ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سال پرحادثه را با امید و توان خود ترمیمی تاریخی به پایان میبریم
«همبستگی ملی» راز سخت جانی ایران
گروه سیاسی/ «میتوانیم از تیرگی روشنایی بسازیم.» این جمله بخشی از پیام استاد جلالالدین کزازی ادیب برجسته ایرانی خطاب به مردمی است که این روزها درگیر ویروس منحوس کرونا شدهاند.
30 بهمن ماه بود که ابتلای تعدادی از هموطنان در قم به ویروس کرونا تأیید شد. در ادامه ستاد ملی مقابله با کرونا تشکیل شد و بعد از آن به دستور فرمانده کل قوا، توانمندیهای نیروهای مسلح هم در قالب تشکیل «قرارگاه بهداشتی» به میدان آمدند. همه علیه این میهمان ناخوانده بسیج شدند از دستگاهها و نهادهای حاکمیتی تا گروههای مدنی و اجتماعی و رسانهها و... پزشکان، پرستاران و کادر درمانی بیمارستانها در صف مقدم جبهه کرونا ایستادند.
همه این اتفاقات در شرایطی حادث شد و البته ادامه دارد، که مردم ایران آخرین روزهای سال سختی را پشت سر میگذارند و تبعات این بیماری نیز مشقات و رنجهای مختلف آنها را دو چندان کرد. شاید آیندگان در روایت گذشته «مکث» درخور تأملی در روایت رویدادهای سال 1398 هجری شمسی داشته باشند و از آن بهعنوان سال پر حادثه یاد کنند؛ سالی که ابتدای آن همراه با سیل بود و ویرانی خانهها و آوارگی بخشی از هموطنان در استانهای مختلف. دلهره و نگرانی گویی از همان ابتدا و حتی قبل از تحویل سال جدید توأم با این سال بود. آنجا که تصاویر سیل ویرانگر و رنج مردم خبر اول رسانهها و فضای مجازی بود. 61 نفر در سیل فروردین ماه جان خود را از دست دادند. امواج خروشان روان آبها که البته فروکش کرد، صحنههای دیگری از همبستگی و همکاری ملی بود که صفحات روزنامهها و تصاویر شبکههای مختلف را به خود اختصاص داد.
آبان ماه زلزله در استان آذربایجان شرقی ایرانیان را اندوهگین کرد. روستاهای ورنکش و ورزقان بیشترین خسارات را متحمل شده و 7 نفر از هموطنان جان دادند. آبان ماه اما گویی آبستن حادثه تلختر دیگری بود. اعلام تصمیم حاکمیتی افزایش قیمت بنزین در قالب طرح «مدیریت مصرف سوخت» منجر به اعتراضاتی در سراسر کشور شد. این اعتراضات از زوایای مختلفی ارزیابی شد و از جمله اینکه برای اولین بار و بعد از اتفاقات دی ماه 96 قشرهای پایینتر جامعه و نه طبقه متوسط میدان دار اعتراضاتی شد که البته در نهایت به آشوب و تخریب گسترده هم انجامید. اتفاقات آبان ماه برای چند صباحی بر سر تحولات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی ایران سایه انداخت.
این اما پایان ماجرای تلخکامی ایرانیان در سال 98 نبود. صبح 13 دی ماه مردم روز خود را با یک خبر بد دیگر آغاز کردند. ترور سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس ایران در عراق بهدست ارتش امریکا. دوباره اندوه بود که دامن ایران را فرا گرفت و ایران سیاهپوش و داغدار شد. امریکاییها در ادامه خصومتهای خود اگرچه فرمانده ایرانی را به شهادت رساندند اما مراسم تشییع پیکر آن شهید بزرگوار به صحنهای از همبستگی ملی تبدیل شد. رنگها و تابلوهای جناحی برای چند روز هم که شده کنار رفتند و همه برای بدرقه حاج قاسم به خیابانها آمدند. اگرچه 17 دی یک اتفاق دیگر روح و روان ایرانیها را رنجیده کرده آنجا که در کرمان و در مراسم وداع با شهید سلیمانی 59 نفر بهخاطر ازدحام جان باختند. ماجرای سقوط هواپیمای اوکراینی حادثه بعدی بود که پیش آمد. 18 دی ماه دوباره ایران سیاهپوش شد. چند روز بعد دوباره این سیل بود که به جان مردم سیستان و بلوچستان و هرمزگان افتاد. 3 نفر هم در این حادثه فوت کردند و خسارات زیادی به مردم این خطه از کشور وارد شد.
انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی میرفت که همچون آب سردی باشد بر تمام اتفاقات ناگوار حادث شده در سال 98 و مرهمی باشد بر زخمهای بخشهایی از جامعه که حالا نارضایتیشان قابل انکار نبود. بسیاری چشم دوخته بودند تا این آوردگاه سیاسی تبدیل به یک میدان رقابت آزادانه شود و شرایط و مقدمات انتخابات پایان بخش کدورتها و بعضی نارضایتیها باشد. فرجام کار اما آن نشد که بسیاری انتظار داشتند.
تحولات و اتفاقات روزهای بعدی حکایتگر آن بود که گویی بلای عظما در راه بوده و در آخرین روزهای سال خودنمایی کرده است. نگرانیها و ترس از شیوع بیماری وارداتی همه گیر شد و خطر به پشت در منزل همه رسید. به موازات شیوع ویروس مهلک اما صحنههای جدیدی هم از مواجهه و مقابله حکومتی و مردمی با آن آشکار شد. از کنار برخی آن قلتها و نقدها که بگذریم، ایران دوباره میدانی شد برای همکاری و همبستگی ملی. از هنرمندان و سیاسیون گرفته تا بازاریها و رسانهایها و فعالان حوزههای مدنی و اجتماعی هر کدام به طرقی درصدد دفع بلا برآمدند. خبرهای اعلام شده حکایتگر جان سختی ویروس منحوس بود و از میدان به در کردن آن حربهای ملی میطلبید. اقدامات پزشکی و دستورالعملهای ستاد ملی مقابله با کرونا هست، کادرهای درمانی در صف مقدم جان فشانی کردند، نیروهای مسلح در میدانی دیگر وارد شدند، روحانیون و علما در حمایت از توصیههای پزشکی سنگ تمام گذاشتند و... همه دست به دست هم دادهاند تا همبستگی ملی تسریعکننده عبور از بحران کرونا شود. در همین چارچوب بود که تقی آزاد ارمکی جامعه شناس و استاد دانشگاه معتقد است کرونا همبستگی در میان مردم و انسجام در نظام سیاسی را ایجاد کرده است.
این استاد دانشگاه تأکید کرده که باید یک پیام در سطح جامعه منتشر شود و آن هم اینکه بیمار کرونایی یک قهرمان است؛ «امروز باید سرود همبستگی معطوف به کروناییها سروده شود، کسانی که بر تخت بیمارستان هستند و در برابر این بیماری مقاومت میکنند، ناتوان و شکسته نیستند بلکه یک قهرمان هستند و باید با غرور از این بیماران و خانوادههای آنان گفت. در این صورت بیمار مبتلا به کرونا جان و انگیزهای تازه میگیرد و محکم در برابر این بیماری میایستد تا دوباره سلامتی خود را بهدست آورد.»
مقصود فراستخواه، پژوهشگر مسائل اجتماعی هم معتقد است که «کرونا بسیاری از روابط را که در حال از بین رفتن بود دوباره تقویت بخشید.» او با تأکید بر توان خود ترمیمی بالای ایرانیان گفته است: «مردم ایران با تکیه بر حافظههای تمدنی و ذخایر فرهنگی و ادبی بسیار باارزش خود از تهدید بیماری کرونا عبور میکنند.در فرهنگ این جامعه و در پشت خاطره تمدنی آن، امید وجود دارد و مردم ما مرتب به هم یادآور میشوند که در ناامیدی بسی امید است و پایان شب سیه سپید است.»
همین امیدواری به برون رفت از این بحران را استاد جلالالدین کزازی پژوهشگر زبان و ادب فارسی هم در پیام خود به مردم ایران برجسته کرده است»؛ به یاری یزدان پاک و به پشتوانه منش مهینه ایرانی بر آنچه پیش آمده پیروز خواهیم شد، چون بارها نشان دادهایم میتوانیم از تیرگی روشنایی بسازیم.»
دو روز دیگر این سال سخت به پایان میرسد و ما ایرانیها در طول تاریخ خود و در مقاطع مختلف اعتقاد به «سپید بودن پایان شب سیه» را نشان دادهایم. پشتوانه تاریخی و فرهنگی ما ایرانیان در کنار روحیه همکاری و نوع دوستی و تأکیدات دینی بر رعایت بهداشت و نظافت حالا با مسئولیت شناسی مسئولان و جان فشانی پزشکان کنار هم قرار گرفته تا باور کنیم به قدرت معجزه همبستگی در روزهای سخت. ما کرونا را شکست میدهیم و دور نیست روزی که چه بسا همه این بیت شعر شاعر نه چندان معروف ایرانی شکیبی اصفهانی را زمزمه کنیم: «شبهای هجر را گذراندیم و زندهایم/ ما را به سخت جانی خود این گمان نبود.»
نوروزتهران (دهههای 40 و 50)
ادامه از صفحه یک
سابقه انتشار این نوع تقویم به صدوسی چهل سال پیش میرسید و شاید نخستین تقویم جدید فارسی است که در آن ماههای شمسی، قمری، ترکی، میلادی و سالهای مغولی، یزدجردی، جلالی یا خیامی، رومی یا گریگوری با هم میآمد. از مهمترین نکتههای این تقویم که آن را در نظر خانوادههای متدین مقبول میکرد، درج گزارش اوقات شرعی در طول سال بود و تعیین روزهای مهمی مثل عید فطر. در نسخههای قدیم نه تنها اوقات شرعی شهرهای مهم ایران، بلکه اوقات شرعی شهرهایی مثل بمبئی هم میآمد. لابد در آنجا هم این تقویم خواهان داشته و این موضوع با وجود ارتباط پرسابقه و وسیع ایرانیان با شبه قاره هند که بمبئی مرکز تجاری و فرهنگی آن و از پایگاههای مهم زبان فارسی بوده است، عجیب نیست.
امروزه با وجود اینترنت و گوشیهای هوشمند، تقویمهای چندین ساله براحتی در دسترس است، گرچه در آن روزها هم تقویمهای چاپی در انواع شکل و شمایل و شیوههای گوناگون منتشر میشد و هنوز هم تقویم و سررسید خواهان بسیار دارد. انواع تقویمها براساس محاسبات دکتر عباس ریاضی منتشر میشد. وقتی سال به پایان میرسید، ویژهنامههای یکسال گذشته را پیش روی میگذاشتیم و تقویم پارسال را در طرف دیگر؛ بدین ترتیب، یک یک حوادثی را که تقویم پیشبینی کرده بود با رویدادهای سال پیش مقایسه و در واقع خود را سرگرم میکردیم تا ببینیم پیشبینیها درست از آب درآمده یا نه. مثلاً در یکی از سالها شیخ محمدتقی آملی، استاد پدرم فوت شده بود، اما بر اساس روزنامه اطلاعات آن سال 10عالم دیگر هم از جهان رخت بربسته بودند. گفته میشود که براساس همین تقویم، وفات آقای بروجردی و سیدابوالحسن اصفهانی و سید محسن حکیم پیشبینی شده بود. دورهمی، تمام این مطالب را با هم تطبیق میدادیم و جار و جنجالی شکل میگرفت که این شد و آن نشد!
یکی از کارهای نیکی که به آن کمتر اشاره کردهاند، کمک به دیگران پیش از فرا رسیدن نوروز بود. در کنار سنت عیدی دادن به سلمانی، حمامی و رفتگر محله، دستگیری از فقرا و نیازمندان نیز بسیار رواج داشت. در آستانه نوروز، نیکوکاران حال و هوای تازهای پیدا میکردند تا عید نیازمندان را هم شیرین و دلپذیر کنند. مدیران مدارس و هیأتهای مذهبی معمولاً دانشآموزان و خانوادههای تهیدست را میشناختند و با کمک خیرین، برای آنان پوشاک مناسب و وسایل پذیرایی نوروز آماده میکردند. در تهیه لباس دانشآموزان، وزارت آموزش و پرورش هم بعضی سالها کمک میکرد، اما اگر از اعضای یک خانواده چند نفر دانشآموز بودند، رخت نو را به یکی میدادند. شعار آن سالها فرزند کمتر زندگی بهتر بود. کمک دولت برای خرید لباس از سال 1327 آغاز شد. در 15 بهمن آن سال، شاه از سوء قصدی در حیاط دانشگاه تهران جان سالم به در برد و به شکرانه آن، آموزش و پرورش برای برخی دانشآموزان بیبضاعت در آستانه نوروز لباس نو میخرید. گاهی هم مراسمی زیر مجسمهای از شاه برگزار میشد و سخنرانان مطالبی میگفتند از این دست که در 15 بهمن دستی از «آستین استعمار» بیرون آمد و چندین تیر به سمت اعلیحضرت شلیک کرد که «متأسفانه اصابت نفرمود»! یا دیگری گفته بود: 15 بهمن یادآور گلوله است، گلولهای که «اسب و خر و شاه نمیشناسد»! فارغ از اینکه سخنرانان چه میگفتند، مردم حرف دل خود را از زبان آنها بیان میکردند. در این ایام نیکوکاران به شیوههای مختلف به یاری نیازمندان میآمدند و این شعر زبان حال بچههای تهیدست در یادآوری آنها برای اقدام دراین کار خداپسندانه بود: عید آمد و ما لختیم/ دیشب به بابا گفتیم/ بابا گفت من پیرم/ سال دیگه میگیرم.
برخی هیأتهای مذهبی 14 روز مانده به نوروز به نیت 14 معصوم صبحها جلسات دینی برگزار میکردند و دعای توسل میخواندند و سپس کسی موعظه میکرد. مهمترین ارمغان این مجالس، گردآوردن پول و امکانات اولیه برای دانشآموزان و خانوادههای نیازمند بود. این مسائل بخشهای مغفول تاریخ اجتماعی ماست و در کمتر گزارشی آمده و دیگر امروز برافتاده است. مردم تا آنجا که توانایی داشتند، در این زمینه همکاری میکردند. دستگیری از فقرا فقط به لباس ختم نمیشد، بلکه مردم محل کوشش میکردند تا خوان یا سفره آنان را نیز پر و پیمان و رنگین کنند. خاطرم هست شبی که سبزیپلو با ماهی داشتیم، مادرم مقید بود قدری از آن را برای خانوادههای نیازمند کنار بگذارد. بنابراین، پیش از اینکه سفره خانه پهن شود، ظرفی از سبزی پلو با ماهی و کوکو زیر بغل میگرفت، چادر چاقچور میکرد و به سمت منازل آنان روان میشد و این ماجرا در ذهن ما ماند، چون مادرم کمتر از خانه بیرون میرفت و معمولاً کارها را حسنعلی و محترم خانم و ما بچهها انجام میدادیم، اما در اینباره خودش دست به کار میشد و من هم همراهش میرفتم؛ غذا را در ظرف رویی میکشید و آن را زیر چادرش نگاه میداشت. وقتی به خانه مورد نظر میرسیدیم، در میزد. آن سالها از زنگ و آیفون چندان خبری نبود. همین که صدای صاحبخانه بلند میشد که کیست؟ جواب میدادیم و وقتی از صدای پای او متوجه میشدیم نزدیک در خانه است، غذا را جلوی در میگذاشتیم و میرفتیم.
اما چرا سبزیپلو با ماهی؟ نمیدانم، حتماً بیحکمت نیست. قدیمیها میگفتند تا ماهی دُم نزند سال تحویل نمیشود و سبزی هم که نوید بهار بود. آن سالها روحیه جمعی بسیار به هم نزدیک بود و گمان نمیکنم در شب عید کسی گرسنه سر به بالین میگذاشت.
خانواده ما در مردم محله شناخته شده بود و خاطرم نیست که اشتیاقی برای لباس نو داشته باشیم، چون پدرم میگفت ممکن است به این ترتیب کسی حسرت بخورد و برنجد. جامه و تنپوش سالیان قبل را میشستیم وتر و تمیز تن میکردیم. مادرم میگفت بعضی اگر لباس نویی هم میخریدند، آن را میشستند تا تازگی و نویی آن معلوم نشود. آن وقتها اینطور مرسوم بود که برای فرزند اول لباس میخریدند، بعد به نوبت خواهران و برادران هم تن میکردند. من دوست داشتم بلوز خواهرم شمسی را بپوشم که مادرم آن را به زیبایی بافته بود یا علیرضا برادرم، بلوز یشمی یقه اسکی مرا میپوشید که از کارگاه تریکوبافی عبداللهی از کوچه سیدمحمد صراف در بازار آهنگرها خریده بودیم.
برای مرتب بودن لباس روز عید، آنها را به دو روش اتو میکردیم و بیشتر هم در خانه. ما دو نوع اتوی زغالی برنجی و برقی چدنی سنگین داشتیم. یادم نیست که از اتوی زغالی استفاده کرده باشیم، با اینکه گاهی هوس میکردیم در آن زغالی بریزیم و امتحان کنیم. شیوه اتو کردن هم ساده بود: اول پارچهای پهن میکردند یا متکا میگذاشتند، بعد پارچه نازکی روی لباس میانداختند تا اتو مستقیم روی پارچه نباشد؛ چون اتو برقیهای آنموقع درجه حرارت مخصوص برای جنسهای مختلف پارچه نداشت و بهحداکثر داغی میرسید. گاهی پیش میآمد که جای اتو روی لباس میماند، یا حتی قسمتی از پارچه میسوخت. بنابراین، آستر یا پارچه نازک خیلی بهکار میآمد. آن روزها اتو بخار نبود و اتوکش باید همیشه کاسه آبی کنار دست میگذاشت و سر انگشتان را در کاسه آب فرو میبرد و بر آستر میپاچید، یا با پارچهای کوچک و تمیز آن را نمناک میکرد و اتو میزد. گاهی، بخصوص در آستانه عید، لباسهایمان را به اتوشویی ناصر در خیابان سیروس کوچه حمام گلشن میبردیم. ناصر خیلی به نجسی و پاکی مقید بود و همیشه کلاه مخملی به سر و کت و شلوار سیاه اتوکشیده از پارچه دو صفر هفت ژاپنی بر تن داشت. کفشهای او هم سیاه، براق و نوکتیز بود و تیپ لوتیهای قدیم تهران را تداعی میکرد. ما هیچ وقت ناصر را بدون کلاه ندیده بودیم و هیچ وقت نفهمیدیم که بالاخره مو دارد یا کچل است؟ بعضیها به آن قبیل اشخاص باباشمل میگفتند، ولی باباشمل در اصل طبقکشهای قدیم محلهها بودند که جهیزیه عروس را روی طبق بر سر میگذاشتند و با چراغهای توری و سلام و صلوات به خانه میرساندند. باباشمل عنوان نشریهای هم بود که رضا گنجی منتشر میکرد و شباهتی به نشریه فکاهی توفیق داشت.
گرچه در روزهای نوروز لباس نو تن نمیکردیم، ولی کفش و جوراب میخریدیم. کفش را آماده نمیخریدیم، بلکه سفارش میدادیم و به آن کفش سفارشی میگفتیم. استاد کفشگر، پای ما را روی چرم میگذاشت و اندازه میگرفت، بعد با گزن یعنی کارد چرمبُری دور آن خط میکشید و از روی آن کفش درست میکرد و البته میپرسید: بنددار باشد یا بیبند، پنجه پهن باشد یا پنجه باریک، ساده باشد یا نقشدار، مات باشد یا وِرنی و نمونههایی هم نشان میداد. زمستانها، کف کفش را چرم آجدار و پاشنه آن را نعل کمانی میکوبیدیم.
برای کودکان و نوجوانان، شیرینی عید بیشتر با عیدی همراه بود. جمعآوری پول نو و شمارش پیدرپی آن یکی از سرگرمیهای ما بود و از آن لذت میبردیم. هر میهمانی که میآمد و هر ضیافتی که میرفتیم، مراقب بودیم که عیدی فراموش نشود! عیدی از یک تومانی شروع میشد تا ده تومانی و به ندرت به صد تومان میرسید. البته علما سکه میدادند و میگفتند سکه برکت دارد و برخی هم آن را تا پایان سال نگه میداشتند. این سکهها گاهی پول و گاهی از جنس نقره بود. سکهها را در بشقابی تعارف میکردند و روی آن عبارت «یا صاحبالزمان» یادآور شیوه نقاشیخط بود. گاهی صاحبخانه به کودکان تخممرغ رنگ کرده میداد که شاید بیشتر از گرفتن پول ذوق میکردند! آخر شب که میرسید، مینشستیم حساب و کتاب میکردیم که چقدر از کی گرفتیم و امروز نسبت به دیروز چه مقدار جمع شده است. یحیی دولتشاهی شعری با عنوان «عیدی جان نثار کو» سروده است که با این بیت شروع میشود:
نو شده سال و ماه من عیدی جان نثار کو/ ای بت چون بهار من، بوسه آبدار کو
امروزه، سفر در ایام نوروزی مرسوم است، ولی در گذشته اینطور نبود: بزرگترها بخصوص در خانه مینشستند و آیینهای نوروزی بیشتر در دید و بازدیدها دیده میشد و مردم قدر و مرتبت کسانی را که به دیدن آنها میرفتند، میدانستند. برخی کهنسالان در آغاز سال نو بر دستان و موهای خود حنا رنگ میبستند و آن را مقدس میدانستند. دید و بازدیدها از نزدیکترین اقوام شروع میشد، مثلاً فرزندان به دیدن پدر و مادر میرفتند، یا اگر پدر و مادر از دنیا رفته بودند، دیدار عموها و عمهها و داییها و خالهها و مراحل بعد برادر و خواهر بزرگتر را از دست نمیدادند. رفتن بر مزار درگذشتگان و اسیران خاک، بخصوص در آخرین شب جمعه سال هم سنتی پایدار بود و معمولاً رعایت میشد.
عید دیدنی، گذشته از خانواده، گاهی شامل اهالی محله هم میشد؛ چه بسیار وقتها که ما میزبان اهل محل بودیم. سرانجام، وقت دیدار با شخصیتهای بزرگ دینی، علمی و فرهنگی فرامیرسید: پدرم هر سال به دیدار استادان خود میرفت و ما را هم با خود میبرد. از اینها گذشته، کسانی که در آن سال عزادار بودند در خانه مینشستند و دیگران به دیدار آنها میرفتند و حتی برایشان رخت نو میبردند تا از عزا و ماتم درآیند. در کنار دید و بازدیدهای خانوادگی، هیأتها و تشکلهای مذهبی یا محلی نیز برنامههایی داشتند: هر شب بعد از نماز مغرب و عشا خانه یکی از اعضا را مشخص میکردند و گروهی آنجا میرفتند. شاید تنها در این مورد بود که به میزبان اطلاع داده میشد؛ در صورتی که در دید و بازدیدهای خانوادگی، مثل امروزه، لزوماً از پیش اطلاعی نمیدادند؛ البته ابزارهای ارتباطی جدید مثل تلفن هم نبود یا همه نداشتند. اگر صاحبخانه بود که چه بهتر و اگر نبود یادداشتی مینوشتند با این مضمون: برای تبریک سال نو خدمت رسیدیم تشریف نداشتید! و از لای در، داخل خانه میانداختند. به هر حال معنا و معنویت و همدلی نوروز در گذشته بیش از امروز بود و مردم بیشتر به شادی جمعی فکر میکردند.
گاهی با جابهجایی ماههای قمری، قرعه ایامی مثل محرم یا رمضان به نوروز میافتاد. اگر ماه رمضان بود شبها به دید و بازدید میگذشت و در محرم برنامههایی لغو میشد و طبیعت دید و بازدیدها تغییر میکرد: خیلی از مردم در مساجد یا تکایا حاضر میشدند و در منازل، از شیرینی مجلسی و تخمه خبری نبود. قدیمیها میگفتند: وقتی سر حسین سیدالشهدا را به بارگاه یزید بردند او در حال تخمه شکستن بود! حتی زنها به سر حنا نمیبستند و مو را رنگ نمیکردند. نوروز در ماه رمضان صفای دیگری داشت: از طلوع آفتاب تا غروب روزه بودیم و طعم شیرینیها و صمیمیت میهمانیها دوچندان میشد.
البته گاهی دیدار بزرگترها به تأخیر میافتاد. مثلاً خانم بزرگ در قم بود و ما هفته دوم عید به دیدنش میرفتیم. منزل خانم بزرگ در خیابان صفائیه بود و بیرون صفائیه جایی که امروز دور شهر و سالاریه میگویند، پر از باغ اناری و کشتزار گندم و جو و کم و بیش کاهو و عدس و جاهایی برای بازی فوتبال هم پیدا میشد. خانه خانم بزرگ، حوض تمیز و کوچکی داشت که باغچهای، زیبایی و طراوت اطراف آن را دوچندان میکرد. بعد از هشتی، یک سوی حیاط اتاق خانم بزرگ بود و اتاق کناری آن، مهتابی کوچکی داشت که جلوی آن نردهای بود و با یکی دو پله به کف حیاط میرسید. در کنار همان اتاق کوچک، اتاق پذیرایی بزرگی بود. در این سو اتاقهای میرزا مسیح عمویم دیده میشد. در یکی از سالها، سیدجواد گلپایگانی برادر همسر عمویم را هم در آنجا دیدیم. او دوره سربازی را میگذراند و عضو برجسته تیم والیبال راهآهن بود و بعدها به تیم تاج پیوست. طرفدارانش او را جواد گلپا میگفتند. با او یکی دو روزی به باشگاههای قم رفتیم. دوست دیگر او جواد شهید کلهر پسردایی پدرم بود که در همان جاها رفت و آمد داشت.
آن سالها داشتن پرنده در خانهها و مغازه رایج بود؛ بر خلاف این سالها که بیشتر سگ و گربه در خانه نگاه میدارند. قمیها خیلی قناری دوست بودند، بخصوص نانواییها و تقریباً از همه مغازهها آواز دلپذیر قناری روح را نوازش میداد؛ یکی میخواند و دیگری جواب میداد. به هر حال کمتر خانهای بود که در آن مرغ و خروس و کبوتر و مرغ عشق و قناری یا دستکم یکی از آنها نباشد. یک روز هم با بچههای قمی به منزل کسی رفتیم که واقعاً صدها قناری داشت. سوت زیر زبانی میزد و قناریها پاسخ میدادند. معرکهای بود و نوروز آن سال با رنگ و آواز خوش قناری، خاطرهای رنگارنگ و خوش آوا یافت. او برای ما از صدا و رنگ و نژاد و جنسیت و ترکیب قناریها بسیار گفت. برخی را از اسپانیا و هلند و فرانسه و ایتالیا آورده بود. قناریهای دورگه و ترکیبی هم داشت. یک روز هم منزل میرزا بودیم: آقا میرزا محمدحسین عموی بزرگم که منزل او محل گعدههای علمای خوشذوق و اهل شعر و ادب بود و او از هر دری سخنی تازه میگفت و میشنید؛ از یورتمه اسب تا صدای خوش قناری و مباحث قرآنی و فقهی و اصولی. عموی بزرگم آقا میرزا هم، سوهان گل نازک عارفی و نان کسمهای تحفه میداد و اینها سوغاتیهای سفر ما بود، به علاوه عیدی خانم بزرگ که پول نوی آفتاب مهتاب ندیده بود. بعد ما را سوار اتوبوس یا سواری میکردند و با سلام و صلوات به تهران میفرستادند.
عمار صالحی به ۱۰ سال حبس محکوم شد
330 میلیون تومان نرخ دیه سال 99
بهگفته سخنگوی قوه قضائیه بعد از شیوع ویروس کرونا و در آستانه سال جدید، بیش از ۵۰ درصد از زندانیان امنیتی از مرخصی استفاده کردند. غلامحسین اسماعیلی در نشست خبری که از شبکه خبر سیما پخش شد، توضیح داد که تاکنون ۸۵ هزار زندانی از مرخصی بهرهمند شدند. این مرخصی در تمامی استانها اجرا شد.
بهگزارش ایسنا اسماعیلی در توضیح آخرین پروندههای فسادهای اقتصادی هم گفت: آخرین رأیی که دادگاه ویژه در تاریخ ۲۵ اسفند ۹۸صادر کرد راجع به بخش دیگری از پرونده بانک سرمایه و صندوق تعاونی فرهنگیان است. آقای محمدرضا جهانبانی به اتهام اخلال در نظام اقتصادی و تحصیل مال نامشروع محاکمه شد. این فرد به تنهایی و در قالب شرکتهای متعدد بیش از ۱۰۰ فقره تسهیلات گرفته و تسهیلات را مسترد نمیکرد که به ۲۰ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق در انظار عمومی و محرومیت دائم از مشاغل دولتی و استرداد ۵ هزار و سه میلیارد و ۵۰۰ هزار ریال در حق بانک سرمایه محکوم شد. وی ادامه داد: متهم دیگر عمار صالحی فرزند عطاءالله به اتهام معاونت در اخلال در نظام اقتصادی به تحمل ۱۰ سال حبس و محرومیت دائم از خدمات دولتی محکوم شد. اسماعیلی افزود: یکی از بدهکاران بانکی بیش از ۳ هزار میلیارد تومان از ۱۰ بانک با عناوین مختلف تسهیلات گرفته بود و از تسویه امتناع میکرد و با پیگیریهای قضایی بیش از ۵۰ درصد از این بدهیهای معوق تا امروز تسویه شده است.
اعلام نرخ دیه در سال ۱۳۹۹
وی در پاسخ به سؤالی درباره میزان دیه در سال ۱۳۹۹ نیز گفت: به موجب قانون در پایان هر سال برای سال جدید قوه قضائیه باید نرخ دیه را اعلام کند. این موضوع در جلسه اخیر شورای عالی قوه قضائیه مطرح شد و نرخ دیه برای سال ۹۹ در ماههای غیرحرام ۳۳۰ میلیون تومان تعیین شده است که با رشد ۲۰ درصدی نسبت به مبلغ نرخ دیه سال ۹۸ همراه بوده است. سال ۹۸ در ماههای غیرحرام دیه ۲۷۰ میلیون تومان بود که در سال ۹۹ به ۳۳۰ میلیون تومان افزایش یافت و از تاریخ اول فروردین سال ۹۹ لازم الاجراست.
پیگیری پرونده ترور شهید سلیمانی
اسماعیلی درباره آخرین وضعیت پیگیری پرونده ترور سپهبد شهید قاسم سلیمانی گفت: قوه قضائیه در دادسرای تهران پرونده ویژهای برای تعقیب آمران و عاملان و معاونان این اقدام ضد بشری تشکیل داده است. پروندهای در این رابطه با بازپرس ویژه و مأموریت ویژه به یکی از معاونان دادستان تهران و همچنین با دادگاه ویژه رسیدگی به امور بینالملل تشکیل شده است و همچنین در همین رابطه یک هیأت قضایی برای رسیدگی به این پرونده تشکیل شده است. در کنار این یک هیأت، یک هیأت دیگر متشکل از وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران، قوه قضائیه، ستاد حقوق بشر و نیروی قدس سپاه و هیأت مستشاری تشکیل شده است. همچنین ارتباطاتی با قوه قضائیه عراق انجام شده و هیأتی از این قوه به ایران آمده است و بزودی هیأت قضایی ما به عراق عازم میشوند و پیگیری مجدانه ما در این رابطه ادامه خواهد داشت.
بهار را اجابت کنیم
سید اسماعیل علوی
دبیر گروه پایداری
ایران زمین تمدنی کهن و شگفت دارد که توالی ایام برای ما به ارث آورده. آنچه شگفت بودن آن را مینمایاند، علاوه بر جلوه های متنوع فرهنگی و دیرپا، بازداری از درغلتیدن این سرزمین و مردمانش به ورطه نابودی و یاری رساندن به آنان در بازپیمایی مسیر صعود ، پس ازهربار فرو رفتن در دوره های سخت و ترسناک است. درمقاطعی ازتاریخ، ایران و ایرانی با شرایط نابودی کامل مواجه شده و حوادث ایام حتی قله های سرافراز علمی- فرهنگی اش را نیز به کام کشیده است. اما هرباربه پشتوانه غنای تمدنی خود که در درازنای تاریخ شکل گرفته، ازسقوط رهیده و فرجامی نیکو یافته است، تا آنجا که مورخین را به حیرت وامی دارد. دلیل این تفوق از رهگذر تأمل برعظمت و برجستگی تمدن دیرین ایران زمین آشکارمی شود. سرنیزه اقوام مهاجم گرچه سایه ویرانی را بر دیوارهای این مرز وبوم گستراند اما نتوانست آن را ازمیان بردارد، بلکه شکوه وعظمت تمدن ایرانی، آنان را واداشت تا ازسر تحیر، میان خرابه های سرزمین مقهور زانو زده وتحت تأثیر حکمت و فرهنگ ایرانی با تمدن مردمان این دیار باستانی همراه شوند و آزمندی های جنگی شان فرونشسته ، سلاح هایشان خوار و قساوت هایشان به نرمی گراید. تا آنجا که بربرهای ستم پیشه و نیمه وحشی به انسان هایی با درک مفهوم زیبایی تبدیل شدند. ایرانیان نیزبه مدد بنیان های زندگی ساز، شیوه ای را به کار گرفتند تا ازحیات چهره ای مبتنی براصول عقلی و آنچه شخصیت انسانی اقتضا دارد ترسیم شود و براین اساس هنر، دانش، اخلاق و اندیشه خاص خود را پی افکنده و سرآمد شدند. در نتیجه آن نیز فرهنگ وهنر ایرانی بر تارک روزگاران درخشیده و به دورترین نقاط جهان رسید. بطوری که امروزه سعدی ، حافظ، مولوی، ابن سینا، فارابی و بسیاری دیگر از اندیشمندان ایرانی برای جهانیان شناخته شده وبزرگ شمرده می شوند.
کتاب تمدن ایرانی دارای سرفصل های درخشانی است که از اشراق معنوی نشأت می گیرد و« نوروز» یکی از آنهاست. نوروز تجلی امید وامیدواری به غلبه بر شدائد و مشکلات بوده و قادر است نبوغ و اراده انسان را درجهت ترمیم ناروایی ها به نمایش درآورد و از باز ماندن از قافله زندگی برحذر دارد. نوروز در حیات تاریخی ما خطی از عظمت فرهنگی و والایی را رقم زده و مردم را با نیروی امید از دوران های سخت عبور داده است. با وجود فرهنگ نوروزهیچ پدیده زورمندی اعم از طبیعی و غیرطبیعی نتوانسته لباس یأس و نومیدی برتن ایرانیان کند. زیرا فرمان نوروز همواره مطاع بوده و اجازه نمی دهد سرنوشت ملتی به سیه بختی سپرده شود. هر بهار حیات تازه می شود و زمین بعثت دیگری را آغاز می کند واین یعنی زوزه هیچ گرگی همیشگی نیست. بهار انقلابی در طبیعت است و دوران سردی وسکون زمین را پشت سر می نهد. براین اساس از صبح نوروز انسان به روز دیگری قدم میگذارد که با رویش جوانه ها از دل خاک همراه است. نوروز الهام بخش انسان است تا همچون طبیعت همواره در تحول باشد وباقی ماندن در موقعیتی از موقعیت های حال یا گذشته را که نتیجه ای جز جمود وخمودی دربرندارد، جایز نداند. نوروز درآغاز بهار انسان را وامی دارد تا نگاهی دوباره به خویش بیفکند و بسیاری از بندهایی را که بردست وپایش بسته شده است ، بگسلد و راه و رسم زندگی را از معلم طبیعت بیاموزد. نوروز با نشاط وشکوفایی همراه است و با خردمندی نیز همساز، بهار نهاد ناآرام هستی را متجلی می کند و به انسان یاد آور می شود که برای زیستن متولد شده وبرای زیستنی درخور و شایسته بایستی پای در وسعت روزی نو ونوروز گذاشت.
دبیر گروه پایداری
ایران زمین تمدنی کهن و شگفت دارد که توالی ایام برای ما به ارث آورده. آنچه شگفت بودن آن را مینمایاند، علاوه بر جلوه های متنوع فرهنگی و دیرپا، بازداری از درغلتیدن این سرزمین و مردمانش به ورطه نابودی و یاری رساندن به آنان در بازپیمایی مسیر صعود ، پس ازهربار فرو رفتن در دوره های سخت و ترسناک است. درمقاطعی ازتاریخ، ایران و ایرانی با شرایط نابودی کامل مواجه شده و حوادث ایام حتی قله های سرافراز علمی- فرهنگی اش را نیز به کام کشیده است. اما هرباربه پشتوانه غنای تمدنی خود که در درازنای تاریخ شکل گرفته، ازسقوط رهیده و فرجامی نیکو یافته است، تا آنجا که مورخین را به حیرت وامی دارد. دلیل این تفوق از رهگذر تأمل برعظمت و برجستگی تمدن دیرین ایران زمین آشکارمی شود. سرنیزه اقوام مهاجم گرچه سایه ویرانی را بر دیوارهای این مرز وبوم گستراند اما نتوانست آن را ازمیان بردارد، بلکه شکوه وعظمت تمدن ایرانی، آنان را واداشت تا ازسر تحیر، میان خرابه های سرزمین مقهور زانو زده وتحت تأثیر حکمت و فرهنگ ایرانی با تمدن مردمان این دیار باستانی همراه شوند و آزمندی های جنگی شان فرونشسته ، سلاح هایشان خوار و قساوت هایشان به نرمی گراید. تا آنجا که بربرهای ستم پیشه و نیمه وحشی به انسان هایی با درک مفهوم زیبایی تبدیل شدند. ایرانیان نیزبه مدد بنیان های زندگی ساز، شیوه ای را به کار گرفتند تا ازحیات چهره ای مبتنی براصول عقلی و آنچه شخصیت انسانی اقتضا دارد ترسیم شود و براین اساس هنر، دانش، اخلاق و اندیشه خاص خود را پی افکنده و سرآمد شدند. در نتیجه آن نیز فرهنگ وهنر ایرانی بر تارک روزگاران درخشیده و به دورترین نقاط جهان رسید. بطوری که امروزه سعدی ، حافظ، مولوی، ابن سینا، فارابی و بسیاری دیگر از اندیشمندان ایرانی برای جهانیان شناخته شده وبزرگ شمرده می شوند.
کتاب تمدن ایرانی دارای سرفصل های درخشانی است که از اشراق معنوی نشأت می گیرد و« نوروز» یکی از آنهاست. نوروز تجلی امید وامیدواری به غلبه بر شدائد و مشکلات بوده و قادر است نبوغ و اراده انسان را درجهت ترمیم ناروایی ها به نمایش درآورد و از باز ماندن از قافله زندگی برحذر دارد. نوروز در حیات تاریخی ما خطی از عظمت فرهنگی و والایی را رقم زده و مردم را با نیروی امید از دوران های سخت عبور داده است. با وجود فرهنگ نوروزهیچ پدیده زورمندی اعم از طبیعی و غیرطبیعی نتوانسته لباس یأس و نومیدی برتن ایرانیان کند. زیرا فرمان نوروز همواره مطاع بوده و اجازه نمی دهد سرنوشت ملتی به سیه بختی سپرده شود. هر بهار حیات تازه می شود و زمین بعثت دیگری را آغاز می کند واین یعنی زوزه هیچ گرگی همیشگی نیست. بهار انقلابی در طبیعت است و دوران سردی وسکون زمین را پشت سر می نهد. براین اساس از صبح نوروز انسان به روز دیگری قدم میگذارد که با رویش جوانه ها از دل خاک همراه است. نوروز الهام بخش انسان است تا همچون طبیعت همواره در تحول باشد وباقی ماندن در موقعیتی از موقعیت های حال یا گذشته را که نتیجه ای جز جمود وخمودی دربرندارد، جایز نداند. نوروز درآغاز بهار انسان را وامی دارد تا نگاهی دوباره به خویش بیفکند و بسیاری از بندهایی را که بردست وپایش بسته شده است ، بگسلد و راه و رسم زندگی را از معلم طبیعت بیاموزد. نوروز با نشاط وشکوفایی همراه است و با خردمندی نیز همساز، بهار نهاد ناآرام هستی را متجلی می کند و به انسان یاد آور می شود که برای زیستن متولد شده وبرای زیستنی درخور و شایسته بایستی پای در وسعت روزی نو ونوروز گذاشت.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
«همبستگی ملی» راز سخت جانی ایران
-
نوروزتهران (دهههای 40 و 50)
-
عمار صالحی به ۱۰ سال حبس محکوم شد
-
بهار را اجابت کنیم
اخبارایران آنلاین