ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
پیامبر صلیالله علیهوآله: هرکس در معاشرت با مردم به آنان ظلم نکند، دروغ نگوید و خلف وعده ننماید، جوانمردیش کامل، عدالتش آشکار، برادری با او واجب و غیبتش حرام است.
تحف العقول ص 57 - خصال ص 208، ح 28
عبدالجبار کاکایی: شاهد شعر عمیق دینی در روزگار حاضر نیستیم
چندان شاهد شعر عمیق دینی در روزگار حاضر نیستیم. شاعر علاقهمند به فعالیت در این عرصه باید نهجالبلاغه را بخواند، نه اینکه آن را به نظم در بیاورد. اما باز هم شاهد این هستیم که گاهی نهجالبلاغه را میخوانند و به نظم درمیآورند. در صورتی که باید آن را بخوانند و بعد مفاهیمش را درونی کنند؛ یعنی اعتقاد به اصولی که در نهجالبلاغه بیان شده و حرفهایی که در خصوص عدالت جامعه گفته شده بخصوص مفاهیم معرفتیای را که در نهجالبلاغه زیاد است بگیرند و بعد در شعرشان جلوه بدهند.
گفتههای این شاعر و منتقد ادبی در ایسنا
هنر نمایش، هنر آگاهیبخشی و روشنگری است
حمیدرضا نعیمی
درامنویس کارگردان و بازیگر
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو...
حافظ از داس، ماه ساخت، باشد تا ما از آن چه بسازیم. هفته هولناکی بود هفتهای که گذشت. خبری دهان به دهان و خانه به خانه پیچید: «انسانی، انسانی را کشت.» هیهات اگر ترسیده باشیم. «مردی، زنی را به قتل رساند.» بیتفاوت گذشتیم، به مانند قتل صدها زن دیگر در گوشه و اکناف دنیا که میشنویم و میخوانیم. تا: «پدری، سر دختر چهاردهسالهاش را با داس برید...» حالا بر خود میلرزیم. چرا؟ آیا این هول و ولا که به جان ما افتاده به رابطه و نسبت خانوادگی قاتل و مقتول بازمیگردد؟ آیا جنسیت و سن کودکْسال مقتول در اینجا نقش مهمی ایفا میکند؟ آیا به کیفیت کشتن و شیوه جنایت ربط مستقیم یا غیرمستقیم دارد؟ آیا در کنار فجایعی چون حیوانآزاری، تخریب طبیعت، طلاق، اعتیاد، بیکاری، بیماری، بالا رفتن خط فقر، افزایش خشونت خانگی و اجتماعی، زورگیری و دزدی و قاچاق مواد مخدر، قاچاق کالا، از بین رفتن زیرساختهای اقتصادی، تعطیلی کارخانهها، سیر صعودی اختلاسها و بسیاری بزههای دیگر، فاجعه «فرزندکشی و کودکآزاری» در جامعه ما وارد مرحله هشدار یا بحران شده است؟ قتل دهشتناک دخترک تالشی، یک حادثه استثنایی و خاص همانند قتل زنی به دست همسر سیاسیاش نیست. مگر در جهان، چند شخصیت سیاسی همسرانشان را در داخل وان حمام یا خارج آن به قتل میرسانند؟ پس در همین ابتدای سخنان گفته باشم که ما درباره استثنائات سخن نمیگوییم، ما به پدیده دردناکی نظر داریم که شوربختانه جامعه درباره آن به چنین باوری رسیده است: پدرانی که دستانشان را به خون بیگناه یا گناهکار فرزندانشان میآلایند در نهایت از مجرای قانون و شرع به سلامت عبور میکنند. چنانکه در کوتاهترین زمان، همانند یک شهروند عادی، زندگی معمولشان را از سر میگیرند. زیرا آنان مالکان حیات و ممات فرزندانشان هستند. از نظر یک قاضی، برداشت و باور عموم نباید تأثیری در رأی و قضاوت او داشته باشد. جامعه و احساسات عمومی چیزی را طلب میکند اما حکم قاضی چیز دیگری را رقم میزند. پس رَستَن از عقوبت و مجازات برای قاتلانی از این دست میباید عادی جلوه کند؛ امّا چرا همچنان در جامعه ما باور عمومی به آن واکنش نشان میدهد؟ براستی تا به کی فاجعه و گناه فرزندکشی، میخواهد روح و روان یک جامعه را خراش بدهد؟ چرا باید در نگاه کودکان ما، پدران و مادران هیولاهایی ترسناک ترسیم شوند، نه عافیتگاهی امن و مطمئن؟ چرا در قرآن، سوره مائده، آیه ۳۲ نجات یک انسان برابر با نجات همه مردم و کشتن یک انسان برابر با کشتن همه مردم قلمداد شده است؟ و دهها پرسش دیگر... هنر نمایش، هنر آگاهیبخشی و روشنگری است. درامنویس و کارگردان بهعنوان مؤلفان اول و دوم در برابر رخدادهایی اینچنینی چه وظیفهای دارند؟ اساساً در جامعه ما جایگاه درامهایی که به چنین وقایعی نگاه جدی و آسیبشناسانه دارند، کجاست؟ آیا نمایشهای موسوم به رئالیسم اجتماعی در تئاترهای ایران حضوری چشمگیر، گسترده و تأثیرگذار دارند؟ چرا اکثریت نمایشهای روی صحنه به سمت آثار ترجمهشده، گونهها، شیوهها و مضامین انتزاعی، کارگاهی و... گرایش دارند تا نقد و تحلیل اتفاقات روز و زمان حاضر؟ براستی نمایشنامه «خانه عروسک» اثر هنریک ایبسن در واکنش به وضعیت اسفبار زنان زمانه خود نگاشته شده، یا ایبسن به ترسیم یک موضوع ذهنی از آدمهای لامکانی و لازمانی پرداخته است؟ یا «مرگ فروشنده» اثر آرتور میلر؟ چرا دیگر درامنویسانی همچون اکبر رادی، اسماعیل خلج، محمود استادمحمد، نصرتالله نویدی، بهمن فرسی، محسن یلفانی، ابراهیم رهبر که با تمرکز بر اوضاع و احوال روز جامعه و نگاهی روشنگرانه و روشنفکرانه به خلق آثار اجتماعی دست میزدند نداریم؟ البته در نسل پس از انقلاب نمیتوان منکر تلاشهایی از این دست، از سوی هنرمندانی همچون علیرضا نادری، محمد یعقوبی، نادر برهانیمرند، شهرام کرمی، چیستا یثربی، حمیدرضا آذرنگ، آرش عباسی، احسان فلاحتپیشه، ایوب آقاخانی، محمد مساوات شد. مگر جامعه ما عاری از فساد و بیعدالتی و بیبندوباری است که اکثریت درامنویسانش به سراغ نوشتن آثار اقتباسی، شبه ترجمهای، سمبلیستی، فرمالیستی، تاریخی و... میروند؟ بیایید بیپرده سخن بگوییم. نمایشنامههای ایرانی که به نقد وضعیت حاضر جامعه میپردازند، یا کمتر موفق به کسب مجوز برای اجرا میشوند یا با جرح و تعدیل شدید مواجه میشوند. حال آنکه میشود با وجود فضای بسته و بیشمار خطوط قرمز آن نمایشنامههایی مانند آنتیگونه، آژاکس، مدهآ، مکبث، شاهلیر، ریچارد دوم، ریچارد سوم، ننه دلاور، زندگی گالیله و... را به روی صحنه برد.
مگر نه اینکه نوشتن و اجرای یک درام بر اساس مبحث «ضرورت» شکل میگیرد. و این ضرورت است که ایجاب میکند یک هنرمند، نمایشنامه «رومئو و ژولیت» را در این بازه زمانی اجرا کند، زیرا که به موضوع عاشقکشی و جهل خانوادههایی اشاره دارد که درک عشق فرزندانشان برایشان چنان دشوار است که براحتی راه مرگ و تباهی را برای آنان هموار میکنند؟ چرا هنرمند ایرانی میتواند در واکنش به اتفاق قتل دخترک تالشی، نمایشنامه «رومئو و ژولیت» را اجرا کند، اما خود نمیتواند مشخصاً درباره این قصه آشنا و فاجعهبار به خلق درام بپردازد؟ چرا هنرمندان حق ندارند درباره نارساییهای جامعه ایران آثاری گزنده، تلخ و انتقادی بنویسند؟ پس بدانیم اگر هنر نمایش امروز ایران در بسیاری مواقع ربطی به دغدغههای تماشاگرانش ندارد.
درامنویس کارگردان و بازیگر
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو...
حافظ از داس، ماه ساخت، باشد تا ما از آن چه بسازیم. هفته هولناکی بود هفتهای که گذشت. خبری دهان به دهان و خانه به خانه پیچید: «انسانی، انسانی را کشت.» هیهات اگر ترسیده باشیم. «مردی، زنی را به قتل رساند.» بیتفاوت گذشتیم، به مانند قتل صدها زن دیگر در گوشه و اکناف دنیا که میشنویم و میخوانیم. تا: «پدری، سر دختر چهاردهسالهاش را با داس برید...» حالا بر خود میلرزیم. چرا؟ آیا این هول و ولا که به جان ما افتاده به رابطه و نسبت خانوادگی قاتل و مقتول بازمیگردد؟ آیا جنسیت و سن کودکْسال مقتول در اینجا نقش مهمی ایفا میکند؟ آیا به کیفیت کشتن و شیوه جنایت ربط مستقیم یا غیرمستقیم دارد؟ آیا در کنار فجایعی چون حیوانآزاری، تخریب طبیعت، طلاق، اعتیاد، بیکاری، بیماری، بالا رفتن خط فقر، افزایش خشونت خانگی و اجتماعی، زورگیری و دزدی و قاچاق مواد مخدر، قاچاق کالا، از بین رفتن زیرساختهای اقتصادی، تعطیلی کارخانهها، سیر صعودی اختلاسها و بسیاری بزههای دیگر، فاجعه «فرزندکشی و کودکآزاری» در جامعه ما وارد مرحله هشدار یا بحران شده است؟ قتل دهشتناک دخترک تالشی، یک حادثه استثنایی و خاص همانند قتل زنی به دست همسر سیاسیاش نیست. مگر در جهان، چند شخصیت سیاسی همسرانشان را در داخل وان حمام یا خارج آن به قتل میرسانند؟ پس در همین ابتدای سخنان گفته باشم که ما درباره استثنائات سخن نمیگوییم، ما به پدیده دردناکی نظر داریم که شوربختانه جامعه درباره آن به چنین باوری رسیده است: پدرانی که دستانشان را به خون بیگناه یا گناهکار فرزندانشان میآلایند در نهایت از مجرای قانون و شرع به سلامت عبور میکنند. چنانکه در کوتاهترین زمان، همانند یک شهروند عادی، زندگی معمولشان را از سر میگیرند. زیرا آنان مالکان حیات و ممات فرزندانشان هستند. از نظر یک قاضی، برداشت و باور عموم نباید تأثیری در رأی و قضاوت او داشته باشد. جامعه و احساسات عمومی چیزی را طلب میکند اما حکم قاضی چیز دیگری را رقم میزند. پس رَستَن از عقوبت و مجازات برای قاتلانی از این دست میباید عادی جلوه کند؛ امّا چرا همچنان در جامعه ما باور عمومی به آن واکنش نشان میدهد؟ براستی تا به کی فاجعه و گناه فرزندکشی، میخواهد روح و روان یک جامعه را خراش بدهد؟ چرا باید در نگاه کودکان ما، پدران و مادران هیولاهایی ترسناک ترسیم شوند، نه عافیتگاهی امن و مطمئن؟ چرا در قرآن، سوره مائده، آیه ۳۲ نجات یک انسان برابر با نجات همه مردم و کشتن یک انسان برابر با کشتن همه مردم قلمداد شده است؟ و دهها پرسش دیگر... هنر نمایش، هنر آگاهیبخشی و روشنگری است. درامنویس و کارگردان بهعنوان مؤلفان اول و دوم در برابر رخدادهایی اینچنینی چه وظیفهای دارند؟ اساساً در جامعه ما جایگاه درامهایی که به چنین وقایعی نگاه جدی و آسیبشناسانه دارند، کجاست؟ آیا نمایشهای موسوم به رئالیسم اجتماعی در تئاترهای ایران حضوری چشمگیر، گسترده و تأثیرگذار دارند؟ چرا اکثریت نمایشهای روی صحنه به سمت آثار ترجمهشده، گونهها، شیوهها و مضامین انتزاعی، کارگاهی و... گرایش دارند تا نقد و تحلیل اتفاقات روز و زمان حاضر؟ براستی نمایشنامه «خانه عروسک» اثر هنریک ایبسن در واکنش به وضعیت اسفبار زنان زمانه خود نگاشته شده، یا ایبسن به ترسیم یک موضوع ذهنی از آدمهای لامکانی و لازمانی پرداخته است؟ یا «مرگ فروشنده» اثر آرتور میلر؟ چرا دیگر درامنویسانی همچون اکبر رادی، اسماعیل خلج، محمود استادمحمد، نصرتالله نویدی، بهمن فرسی، محسن یلفانی، ابراهیم رهبر که با تمرکز بر اوضاع و احوال روز جامعه و نگاهی روشنگرانه و روشنفکرانه به خلق آثار اجتماعی دست میزدند نداریم؟ البته در نسل پس از انقلاب نمیتوان منکر تلاشهایی از این دست، از سوی هنرمندانی همچون علیرضا نادری، محمد یعقوبی، نادر برهانیمرند، شهرام کرمی، چیستا یثربی، حمیدرضا آذرنگ، آرش عباسی، احسان فلاحتپیشه، ایوب آقاخانی، محمد مساوات شد. مگر جامعه ما عاری از فساد و بیعدالتی و بیبندوباری است که اکثریت درامنویسانش به سراغ نوشتن آثار اقتباسی، شبه ترجمهای، سمبلیستی، فرمالیستی، تاریخی و... میروند؟ بیایید بیپرده سخن بگوییم. نمایشنامههای ایرانی که به نقد وضعیت حاضر جامعه میپردازند، یا کمتر موفق به کسب مجوز برای اجرا میشوند یا با جرح و تعدیل شدید مواجه میشوند. حال آنکه میشود با وجود فضای بسته و بیشمار خطوط قرمز آن نمایشنامههایی مانند آنتیگونه، آژاکس، مدهآ، مکبث، شاهلیر، ریچارد دوم، ریچارد سوم، ننه دلاور، زندگی گالیله و... را به روی صحنه برد.
مگر نه اینکه نوشتن و اجرای یک درام بر اساس مبحث «ضرورت» شکل میگیرد. و این ضرورت است که ایجاب میکند یک هنرمند، نمایشنامه «رومئو و ژولیت» را در این بازه زمانی اجرا کند، زیرا که به موضوع عاشقکشی و جهل خانوادههایی اشاره دارد که درک عشق فرزندانشان برایشان چنان دشوار است که براحتی راه مرگ و تباهی را برای آنان هموار میکنند؟ چرا هنرمند ایرانی میتواند در واکنش به اتفاق قتل دخترک تالشی، نمایشنامه «رومئو و ژولیت» را اجرا کند، اما خود نمیتواند مشخصاً درباره این قصه آشنا و فاجعهبار به خلق درام بپردازد؟ چرا هنرمندان حق ندارند درباره نارساییهای جامعه ایران آثاری گزنده، تلخ و انتقادی بنویسند؟ پس بدانیم اگر هنر نمایش امروز ایران در بسیاری مواقع ربطی به دغدغههای تماشاگرانش ندارد.
اجرای کنسرت رایگان به تصمیم صاحب اثر بستگی دارد
محمدرضا آزاده فر
اتنوموزیکولوژیست و نوازنده سنتور
عرضه آثارموسیقی بهصورت دیجیتال پیش از شیوع بیماری «کووید19» شکل گرفته بود و کم و بیش مردم و مخاطبان موسیقی با این امکانات مجازی ارتباط برقرار کرده بودند و دسترسی داشتند. در خصوص حق کپیرایت در زمان اجرا و ارائه آثار روی رسانههای اجتماعی دو مسأله وجود دارد که نیاز به بررسی دارد. نخست اینکه در اختیار قرار گرفتن رایگان آثار موسیقی به معنای نادیده گرفتن قانون کپی رایت نیست. ممکن است در برههای از زمان خود هنرمند یا صاحب اثر که در واقع ناشر است برای کمک به جامعه یا امور خیر یا موارد دیگر بخشی از آثار را بدون دریافت وجهی در اختیار شنوندهها قرار بدهد و این موضوع به معنای سلب قانون کپیرایت نیست و در آن دوره بخصوص هنرمند یا ناشران به یک جمعبندی رسیدهاند که آثارشان را اینگونه عرضه کنند. موضوع دیگر ارائه آثار در شبکههای توزیع یا به تعبیری بازفروشی یا ارائه رایگان آثار بدون اجازه از صاحبان اثر و در نظر گرفتن قانون کپیرایت است و با این حساب به عقیده من اگر هر هنرمند یا صاحب اثری در دوره خاصی آثارش را بهصورت رایگان در شبکهای قرار دهد و امکان دسترسی بهصورت رایگان باشد به معنی نادیده گرفتن قانون کپی رایت نیست. مسأله دیگر کمک همگانی و یا همدردی اجتماعی است که دراین زمینه برخی افراد سعی میکنند با کمکهای متفاوت و آنچه از عهدهشان برمی آید نسبت به مردم جامعه خود انجام بدهند. در دوره قرنطینه خانگی و یکجانشینی و با توجه به اعلام آمار رسمی از داخل و در سطح بینالمللی مشکلات روحی و روانی بسیاری در جامعه و خانوادهها به وجود آمده و همچنین برشرایط شغلی نیز بسیار تأثیرگذار بوده است. بنابراین هنر و هنرمند میتواند در این زمینه به خوبی عمل کند. همانطور که پزشکان و پرستاران امروزه بیشتر از همیشه در کنار مردم هستند و تلاش و کمک میکنند و هنرمندان هم میبایست به وظیفه خود عمل کنند و درجهت بهبود شرایط جامعه هر کاری که از دستشان بر میآمده دریغ نکردهاند؛ کما اینکه تا به امروز اینگونه بوده و در کنار مردم و همسو با جامعه حرکت کردهاند و امروز نیز با اجرای کنسرتهای آنلاین در فضای مجازی یا شبکههای اجتماعی سعی بر این دارند نشاط و امید را بار دیگر به جامعه برگردانند. در مورد اینکه این کنسرتهای آنلاین بهصورت رایگان برگزار شود یا خیر این خود هنرمند یا صاحبان آثار و شرکتهای تهیه و توزیع آثار موسیقی هستند که میتوانند تصمیم بگیرند از حقوقشان بگذرند یا نگذرند اما اینکه ما انتظار داشته باشیم از حقوقشان بگذرند شاید توقع بیش از اندازهای است. در مورد اجراهای صحنهای نیز باید بگویم خدمات و هزینههای ارائه شده از سوی شرکتهای برگزارکننده از تیم صدابرداری تا حراست و دیگر عوامل... نباید با شنوندهها و مخاطبان کنسرتهای آنلاین حساب شود چون این اجحاف در حق شنونده خواهد بود.
عکس نوشت
علیرضا قربانی هم به خوانندگانی پیوست که در ایام شیوع بیماری کرونا برای مردم کنسرت آنلاین اجرا کرد. کنسرت او پنجشنبه شب در تالار وحدت برگزار و بهصورت رایگان از اینستاگرام این خواننده و چند تلویزیون و پلتفرم اینترنتی پخش شد. قربانی در این کنسرت که بهگفته خودش شرط کرده بود بهصورت رایگان اجرا شود، ترانههایی از آلبومهای جدید و قدیمش مانند روزگار غریب، عاشقانه نیست، ارغوان، باران، چهارراه استانبول و البته مدار صفر درجه را خواند که قطعه روزگار غریب با استقبال و درخواست بینندگان در پایان کنسرت دوباره اجرا شد. قربانی در این اجرا ترانه «عاشقانه نیست» را به تمام کادر درمان کشور به پاس تلاشها و زحماتشان برای درمان بیماران مبتلا به کرونا تقدیم کرد.
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
#ترامپ
دعـــــــوای توئیتـــــــــــــــر و رئیسجمهوری امریکا که از چند روز پیش شروع شده بود دیروز به اوج رسید. ترامپ روز پنجشنبه یک فرمان اجرایی صادرکرد که مصونیت شبکههای اجتماعی مانند توئیتر را در مقابل پیگرد حقوقی بابت محتوای منتشرشده در آنها لغوکند چون به گفته او آنها خنثی نیستند و جانبداری سیاسی میکنند. این فرمان به این دلیل صادر شد که توئیتر روی٢ توئیت دونالد ترامپ درباره تقلب در رأیگیری برچسب درستیسنجی گذاشت و به مطالبی ارجاع داد که این ادعا را رد میکرد.
بعد از فرمان ترامپ، توئیتر دست به کار شد. رئیسجمهوری امریکا در واکنش به اعتراض مردم به قتل یک سیاهپوست در میناپولیس آنها را اراذل و اوباش خواند و در توئیتی تهدید کرد ارتش را میفرستد تا با گلوله با آنها مقابله کند. توئیتر به این دلیل که این توئیت تشویق به خشونت است دسترسی به آن را محدود کرد و در واقع کاربران نمیتوانند توئیت ترامپ را ببینند. این اتفاق ساعت ۳ نیمه شب به وقت واشنگتن افتاد و دیروز همه منتظر بودند ببینند وقتی ترامپ از خواب بیدار میشود چه واکنشی به اقدام جدید توئیتر نشان میدهد: «توئیتر ساعت ۳:۳۰ صبح به وقت واشنگتن دیسی، توئیت ترامپ رو که ناقض قوانین توئیتر بوده و باعث ترویج خشونت میشده محدود کرده. کسی نمیتونه لایک کنه یا کامنت بذاره، فقط امکان کوت ریتوئیت بازه. فکر کن ترامپ صبح پاشه با این صحنه مواجه شه»، «اوه اوه توئیتر چه شاخ شده واسه ترامپ! رو توئیتش هشدار وحشیگری داده»، «جنگ جالبیه. توئیتر سفت جلوی ترامپ ایستاده و داره از تمامی ابزارش برای مقابله استفاده میکنه. زاکربرگ فیسبوک هم تو فاکسنیوز از تصمیمات ترامپ حمایت میکنه.»، «توئیتر دوتا از توئیتهای ترامپ رو علامت زده و به فالووراش گفته قبل از اینکه حرفاشو باور کنید، حتماً صحت اونا رو مشخص کنید. گفته از این به بعد اگر کسی دروغی بگه و حرف نادرستی بزنه، این کارو براش انجام میدیم. اگه اینکارو کنه فکر کنم از 10 توئیت ترامپ ۹تاشونو باید علامت بزنه.»، «این دعواهای توئیتر و ترامپ، یک قربانی بسیار مهم دارد و آن چیزی نیست جز آزادی بیان»، «فکر کنم تو این قضیه کم کم ترامپ ناک اوت میشه»، «این همون چیزی هست که ترامپ میخواد... کل کل کردن با توئیتر و تهییج هوادارهاش... برای توئیتر هم موجب بازارگرمی و افزایش بازدیدکننده میشه... سیاست در عصر سرمایه ناب. در عمل دهها برابر مخاطبهای معمول توئیتهای ترامپ این توئیت رو خواهنــــــــد خواند.»
آتش به جان «کوهسیاه» بوشهر
با شروع گرما آتشسوزی در جنگلها دوباره آغاز شده است. بعد از گچساران، «کوهسیاه» در رشته کوه زاگرس و در استان بوشهر دچار آتشسوزی شد و مراتع زیادی از بین رفتند. در شبکههای اجتماعی عکسها و فیلمهایی از این آتشسوزی منتشر میشد و کسانی که اهل آن منطقه بودند از شرایطش مینوشتند و درخواست میکردند بالگرد اطفای حریق فرستاده شود: «مناطق حفاظت شده جنوب ایران در آتش میسوزند، کوه سیاه بوشهر و خاییز در بهبهان. محیطبانها و مردم و حتی سربازها با دست خالی برای خاموش کردن آتش تلاش میکنند. یک آتشکوب یا هر تجهیزاتی. اینها سرمایه طبیعی این مردم است که دود میشود»، «آتش وحشتناک و گسترده، به جان منطقه حفاظتشده خاییز، حدفاصل بهبهان و دهدشت افتاده. کوهسیاه بوشــــــــــهر هم همچنان میسوزد. با دست خالی نمیتوان به جنگ آتش رفت. ان.جی.اوها و جامعه محلی از نفس افتادهاند به فریادشان برسید.»، «مردم در کوهســـــیاه در اســـــــتان بوشـــهر تا پاسی ازشب خستگیناپذیر با شاخ و برگ و بدون هیچ امکانات امنیتی وتجهیزات همچنان مشغول به کار خاموش کردن آتشند و منتظر توجهی از طرف مسئولان استان»، «آتشسوزی کوهسیاه استان بوشهر از سمت «بوشکان» خاموش شده اما از طرف منطقه «درنگ» و «شاه پسر مرد» هنوز ادامه دارد. نیروهای مردمی، منابع طبیعی و محیط زیست مشغول مهار آتش هستند.»، «زاگرس از هر طرف در حال سوختنه، وضعیت در سمت بهبهان و منطقه حفاظت شده خاییز بحرانی اعلام شد. زاگرس قشنگم»، «از دیشب مردم سرشون به آسمون منتظر بالگرد... هنوز خبری نیست. آتش داره میاد سمت شهر. اگه تهران هم بود همین قدر بیخیال بودن؟»، «کوهسیاه بوشکان در استان بوشهر در آتش میسوزد. تا ۱۰۰هکتار خاکستر شده حداقل تا ظهر امروز گزارش شد. این سومین بار در 10 روز اخیر است که آتش به جان کوهسیاه میافتد. گزارش شده است که این بار دلیل آتشسوزی صاعقه بوده. داستان هلیکوپتر و اطفای حریق با دست خالی هم به قوت خود باقی است»، «بعد از 28 ساعت میگن از هوانیروز سپاه فارس اومدن کمک. ولی هنوز آتش خاموش نشده. کوهستان سیاهکوه مأمن و خانه دهها حیوونه بیپناهه.»
اگر رسانه ملی احساس مسئولیت کند
پوران درخشنده
فیلمساز
فاجعه قتل رومینا بار دیگر یادآورمان ساخت که تا چه میزان در آموزش و آگاهیبخشی به جامعه کوتاهی کردهایم. هر بار با بروز فجایع مشابه این زنگ خطر به صدا درمیآید که بخش بزرگی از جامعه ما نیازمند جدی آموزشهای کارشناسانه نسبت به مسائل تربیتی هستند. جامعه نیاز به آموزش دارد و باید کارشناسان حوزههای مختلف روانشناسی، جامعهشناسی، حقوقدانها و... دست به دست هم دهند و روی آسیبهای اجتماعی کار کنند. البته تلاش کارشناسان این حوزه در صورتی ثمربخش خواهد بود که ماحصل تحقیقات آنها در قالب برنامههای آموزشی و اطلاعرسانی عمومی ارائه شود.
سینما یکی از ابزارهای مؤثر در این اطلاعرسانی است. فیلمسازان دغدغهمند اجتماعی با حساسیتهایی که نسبت به جامعه دارند غالباً شاخکهایشان زودتر واکنش نشان میدهد. اساساً یک سینماگر اجتماعی باید جلوتر از جامعه حرکت کند و دو گام جلوتر از مخاطب باشد تا آیینهای در مقابل جامعه قرار دهد اگر چه متأسفانه مدیریت فرهنگی با موانع و توقیفها دائم میخواهد فیلمساز را عقب نگه دارد. یکی از مشکلات اصلی فیلمسازان تابو باقی ماندن بخش عمدهای از مسائل اجتماعی است. سینمای اجتماعی باید مبتنی بر تحقیق و پژوهش باشد و فیلمساز این آزادی را داشته باشد که با فراغ خاطر به مسائل اجتماعی بپردازد اما همیشه باید و نبایدهایی وجود دارد که دست فیلمساز را میبندد و فضا را برای کار او محدود میکند. محدودیتهایی که عبور از آن آنقدر از فیلمساز انرژی میگیرد که یا باید قید آن را بزند یا به جای پختهتر کردن سوژه، زمان و انرژی خود را صرف جنگیدن برای رفع محدودیتها کند. از یکسو مسئولیتی که در مرحله پژوهش و مواجهه با مشکلات روی دوشش قرار گرفته سنگینی میکند و از سوی دیگر باید با موانع ساخت فیلم بجنگد. ذهن رها از دغدغه اقتصادی و سانسور، بر گیرایی و اثرگذاری بهتر فیلم متمرکز خواهد شد. سینما که سرگرمی صرف نیست. خانواده پس از تماشای یک فیلم ذهنش درگیر پیام خواهد شد و به این فکر خواهد کرد که رفتار و وظایفش در مواجهه با شرایط مشابه چگونه خواهد بود. میتوان از آثار اجتماعی سینمای ایران نمونههای بسیاری را ذکر کرد که در این حوزه کارکرد قابل توجهی داشتهاند. لازمه اثربخشی بهتر این آثار عرضه و در دسترس عموم قرار گرفتن آنهاست و نه محدود کردن نمایششان. مدیریت فرهنگی باید با حمایت در اکران هم به فیلمسازان اجتماعی برای ادامه کار امید دهد و هم اسباب بیشتر دیده شدن این آثار را فراهم کند. تصورات موهومی نداشته باشیم که نمایش فیلم مسألهساز خواهد شد. تجربه نشان داد که مانعتراشی برای اکران این فیلمهایی همچون «خانه پدری» فاجعهساز است. فیلم «رؤیای خیس» هم در اکران دچار سرنوشت مشابه دیگر آثار اجتماعی شد. دوره بلوغ را که نمیشود انکار کرد و نادیده گرفت. همیشه هست و در همه وجود دارد. خانواده چطور باید با این دوران سر کند تا بچهها در مسیر درست قرار بگیرند و به سلامت عبور کنند. نمیتوان منکر نیازهای فردی و اجتماعی شد. باید به آنها پرداخت تا خانواده و جامعه شرایط سالم و امنی برای بچهها شوند. خانواده اولین نهاد اجتماعی است. نگاه تربیتی را در خانواده فراموش نکنیم. اگر شاهد رفتارهای غلط و بعضاً خشونتبار از والدین هستیم دلیلش این است که به آنها تعلیم درستی ندادهایم. پدر و مادر رفتار درست را یاد نگرفتهاند در حالی که الگوی نسلهای بعد خودشان هم هستند. مسائل تربیتی زیادی وجود دارد که نسبت به آنها غافل بودهایم. بویژه در آموزش بخشهای حاشیهای و لایههای زیرین جامعه خیلی عقب هستیم.
بهترین بستر آموزش آثار نمایشی است و فراگیرترین رسانه در این حوزه رسانه ملی است. همه استانها سالن سینما ندارند و همه خانوادهها به آثار سینمایی دسترسی ندارند. وظیفه تلویزیون است که برای ساخت فیلمهای آموزنده و دغدغهمند سرمایهگذاری کند و با خریداری و نمایش آثار سینمایی چالش ایجاد کند. روانشناسان و جامعهشناسان و متخصصان را دعوت کند و راجع به آن بحث شکل بگیرد. طبق فرموده رهبر انقلاب، تلویزیون دانشگاه عمومی است و این دانشگاه باید آموزش درست را در جامعه ایجاد کند، برای آگاهیبخشی و پاسخ به نیاز جامعه، از واقعیتها حرف بزند. نباید فکر کنیم که حرف زدن راجع به برخی واقعیتها بیحیایی است. بیحیایی زمانی اتفاق میافتد که در اثر ناآگاهی و آموزش ندادن مهارتهای زندگی فاجعه انسانی رخ میدهد و این گونه تلخکاممان میکند، روح جمعی را خدشهدار میکند و جایگاه پدر را در ذهن جامعه متزلزل میکند. وظیفه برنامهسازان تلویزیونی است که با مخاطبشناسی و نیازسنجی از اقشار مختلف برای تمام مخاطبان خوراک تولید کند. اگر این احساس مسئولیت در رسانه ملی باشد، ما فیلمسازان اجتماعی همراهشان هستیم و هر جا که نیاز جامعه و مردم باشد با تمام وجود پای کار هستیم.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
عبدالجبار کاکایی: شاهد شعر عمیق دینی در روزگار حاضر نیستیم
-
هنر نمایش، هنر آگاهیبخشی و روشنگری است
-
اجرای کنسرت رایگان به تصمیم صاحب اثر بستگی دارد
-
عکس نوشت
-
شهروند مجـــازی
-
اگر رسانه ملی احساس مسئولیت کند
اخبارایران آنلاین