، تنگی را به جای فراخی؟کیفر چنین کسی تنها سزای گناه خود اوست. اینک باید از روی حقیقت به وعده الهی یقین پیدا کند و به آنچه وعدهاش دادهاند اطمینان یابد.
***
این سخنان را نه یک بار که چند بار باید خواند، نه به چشم سر که به دیده دل. دردنامه امام نیکان در برابر مردم ناسپاس نمک ناشناس چنان است که به گفته شاعر: «یکی داستان است پر آب چشم».این قصّه را الم باید که از قلم هیچ ناید.
اما سخن ما این است که تکرار تاریخ را در این گونه موارد باید دید. آیا براستی قصه امروز مردمی که خود را امت پیامبر میدانند، با وارث راستین پیامبر و فرزند امیرالمؤمنین علی(ع) جز این است؟آیا چند درصد از اهالی اقالیم قبله روی به سوی آن قبله درون و روح ایمان میآورند؟ چه مقدار از فضای فرهنگی بوی توجه به کشتی نوح امت دارد؟دیدیم که امام موحدان خود را باطن مفاهیمی همچون ذکر، ایمان، سبیل و صراط میداند. چرا چنین تفسیری؟ از آن روی که پیامبر سکهای دو روی به امت سپرد که یک روی آن قرآن است و روی دیگر، عترت. به هر کدام کم توجهی شود، به دیگری چنان رویکردی شده است.
اینک میگوییم: امیرمؤمنان در زمان خود، روی دیگرِ سکه قرآن بود و بال دیگرِ شاهباز ایمان. و امروز کیست که چنین ویژگی دارد؟
آنکه در وصفش بحق گفته اند:
خاتم عترت و روح قرآن
جان ایمان بود معنی دین
آیا غلبه فرهنگ جاهلی را بر اندیشه و رفتار فردی یا جمعی گروهی از امت نمیبینیم؟ آیا این مشاهده نباید ما را به درد آورد و در اندیشه تغییر و اصلاح فرو برد؟
باری، سخن کوتاه، شد آنچه شد: آن روز جانشین بحق پیامبر تنها ماند و آرزویی بر دل تمام دوستداران عدالت بر جا ماند که: کاش میبودیم تا نگذاریم چنین و چنان شود.
اینک هر که میگوید: «کاش آن زمان میبودم تا.....» میدانی فراخ در اختیار دارد؛ میدانی به وسعت تمام جهان و به عمق تاریخی چند هزار ساله؛ میدانی به گستره انتظار، تا زمینه را و زمانه را برای ظهور منجی موعود فراهم سازد، تا جهان شاهد اصلاح آن مصلح کلّ باشد، تا بشر رنگ راحت و تعالی راستین بیند.
***
و امروز ندای امام عصر به گوش جان هر دردآشنایی میرسد:
«هست آیا یاوری ما را»؟

آیین مهربانى
دکترمنصور پهلوان
استاد دانشگاه تهران
وقتى آیینى که مىگوید مردم را با حکمت و موعظه و استدلال به راه خدا دعوت کنید (النحل/ ١٢٥) به دست خلفاى کشورگشا افتاد، تغییرات و تحریفات اساسى در نحوه تبلیغ دین به وجود آمد و فاتحان ایران و روم و مصر، رسماً به مردم مغلوب مى گفتند: از این سه راه یکى را انتخاب کنید یا جزیه بدهید، یا اسلام بیاورید یا کشته شوید.
مالدوستى این جنگاوران به حدى بود که برخى از مورخین، نام جنگهاى یکى از این خلفا را «غارتها » گذاشته است، بنگرید به ثقفى کوفى (متوفاى٢٨٣ق) که نام کتاب خود را «الغارات» نهاد.
اما روش حکومتى امام على علیه السلام بر مهربانى و کرامت و انسانیت استوار بود و در حقوق شهروندى تفاوتى بین عرب و غیرعرب و مسلمان و غیرمسلمان قائل نبودند و مهربانى و گذشت را به امیران و استانداران خود توصیه مىکردند، بهعنوان مثال مىتوان به منشور حکومت علوى که تحت عنوان «عهدنامه مالک اشتر» براى حکومت بر مردم مصر نوشته شده است، اشاره کرد، در آن تاریخ برخى از مردم مصر مسلمان و برخى دیگر مسیحى بودند و به آنان «قبطی» مىگفتند، على علیه السلام به مالک فرمان مى دهد که به آحاد مردم و از صمیم دل و بیهیچ تبعیضی مهربانى و لطف و محبت کند، در این نامه میخوانیم: (وَ اَشْعِرْ قَلْبَک) و بپوشان و آکنده ساز قلبت را (الرَّحْمَه لِلرَّعِیه) از رحمت به رعیت (وَ الْمَحَبَّه لَهُمْ)و محبّت به ایشان (وَ اللُّطْفَ بِهِمْ) و ملاطفت با ایشان (وَ لَا تَکونَنَّ عَلَیهِمْ) و مباش بر ایشان (سَبُعاً ضَارِیاً) درندهای که حریص است به شکار (تَغْتَنِمُ اَکلَهُمْ) مغتنم شماری خوردن ایشان را (فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ)زیرا ایشان دو گروهاند (إِمَّا أَخٌ لَک فِی الدِّینِ) یا برادری برای تو در دین (وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَک فِی الْخَلْقِ) یا همتایی برای تو در آفرینش (یفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ) سر میزند از ایشان لغزشها (وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ) و عارض میشود بر ایشان سببها (وَ یؤْتَى عَلَى أَیدِیهِمْ) و آن زلل و علل داده میشود بر دستهاى ایشان (فِی الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ) در عمد و سهو. (فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِک) پس اعطا کن به ایشان از عفو خود (وَ صَفْحِک) و گذشت خود (مِثْلَ الَّذِی تُحِبُّ) مانند آنچه دوست میدارى (اَنْ یعْطِیک اللَّهُ) که خدا به تو عطا کند (مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ) از عفو و گذشت خود(نهج البلاغه نامه ٥٣)
جرج جرداق نویسنده شهیر لبنانی پس از نقل این سخنان امام علی علیه السلام مینویسد: آیا هیچ امام و پیشوای دینی را میشناسید که به والیانش دستور دهد با مردم چنین رفتار کند؟
آری آیین امامان شیعه بر خلاف رفتار خلفای غاصب «آیین مهربانی» بوده است.
استاد دانشگاه تهران
وقتى آیینى که مىگوید مردم را با حکمت و موعظه و استدلال به راه خدا دعوت کنید (النحل/ ١٢٥) به دست خلفاى کشورگشا افتاد، تغییرات و تحریفات اساسى در نحوه تبلیغ دین به وجود آمد و فاتحان ایران و روم و مصر، رسماً به مردم مغلوب مى گفتند: از این سه راه یکى را انتخاب کنید یا جزیه بدهید، یا اسلام بیاورید یا کشته شوید.
مالدوستى این جنگاوران به حدى بود که برخى از مورخین، نام جنگهاى یکى از این خلفا را «غارتها » گذاشته است، بنگرید به ثقفى کوفى (متوفاى٢٨٣ق) که نام کتاب خود را «الغارات» نهاد.
اما روش حکومتى امام على علیه السلام بر مهربانى و کرامت و انسانیت استوار بود و در حقوق شهروندى تفاوتى بین عرب و غیرعرب و مسلمان و غیرمسلمان قائل نبودند و مهربانى و گذشت را به امیران و استانداران خود توصیه مىکردند، بهعنوان مثال مىتوان به منشور حکومت علوى که تحت عنوان «عهدنامه مالک اشتر» براى حکومت بر مردم مصر نوشته شده است، اشاره کرد، در آن تاریخ برخى از مردم مصر مسلمان و برخى دیگر مسیحى بودند و به آنان «قبطی» مىگفتند، على علیه السلام به مالک فرمان مى دهد که به آحاد مردم و از صمیم دل و بیهیچ تبعیضی مهربانى و لطف و محبت کند، در این نامه میخوانیم: (وَ اَشْعِرْ قَلْبَک) و بپوشان و آکنده ساز قلبت را (الرَّحْمَه لِلرَّعِیه) از رحمت به رعیت (وَ الْمَحَبَّه لَهُمْ)و محبّت به ایشان (وَ اللُّطْفَ بِهِمْ) و ملاطفت با ایشان (وَ لَا تَکونَنَّ عَلَیهِمْ) و مباش بر ایشان (سَبُعاً ضَارِیاً) درندهای که حریص است به شکار (تَغْتَنِمُ اَکلَهُمْ) مغتنم شماری خوردن ایشان را (فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ)زیرا ایشان دو گروهاند (إِمَّا أَخٌ لَک فِی الدِّینِ) یا برادری برای تو در دین (وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَک فِی الْخَلْقِ) یا همتایی برای تو در آفرینش (یفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ) سر میزند از ایشان لغزشها (وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ) و عارض میشود بر ایشان سببها (وَ یؤْتَى عَلَى أَیدِیهِمْ) و آن زلل و علل داده میشود بر دستهاى ایشان (فِی الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ) در عمد و سهو. (فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِک) پس اعطا کن به ایشان از عفو خود (وَ صَفْحِک) و گذشت خود (مِثْلَ الَّذِی تُحِبُّ) مانند آنچه دوست میدارى (اَنْ یعْطِیک اللَّهُ) که خدا به تو عطا کند (مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ) از عفو و گذشت خود(نهج البلاغه نامه ٥٣)
جرج جرداق نویسنده شهیر لبنانی پس از نقل این سخنان امام علی علیه السلام مینویسد: آیا هیچ امام و پیشوای دینی را میشناسید که به والیانش دستور دهد با مردم چنین رفتار کند؟
آری آیین امامان شیعه بر خلاف رفتار خلفای غاصب «آیین مهربانی» بوده است.

مسجد گوهرشاد پربازدیدترین مسجد ایران
مرجان قندی
خبرنگار
مسجدها از جاذبههای دیدنی ایران محسوب میشوند. این اماکن به عنوان اماکن مقدس در هر دوره تاریخی در ایران به شکلها و شیوههای مختلفی ساخته شدهاند. برخی از این بناها به عنوان شاهکارهای معماری ایرانی اسلامی شهرت جهانی دارند و هرسال گردشگران زیادی برای بازدید آنها به ایران میآیند. مسجد گوهرشاد یکی از این شاهکارها و از مهمترین بناهای اطراف حرم امام رضا(ع) در مشهد بوده که هماکنون جزو بناهای اصلی داخل حرم محسوب میشود. یعنی از داخل صحن مسجد گوهرشاد؛ درست کنار ایوان اصلی مسجد، نمای زیبایی از گنبد طلایی حرم دیده میشود که صفایی وصف نشدنی دارد.
مسجد گوهرشاد از آثار دوره تیموری است. گوهرشاد نام همسر شاهرخ، از پادشاهان تیموری است که این مسجد را برای همسرش ساخت. مسجد گوهرشاد که از شاهکارهای معماری ایرانی اسلامی به شمار میرود مثل بیشتر مساجد معروف و بزرگ ایرانی چهار ایوانی است.
گنبد آن آجری است و در زیرگنبد اصلی گنبدی دیگر قرار گرفته است. به اینگونه گنبدها گنبدهای دوپوششه گفته میشود. زیر این گنبد در ایوان مقرنس کاریهای زیبایی به چشم میخورد که جزو زیباترین مقرنسها در هنر ایرانی اسلامی است. مقرنسها در واقع گچبری شده است اما روی آن کاشی کاریهایی با کاشی هفترنگ به چشم میخورد. مسجد گوهرشاد دو مناره نیز دارد که به صورت دوقلو روی یکی از ایوانها با نام مقصوره قرار گرفته است. این منارهها از پشت بام ایوان شروع میشوند و پلههای ورودی آنها نیز همانجا قرار دارد. نزدیکی مسجد گوهرشاد به حرم امام رضا(ع) باعث شده تا این مسجد یکی از پربازدیدترین مساجد ایران به شمار رود و حتی برخی مسجد گوهرشاد را پربازدیدترین مسجد ایران میدانند.
خبرنگار
مسجدها از جاذبههای دیدنی ایران محسوب میشوند. این اماکن به عنوان اماکن مقدس در هر دوره تاریخی در ایران به شکلها و شیوههای مختلفی ساخته شدهاند. برخی از این بناها به عنوان شاهکارهای معماری ایرانی اسلامی شهرت جهانی دارند و هرسال گردشگران زیادی برای بازدید آنها به ایران میآیند. مسجد گوهرشاد یکی از این شاهکارها و از مهمترین بناهای اطراف حرم امام رضا(ع) در مشهد بوده که هماکنون جزو بناهای اصلی داخل حرم محسوب میشود. یعنی از داخل صحن مسجد گوهرشاد؛ درست کنار ایوان اصلی مسجد، نمای زیبایی از گنبد طلایی حرم دیده میشود که صفایی وصف نشدنی دارد.
مسجد گوهرشاد از آثار دوره تیموری است. گوهرشاد نام همسر شاهرخ، از پادشاهان تیموری است که این مسجد را برای همسرش ساخت. مسجد گوهرشاد که از شاهکارهای معماری ایرانی اسلامی به شمار میرود مثل بیشتر مساجد معروف و بزرگ ایرانی چهار ایوانی است.
گنبد آن آجری است و در زیرگنبد اصلی گنبدی دیگر قرار گرفته است. به اینگونه گنبدها گنبدهای دوپوششه گفته میشود. زیر این گنبد در ایوان مقرنس کاریهای زیبایی به چشم میخورد که جزو زیباترین مقرنسها در هنر ایرانی اسلامی است. مقرنسها در واقع گچبری شده است اما روی آن کاشی کاریهایی با کاشی هفترنگ به چشم میخورد. مسجد گوهرشاد دو مناره نیز دارد که به صورت دوقلو روی یکی از ایوانها با نام مقصوره قرار گرفته است. این منارهها از پشت بام ایوان شروع میشوند و پلههای ورودی آنها نیز همانجا قرار دارد. نزدیکی مسجد گوهرشاد به حرم امام رضا(ع) باعث شده تا این مسجد یکی از پربازدیدترین مساجد ایران به شمار رود و حتی برخی مسجد گوهرشاد را پربازدیدترین مسجد ایران میدانند.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
حــــدیث
-
«عدالت» و «آگاهی» ؛ زندگینامه مولا
-
دردنامه پیشوای پارسایان در برابر ناسپاسان
-
آیین مهربانى
-
مسجد گوهرشاد پربازدیدترین مسجد ایران

اخبارایران آنلاین