گروه حوادث/ مرد معتاد که به خاطر سوءظن به همسرش مرتکب قتل شده بود پس از یک ماه فرار از سوی پلیس دستگیر شد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این جنایت از ساعت 23:20 چهاردهم اردیبهشت به دنبال وقوع قتلی در غرب تهران از سوی مأموران کلانتری آغاز شد. نخستین بررسیها در محل حادثه نشان میداد مرد جوانی بر اثر ضربات چاقو از ناحیه گردن و پشت دچار خونریزی شده و فوت کرده و جسدش در پیادهرو مقابل خانهاش افتاده است.
یکی از همسایهها به مأموران گفت: تازه وارد خانهام شده بودم که ناگهان صدای عجیبی شنیدم و بعد هم صدای یک موتورسیکلت آمد که با سرعت زیادی حرکت کرد. وقتی بیرون آمدم با جسد مرد جوان روبهرو شدم.
بدین ترتیب قاضی حسینی از شعبه دوم دادسرای جنایی ملارد خیلی زود در محل جنایت حضور یافت و دستور داد عوامل تشخیص هویت در صحنه حاضر و تنپیمایی انجام و جسد تحویل عوامل بهشت رضوان شود. با توجه به حساسیت موضوع مراتب در دستور کار عوامل دایره مبارزه با جرایم جنایی قرار گرفت، در بررسی گوشی تلفن همراه مقتول شماره یک زن به نام شراره پیدا شد که در روز قتل با مقتول تماس گرفته بود، همچنین مشخص شد چندی قبل نیز مقتول مبلغی پول به حساب این زن واریز کرده است. بدین ترتیب محل زندگی زن جوان شناسایی شد و کارآگاهان سراغ وی رفتند.
زن 29 ساله در بازجوییهای پلیسی مدعی شد همسرش عامل قتل بوده و در بیان ماجرا گفت: من 10 سال قبل ازدواج کردهام و دو فرزند داریم، در این مدت همسرم سیروس به انواع مواد مخدر اعتیاد داشت و بیکار بود و من مجبور بودم برای تأمین مخارج زندگی در یک خیاطخانه کار کنم. در همانجا با مرد جوانی بهنام کیوان 25 ساله آشنا شدم، او چند سالی از من کوچکتر بود اما گاهی با او درددل میکردم و از مشکلاتم و بدرفتاریهای شوهرم میگفتم. کیوان از من خواست که از شوهرم طلاق بگیرم تا با او ازدواج کنم اما مدتی بعد شوهرم به ارتباط من و او پی برد و درگیری ما بیشتر شد بعد هم با تهدید چاقو از من خواست او را مقابل خانه کیوان ببرم، وقتی زنگ خانه را زدم و او بیرون آمد شوهرم با چاقو او را زد و بلافاصله فرار کردیم.
بهدنبال اظهارات زن جوان، سیروس تحت تعقیب پلیس قرار گرفت. براساس این گزارش، متهم بعد از یک ماه شناسایی و دستگیر شد. این مرد جوان در همان بازجوییهای اولیه به قتلی که مرتکب شده بود، اعتراف کرد. پس از اعتراف متهم، وی بازداشت شد و پس از تکمیل پرونده به زندان رفت و در انتظار محاکمه قرار دارد.
نگاه کارشناس
فهیمه محمدیان
کارشناس مشاوره معاونت اجتماعی
فرماندهی انتظامی غرب استان تهران
در این پرونده، ردپای اعتیاد در وقوع جنایت بهخوبی دیده میشود. در خانوادههایی که یکی از زوجین به شیشه اعتیاد دارند، شاهد اتفاقات تلخی هستیم و فرجامی هولناک مانند کارتنخوابی، قتل یا موضوعات غیراخلاقی برای آنها رقم میخورد. در چند سال اخیر با افزایش مصرف مواد مخدرصنعتی، شاهد وقوع جنایتهای هولناکی تحت تأثیر توهم مصرف آن هستیم؛ جنایتهایی که قاتل بعد از خارج شدن از توهم شیشه، باور نمیکند او مرتکب این جنایت شده باشد. در این پرونده نیز متهم فردی 35 ساله و متأهل است که اعتیاد شدید به مصرف شیشه دارد و همین موضوع منجر به مشکلات متعددی برایش شد. از جمله همسرش را دلسرد و به سمت مرد دیگری سوق داده و بهواسطه مصرف بیش از اندازه، حالت روانی متعادل نداشته دائماً با اطرافیان بخصوص خانواده در حال نزاع و درگیری بوده و توهم ناشی از مصرف شیشه زمینه ساز بروز ناهنجاریهای رفتاری در خانواده این فرد شده است که در نتیجه هم زندگی و آینده خودش هم همسر و فرزندانش و هم یک جوان را نابود کرد.
سرقت از زنان به بهانه آب طلا
گروه حوادث/ مرد سارق که به بهانه کمک به همسر باردارش زنان را فریب داده و طلاهایشان را میدزدید از سوی پلیس دستگیر شد.
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، چندی قبل زن میانسالی با مراجعه به پلیس از سرقت زنجیر طلایش خبر داد و گفت: در صف نانوایی ایستاده بودم که مردی جوان هراسان وارد نانوایی شد و رو به زنانی که در صف ایستاده بودند گفت با همسر باردارش در حال قدم زدن بوده اما یک پسربچه که نقابی ترسناک به چهره داشته ناگهان مقابل همسرش پریده و زن جوان هم با دیدن او شوکه شده و روی زمین افتاده است. بعد هم از ما خواست اگر کسی طلای زرد همراه دارد به او بدهد تا داخل لیوان آب بیندازد و به همسرش آب طلا بدهد شاید حالش بهتر شود.
شاکی ادامه داد: من که حرفهای مرد جوان را باور کرده بودم دلم برایش سوخت و زنجیر طلایم را به او دادم بعد هم خودم پشت سرش از نانوایی بیرون آمدم تا ببینم حال همسرش چگونه است، اما مرد جوان به محض گرفتن طلای من با عجله بیرون دوید و قبل از اینکه من بتوانم به او برسم سر کوچه سوار یک موتورسیکلت شد و فرار کرد.
پس از این شکایت پروندهای در دادسرای مبارزه با سرقت تشکیل شد و کارآگاهان پلیس آگاهی نیز تحقیقات خود را برای شناسایی و دستگیری مرد سارق آغاز کردند اما با شروع بررسیها مشخص شد چند شکایت مشابه دیگر نیز با همین شگرد از زنان مشتری نانوایی و سوپرمارکتها در تهران ثبت شده است. بنابراین کارآگاهان فرضیه سریالی بودن سرقتها را مورد بررسی قرار دادند.
در ادامه نیز پس از بازبینی دوربینهای مداربسته محل سرقتها سرانجام توانستند شماره پلاک موتورسیکلت مرد سارق را به دست بیاورند. وقتی مالک موتور شناسایی شد کارآگاهان به سراغ وی رفتند؛ اما مرد میانسال مدعی شد چندی قبل موتورش را بهصورت قولنامهای به مردی جوان فروخته است.
بدین ترتیب پس از ردیابیهای گسترده پلیسی سرانجام متهم اصلی پرونده شناسایی و دستگیر شد. مرد جوان که نخست منکر سرقتها بود وقتی با شاکیها رو به رو شد به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: من به خاطر همسرم این کار را کردم. چند ماه قبل همسرم برای خرید به نانوایی رفته بود اما مردی با همین شگرد و به بهانه اینکه مادرش ترسیده و در خیابان از حال رفته است و باید به او آب طلا بدهد طلای همسرم را دزدید. ما وضع مالی خوبی نداشتیم و سرقت طلای همسرم ضربه خیلی بدی به ما زد؛ نه پول داشتم که دوباره برایش طلا بخرم نه میتوانستم کاری برای خوشحالی همسرم انجام دهم بههمین خاطر تصمیم گرفتم خودم نیز با همین شگرد از زنان سرقت کنم. بارها این کار را انجام دادم اما فقط توانستم چند زن سالخورده و میانسال را با این شیوه فریب دهم و طلایشان را سرقت کنم. خیلیها به حرفم اعتماد نمیکردند یا میگفتند طلایی همراهشان نیست.
با اعترافات متهم وی برای تحقیقات بیشتر و شناسایی سایر شاکیها در اختیار کارآگاهان اداره مبارزه با سرقت پلیس آگاهی قرار گرفت.
مرد همسرکش در یک قدمی محاکمه
گروه حوادث/ مرد افغانستانی که همسرش را کشته و مادرزنش را نیز تا یک قدمی مرگ برده بود در اعترافاتش مدعی شد بهخاطر حمایت از بچههایش این کار را کرده است.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، چندی قبل دو زن که با ضربههای چاقو مجروح شده بودند به بیمارستانی در تهران منتقل شدند که بلافاصله کار درمان آغاز شد اما یکی از زنها بر اثر شدت جراحات وارده جان باخت. وقتی مأموران حراست بیمارستان با پلیس تماس گرفتند دقایقی بعد مأموران برای بررسی ماجرا به بیمارستان رفتند. نخستین تحقیقات نشان میداد که این دو زن مادر و دختر بودهاند که دختر جان باخت و مادرش نیز حال وخیمی داشت و به کما رفته بود. در حالی که تحقیقات برای شناسایی عامل قتل و ضرب و جرح این مادر و دختر ادامه داشت، زن میانسال به شکل معجزه آسایی زنده ماند و به سختی لب به سخن باز کرد. وی گفت: دامادم مراد ما را با چاقو زد.
بنابراین بلافاصله مرد جوان که افغانستانی بود تحت تعقیب قرار گرفت و چند روز بعد دستگیر شد. مراد ضمن اعتراف به قتل همسرش گفت: چند سال قبل برای کار به ایران آمدم و با همسرم آشنا شده و ازدواج کردم. در این مدت ما صاحب یک دختر و پسر شدیم. من کارگر بودم اما همیشه کار نداشتم و گاهی بیکاربودم، وضع مالی خوبی نداشتیم و به همین خاطر خانواده همسرم با من بدرفتاری میکردند. آنها مدام همسرم را علیه من تحریک میکردند. آنقدر از من بد گفتند که همسرم نیز بچهها را برداشت و با حالت قهر به خانه پدرش رفت. من دلم برای بچه هایم تنگ شده بود به همین دلیل برای آشتی با همسرم و برگرداندن آنها به خانه پدرزنم رفتم اما او اجازه نداد آنها برگردند. گفت تو پول نداری و به دختر و نوه هایم نمیرسی بهتر است بچهها اینجا بمانند تو برو و هر وقت پول داشتی برگرد.
متهم گفت: به زنم گفتم وسایلت را جمع کن به خانه برگردیم. گفتم برمی گردیم افغانستان و آنجا زندگی میکنیم اما زنم عصبانی شد و گفت به افغانستان برنمی گردد. خیلی عصبانی بود گفت خودت و بچه هایت به افغانستان برگردید، من همین جا میمانم. بعد ناگهان شروع کرد به کتک زدن پسرم حتی میخواست دخترم را از بالای پلهها به پایین پرت کند که من مانعش شدم از همه بدتر اینکه مادرزنم هم از دخترش حمایت کرد از این کارش عصبانی شدم و نتوانستم خودم را کنترل کنم و با چاقو به همسرم حمله کردم. مادرزنم جلو آمد که مجبور شدم او را هم بزنم.
بعد از گفتههای متهم، مأموران به تحقیق از مادرزن وی پرداختند. زن میانسال گفت: دامادم همیشه بیکار بود. ما به خاطر حمایت از دختر و نوه هایمان و برای اینکه سختی نکشند، خرج زندگی آنها را میدادیم. روز حادثه وقتی دامادم گفت که میخواهد به افغانستان برود دخترم ناراحت شد و درگیری آنها بالا گرفت. مراد میخواست دخترم را بکشد، من واسطه شدم که این اتفاق نیفتد اما هم من را زد و هم دخترم را به قتل رساند.
من و همسرم درخواست قصاص داریم
با توجه به اینکه متهم دو کودک صغیر دارد که قیمی هم در ایران ندارند به این ترتیب رئیس قوه قضائیه از سوی آنها برای قتل مادرشان درخواست دیه را مطرح کرد.
با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست متهم، پرونده این مرد برای رسیدگی به دادگاه کیفری فرستاده شد تا بزودی محاکمه شود.
برادرکشی به خاطر حمایت از پدر
گروه حوادث/ مرد جوان که به خاطر بدرفتاریهای برادربزرگش با پدر خانواده از او کینه به دل گرفته و در یک درگیری مرتکب قتل او شده بود، بهزودی محاکمه خواهد شد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، اواخر شهریور سال گذشته مرد ۴۰ سالهای به نام میلاد در خانهاش واقع در جنوب تهران به قتل رسید. نخستین بررسیها نشان میداد برادرش بهنام عامل قتل است. وقتی بهنام دستگیر شد، گفت: برادرم همه اموال پدرم را تصاحب کرده بود؛ پدرم یک زمین کشاورزی داشت که میلاد به بهانه اجاره و کار روی زمین آن را از پدرم گرفت اما هیچ پولی بابت اجاره پرداخت نمیکرد مدام هم پدرم را اذیت میکرد. تنها منبع درآمد پدرم همین زمین بود اما میلاد کاری کرده بود که پدر و مادرم به نان شب محتاج باشند فکر میکرد چون پسر بزرگ خانواده است، حق دارد هر کاری بکند. من وقتی میدیدم چقدر پدرم از دست او ناراحت است، عصبانی میشدم. تا اینکه یک روز برادرم را به همراه همسر و فرزندش به خانهام دعوت کردم تا در این باره با او صحبت کنم اما او نیامد. بعد پدرم گفت میلاد او را کتک زده است. من از شنیدن این ماجرا بشدت عصبانی شدم و به سراغ برادر بزرگم رفتم. میخواستم با او صحبت کنم اما او حاضر به صحبت نشد و من به رویش چاقو کشیدم. در آن درگیری چاقو ناخواسته به سینه او خورد که کشته شد.
وی در حالی که ابراز پشیمانی میکرد، گفت: رفتارهای برادرم باعث شد مادرم از غصه بمیرد. او حتی پدرم را تهدید به قتل کرده بود. به همین خاطر به رویش چاقو کشیدم. من فقط قصد ترساندن برادرم را داشتم نه کشتن او را.
متهم ادامه داد: بچههای برادرم برای من درخواست قصاص کردهاند من به آنها حق میدهم که ناراحت باشند خودم از اینکه چنین اتفاقی افتاده است، بسیار ناراحتم. من درخواست بخشش دارم و حاضرم هر طور که آنها میگویند، این اشتباه بزرگم را جبران کنم. البته آنها خودشان میدانند که پدرشان چه کارهایی میکرد و اختلافی که بین ما و برادرم بود، بسیار قدیمی بود. حتی چندبار سر این موضوع با همسر برادرم هم صحبت کردم ولی کارهای برادرم قابل کنترل نبود.
پس از اعترافات متهم و تکمیل تحقیقات پرونده به شعبه هفتم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد تا پای میز محاکمه بایستد.
فرودگاه قلعهمرغی (7)
گروه عقاب، دشمن کبوتربازان
محمد بلوری/ فرودگاه قلعهمرغی نخستین فرودگاه تهران در جنوب شهر احداث شد. اواخر دهه 30 و در جریان مسابقه دو کفترباز، دستهای از کبوتران در برخورد با یک هواپیما باعث سقوط آن شدند و امنیت پرواز هواپیماها را فرمانداری نظامی برعهده گرفت و کبوتربازی جرم شناخته شد و استوار نایب مبارزه با کبوتربازی را برعهده گرفت و...
عشقبازهایی که کبوتران گرانقیمتی داشتند، آنها را تحویل مسافرانی در گاراژ میدادند تا به روستاها و شهرهای دیگر ببرند و به آشنایانشان بسپارند.
شاگرد شوفر یک اتوبوس تهرانی، گونیهای پر از کبوتر را از عشقبازها تحویل میگرفت تا روی سقف اتوبوس باربندی کند.
عشقبازها از هر طرف با فریاد از او خواهش میکردند هر طور که هست، کبوترانشان را روی باربند اتوبوس جا بدهد.
-غلومی این چند تا کفتر را هم جاش بده قربونت وگرنه فردا تو پاسگاه این پرندههای زبونبسته را سلاخی میکنند.
-جان من! فقط این دو تا کفتر را جا بده و شاگرد شوفر که از آنهمه خواهش و تمنا کلافه شده بود، فریاد میزد:
-اینهمه قفس و کیسه گونی پر از کفتر رو هم چیدم، دیگه جا نمونده و آنهایی که کبوتران سفارشیشان روی باربند جا گرفته بود، از لای شیشه اتوبوس به مسافران سفارش میکردند کبوترانشان را به آشنایان مورد نظرشان برسانند.
اصغر قربونت، جون تو و جون کفترام مثل تخم چشمام دوستشون داشتم. تحویلشون که میدی، بگو دوای شپشک برای کفترها یادشون نره.
دیگری سفارش میکرد تا رسیدی به آبادی ببر تحویل مش صفر بده و آن یکی میگفت: دیگه سفارش نمیکنم. به مرتضی بگو آبها که از آسیاب افتاد، خودم میام ده میبرمشون.
اتوبوس که بهراه افتاد، مردی که لبه شیشه پنجره اتوبوس چنگ انداخته بود و همراه با آن میدوید، پاکتی را توی دامن یک مسافر انداخت و لیلی کنان گفت:
-اینهم پول ارزن کفترا، دوای شپشک هم توش هست. اما بگو به قاعده قاتی آب کند وگرنه تن کفترای زبونبسته ناسور میشود.
راننده با خندهای از سر کیف، توی آینه بغلی نگاهی به جمع کفتربازهای پراکنده و سرگشته توی گاراژ کرد و با ادای جاهلی خواند - ای کاروان آهسته ران، آرام جانم میرود...و آنگاه با غشغش مستانهای، مشتش را روی فرمان کوبید و گفت: جمع عزاداران را سیاحت کن!
تنگ غروب که تک گرما در هوای دم کرده و خفقانآور قلعهمرغی میشکست، دستهای از غوغائیان ولگرد با هلهله و فریاد از دهانه بازارچه به میدان ریختند که علیه کبوتربازان شعار میدادند. جلودارشان یکی از لاتهای عربدهکش بود که مشتهای گره کردهاش را بالای سر میچرخاند و رو به جمع تظاهرکنندگان نعره میزد: مرگ بر کفترباز!
و در جواب او، یکباره بازوها در هوا موج میزد، عضلات صورت برافروختهشان کج و کوله میشد، رگهای گردنشان ورم میکرد.
حفره دهانها از هم میدرید و همگی نعره میزدند.
-مرگ بر کفترباز... ننگ بر خطرساز.
یک پسر لندوک که صورت زردنبو و درازی چون چهره اسب داشت، پلاکاردی را بالای سرش میچرخاند و با پیچ و تابی که به کله گندهاش میداد، از شوق زوزه میکشید و آب دهانش از زیر چانه درازش کش میآمد.
روی پلاکارد پارچهای با خط درشتی زیر کله یک عقاب که چشمهای شررباری داشت، نوشته بودند: گروه عقاب خصم جان کبوتربازان و زیر سایهبان قهوهخانه پیرمردهایی بهت زده و گنگ نشسته بودند این صحنه تظاهرات را تماشا میکردند. پیرمردی که در میان این جمع پلکهای چشمهای کم سویش را تنگ کرده بود، به جلودار گردن دراز جمع تظاهرکنندگان خیره ماند، از بغل دستیاش پرسید:
-این حرومزاده کریم سگکش نیست که دسته راه انداخت؟
جوان چهارشانه که سینه فراخی داشت، پوزخندی زد و گفت:
- خود حرومزاده شه. دوره سگکشی گذشته، حالا میخواد کفترکشی راه بندازه.
و رو کرد به عشقباز سالخوردهای که به دیوار یله داده بود و قلیان میکشید.
- ببین حاج کاظم، کیها دسته راه انداختن. چاقوکشهای شعبون قصاب و لات و لوتهای یک لاقبا،حاج کاظم آهی کشید و گفت:
-بله میبینم، از فردا همین لات و لوتها برامون شاخ و شونه میکشن.
تظاهرکنندگان چوبدستهایی را بالای سرشان به رقص درآورده بودند. تهدیدکنان پیش میرفتند. کریم سگکش وارد پرنده فروشی شد و حتی به پیشخوان زد قفس دو مرغ عشق را به کناری پرت کرد و رودرروی پرندهفروش ایستاد، دستها را دلاورانه بهکمرش زد و فریاد کشید:
-پیرمرد چرا داری به مملکت خیانت میکنی؟
پرنده فروش وا رفت، گردن کج کرد و نفسزنان گفت:
- من غلط کنم دست به خیانت بزنم کریم آقاجان. اصلاً من کی باشم که از این غلطها کنم؟ ادامه مطلب پنجشنبه آینده
کشف سر انسان بالای علمک گاز
گروه حوادث/ پیدا شدن سر یک انسان روی علمک گاز مقابل یک خانه درشمال تهران زن جوان و فرزندانش را به وحشت انداخت.
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، چند روز قبل زن جوانی بههمراه دو فرزندش از خانه خارج شدند تا به میهمانی بروند اما ناگهان با مشاهده سر یک انسان که روی علمک گاز گذاشته بودند وحشتزده با پلیس تماس گرفت.
وقتی مأموران پلیس به محل رسیدند با مشاهده سر یک مرد که شکل عجیبی داشت آن را به دستور بازپرس جنایی تهران به پزشکی قانونی منتقل کردند. نخستین بررسیها نشان میداد 30 سال از مرگ این مرد گذشته است. بنابراین تحقیقات برای اینکه مشخص شود این سر چگونه به آن محل منتقل شده ادامه یافت. تا اینکه شوهر زن جوان به مأموران گفت: من صبح روز حادثه از خانه خارج شدم که ناگهان در میان زبالههایی که سرکوچه گذاشته بودند این سر را مشاهده کردم که کنار جوی آب افتاده بود و به تصور اینکه عروسک یا مجسمه است آن را برداشتم و بهعنوان تزئین بالای علمک گاز خانهام قرار دادم و هرگز تصور نمیکردم متعلق به یک انسان واقعی باشد.
در ادامه تحقیقات نیز مشخص شد این سر مدتها در یک آزمایشگاه بهعنوان نمونه آزمایش داخل مواد نگهدارنده قرار داشته و کارشناسان آزمایشگاه روی آن آزمایش میکردهاند اما مدتی قبل پس از اتمام کارشان آن را داخل زبالهها به بیرون منتقل کرده بودند اما مشخص نیست چگونه از داخل کیسههای زباله بیرون افتاده است.
بدین ترتیب با مشخص شدن این ماجرا پرونده مختومه شد.