دعای پای سفره افطار برای آن فرشته
سحر اسدی
چه قدر زیباست در ماه میهمانی خدا زندگی را به چند انسان که سالهاست با درد و رنج گذران عمر میکنند، هدیه کردن. چه فریبنده است با زبان روزه، عاشقانه به سوی معبود پر کشیدن. این تصویر زیبا را دختر 18 ساله ملایری ترسیم کرد و به آرزویش رسید که اهدای اعضای بدنش به بیماران نیازمند بود.
سمیه علی قلعه باباجانی، دختر پرشور ملایری، در اوج جوانی وقتی با همه وجود روی دیوار اتاقش نوشت «آیندهای خواهم ساخت که گذشتهام با چشمان اشک آلود مقابل آن زانو بزند»، گویی ایمان داشت که این آینده زیبا تقدیر اوست. مقدر بود که چندین بیمارهریک با گرفتن یک عضو از بدن او بار دیگر به زندگی سلام کنند و پای سفره افطار فرشتهای را که به آنها زندگی بخشیده، دعا کنند.
هنوز هم کوچ ناگهانی سمیه برای خانوادهاش باور کردنی نیست. پدر در حالی که خود را برای خاکسپاری دخترش آماده میکرد، با ناباوری از روزهایی گفت که سمیه از آنها خواسته بود در صورت مرگ مغزی اعضای بدن او را به بیماران نیازمند اهدا کنند.
محمد علی قلعه باباجانی با بیان اینکه سمیه دختر چهارم و آخرین فرزندش بود، گفت: از کودکی روحیه بسیار شادی داشت و همیشه از اینکه به دوستان یا اطرافیان کمک کند خوشحال میشد. اگر در خانه نبود همه جا سکوت بود و وقتی به خانه میآمدم با لبخند به استقبال من میآمد. وی ادامه داد: ماه مبارک رمضان سال گذشته وقتی برنامه جشن نفس از تلویزیون پخش میشد سمیه با دیدن خانوادههایی که اعضای بدن عزیزانشان را اهدا کرده بودند از مادرش خواست درصورتی که مرگ مغزی شد اعضای بدن او را نیزبه بیماران نیازمند اهدا کنند. مادرش از شنیدن این حرف گریه کرد و من هم خیلی ناراحت شدم. مادرش گفت ما میخواهیم تو را عروس کنیم و آرزوهای زیادی برایت داریم و نباید از مرگ حرف بزنی. سمیه برای اینکه مادرش بیشتر از این ناراحت نشود ادامه نداد ولی من میدانستم این خواسته قلبی او است.
این پدر درباره روزی که دخترش پر کشید گفت: سمیه برای کنکور آماده میشد و در مقطع پیش دانشگاهی درس میخواند. بسیار دختر با ایمانی بود و به نماز و روزه اعتقاد زیادی داشت. با شروع ماه مبارک رمضان شبها همراه مادرش سفره سحری را آماده میکرد و بلافاصله بعد از آن سراغ درس خواندن میرفت. مدتها بود که برای یکی از امتحانات نهاییاش استرس زیادی داشت. آن روز وقتی به اتاقش رفت به خواهرش گفته بود استرس زیادی دارد. در یک لحظه با شنیدن فریاد دخترم به اتاق رفتیم. سمیه بیهوش روی زمین افتاده بود. به سختی نفس میکشید. بلافاصله با اورژانس ملایر تماس گرفتیم اما متأسفانه آنها بعد از 40 دقیقه بر بالین او آماده شدند و با اعلام اینکه دخترم دچار ایست تنفسی شده است او را به بیمارستان غرضی منتقل کردند. دخترم در بخش مراقبتهای ویژه بستری و با شوک دوباره احیا شد اما پزشک معالج گفت بهدلیل نرسیدن اکسیژن به مغز مرگ مغزی شده است. شنیدن این جمله برای ما بسیار سنگین بود. 12 روز در بیمارستان بستری بود تا اینکه پزشکان پیشنهاد اهدای اعضای بدن او را مطرح کردند. در آن لحظه یاد حرف های دخترم در ماه مبارک رمضان سال گذشته افتادم. آرزو داشت که اعضای بدنش اهدا شود تا چند بیمار نیازمند به زندگی بازگردند. ما هم تصمیم گرفتیم آخرین خواسته و آرزوی او را برآورده کنیم. پس از امضای برگه رضایتنامه او را به بیمارستان سینای تهران منتقل کردند و 10 عضو حیاتی او به بیماران نیازمند اهدا شد.
مریم علی قلعه باباجانی خواهر سمیه نیز از آرزوی مادرش برای شنیدن دوباره صدای قلب سمیه گفت و ادامه داد: سمیه خواهر کوچک ما بود و هنوز هم کسی باور نمیکند که صدای خندههای او برای همیشه خاموش شده است. میخواست در رشته پرستاری ادامه تحصیل بدهد و هر بار همراه مادرم به بیمارستان میرفت با دیدن پرستارها از آنها میخواست دعا کنند تا او هم یک روز پرستار شود. عاشق پرستاری بود و میخواست لباس سفید مقدس پرستاری را به تن کند. سمیه سابقه بیماری یا تشنج نداشت و آن روز وقتی دچار تهوع شد بخشی از مایع معده وارد نای شده و مانع تنفس او شد. متأسفانه به دلیل دیر رسیدن اورژانس اکسیژن به مغز او نرسید و دچار مرگ مغزی شد. او در ماه مبارک رمضان با ایثار اعضای بدنش به دیدار معبود رفت. تنها چیزی که میتواند دل مادرم را آرام کند شنیدن دوباره صدای قلب سمیه است. دوست داریم بدانیم قلب او در سینه چه کسی میتپد و اعضای بدنش لبخند را بر چهره درد کشیده چه کسانی نشانده است.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.