
نکاتی درباره «اسرار عرفانی حج»
در حریم معبود
دکتر مصطفی جعفرطیاری
قائم مقام دانشگاه ادیان و مذاهب
«حج» عبادتی استثنایی و منحصر به فرد است و از مهمترین و برترین عبادتهای دین اسلام به شمار میرود. حج، یک عبادت سالانه و جمعی و متشکل از مسلمانان مستطیع از سراسر جهان است و به نوعی پاسخ مثبت به فراخوان الهی است. بعد از آنکه حضرت ابراهیم(ع) همراه با حضرت اسماعیل(ع)، مقدمات زیارت بیتالله الحرام را فراهم کردند، خداوند متعال به این پیامبر بتشکن دستور داد که به مردم دنیا اعلام کند که به زیارت خانه خدا بیایند؛ «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلى کُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ» (27/حج)؛ و در میان مردم براى [اداى] حج بانگ برآور تا [زائران] پیاده و [سوار] بر هر شتر لاغرى- که از هر راه دورى مى آیند- به سوى تو روى آورند. مردم از سراسر دنیا به حج بیایند تا شاهد منافع فراوان حج باشند؛ « لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» (28/حج). حج سرشار از منافع است؛ منافع اخروی، دنیوی، سیاسی، اجتماعی، تجاری و... بسیاری از منافع حج از دیر زمان برای مسلمانان روشن بوده است. اهمیت و جایگاه بعد سیاسی حج بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با پیامهای امام خمینی قدس سره و جانشین بحق ایشان امام خامنهای مدظله العالی به حجاج بیتالله، بیش از پیش تبیین شد. بیتردید یکی از مهمترین منافع مشهود حج، منافع معنوی است. هر کس به قدر وسع و ظرفیت و تلاش و همت خویش بهرهای خواهد گرفت. اعمال حج دارای مراتب و مراحلی است و هر کدام حاوی اسراری . اعمال و مناسک حج سرشار از رموز و اسرار عرفانی است. انجام صحیح اعمال حج و مقبول واقع شدن آن، منوط به پیمودن گامهای متعددی از آغاز تا پایان مناسک است. در این نوشتار به برخی از این گامها و اسرار عرفانی آنها اشاره میشود:
نخستین گام حج «فهم» است. حاجی باید بداند به کجا میرود و دعوت چه کسی را اجابت میکند و میهمان کیست و آداب این میهمانی چیست. باید توجه داشت که حج، عبادت است و سراسر مناسک آن تعبد . بدون انجام صحیح اعمال آن، دستیابی به اسرارش ممکن نیست. سفر حج، منازلی دارد و بدون طی هر منزل، سلوک به منزل مافوق امکانپذیر نیست. حج سفر الی الله است. حج روی آوردن و وارد شدن برخدا است. حرکتی از خود به سوی خدا، هجرت از خانه خویش به خانه خداست. عید فطر «ضیافتالله» است؛ اما مقدمه عید قربان است، زیرا عید قربان «لقاءالله» است. دعاهای ماه مبارک رمضان پر است از طلب زیارت بیتالله الحرام، بنابراین ماه مبارک رمضان با آن همه عظمت، مقدمه و زمینهساز درک حج و اسرار آن است. حج دارای ظاهر و باطن است. چشم ظاهر، ظواهر را میبیند اما باطن و اسرار حج فقط با چشم دل دیده میشود.
گام دوم حج «توبه» است. از امام صادق(ع) نقل شده است که اگر قصد سفر حج کردی خالصانه توبه کن. فقط پیشوایان معصوم و مخلصان از هر گونه آلودگی، پاک و مطهرند؛ اما دیگران کم یا زیاد در معرض لغزش و گناهاند. بنابراین باید پیوسته روح و روان خویش را با آب توبه شست وشو دهند، بویژه کسی که قصد سفر حج دارد بر او لازم است از تمام گناهان خویش توبه نماید و در صورت لزوم به جبران آنها بپردازد، البته توبه مراتبی دارد و نسبت به افراد مختلف، متفاوت است.
گام سوم حج «اخلاص» است. مسافر حج باید قلبش را از هر گونه شائبه خالص گرداند، زیرا مسافر مخلص پذیرفته میشود. این سفر سیر الی الله است. قلب انسان، حرم الهی است و باید آن را از هر امر غیر خدایی خالص سازد. در قلب مسافر حج، فقط باید «یاد خدا» سکونت و حضور داشته باشد.
تهیه کردن زاد و توشه: اگر سفر ظاهری به سوی خانه خدا نیازمند توشهای حلال، پاک و فسادناپذیر است پس بدون شک سفر باطنی به سوی ذات حق تعالی، محتاج بهترین زاد و توشهها است و آن چیزی جز تقوی و پرهیزکاری نخواهد بود؛ «فان خیر الزاد التقوی».
دور ساختن انواع لباسهای رنگارنگ دنیوی: هنگامی که حضرت موسی(ع) به وادی مقدس رسید به او دستور داده شد: فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً؛ (12/طه) دو کفش خویش بیرون آور که تو در وادى مقدس «طُوى» هستى، اما به مسافر حج دستور داده میشود که در میقات، یعنی فرسنگها قبل از بیتالله الحرام، تمام لباسهایت و حتی کفش را درآور. نه تنها لباسهای رنگارنگ و متنوع و احیاناً آلوده را از بدن و جسم خود دور کن؛ بلکه لباس عصیان، خودپرستی، ریا و سایر آلودگیها را از روح و روان خویش دور ساز.
پوشیدن لباس احرام: لباس احرام برخلاف لباسهای قبل از آن، رنگارنگ، متنوع، تشریفاتی و زینتی نیست؛ بلکه لباسی سفید، ساده، تمیز، عاری از کثرات و آلودگیها است. لباس احرام یادآور کفن و سفر آخرت است. لباس احرام یادآور ملاقات الهی و خداحافظی با تمام دلبستگیهای دنیا است. یادآور خداحافظی با خانواده، اموال، جاه و مقامات دنیوی است. لباس احرام یادآور ملاقات الهی است. مسافر حج با پوشیدن لباس احرام، خودش را خسی در میقات میبیند؛ اما بالاتر از آن، مقامی است که خود را خسی هم نبیند و بالاتر اینکه این ندیدن را نیز نبیند و این مقام فناء است.
لبیک گفتن: ذات باری تعالی به حضرت ابراهیم(ع) دستور داد که به مردم اعلام کند به زیارت خانه خدا آیند.(27/ حج) «لبیک گفتن» اجابت این دعوت الهی است. لبیک گفتن مسافر حج، پاسخ مثبت به این فراخوان الهی است. پاسخ مثبت به این سفر عبودی و هجرت از خود به سوی خدا است. هرچه معرفت و شناخت حاجی بیشتر، «تلبیه» (لبیک گفتن) او نیز عمیقتر خواهد بود. در روایت آمده است ، حضرت امام زینالعابدین(ع) چون احرام بست رنگ مبارک او زرد شد و لرزه بر اعضای وی افتاد و نتوانست لبیک گوید. محضر ایشان عرض شد: چرا لبیک نمیگویید؟ فرمود: میترسم پروردگارم بگوید: لالبیک و لاسعدیک.
منابع:
ـ صحیفه نور، امام خمینی 9/137
ـ مصباح الهدایة ص 205
ـ معراج السعادة
ـ کتاب حج، تقریر درس فقه آیتالله محقق داماد، به قلم علامه جوادی آملی
ـ المحجه البیضاء، فیض کاشانی، ج 2
پیامبر ایمان
«عید قربان» عید توحید و یادگار حیات توحیدی ابراهیم خلیل(ع) است
دکتر محمد فنایی اشکوری
دکترای فلسفه دین و عضو هیأت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
«عید قربان» عید توحید و یادگار حیات توحیدی ابراهیم خلیل(ع) است. توحید تنها اعتقاد به خدای یگانه نیست، بلکه وابستگی و دلبستگی به خدا و دل یکدله کردن و همه هستی در پای او قربان کردن و «چهارتکبیر» به هر چه ماسوای او زدن است. عید قربان برای این نیست که حیوانی را ذبح کنیم و گوشتش را میل و تمام.
«عید قربان» آمادگی برای قربان شدن در بندگی است و سوختن در آتش عشق به محبوب ازلی است. این درجه از توحید کاری است که تنها از جوانمردان ساخته است. از این رو است که ابراهیم را به حق ابوالفتیان (پدر جوانمردان) میگویند. بتشکنی او از شدت استغراقش در توحید بود. وقتی بتپرستان پرسیدند چه کسی بتها را شکسته است، گروهی پاسخ دادند جوانی است به نام ابراهیم که با بتها سر ستیز دارد. «قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ.» او برای دفاع از توحید یک تنه با بتها و بتپرستان و فرعونیان درافتاد تا جایی که آماده جانبازی و ایثار و سوختن در میان رقص شعلههای آتش گفت: أُفٍّ لَکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ اَفَلاَ تَعْقِلُونَ (الأنبیاء/67). اف بر شما و آنچه میپرستید. و فرعونیان گفتند به یاری خدایانتان بشتابید و او را در آتش افکنید و بسوزانید. قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنتُمْ فَاعِلِینَ (الأنبیا/ 68). آنها چنین کردند اما از مکر خدا غافل بودند: قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلاَمًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ (الأنبیاء/69).
اما این پایان ایثار ابراهیم خلیل(ع) در عشق و ایمان نبود. او باید بزرگترین امتحان عشقبازی را از سر بگذراند. باید فرزند برومندش را با دست خود در پیشگاه الهی قربان کند. «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَابُنَیَّ إِنِّی اَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی اَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا اَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنْ الصَّابِرِینَ.» آنگاه که (آن پسر) با او به سعی پرداخت، (ابراهیم) گفت: ای فرزندم، من در عالم خواب چنین میبینم که تو را قربانی میکنم، بنگر نظر تو چیست؟ پسر پاسخ داد: ای پدر، هر چه مأموری انجام ده که انشاءاللّه مرا از بندگان شکیبا خواهی یافت.
این ایثار و جوانمردی بود که ابراهیم(ع) را به مقام دوستی با خدا(خلّت) رساند. ابراهیم به جایی رسید که خدا او را به دوستی خود برگزید. «واتخذ الله ابراهیم خلیلا.» و امام و پیشوای خلق قرارش داد: وَإِذْ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا.
(البقره/124)
محبت حضرت ابراهیم(ع) به خداوند چنان بود که وقتی نام زیبای پروردگار (سبوح قدوس رب الملائکة و الروح) را شنید، با شوق و وجد پرسید:
این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست
تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست
دل زنده میشود به امید وفای یار
جان رقص میکند ز سماع کلام دوست
و برای اینکه نام حبیب را مکرر بشنود حاضر شد همه داراییاش را بذل کند:
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
مناسب است سخن عبدالرزاق کاشانی (متوفای 730 یا 735) در کتاب تحفة الإخوان فی خصائص الفتیان، ص 228 را در اینجا بیاوریم:
«و نقطه اول ولایت و مفتتح آن که معنی وحدت ازو منتشر شد و فتوت و ولایت بدو ظاهر گشت، نفس مقدس ابراهیم بود صلی الله علیه. چه اول کسی که قدم در راه تجرید نهاد و از دنیا و لذات آن کناره گرفت و از زینت و شهوات آن دوری گزید و از پدر و مادر و قوم و قبیله خویش مفارقت جست و از اهل و عزیزان و مألوفات لذیذ و اوطان هجرت کرد و در محبت حق انواع بلا و مشقت بر خود گرفت و بر غربت و مجاهدت مصابرت نمود و بر شکستن اصنام و مخالفت جباران دلیری یافت تا دشمنان به فتوت او گواهی دادند، ابراهیم بود –علیه الصلوة و السلام- چنان که حق تعالی ازیشان باز میگوید: «قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ.» والفضل ما شهدت به الأعداء. پس منبع فتوت و مظهر آن ذات او باشد به حسب ظاهر و باطن - صلی الله علیه و سلم- و از این جهت قاعده ضیافت او نهاد. و اساس مروّت او افکند و نذر کرد که طعام تنها نخورد و بر ذبح فرزند او قوّت فتوت مباشرت نمود و قربان را سنت فرمود. و چون وقتش به سماع ذکر محبوب خویش گشت از جمیع اموال بگذشت و تکرار آن درخواست و مال را هرچند بسیار بود، در جنب طیب وقتِ تعظیم اسم حق، حقیر شمرد.»
فلسفه نیایش
چرا خداوند انسان را به دعا و پرستش دعوت میکند؟
دکتر سیداحمد غفاری
دکترای فلسفه اسلامی و مدیر مؤسسه حکمت و فلسفه ایران شعبه قم
هدف اصلی نیایش
براساس مبانی «حکمت متعالیه» انسان نه تنها محتاج خدا است، بلکه عین احتیاج است و بلکه هویتی غیر از احتیاج ندارد؛ این سخن، بر وفق مضامین قرآنی و روایی است: «یا اَیهَا النَّاسُ اَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَىالله وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ» چنین موجودی با چنین حقیقتی، اگر بخواهد صداقت را در زندگی رعایت کند، باید اظهارکننده همین حقیقت باشد؛ هدف اصلی نیایش اظهار همین حقیقت هست.
انسان با نیایش، صادقانه و به دور از هرگونه نفاق، وابستگیاش را اعلام میکند و فقر خودش را علنی میکند. پس خداوند، گریاندن بنده را خوش ندارد، بلکه هدفش از دعوت انسان به دعا و پرستش، صادق نمودن انسان و پرهیز دادنش از نفاق است. نیایش، غبار غفلت و زنگار خودپسندی و غرور را از صفحه دل و جان میزداید، حجابهای متعدد «من و ما» را کنار میزند، دیده حقبین دل را به سیمای محبوب میدوزد و روح نشاط و امید را در کالبد پویندگان کوی دوست
میدمد.
پس هر کس که اهل عقلانیت و حقیقت است، نیایشگرتر است و به همین دلیل است که حکیمان و فیلسوفان، نیایشکنندهتر از سایرین هستند.
استجابت نیایشگر توسط هستی و خدا: اثر تکوینی نیایش
ابراز صادقانه هر حقیقتی، تأثیر تکوینی خودش را به همراه دارد؛ به همین دلیل است که معصوم علیهالسلام فرمود: «النجاة فی الصدق». انسان تا زمانی که صداقت میورزد، با حقیقت همراهی میکند و همین همراهی با حقیقت، سبب همراهی تمام ارکان هستی با او میشود. اظهار صادقانه فقر و وابستگی به خداوند، سبب همراهی همه هستی و از جمله خداوند با انسان میشود. به همین دلیل است که خدای متعال در قرآن کریم، نتیجه دعا را «استجابت» معرفی میکند و به بندگانش اینگونه نوید میدهد که قطعاً در پس دعا، استجابت خدا خواهد بود. استجابت، صرفاً یک واکنش ساده نیست، بلکه پاسخی سرشار از التفات و توجه ویژه است که فقط نصیب «انسان نیایشگر» میشود. همچنین، استجابت خدا، نشانهای از همراهی کل هستی با انسان نیایشگر است؛ «چون که صد آمد، نود هم پیش ما است.»
فلسفه نیایش؛ خواستههای انسان و خواسته خدا
هدف اصلی نیایش، اظهار صادقانه فقر از سوی انسان است و نتیجه اظهار فقر، برقراری ارتباط دوسویه میان انسان و خدا است. انسان دعا میکند و خدا استجابت. ولی مقرر نیست که خدای متعال آنگونه پاسخ دهد که بنده ضعیف به صلاح میداند؛ بنده ضعیف، بنده ضعیف است و خواستههایش هم ضعیف و چه بسا آنچه میخواهد، به مصلحت او نیست؛ خدای حکیم در پاسخ به دعای انسان، باید حکمت را رعایت کند، نه خواسته انسان را. هرچند همین رعایت کردن مصلحت انسان، پاسخی پر از لطافت است به نیایش صادقانه انسان.
فلسفه نیایش/ فایده نیایش
فلسفه نیایش و پرستش، غیر از فایده آن است؛ هدف اصلی نیایش، در اظهار فقر و وابستگی به خدا است؛ اما نیایش فوایدی دارد که نباید با هدف دعا خلط شود؛ به عنوان مثال، شخص نیایشکننده به آرامش میرسد؛ به قول سعدی: «گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم/ چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی». همچنین، شیوع دعا و نیایش در جامعه، سبب تعالی آن جامعه است؛ به تعبیر الکسیس کارل: «فقدان نیایش در میان ملتى برابر با سقوط آن ملت است! اجتماعى که احتیاج به نیایش را در خود کشته است معمولاً از فساد و زوال مصون نخواهد بود.» اما هدف اصلی دعا، رسیدن به آرامش نیست؛ بنابراین هرچند این سخن درست است که انسانهای نیایشگر، انسانهای دارای آرامش هستند، اما این سخن نادرست است که بگوییم هدف از نیایش، رسیدن به آرامش است.
دعا و نیایش؛ مخدر یا پیشران؟
برخلاف گمان نادرست برخی، نیایش ابزاری برای کنار گذاشتن دنیا نیست؛ نیایش ابزاری برای نادیده گرفتن ابزارهای دنیوی نیست؛ همچنین، نیایش مسیری برای عزلت و کنارهگیری از جامعه و بیاعتنایی به مشکلات آن نیست. برخلاف این گمانهای نادرست، نیایش مسیری برای متصلشدن به قدرت و اراده بینهایت است؛ انسان نیایشگر هنگام نیایش «یک بهعلاوه بینهایت» میشود و معلوم است که چنین توانی، شکستناپذیر است؛ دقیقاً به همین دلیل است که «ایمان» قدرتی دارد که میتواند در مقابل همه قدرتهای محدود و غیرالهی استقامت کرده و آنها را شکست دهد.