ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام سجاد(ع): همانا معرفت و کمال دین مسلمان در گرو رها کردن سخنان و حرفهایی است که به حالش سودی ندارد. همچنین از ریا و خودنمایی دوری جستن و در برابر مشکلات زندگی بردبار و شکیبا بودن و نیز دارای اخلاق پسندیده و نیک سیرت بودن از نشانههای کمال دین است. (تحف العقول: ص 202، بحارالا نوار: ج 2، ص 129، ح 11)
نقد معاون هنری به ساخت تندیسهای نازیبا از سردار سلیمانی
سید مجتبی حسینی: هفته دفاع مقدس، وقت مناسبی است که به تذکار بیندیشیم. آیا وقت آن نیست که به مجسمهسازی و تندیسپردازی برای معرفی چهرههای شاخص و افتخارات کشورمان، کشور پهناورمان که شهر و شهرستان و روستا کم ندارد، بهطور خاص توجه کنیم؟ وقت آن نیست که آموزش هنر را دستکم در این عرصه جدی بگیریم و به جای افزودن شمار دانشگاهها به کیفیت آموزش هنر مشغول شویم؟ وقت آن نیست که بپذیریم هر دستگاه تخصصی دارد و شناخت و هدفی و اگر قرار باشد در هنر تصمیم و تدبیری اتخاذ شود باید به نمایندگان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی روی آورد؟ دیدن تصویر از تندیس دیگری از سردار محبوب ایران سرافراز در «باغ ملک» دست و قلمم را لرزاند، قلم خواست تا بنویسم باز، مکرر کنم و بگویم که هنر در تمام رشتهها و عرصهها، یک ضرورت است.
بخشی از یادداشت معاون امور هنری وزارت فرهنگ در ایسنا
هدف وسیله را توجیه میکند!
جواد طوسی
منتقد سینما
در ادامه مخالفتهای ضمنی و صریح اشخاص حقیقی و حقوقی نسبت به واگذاری مجوز سریالهای نمایش خانگی به «صداوسیما» (از جمله کانون کارگردانها و هیأت مدیره «خانه سینما »خطاب به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و تأکید بر رفتار فرا قانونی و غیر کارشناسانه در زمینه نمایش خانگی)، اخیراً برخی از فیلمسازان و تهیه کنندگان که برای تولید کار جدیدشان به لوکیشن «شهرکغزالی» نیاز دارند نیز با مخالفت صریح سازمان صداوسیما روبهرو شدهاند یا درگیر یک سیکل اداری فرسایشی و بوروکراتیک شدهاند. بهعنوان مثال، مسعود جعفری جوزانی برای تولید و کارگردانی فیلم سینمایی «بهشت تبهکاران» که داستانش در اواخر دهه ۲۰ در تهران میگذرد، طبق گفته خودش هنوز برای اخذ مجوز کار در این شهرک درگیر تشریفات اداری سازمان است و جواب قطعی به او داده نشده و در مورد سریال جدید حسن فتحی بهنام «جیران» که برای شبکه نمایش خانگی تدارک دیده شده هم طبق اظهارات محمد جواد شکوری(مدیر عامل فیلیمو و یکی از سرمایهگذارانش) با وجود انعقاد قرارداد با شهرکغزالی، جلوی کار را فعلاً گرفتهاند. فارغ از مخالفتهای جدی پیرامون حوزه نظارتی سازمان صداوسیما بر چرخه تولیدات سریالهای نمایش خانگی که بحث جداگانهای را میطلبد، آنچه در هر دو مورد یادشده (مجوز تولیدات نمایش خانگی و استفاده از شهرک غزالی) ضروری بهنظر میرسد پرهیز از نگاه سلیقهای و گزینشی و اِعمالِ صحیح قانون و سپردن امور بهدست اهل فن و افراد آشنا به حوزه فرهنگ و هنر است، چون طبق گفته افراد مرتبط با این پروژهها در پیگیریهای به عمل آمده برای مذاکره و اخذ مجوز بعضاً شاهد برخوردهای تند و توهینآمیز مجاری اداری سازمان بودهاند. نکته جالب در مورد هر دو کارگردان این پروژهها، سابقه همکاری حرفهایشان با تلویزیون است. مسعود جعفری جوزانی سریال جذاب و پر بیننده (با مفهوم درستِ ملّی) «در چشم باد» را ساخته است که یکی از افتخارات این سازمان بهشمار میآید. حسن فتحی هم در دورهای طولانی با ساخت سریالهای متعدد و شناخته شدهای چون «پهلوانان نمیمیرند»، «شب دهم»، «مدارصفردرجه»، «میوه ممنوعه»، «در مسیرزایندهرود» و... جزو پر کارترین و محبوبترین کارگردانهای تلویزیونی بود. حالا چه میشود که همان سازمانی که زمانی با این دو کارگردان همکاری جدی و گسترده داشته است، در دورهای دیگر در موردشان این گونه رفتار میکند؟ یک واقعیت را نباید نادیده بگیریم و آن نگاه غیرحرفهای و سهلانگارانه مدیران و سیاستگذاران سازمان صداوسیما نسبت به این نوع فیلمسازان موفق و کاربلد و آشنا با رسانه و عدم تلاش برای ادامه همکاری با آنها و ایجاد سرخوردگی، انفعال و بدبینی در موردشان به طرق مختلف طی این سالها بوده است. بهعنوان نمونه، مسعود جعفری جوزانی سالهاست که میخواهد مجموعه تلویزیونی «پوریای ولی» را بسازد، ولی هنوز این طلسم شکسته نشده است. یا حسن فتحی از یک جا به بعد اصلاً قید تلویزیون را زد و ترجیح داد که با ساخت سریال «شهرزاد»، جذب شبکه نمایش خانگی شود. از سوی دیگر با همان نگاه منصفانه و واقع بین نمیتوان منکر بیدر و پیکر بودنِ ساخت و تولید سریالهای شبکه نمایش خانگی و کیفیت نازل و بعضاً مبتذل شماری از آنها در طول سالهای اخیرشد. بدون آنکه بخواهم مثال بزنم، دربرخی از این تولیدات فرهنگسازی غلط و مخربی صورت میگیرد و برای جذبِ حداکثری تماشاگر یا بهتر بگویم سوءاستفاده از او« زندگی لاکچری» و در تعارض با واقعیت عینی و تلخ بخش قابل توجهی از افراد جامعه یا «بیخبری و جنون و بیبندوباری نسل جوان» به شیوهای کاسبکارانه به نمایش درمی آید. در واقع اگر شاهد حضور مداخلهآمیز سازمان صداوسیما در بعضی امور شدهایم (قطع نظر از درست یا غلط بودن این سیاست و نگاه مصلحتاندیشانه)، باید کمی هم به علتهای رسیدن به چنین مرحلهای فکر کنیم که قدر مسلم ریشه در وادادگی فرهنگی برخی مدیران و افراط در نزدیک شدن به مضامین و حریمها و مناسباتی دارد که نسخه بسیار بدتر و تخدیریتر از «سینمای رؤیاپرداز» دهه ۴۰ سینمای ایران برای این جامعه دورافتاده از خط عدالت ارائه میدهد. آنچه در شرایط اضطراری و بحرانی کنونی در حوزههای مختلف رسانهای ضروری بهنظر میرسد، هوشمندی و زمانه شناسی و نگاه دلسوزانه فرهنگی و ایجاد بازار کار سالم برای اهالی مختلف سینما با اصول و روشی مبتنی بر عدالت و ارائه خوراک مناسب (نه مخرب) و در عین حال جذاب برای مخاطبِ بیانگیزه و پریشان حالِ این روزگار است.
بدلکاران هنر و نابلدان شهری
ارمغان بهداروند
نویسنده و شاعر
دیر یا زود این زخم سر باز میکرد و به چشم میآمد. زخم ظهور بدلکارانی که بیمشق و مشقت خود را «هنرمند» شمردهاند و بیهیچ هنری از مدیران نابلد دل بردهاند. بلیه بدلکاران نه از امروز که از دیرباز هنرمندان را آزرده است و مخاطبان هنر را یا فریفته است یا برآشفته است که آنچه بنا به شبهسازی هنر فرض شود عین فریفتن و آنچه شکل علیلی از هنر باشد اسباب برآشفتن خواهد بود. پیش از این مؤلفان و مصنفان با تکرار نام خویش در سطراسطر متون تألیفی، درج تخلص و کاربست الگوهای نوشتاری شخصی، دسترنج خود را از دستبردها و دستدرازیها مصون میداشتند و در روزگار ما نیز به هزار راه سره از ناسره قابل تشخیص است.
روی این سخن نه با بدلکاران هنر که با متولیان ساختار شهری و روستایی است که ادب و هنر را در رویکردهای موظفی خود به یاری میخوانند اما در این تعامل چنان که باید کارآشنا نیستند و نتیجه غایی اغلب نه مؤید و مُبلغ رویکردهای آنهاست و نه پذیرش شهروندان را بهدنبال دارد. پرواضح است هر اداره و ارگانی بنا به وظیفه سازمانی و تخصص در حوزه کاری خود متصدی و متولی اموری است که به برخورداری شهر و شهروندان منتهی میشود و علاوه بر آن میتواند بهعنوان دستگاهی ناظر و دایرهای مشاور، دیگر سازمانها را مدد باشد. نظام زیبایی شهری و طراحی معابر و میدان ها و برخورداری از آفرینشهای هنری همچون الگوهای تجسمی از قبیل تندیسها، سردیسها، دیوارنگاریها و... از آن جملهاند که کیفیت اجرایی آنها متأثر از بررسیهای کارشناسی و تدارک پیشنیازهای هنری است. آنچه بهعنوان یک اثر هنری میتواند به بقای بیشتر رویدادها و نکوداشت قهرمانان در خاطره جمعی منجر شود لزوماً باید از مختصات فنی و مؤلفههای زیباشناسی بهرهمند و با آنچه بر مبنای آن خلق شده است منطبق باشد. سهلانگاری است اگر فکر کنیم با رویه باری به هر جهت بتوان پدیدهای هنری خلق کرد که ارزشافزوده نظام طراحی شهری محسوب شود. نمونههای بسیاری از مجسمهها، تندیسها و شمایل میتوان ذکر کرد که بیهیچ قرابتی با مشاهیر و قهرمانان ملی رونمایی و نصب شدهاند که نه تنها نتوانستهاند چراغ یادی باشند بلکه استهزا و اعتراض شهروندان را نیز به بار آوردهاند. همچنان که وجود اغلاط املایی و بدگزینیهای متون در سطح دیوارنگارهها و تابلوهای شهری این نقصان را دوچندان نمایان میسازد.
در همه این سالها و به گواه گزارشهای اداری، مدیران موظف به شرکت در دورههای ضمن خدمتی هستند که به حداقلهای دانش کاری و زمینههای اجتماعی متناسب دسترسی داشته باشند که قطعاً در تصدیها و تولیتهای اجتماعی که مستقیماً با مردم سر و کار دارند این موضوع از اهمیت دوچندانی برخوردار خواهد بود. باید بیاموزیم که بهبود «منظر دیداری شهر» به امکان ارتباط مؤثر و هدایت افکار عمومی و ترویج الگوهای فرهنگی منجر میشود و مخاطبان را به کنشگری اجتماعی ترغیب میکند. این مهم در وضعیتی محقق میشود که بهبود منظر دیداری شهر نه به وسیله بدلکاران هنر که به دانش و توانش هنرمندان آزموده شده صورت گیرد. فراموش نکنیم اشتباه متولیان در این چرخه که به استهلاک مالی و دورریز کردن اعتبارات و واکنشهای اعتراضی منجر میشود نباید بدون تنبیه و تاوان باقی بماند.
کتابی درباب فلسفه زندگی و ایمان
سارا ساسانی
عکاس
چند روزی است که کتاب «دروازه زندگی و مرگ» اثر موریس مترلینگ فیلسوف برجسته معاصر را میخوانم. یک کتاب قدیمی که بهدلیل اینکه بسیاری از چیزها را اکنون تجربه کردهایم خواندنش بسیار جالب و جذاب است. به نوعی مرور تجربیات انسان است و خواننده احساس میکند گاهی در خلال خواندن کتاب از نویسنده جلوتر است. این کتاب به نوعی فلسفه زندگی و فلسفه ایمان آوردن است.
برای من که کتاب قبلی موریس مترلینگ با نام مورچگان را خوانده بودم چنین کتابی عجیب بود. در کتاب مورچگان مسأله نویسنده هستی بود و به نوعی نظم اجتماعی در دنیا را نشان میداد. اما در کتاب دروازه زندگی و مرگ این بار تمسک جستن به یک نیروی برتر، مسأله نویسنده است.
در حقیقت همه موجودات ناچارند در طی حیات سرگشته خود از دروازه بزرگی که ماورای آن معلوم نیست و در عالمی که امروز جهان ابدیت نام دارد، بگذرند. عبور از این دروازه بزرگ هدف غایی تمام موجودات است و از مورچه حقیر تا سیارات سرگردان عظیم را از آن گریزی نیست. دروازه پیش روی موجودات همه گشاده است و با سخاوت تمام، وجود کائنات را دربرمیگیرد. این دروازه تا چه اندازه ظرفیت و عظمت دارد؟ کدام قدرت به آن نیروی جاذبه را داده است؟ چه مقام و مرجعی میزان مقاومت موجودات را در برابر آن تعیین کرده است؟ نویسنده در این کتاب سعی کرده پاسخ این پرسشها را به دقت موشکافی و بررسی کند و به نتیجه نهایی برسد. به اینکه ذات خداوند که در قالـــــب ابدیت و قوانین طبیعـــــی تجلی میکند، تعیینکننده همه اینهاست. این کتــــــــــاب به مسائل پیچیدهای نظیر راز کائنات، مرگ و دنیای پس از مرگ اختصاص دارد.
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
#امیرحسین_صادقی
تصادف امیرحسین صادقی بازیکن سابق تیم استقلال باعث شد در اینستاگرام و توئیتر زیاد دربارهاش صحبت شود. عکسی که او از خودش در صحنه تصادف گرفته بود مرتب بازنشر میشد و البته خیلیها این کار را درست نمیدانستند. بعضی هواداران استقلال معتقد بودند تصادف عمدی بوده و به همین دلیل درباره اخلاق در کریهای فوتبالی مینوشتند. فیلمی هم که آرش برهانی در عیادت از او منتشر کرد حسابی جنجالی شد:«امیرحسین صادقی واقعاً چه موجودیه؟ من تو زندگیم ندیدم کسی وسط تصادف سلفی بگیره تا بذاره اینستاگرام! اینقدر عقده توجه به هر قیمت؟ از اونور به آرش برهانی با یه لحن توهینآمیز میگه از اینور فیلم بگیر یهو خودشو میزنه به بیهوشی. میگفتی ایرج ملکی بیاد کارگردانی کنه خب»، «باور کردنی نیست. یعنی امیرحسین صادقی رو عمدی زدن؟»، «امیرحسین صادقی بازیکن سابق استقلال تصادف کرده و شل و پل با دست و صورت داغون افتاده رو تخت اون وقت آرش برهانی از همین وضعیتش لایو رفته»، «امیدوارم عمدی بودن تصادف امیرحسین صادقی و سوءقصد بهش دروغ باشه و صرفاً حادثه باشه. تبدیل کردن کریهای فوتبالی به تهدید جانی آدمها نه شروع خوبی داره نه پایان خوبی و بفهمید این رو که هولیگانهای احمق بین هواداری هر تیمی وجود داره و تهدید بالقوه پیشکسوت باشگاه رقیب محسوب میشن.»، «امیرحسین صادقی به همه ما نشون داد کریهای چیپ آبی و قرمز که برای هم میخونیم چقدر پست و گذرا هستن و این کنار هم بودنا و خواستن سلامتی برای همدیگه ست که بینمون میمونه.»، «فوتبال باعث نشه قدر انسان و انسانیتو فراموش کنیم. امیرحسین صادقی که تصادف کرده، یه سری متعصب، خوشحال بودن از وضعیتی که براش پیش اومده. میخوام بگم خیلی وقته انسانیت درون یه سری آدما از بین رفته»، «آقا تا چیزی ثابت نشده جوگیر نشین! حتی اگه امیرحسین صادقی رو به عمد زده باشن شاید خصومت شخصی بوده و درست نیست ربطش بدیم به فوتبال و... خودش شکایت میکنه و پیگیری میکنه اگه عمدی در کار باشه»، «من یک پرسپولیسی هستم اما برای امیرحسین صادقی آرزوی سلامتی دارم.امیدوارم هرچه سریعتر صحیح و سالم به آغوش خانوادش برگرده»، «ما کی وقت کردیم اینقدر بی رحم و کثیف بشیم؟ کری فوتبالی ارزشش را نداره که جان و سلامتی آدمها را بخاطرش مسخره کنیم. به عنوان یک پرسپولیسی برای امیرحسین صادقــــــــی آرزوی سلامتی دارم.»
روزهای بد کرونایی
بالا رفتن آمار کرونا و خبرهایی که از شرایط بیمارستانها میرسد نگرانیها را درباره موج سوم این بیماری بیشتر کرده است. بیش از ۲۰۰ قربانی در روز جمعه باعث شد خیلیها به یکدیگر در شبکههای اجتماعی هشدار دهند. کسانی هم که جزو کادر درمان هستند از شرایطشان در این روزها مینویسند: «خیلی واضح باید بهتون بگم که از زمان شیوع کرونا تا الان این پیک، بدترینه. وضعیت بیمارستانها و کادر درمان فاجعه است و داریم با چشم میبینیم که مریضها به خاطر نداشتن تخت میمیرن. ماسک بزنید! هیچ جای غیر ضروری نرید! دست هاتون رو مرتب بشورید و مراقبت کنید. تورو خدا رحم کنید»، «شما یادتون نیست، ما زنگ تفریح تو مدرسه ساندویچ بوفه رو ۵۰ تومن میخریدیم و هر کسی رد میشد یه گاز ازش میزد، نه کرونا بود نه گرونی»، «فوتیهای رسمی بهدلیل کرونا روز جمعه از ۲۰۰ نفر در روز عبور کرد؛ اونایی که حضوری عزاداری کردن میندازن گردن اونایی که رفتن مسافرت و بالعکس»، «به تنهایی تو درمانگاه امروز ۵۵ تا مریض کرونا دیدیم»، «امروز کد ۹۹ (احیای بیمار)برای بخش کرونا که به صدا دراومد پیش خودم گفتم نکنه که اون باشه، مرد جوونی که ده روز بعد عقدش کرونا گرفت و بستری شد و چقدر دیدن اون دختر جوون پشت در ICU دلخراش بود. خودش بود...»، «در دورانی زندگی میکنیم که وقتی آمار فوتیهای روزانه کرونا از ۲۰۵ نفر به ۱۷۵ نفر میرسه میگیم خدا رو شکر اوضاع بهتره»، «مامان دوستم برا دومین بار کرونا گرفته. جدی بگیرید»، «موج سوم کرونا به کارخونه رسید، امروز سه نفر رو فرستادیم استعلاجی»، «اول صبح با صدای جیغ از خونه همسایه بیدار شدیم، پدر و دختر همسایه برای بار دوم کرونا گرفتن و به فاصله چند ساعت فوت شدن.»، «مثل اینکه کرونا تا اشک هممون رو یه بار درنیاره ول کن نیست.»، «کار از پروتکل گذشته. خواهشاً از خونهها حتی الامکان خارج نشین. خریدها رو ضد عفونی کنید. ماسک بزنین. کوچکترین علامت سرماخوردگی قرنطینه بشه. با علامتهای کم بدون بیماری زمینهای وقتی باردار نیستین و زیر ٦٠سالتونه بیمارستان نرین. مراکز غربالگری اونجا پر شده. بچهها رو مدرسه نفرستین. مراکز درمانی اشباعن»، «نه به اون پزشک فوق تخصص قلب و عروق که بابت کرونا یه [جانشین جوان] برای مطبش مشخص کرده، نه به این عزیزان که [سه شیفت] در بیمارستان پذیرای بیماران کرونا یا مشکوک بهش هستند. رنگ لباس سپید یکی از دوستان مرتبِ پزشکم شده رنگ لباس قیروگونی.»
به نام تاریخ
6 مهر
روزهای این سال سخت با یاد کردن از چهرههای فرهنگ و هنر که در این روز متولد شده یا درگذشتهاند کمی آسانتر میگذرد. پس روز صد و نود و دوم را هم با این کار بگذرانیم.
تولدها
گراتزیا دلددا: نویسنده ایتالیایی سال 1871 به دنیا آمد. گراتزیا دلددا اهل جزیره ساردینیا بود که شرایط مناسبی برای تحصیل نداشت به همین دلیل او هم تا سوم ابتدایی درس خواند اما با استفاده از کتابخانه عمهاش توانست مطالعه و معلوماتش را بیشتر کند. در 17 سالگی اولین داستان کوتاهش بهنام «خون کسی از اهالی ساردنی» را برای یکی از مجلههای رم فرستاد که منتشر شد و در سال 1896 با نخستین رمانش یعنی «راه خطا» به شهرت رسید. پس از آن نویسندهای پرکار شد که از سال 1912 تا 1919 سالی یک کتاب نوشت و منتشر کرد و بالاخره در 1926 جایزه نوبل ادبیات را برد. جایزهای که دیگر هیچ زن ایتالیایی نتوانست به دست آورد. «چشمهای سیمونه»، «نی زار در باد»، «در صحرا»، «پیچک»، «خاکستر»، «پس از طلاق» و «کلیسای مریم منزوی» تعدادی از کتابهای او هستند که از بین آنها در ایران «چشمهای سیمونه»، «راز مرد گوشه گیر»، «وسوسه»، «حریق در باغ زیتون»، «خاکستر»، «رقص گردنبند»، «راه خطا» و «بر لب پرتگاه» به فارسی ترجمه شده است. دلددا سال 1936 درگذشت.
قاسم کشکولی: نویسنده ایرانی و یکی از نویسندگان پیشرو معاصر ایران سال 1342 در چنین روزی به دنیا آمد. قاسم کشکولی داستاننویسی را به شکل حرفهای و جدی از سال 1369 آغاز کرد و نخستین داستانش «پنجره» نام داشت که در یک هفتهنامه منتشر شد. نخستین رمان او با نام «ناهید» سال 79 به چاپ رسید و پس از آن «بازی، مهندس یک رمان» و «این سگ میخواهد رکسانا را بخورد» را منتشر کرد. اما قاسم کشکولی با مجموعه داستان «زن در پیاده رو راه میرود» بیشتر شناخته میشود.
گوئینت پالترو: بازیگر امریکایی امروز 48 ساله میشود. پدر گوئینت پالترو کارگردان سینما و برنامههای تلویزیونی و مادرش بازیگر بود. او هم با بازی در فیلم «فریاد» در سال 1991 کارش را بهصورت جدی آغاز کرد و پس از بازی در چند فیلم در سال 1995 با فیلم «هفت» به شهرت رسید. با فیلمهای «اِما» و «درهای کشویی» که در فاصله 3 سال پس از «هفت» ساخته شدند موفقیتش را تکرار کرد و بالاخره در سال 1998 با بازی در فیلم «شکسپیر عاشق» جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن و جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر زن فیلم موزیکال را به دست آورد. پس از آن پالترو را در فیلمهای «آقای ریپلی بااستعداد»، «هال ظاهربین»، «اثبات»، «کاپیتان اسکای و دنیای فردا»، مجموعه فیلمهای «مرد آهنی» و «انتقام جویان» دیدیم.
سالروز تولد احمد آقایی داستان نویس و محمد شریف شاعر هم امروز است.
درگذشتها
وحشی بافقی: شاعر شوریده و پرآوازه ایران سال 961 خورشیدی در چنین روزی درگذشت. شمسالدین محمد وحشی بافقی متولد سال 911 خورشیدی بود و در جوانی به یزد رفت تا نزد دانشمندان این شهر تحصیل کند و پس از آن هم در کاشان مکتبدار شد. وحشی بافقی زندگی سختی داشت و این سختی و مشکلاتش را در غزلیات او میتوان دید. کلیات وحشی بافقی 9 هزار بیت دارد و شامل قصیده، ترکیب بند، غزل، قطعه و رباعی است. دو منظومه عاشقانه «ناظر و منظور» و «فرهاد و شیرین» هم از اوست. دیوان او هم با 1076 بیت شامل غزل، قصیده، رباعی، ترکیب بند، مثنوی و ترجیع بند است و این آثار باعث شد یکی از شاعران نامدار سده دهم ایران شود. خوانندگانی مانند محسن چاوشی و علی زندوکیلی در این سالها بعضی از اشعار او را بهعنوان ترانه خواندهاند.
حسین ناصحی: آهنگساز ایرانی سال 1356 در چنین روزی درگذشت. حسین ناصحی متولد سال 1304 بود و از سال 1318 تحصیل در هنرستان عالی موسیقی را آغاز و ساز «ترومبون» را بهعنوان ساز تخصصی اش انتخاب کرد. او در ارکستر رادیو هم نوازندگی میکرد و سال 1322 به دعوت دولت ترکیه برای ادامه تحصیل به این کشور رفت و در کنسرواتور دولتی آنکارا رشته آهنگسازی را خواند. پس از بازگشت به ایران در هنرستان عالی موسیقی تدریس کرد و کسانی چون حسین دهلوی، احمد پژمان و پرویز منصوری از شاگردانش بودند. پوئم «شور»، «حرمان»، «آواز بیگفتار» و «ملودرام رستم و سهراب» از آثار حسین ناصحی است.
بهزاد باشی مؤلف و مترجم هم در چنین روزی درگذشت.
عکس نوشت
رحیم خیوه لی از استادان هنر بخشی گری ترکمنهای ایران بر اثر سکته قلبی درگذشت. این خبر را هوشنگ جاوید از پژوهشگران پیشکسوت موسیقی نواحی ایران اعلام کرد. رحیم خیوه لی از چهره های مطرح خوانندگی و نوازندگی دوتار بود که در جشن های محلی در منطقه ترکمن صحرا حضور فعالی داشت. او یک شب قبل از درگذشت هم در یکی از محافل موسیقایی که در منطقه آق قلا برگزار شده بود برنامه ای اجرا کرده بود که آخرین اجرای او محسوب می شود.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
نقد معاون هنری به ساخت تندیسهای نازیبا از سردار سلیمانی
-
هدف وسیله را توجیه میکند!
-
بدلکاران هنر و نابلدان شهری
-
کتابی درباب فلسفه زندگی و ایمان
-
شهروند مجـــازی
-
به نام تاریخ
-
عکس نوشت
اخبارایران آنلاین