گفت‌و‌گو با جواد ماه‌زاده، نویسنده رمان «وداع در ال‌مارتینو»:

هنر ، جایگاه موعظه نیست




ملیسا معمار

جواد ماه‌زاده، نویسنده رمان‌های «خنده را از من بگیر»، «ریحانه دختر نرگس» (رمان نوجوان) و «لالمونی»، بتازگی رمانی دیگر برای مخاطبان نوجوان نوشته و منتشر کرده است. او در سال 94 موفق شد نشان نقره‌ای لاک‌پشت پرنده را به خاطر رمان «ریحانه دختر نرگس» از آن خود کند. رمان تازه او «وداع در ال مارتینو» که در نشر محراب قلم منتشر شده است، داستانی پرماجرا و حادثه‌ دارد و می‌توان آن را نخستین رمان گانگستری ایرانی برای مخاطبان نوجوان دانست. گفت‌وگویی که می‌خوانید درباره همین کتاب است.

آقای ماه زاده این دومین رمان شما برای نوجوان‌هاست. دو رمان هم در حوزه بزرگسال نوشته‌اید. وجه مشترک همه اینها، محور بودن شخصیت‌های نوجوان است. چرا همه آثارتان را به رده سنی نوجوانان اختصاص نداده‌اید؟
هر سوژه یا قصه‌ای مخاطب خاص خود را دارد. هرکدام از رمان‌هایی که نوشته‌ام، از ابتدا با درنظر گرفتن مخاطبش طرح‌ریزی شده است. برای نوشتن رمان نوجوان، فقط داشتن شخصیت‌های نوجوان کافی نیست و  همه ماجراها و دنیایی که قرار است خلق شود، با روحیات و سطح سنی این مخاطب باید در پیوند باشد. رمان اولم (خنده را از من بگیر) را نوجوان امروز می‌تواند راحت بخواند اما دغدغه‌ها و دنیای ذهنی شخصیت‌هایش را که متعلق به دهه شصت است، چندان درک نمی‌کند. رمان «لالمونی» هم اساساً زبان متفاوتی دارد و حتی شاید خواننده بزرگسال هم آن را تجربه‌ای ناتورالیستی و نامتعارف بداند.
«وداع در ال‌مارتینو» در نگاه نخست به نظر می‌رسد که یک رمان ترجمه‌ای است؛ چطور شد که تصمیم گرفتید سراغ موضوعی کاملاً غربی بروید که مربوط به نازی‌ها و دوران بعد از جنگ جهانی دوم است؟
 ابتدا طرح قصه‌ای جنایی و گانگستری داشتم ولی نمی‌دانستم چگونه با توجه به فضاهای شهری ایران، می‌توانم حوادث آن را در ایران ترسیم کنم. در ایران، با توجه به تاریخ و جامعه‌ای که داشته‌ایم، با شکل دیگری از باند‌های تبهکاری مواجه‌ بوده‌ایم. بافت قصه من کاملاً غربی بود و باید آن را در موقعیتی غیر از ایران تعریف می‌کردم. این‌طور شد که قصه را تغییر ندادم و شروع به مطالعه تاریخی درباره دوره نازی‌ها و اروپای آن زمان کردم تا جزئیات داستانم را کامل کنم. برایم مهم بود که گرایش‌های فکری و سیاسی و تحولات تاریخی آن دوره به نحوی در داستان منعکس شود که نه رمانم تاریخی صرف باشد و نه خالی از اطلاعات تاریخی. سعی کردم جنبه‌های هیجانی و گانگستری داستان را با وقایع دوران پس از جنگ جهانی دوم تلفیق کنم و یک داستان پرحادثه بنویسم.
 نوجوانان تا چه اندازه می‌توانند با جنبه‌های مختلف این رمان، ازجمله بستر تاریخی آن، تعدد شخصیت‌ها، صحنه‌های آمیخته با خشونت و غیره ارتباط  برقرار کنند؟
من قبل از نوشتن رمان برای نوجوانان، آثار زیادی را در این مقطع سنی مطالعه می‌کنم. باید توجه داشت که کتاب خواندن نوجوانان امروز با گذشته خیلی فرق کرده است. در گذشته انتخاب‌های ما بسیار محدود بود و آثار زیادی برای خواندن در دسترس نداشتیم اما امروز قدرت انتخاب نوجوان‌ها برای مطالعه افزایش پیدا کرده است و آنها انواع و اقسام کتاب‌ها را در موضوعات و ژانرهای متفاوت در دسترس دارند. به نظر من نوجوانی که براحتی می‌تواند کتاب‌های وحشتناک و جادوگری را - که گاهی هضم شان برای من هم سخت است - بخواند و بفهمد، چیز عجیبی نیست که این کتاب رئالیستی را براحتی بخواند و درک کند. از طرف دیگر، این رمان تنها دو شخصیت اصلی دارد که مایکل و پدرش هستند؛ بقیه شخصیت‌ها مانند مادر مایکل که حضور ندارد و راجع‌ به او صحبت می‌شود، النا و مادرش که با شخصیت اول داستان در ارتباطند و بقیه، همگی شخصیت های فرعی به حساب می‌آیند و خیلی پررنگ نیستند. در نتیجه پیگیری رمان برای مخاطب چندان سخت و دشوار نیست.
 این رمان دارای فضایی گانگستری و جنایی است، مسیری ملودرام و احساسی را نیز دنبال می‌کند. این موضوع در سایر داستان‌های شما هم دیده می‌شود؛  ماجرای عاشقانه از ابتدا جزئی از رمان بود یا بعد به آن اضافه شد؟
این خط عاطفی جزئی از قصه‌ام بود و از ابتدا این طرح را داشتم که در کنار ماجرای جنایی و تاریخی کتاب، داستانی عاطفی را هم میان شخصیت‌های داستان ایجاد کنم. «وداع در ال مارتینو» دراصل رمانی گانگستری محسوب می‌شود ولی رگه‌های پررنگی از عطوفت، انسانیت و عشق در آن هست که شخصیت‌ها را از حد اعلای قساوت و خشونت، به ابعاد انسانی‌شان نزدیک می‌کند. به هرحال ماجراها در ایران رخ نداده و دست من برای ساختن ماجرایی عاشقانه در رمان بازتر بود. از طرفی هرچه جلوتر می‌رویم، وجه عاطفی داستان، وجه جنایی و خشن داستان را تحت تأثیر قرار می‌دهد و به نوعی فضا را تلطیف می‌کند. مایکل که تا نیمه‌های رمان مجبور است همراه پدرش  و به نوعی حتی شریک و دخیل در برخی جنایت‌ها باشد، بتدریج و با تغییر موضع پدرش، در مسیری دیگر قرار می‌گیرد.
در این رمان هم صحنه‌های جنایی به تصویر کشیده می‌شود،هم گاهی با مطالب طنزآمیز و به نوعی آمیختگی فضای طنز و درام مواجه‌ می‌شویم. آیا این شیوه و شگردی برای تلطیف فضای رمان است؟
اصولاً هیچ‌ کتابی برای بچه‌ها نوشته نمی‌شود که خالی از تعلیق و هیجان باشد. بر این اساس سعی کردم اوج تعلیق و هیجان را در وجه حادثه‌ای داستان ایجاد کنم و صحنه‌ها را طوری طراحی کنم که مخاطب احساس کند درحال تماشای فیلم سینمایی است، اما در جاهایی که جنایتی در کار نیست و مایکل با شخصیت‌های فرعی ارتباط بیشتری برقرار می‌کند، سعی کردم از طریق دیالوگ‌ها یا فضاسازی‌ها، طنز را وارد ماجرا کنم تا رمان از حرکت و جذابیت نیفتد و خواننده  سرخورده و دل‌زده نشود.
 در سال‌های اخیر در جوامع مختلف، شاهد افزایش جنگ و خشونت هستیم، اغلب نویسندگان و شاعران تلاش می‌کنند کودکان و نوجوانان را به صلح و دوستی دعوت کنند و حتی‌المقدور فضای ذهنی آنها را از جنگ و خونریزی و جنایت دور نگه دارند. فکر نمی‌کنید این رمان بیش از حد خشن است؟
هیچ نویسنده خلاق و مستقلی طرفدار خشونت نیست. این رمان درباره فعالیت یک گروه تبهکار طرفدار هیتلر است که می‌خواهند مخالفانشان را از میان بردارند. رمان‌ها و فیلم‌های زیادی در این‌باره نوشته و ساخته شده که جملگی حامی صلح و نافی خشونت بوده‌اند. هر قصه‌ای به فراخور مضمونش پیش می‌رود و اگر می‌گوییم «ترویج خشونت»، یعنی اینکه رمانی خواسته باشد چنین رفتارهای خشن و کشتارهایی را تطهیر و ترویج کند! در «وداع در ال مارتینو» پدر مایکل علیه گروه جنایتکاری که عضو آن است، می‌شورد و تغییر عقیده می‌دهد و از سوی سایر اعضای گروه تحت تعقیب قرار می‌گیرد. درواقع رمان دو نیمه دارد؛ در نیمه اول، پدر در خدمت گروه دون کارلوس است و در نیمه دوم علیه آن.  در پایان داستان، پدر در مقابل عقیده سابقش ایستاده و می‌خواهد جبران مافات کند.
اما درپایان وقتی که مایکل حوادث فاجعه‌بار ماه‌های گذشته‌اش را در ذهن مرور می‌کند؛ مردد است و می‌گوید: «نمی‌توانم با قاطعیت بگویم که هیچ وقت قاتل پدرم را نخواهم کشت و...» یعنی به نوعی این فجایع و جنایت‌ها در ذهن و روحش تأثیر گذاشته و گرایش به خشونت در او دیده می‌شود.
البته جمله‌ها و تحولات قبل و بعدش را هم باید مرور کنیم. مایکل به‌عنوان پسری که همراه پدرش شاهد جنایات مختلفی بوده است، هنگامی که می‌تواند انتقام پدرش را بگیرد، با وجود اینکه اسلحه در دست دارد و قاتل پدرش زیر دستش است، او را نمی‌کشد تا اینکه پلیس می‌آید. در حالی که مایکل چند ماه به همراه پدرش در جریان گانگستربازی‌ها و تبهکاری بوده است اما نمی‌خواهد دیگر با اسلحه زندگی کند. پایان‌بندی داستان به گونه‌ای است که مخاطب را به فکر و تأمل وا می‌دارد که آیا مایکل توانسته  خشمش را فرو بنشاند و در پایان زندگی را انتخاب کند یا اینکه روزی دست به انتقامگیری خواهد زد؟
آیا نگران نیستید که مخاطب به این مرحله از درک نرسد یا تفسیر خاص خودش را داشته باشد؟
وقتی شخصیت تبهکار این کتاب (پدر مایکل) پا روی اشتباهات گذشته‌اش می‌گذارد و تصمیم می‌گیرد به جای تبعیت از مافوقش در به قتل رساندن شخصی دیگر، آن فرد موردنظر را از مهلکه فراری دهد و خود نیز به همراه پسرش متواری شود، چطور ممکن است تفسیری غیرانسانی از داستان داشت؟ فارغ از این رمان، به نظرم باید تکلیفمان را با داستان‌ و ادبیات مشخص کنیم. اسکار وایلد گفته است: «چیزی به اسم رمان اخلاقی یا غیراخلاقی وجود ندارد. رمان‌ها یا خوب نوشته می‌شوند یا بد.» هنر در جایگاه موعظه نیست و ادبیات داستانی قرار است فقط قصه بگوید. من با این دیدگاه افلاطونی که معتقد است برای رسیدن به مدینه فاضله باید هنر و ادبیات را کنترل کرد، مخالفم. این نگاه همان است که می‌گوید موسیقی فقط باید حماسی باشد نه طرب‌انگیز یا ‌غم‌انگیز. باید بپذیریم که خواننده داستان، فردی عاقل است و آنچنان تحت تأثیر قرار نمی‌گیرد که نتواند هیجاناتش را کنترل کند. اگر معتقد به  رسالتی برای ادبیات باشیم، خواه ناخواه باید نظارت و سانسور را نیز بپذیریم تا دولت‌ها آثار هنری را از فیلترهای موردنظرشان بگذرانند و آن گونه که مایلند، به خواننده منتقل کنند.
اما در دنیا خیلی از فیلم‌های خشونت‌آمیز ارزیابی  و رده‌بندی سنی دارند تا بچه‌ها نتوانند هر فیلمی را تماشا کنند.
درباره تأثیر فیلم‌های خشن همواره این مناقشه وجود داشته است، اما در خود کشورهای غربی پژوهش‌هایی انجام شده است که آیا فیلم‌های خشونت‌بار تأثیرات تعیین‌کننده‌ای بر افزایش  خشونت دارند یا خیر؟ در انگلستان تحقیقات مفصلی انجام شده و نتیجه گرفته‌اند که روی‌هم‌رفته هیچ رابطه معناداری بین این دو نیست، زیرا در وقوع هر واقعه خشن، عوامل مختلفی دخیل هستند و نمی‌توان در این مورد، یقه هنر یا ادبیات را گرفت. اصلاً می‌توان تحقیقی میدانی انجام داد که چه تعداد و چند درصد از خشونت های منجر به زندان‌ها یا دارالتأدیب‌ها   تحت تأثیر خواندن کتاب بوده است؟ مطمئن باشید که هیچ قاتلی پای درس ادبیات نبوده است.

 


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/6524/12/416067/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها