در گفتوگوی«ایران» با ناصر شفق از مدیران پرسابقه فرهنگی مطرح شد
سینمای دفاع مقدس نباید مصادره به مطلوب شود
اسماعیل علوی - مرجان قندی
سینمای دفاع مقدس، عنوان گونهای از هنرهفتم است که در آغاز دهه 60 شکل گرفت و با تولید آثاری درخشان، خیلی زود توانست جایگاه شایستهای در سینمای ملی کشور بهدست آورد. با پایان یافتن جنگ تحمیلی و بازگشت رزمندگان از جبهههای جنگ، اینگونه سینمایی وارد مرحله تازهای از حیات هنری خود شده و با شتابی چشمگیر به سینمایی پرمخاطب مبدل شد، تا آن جا که برخی تولیدات آن توانست بیش از 7 میلیون نفر از جمعیت 50 میلیونی کشور در آن زمان را به سالنهای نمایش بکشاند و سینمای ارزشی – اعتراضی را نمایندگی کند. درخشش ستاره بخت این ژانر پرطرفدار اما در سپهر سینمای کشور دیری نپایید و به رغم کارنامهای قابل قبول و کولهباری از تجربه به تدریج روبه افول نهاد. ارزیابی علت و چرایی این اتفاق، موضوع گفتوگوی «ایران» با ناصر شفق رئیس اسبق انجمن سینمای دفاع مقدس و از مدیران با سابقه در این عرصه است که پیش رویتان قرار دارد.
طی ۴ دهه گذشته فیلمهای کوتاه و بلند داستانی و مستند، همچنین سریالهای تلویزیونی متعددی با درونمایه فرهنگ ایثار و شهادت به روایت تاریخ و ترویج فرهنگ دفاع هشت ساله پرداختهاند که به مجموعه این تلاشها، سینمای دفاع مقدس اطلاق میشود. تلاشی که البته همه به یک اندازه موفق نبودهاند. ارزیابی شما بهعنوان کسی که از سال 61 در سینمای دفاع مقدس نقش مدیریتی و تصمیم گیری، حتی تصمیمسازی داشته از وضعیت امروز سینمای دفاع مقدس چیست؟
در ابتدا از روزنامه وزین «ایران» برای فرصتی که فراهم آورد تا درخصوص سینمای دفاع مقدس گفتوگویی جدی دربگیرد تشکرمی کنم. اما در پاسخ سؤال شما باید به صراحت بگویم، این روزها حال سینمای دفاع مقدس خوب نیست، منشأ آن هم عدم سازماندهی منسجم فرهنگی است. در اوایل وقتی اولین واحد ضبط وقایع جنگ که سینمای دفاع مقدس برپایه آن استوار است، شکل گرفت، با آنکه امکانات بسیار ابتدایی بود، اما انگیزه، خلوص نیت و هدفگذاری فرهنگی، منجر به ثبت صحنههایی منحصربه فرد ازعملیاتها و حال وهوای رزمندگان در آن روزها شد. اگرچه شهدای بسیاری نیز تقدیم شد، اما تصاویری که صدا وسیما درطول این چهل ساله پخش کرده و میکند حاصل زحمات و فداکاری افراد و مجموعه هایی، از جمله گروه چهل شاهد است که فکر میکنم از جمع آنان سه، چهار نفری بیشتر باقی نمانده باشند و بقیه در راه آرمانهای خود جان باختهاند. فعالیت جمع مستندسازان تاریخ جنگ از کردستان آغاز شد و با شروع جنگ تحمیلی به جنوب رفته و در طول 8سال دفاع مقدس، همه جا رزمندگان را همراهی کردند. اوایل، کار ثبت تصاویر با مقاومت فرماندهان و همینطور رزمندگان مواجه بود، چرا که آنان حضور در قاب دوربین را مغایر با خلوص و مصداق ریا قلمداد میکردند. همین هم کار را با مشکل روبهرو میکرد.
به یاد دارم وقتی به فرماندهان میگفتیم، هر یک از شما باید یک دوربین یا حداقل یک ضبط صوت کنارتان باشد تا وقایع ثبت تاریخی شوند، نمیپذیرفتند. حتی برخی از آنان از گرفتن عکس یادگاری هم امتناع داشتند تا به خلوص نیتشان خدشهای وارد نشود. این روحیه در اغلب جبههها حاکم بود و فرماندهان از اینکه موفقیتی به آنان منتسب شود بشدت پرهیز داشتند و کلیه موفقیتها را به دیگران، بویژه بسیجیان نسبت میدادند و از منیت به دور بودند. این جلوه و تجلی حقیقی جبههها در آن روزگار بود و سینمای دفاع مقدس نیز با بازتاب این روحیه وتفکر، کار خود را آغازکرد و به مصداق «سخن کزدل برآید لاجرم بردل نشیند» مورد استقبال عمومی قرار گرفت. مردم هنوز هم از فرهنگ اخلاص و ایثار استقبال میکنند و ما آن را در تشییع پیکر سردار قاسم سلیمانی به وضوح شاهد بودیم.
آیا هنوز این نسبت درسینمای دفاع مقدس برقرار است؟
هرکجا که آزاداندیشی و فداکاری در راه آن وجود داشته باشد، فرهنگ دفاع مقدس هم حضور دارد.از این جهت این ظرفیت همواره فراهم است که نسبت میان فرهنگ دفاع مقدس و سینمای دفاع مقدس برقرار شود. اما این سینما در مسیر خود دچار آسیبهایی شده و آنگونه که باید فرهنگ دفاع مقدس را نمایندگی نمیکند، چرا که در حصار استفاده جناحی گرفتار آمده است. ما دراساسنامه انجمن سینمای دفاع مقدس بند 6 آن داریم که هرکس با هر دین و آیین و با هر زبان و هر اندیشهای میتواند عضو انجمن سینمای دفاع مقدس باشد و به کار تولید بپردازد. این نگــــــاه آزادانــدیشـــانه، برگرفته از حریت نهفته در فرهنگ دفاع مقدس میتواند حصارها را درهم بشکند و این نوع سینما را از سطح ملی و اقبال عمومی برخوردار سازد. متأسفانه از همان ابتدا بوروکراسی های موجود ظرفیت و گنجایش فرهنگ دفاع مقدس را نداشت، از اینرو بدون درکی از آن، فرصتهای بزرگی به هدر رفت طوری که هنوز حجم قابل توجهی از فیلمهای مستند و خاطرات ناب آن دوره که از ارزش فرهنگی برخوردار می باشد این طرف و آن طرف یا از بین رفته یا در حال از بین رفتن است و به سینمای دفاع مقدس راه نیافته، حال آنکه برای تهیه آنها چندین نفر به شهادت رسیدهاند. خود من 73 قطعه عکس و 28 نوار کاست شهید باکری را به ستاد جشنواره شهدای آذربایجان دادم که معلوم نیست چه سرنوشتی پیدا کردهاند. نمونه این بیاعتناییها موجب شده تا سینمای دفاع مقدس آسیب ببیند.
آیا دلایل دیگری میتوان برای افول سینمای دفاع مقدس برشمرد؟
اولین فیلمهایی که با عنوان و موضوع دفاع مقدس اکران شد با حمایت سازمانها و ارگانهای دولتی بود. از مقطعی که این حمایتها کمرنگ یا گزینشی شد، فیلم دفاع مقدس هم با لطمه کمی و کیفی مواجه گردید. چرا که سینمای دفاع مقدس، سینمای پرخرجی است و برای تولید اثری فاخر نیازمند حمایت نهادها وسازمانهای دولتی میباشد. این موضوعی پذیرفته شده و در راستای به رخ کشیدن اقتدار و تقویت بنیه دفاعی در کلیه کشورها، حتی امریکا که دارای اقتصاد خصوصی است امری معمول ومتداول است. به قول استاد شهریار؛ با بادیه نشینی نمیشود کاخ پاسارگاد ساخت.بدون حمایت دولت صفویه نمیشود مسجد شیخ لطفالله وسایر بناهای باشکوه را ساخت. همچنین بدون قاجاریه کمال الملک به وجود نمیآید. آفت دیگری که به افول سینمای جنگ انجامیده آن است که در دهههای اخیر برخی از ارگانها خود اقدام به تولید فیلمهای دفاع مقدسی میکنند که بهدلیل عدم توان رقابت با سایر ژانرهای سینمایی، به سینمای دفاع مقدس آسیب میرسانند و حاصل کارشان، فاصله گرفتن سینمای دفاع مقدس از سینمای ملی است. موضوع دیگر اینکه صنعت سینما با چرخه اقتصادی حداقل 2 الی 3 هزار سالن نمایش به گردش درمیآید. به این معنا که شما بایستی این تعداد سالن سینما در اختیار داشته باشی تا بتوانی کارسینما انجام دهی و موج آفرین و تأثیرگذار باشی. موضوع دیگر که از اهمیت زیادی برخوردار است آنکه سینمای دفاع مقدس بایستی جلوه و منظر بلندترین سجایای بشری باشد که توسط رزمندگان برای نسلهای بعدی بهعنوان میراث بران شرف و شهادت ودیعه گذاشته شده است. اما متأسفانه میراث خواران شرف و شهادت، سینمای دفاع مقدس را در تیول خود گرفتهاند و ارزشهای انسانی، آزادیخواهی و حریت آن را کمرنگ و کم جلوه کردهاند. جوهره سینمای دفاع مقدس ارزشهای انسانی، اخلاق و شرف و مردانگی است. مادامی که سینمای دفاع مقدس فاقد چنین ارزشهایی باشد در ذائقه تماشاگر جای نمیگیرد. سینمای دفاع مقدس تا این آفتها را از خود دور نکند نمیتواند شانه به شانه سینمای ملی بایستد و موج آفرین باشد.
در دهه 60 و70 این مسائل نبود و مخالف وموافق برای ما فرقی در موردشان مطرح نبود. زمانی آقای کیمیایی از فیلمسازان مشهور سینما آمد و گفت من میخواهم یک فیلم ضد جنگ بسازم، شما اجازه میدهید! من گفتم خودم تهیهکنندهات میشوم.ما هم حمایت کردیم تا ایشان فیلم «فریاد» را ساخت. ما همه در یک کشور زندگی میکنیم. عقیده موافق و مخالف را باید با هم داشته باشیم و نمیتوانیم به یک گروه فکری خاص تکیه کنیم.سینمای دفاع مقدس متعلق به جریان خاصی نیست. همانطور که در تشییع پیکر قاسم سلیمانی که چهرهای ملی بود و متعلق به قشر و جناح خاصی نبود، همه آمدند. سینمای دفاع مقدس هم نباید مصادره به مطلوب شود. متأسفانه در مقطعی میراث خواران، سینمای جنگ را از سینمای ملی ما جدا کردند. در حالی که سینمای دفاع مقدس ظرفیت و قابلیت آن را دارد تا مایه افتخار سینمای ملی باشد. چون همه مؤلفههای صنعت سینما را داراست، بهشرط آنکه مصادره به مطلوب و فرمایشی نشود.
ما همیشه شاهد یک فیلم شاخص دفاع مقدسی در جشنواره فیلم بودیم اما چند سالی است که این اتفاق تکرار نشده است، چرا؟
عرصه بر سینمای جنگ تنگ شده، همانطور که عرصه بر سینمای تفکر تنگ شده است. فکر میکنم سینما هرچقدر فرمایشیتر شود و از بالا به پایین دستور داده شود که چه فیلمی ساخته شود همین خواهد بود. از فرمایشیسازی، فیلم دلی در نمیآید. یک کارمند حق ندارد به یک هنرمند بگوید چی بساز، چی نساز! هنرمند با دل و جوشش خودش باید کاری را انجام دهد. مگر میشود شعر را ساخت، انبوهسازی که نیست، بتوان شعر انبوه تولید کرد! باید حس آن وجود داشته باشد. من اعتقاد دارم ولو یک فیلم خوب هم ساخته شود به رغم آنکه میگویند با یک گل بهار نمیشود، ولی هرگلی نشانه بهار است و آمدن بهار را نوید میدهد و یک فیلم خوب میتواند اثر خودش را داشته باشد. ولی متأسفانه فیلمسازی جناحی شده، یک جناح آن طرف، یک جناح هم این طرف هستند. یک جریان این طرف از فیلم دفاع مقدس کاسبی میکند، یک جریان هم آن طرف برای جشنوارههای خارجی فیلم میسازد و کاسبی میکند. در این میان آن چیزی که لطمه میبیند، هنرمند و سینمای ملی است.
ادبیات چه جایگاهی در بالا بردن سطح تولید فیلم جنگی دارد؟
ادبیات فاخر لازمه هر نوع سینمایی است. ادبیات دفاع مقدس از غنای چشمگیری برخوردار است که میتواند پشتوانه سینمای دفاع مقدس باشد و به آن جان تازهای بدهد. چرا شما سینمای غرب را نمیتوانید حتی یک دقیقهاش را از دست بدهید، برای اینکه اگر یک دقیقه را از دست بدهید قصه را از دست داده اید. این بیانگر اهمیت متن و قصه فیلم است. امروزه شما اگر بخواهید فیلم هالیوودی هم بسازید باید از یک قلم و ادبیات خوب بهره ببرید. این است که ادبیات از ارزش و جایگاه ویژهای در تولید یک فیلم دفاع مقدسی برخوردار است.سینمای واقعی آن سینمایی است که بالای سی میلیارد بفروشد. اگر سینمای دفاع مقدس با ادبیات دفاع مقدس پیوند نخورد این اتفاق نمیتواند بیفتد. یک فیلمساز تنها با داشتههای خودش نمیتواند فیلمی درخشان بسازد. فیلم خوب احتیاج به تفکر و اندیشه دارد.
چشمانداز سینمای دفاع مقدس را چگونه ارزیابی میکنید؟
با این وضعیت من چشماندازی برای سینمای دفاع مقدس نمیبینم. مگر اینکه نسل جوان خودش همت کند و سینمای نوینی بهوجود آورد که در آن آزادی، حریت و سایر ارزشهای انسانی اصل باشد. باکریها خود را نوکر مردم میدانستند، با هر دین و آیینی. سینمای دفاع مقدس، زمانی سینمای دفاع مقدس است که سینمای دلی باشد. چون در سالگرد پیروزی انقلاب هستیم یادآور میشوم انقلاب متعلق بههمه مردم است وامیدوارم که فضای کشور همواره فضای استقلال خواهی، آزادی طلبی و پایبندی به ارزشهای جمهوری اسلامی باشد. اگر آزادی نباشد و استقلال نباشد، جمهوری اسلامی نمیتواند وجود داشته باشد. ما باید به آزادیهای مصرح در قانون اساسی احترام بگذاریم و در چنین شرایطی است که شاهد رشد و شکوفایی هنر هفتم و سینمای دفاع مقدس خواهیم بود. در هر حال من ناامید نیستم و با تلاش و کوشش میتوان بنای باشکوه از سینمای دفاع مقدس را ساخت اگر به آیین مهربانی آمیخته شود.
به یاد مجاهدت های سردار شهید عبدالمجید بقایی
سردار گمنام
حسن عبدالله زاده
شهید عبدالمجید بقایی ستارهای بود که از شرق استان خوزستان (بهبهان) طلوع کرد و در غرب این سرزمین، غروب خونین اش با شهادت رقم خورد.او که از هوش سرشاری برخوردار بود ابتدا در رشته مهندسی شیمی دانشگاه اهواز قبول شد. ولی بهدلیل عدم علاقه بار دیگر در کنکور شرکت کرده و در رشته فیزیوتراپی دانشگاه جندیشاپور اهواز پذیرفته شد. وی از همان ابتدای تحصیل به فعالیتهای تشکیلاتی علیه رژیم پهلوی روی آورد و اواسط دهه ۱۳۵۰، با اعضای گروه چریکی منصورون در ارتباط قرار گرفت و در سالهای ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ از عناصر هدایتکننده تظاهرات مردمی علیه رژیم پهلوی بود. با پیروزی انقلاب اسلامی بقایی به مقابله با غائله خلق عرب شتافت و به ایفای نقش مهمی پرداخت.
با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان، بقایی ابتدا از سوی سپاه پاسداران به نمایندگی این نهاد در اتاق جنگ منصوب و مسئول هماهنگی نیروهای سپاه و ارتش شد. سردار احمد غلامپور در خاطرات خود در ارتباط با شهید بقایی میگوید:«جنگ که شروع شد دقایقی عدهای را از بهبهان آورد که مجید بقایی جزء آنها بود. او دانشجوی رشته پزشکی و خیلی فهمیده بود. همان روزهای اول شمخانی، بقایی را به اتاق جنگ که در لشکر 92 تشکیل شده بود فرستاد. بعد که اتاق جنگ به قرارگاه مقدم جنوب رفت، مجید آزاد شد و مدت کوتاهی در دفتر هماهنگی با اسماعیل دقایقی بود و بعد به شوش رفت و فرمانده سپاه آنجا شد.» ضرورت حضور در میدان عمل شهید بقایی را به مقابله رویاروی با دشمن کشید و در آبان ماه 1359 کمتر از دوماه از شروع جنگ او در اولین مأموریت خود پس از سروسامان دادن به نیروهای شهر شوش، با جمعی محدود و کم تجربه اما با انگیزه و شجاع مانع پیشروی ارتش دشمن بهسمت جاده شوش گردید و ظرفیتهای خود را برای کارهای بزرگتر نشان داد.
این عملیات که امام مهدی(عج) نام گرفت پساز یک دوره رکود در جبههها انجام شد که چند ویژگی داشت. اول اینکه عملیات بود نه شبیخون، یعنی وسعت کار بیشتر از تک ایذایی بود. شاید بتوان گفت این عملیات بههمراه عملیات همزمان دیگری در سوسنگرد اولین عملیاتهای موفق پساز ورود عراق به خاک کشورمان بودند. ویژگی دوم آن این بود که برعکس شبیخونهای قبلی در روز انجام شد و این برخلاف تصورعراقیها بود چون آنها فکر میکردند نیروهای ما نمیتوانند روز حمله کنند و در روشنایی روز کاری از دستشان برنمیآید حال آنکه رزمندگان ما در این عملیات با استفاده از شیارهای منطقه ضربههایی کاری به دشمن زده و موفق شدند 50، 60 عراقی راهم به اسارت در آورند. سوم اینکه با این عملیات امید و انگیزه زیادی در نیروهای خودی ایجاد شده و روحیه و توان مقابله با دشمن در آنان افزایش یافت و نگاهها به آینده جنگ باامیدواری نسبت به غلبه بردشمن همراه شد. این روحیه که در اثر موفقیت درعملیات امام مهدی(عج) به فرماندهی شهید بقایی، ایجاد شده بود زمینه ساز عملیات فرمانده کل قوا و شکست حصر آبادان شد. در آن مقطع نیروهای سپاه در قالب پنج محور تعریف میشدند. محورهای خرمشهر، سوسنگرد، آبادان، اهواز و شوش که شهید بقایی یکی از پنج فرمانده این محورها بود. در نتیجه موفقیت درخشان شهید بقایی در عملیات محور شوش، وی در سطح یکی از فرماندهان اصلی جنگ در کنار سردارانی همچون، داوود کریمی، حسن باقری، رحیم صفوی و غلامعلی رشید به ستاد عملیات جنوب راه یافت و با آغاز عملیات آفندی نیروهای خودی در زمستان 1359 در کنار سایر فرماندهان ارشد سپاه در طراحی عملیاتها مشارکت داشت. شهید بقایی با شناسایی میدانی از وضعیت ارتش متجاوز عراق در مناطق و محورها به حفرههای پدافندی آنان پی برده و از آنها در طراحی عملیات استفاده میکرد. بتدریج که سیاست جنگی نیروهای خودی از حالت تدافعی به تهاجمی تغییر مییافت، بههمان نسبت نیز نقش بقایی در صحنههای نبرد جدیتر از هر زمان میشد و در مقاطعی از جمله عملیات طریقالقدس (فتح بستان)خود وی مانند یک رزمنده تکاور وارد عمل شد. از آن پس بهدلیل روح بلند و اشتیاق فراوانش در رویارویی مستقیم با دشمن و لیاقت و شایستگیهایی که در زمان فرماندهی سپاه شوش از خود نشان داده بود، از طرف فرماندهی کل سپاه بهعنوان فرمانده «قرارگاه لشکر فجر» برگزیده شد. پیش از عملیات ثامنالائمه یا شکست حصر آبادان شهیدبقایی عمده فعالیت خود را بر شناسایی و آماده کردن زمین، شامل؛ کندن کانال و درست کردن استحکامات صرف کرد و موفق به عملی کردن ایدههای خلاقانه خود شد. در آستانه عملیات بیتالمقدس نیز برای فریب دشمن عملیاتی انجام گرفت که فرماندهی آن را شهید بقایی در کنار سرهنگ ازگمی از فرماندهان ارتش برعهده داشت. شهید بقایی در این مقطع ضمن فعال نگه داشتن یگانهای شناسایی در منطقه فکه و چنانه روی ارتفاع 182 بهعنوان طرح پوشش و فریب تاکتیکی اجرای تک کرد و با فریب دشمن توانست فرصت مناسبی برای نیروهای تحت امر قرارگاه فجر ایجاد نماید تا بتوانند اهداف مورد نیاز در عملیات بیتالمقدس را تأمین کنند. سردار غلامپور در بخش دیگری در خاطرات خود در همین ارتباط میگوید: «در بیتالمقدس که ما در خط دفاعیمان ضعف داشتیم او به قرارگاه فجر فراخوانده شد، در آنجا ارتفاعات 182بود، قرار شد آنها کاری کنند تا فشار از پایین کم شود. بههرحال عملیات 182 انجام شد و حدود 800 نفر اسیر گرفتیم و یک مقدار خط تثبیت شد. بقایی با دو تیپ بهمنظور کمک به ما برای ورود به مرحله چهارم عملیات پایین آمد، یعنی مرحلهای که توانستیم خرمشهر را از محاصره آزاد کنیم. به این ترتیب قرارگاه فجر فعال شد و تا آن زمان، او فرمانده قرارگاه فجر بود.» سردار بقایی در عملیات بیتالمقدس توانست نیروهای تحت امر خود را با مشارکت هوانیروز، از شمال فکه بهمنطقه جنوب عملیات، انتقال دهد و در جایگاه فرمانده قرارگاه فجر، در شکستن محاصره دفاعی خرمشهر نقش مهمی ایفا کند. شهید بقایی تا پایان عملیات رمضان فرماندهی قرارگاه فجر را برعهده داشت و پس از آن به معاونت فرماندهی قرارگاه کربلا منصوب شد و پس از عملیات محرم، فعالیت در سپاه را بهعنوان فرمانده قوای یکم کربلا ادامه داد. در این مقطع شهید بقایی که در کار شناسایی نبوغ خاصی داشت کنار سردار نام آور جبهههای جنوب شهید حسن باقری قرار گرفت چرا که اطلاعات عملیات از اهمیت بسیاری برخوردار بود. از اینرو فرماندهان ارشدی همچون حسن باقری و غلامعلی رشید خود برای بهدست آوردن اطلاعات به خط مقدم میرفتند، حتی در موردی شخص محسن رضایی فرمانده کل سپاه برای شناسایی به ارتفاعات تیشه کن رفته بود. شهید بقایی با قرار گرفتن کنار حسن باقری، نقش پررنگ تری در طراحی عملیاتها برعهدهاش نهاده شد. قبل از «عملیات والفجر»، مقدماتی قرار شد که عدهای از مسئولان و فرماندهان نظامی جنگ، دیداری با حضرت امام خمینی(ره) داشته باشند، اما شهید بقایی گفته بود که باید برای شناسایی این عملیات در منطقه بمانیم، به همین دلیل او به همراه عدهای دیگر از جمله شهید حسن باقری در منطقه عملیاتی ماندند و صبح روز بعد به اتفاق چند تن از فرماندهان دیگر با دو دستگاه جیپ جهت شناسایی منطقه به طرف محل مورد نظر حرکت کردند.وی به همراه حسن باقری، توکل قلاوند، مجتبی مؤمنیان و محمدتقی رضوانی، در تاریخ ۹ بهمن ۱۳۶۱ هنگام انجام عملیات شناسایی در منطقه فکه، در سنگر دیدهبانی، مورد اصابت گلوله خمپاره قرار گرفته و به شهادت رسید. از این شهید والامقام بهدلیل همزمانی شهادتش با شهادت سردارحسن باقری کمتر یاد میشود و قدر مجاهدات خالصانهاش برای بسیاری مکتوم باقی مانده است.وی سرداری در رده سایر سرداران بزرگ در دوران دفاع مقدس و یکی از برنامه ریزان و طراحان جنگ بود و اگر شهادت زود هنگام او به وقوع نمیپیوست، میتوانست منشأ خدمات ارزشمندی باشد.