نویسنده در جستوجوی موضوع
روبرت صافاریان
منتقد، نویسنده و مترجم
از چند روز پیش دارم فکر میکنم برای ستون این هفته «نقد فرهنگ» درباره چه بنویسم که در این اوضاع شیوع ویروس کرونا پرت و بیمناسبت نباشد. یادداشتی درباره فرهنگ وقتشناسی را چند روزی است نوشته و آماده دارم؛ در این باره که چرا عادت وقتشناسی که بخش مهمی از فرهنگ زندگی شهری است در جامعه ما جا نمیافتد. مطلب را تقریباً نوشتهام که خبر شیوع ویروس کرونا منتشر میشود. اولین جاهایی که بسته میشوند مکانهای فرهنگی هستند: سینماها، تئاترها، انواع نشستهای ادبی؛ بهعنوان «اجتماعات غیرضروری». کمی برخورنده است. آدم تمام عمرش صرف «کارهای غیرضروری» شده است. اما واقعیتی است. همه مراکز فرهنگی تعطیل شدهاند و به جایی هم برنخورده است. حالا تصورش را بکنید اگر مثلاً نانواییها بسته میشدند چه میشد؟ فکر میکنم میشود راجع به همین نوشت. اما به گمانم صلاح نباشد. کمی روحیهخرابکن است، دست کم برای فرهنگیجماعت.
خبررسانی و شایعهپراکنی درباره اندازههای شیوع کرونا و بحث در شفافیت اطلاعرسانی، مقایسه آمار و ارقام با کشورهای دیگر، بیاعتمادی، شکوشبهه، سیاهنمایی، بزرگنمایی، بیاهمیت جلوه دادن، بشدت ادامه دارد. برای بیشتر ما، دست کم تا امروز، ویروس کرونا چیزی است در دنیای مجازی. فکر میکنم اگر تکنولوژی رسانههای همگانی و شبکههای مجازی نبود، ماجرا چه شکلی پیدا میکرد؟ اگر رفتوآمد بین شهرهای دور این اندازه عادی نشده بود. تصورش هم دشوار است. یا با ابعاد گسترده کشتار و نابودی جمعی روبهرو میشدیم یا شاید هم آمدن و شدن بیماری واگیرداری در یک منطقه محدود جهان با تلفات انسانی نه چندان گسترده و تمام شدن ماجرا بدون اینکه اکثریت مردم جهان اصلاً خبردار شوند. موضوع فراگیری کروناست یا فراگیری شبکههای خبررسانی از همه نوع؟ میتوان راجع به زندگی در شرایطی نوشت که رویدادها بیشتر در فضای مجازی رخ میدهند تا در واقعیت. اما درشرایطی که همه نگران سلامت خود و عزیزان شان هستند این هم موضوع چندان مناسبی نیست.
خبری میخوانم درباره مردی 88 ساله بهخاطر ابتلا به ویروس کرونا در ایتالیا. تا کمتر از یک سده پیش آدمها به ندرت 88 سال زندگی میکردند و مرگ آدمی در این سنوسال کمتر نظر کسی را به خودش جلب میکرد. تلقی ما از اندازه طبیعی عمر یک آدم بسیار تغییر کرده. برای مرگ آدمهایی که 90-80 سال زندگی کردهاند چنان سخن میگوییم که انگار جوانمرگ شدهاند. میتوان درباره این موضوع نوشت؟ نه. این هم ممکن است قدری توهینآمیز تلقی شود نسبت به سالمندان. (و حواست باشد خودت هم در همین گروه سنی هستی!)
اصلاً کرونا و مرگومیر را رها کنیم. میشود راجع به ماجرای همین کتاب «هیچ دوستی به جز کوهستان» نوشت. بهروز بوچانی ایرانی کردتباری که به هر دلیلی ایران را گذاشته رفته با آرزوی زندگی بهتر و بعد در استرالیا گرفتار شد و مدتی را در زندان گذرانده و در آنجا روی موبایلش به فارسی رمانی نوشته و بعد این رمان را تکه تکه با موبایل برای دوستش امید توفیقیان فرستاده و دوستش آن را به انگلیسی ترجمه و در استرالیا منتشر کرده و بعد کتاب کلی جایزه برده و بهروز بوچانی مشهور شده. نشر چشمه حق ترجمه و انتشار کتاب به فارسی را از بوچانی گرفته و بوچانی برای اینکه انتشار کتابش در ایران ممکن باشد تغییراتی در آن داده و حالا عدهای میگویند چرا این کار را کرده؟ چه حقی داشته کتاب خودش را سانسور کند؟ عدهای میگویند تقصیر بوچانی است و عده دیگری میگویند تقصیر نشر است. تازه هیچ یک از این دو گروه کتاب را نخواندهاند. میشود نوشت: کتاب که به انگلیسی منتشر شده، حالا نویسنده چه گناهی کرده که دوست داشته در وطنش به فارسی هم منتشر شود، حتی به بهای حذف قسمتهایی از آن؟ اما نوشتن این هم دردسرهای خودش را دارد. حمایت از خودسانسوری و چه و چه. خب پس چه بکنیم؟
شاید بگویید خُب اصلاً چرا میخواهی در روزنامه بنویسی؟ برو تو فضای مجازی و هرچه میخواهد دل تنگت بنویس! خیال کردید! از این خبرها نیست. خیلی از این حرفها را در فضای مجازی هم نمیشود زد. دمار از روزگارت در میآورند. فشار روانی و تخریب شخصیت را دست کم نگیرید. نمونههایش فراوانند. آنجا یک چیزهایی راحت میتوان نوشت، اما نوشتن یک چیزهای دیگری تابوست. مگر اینکه اعصاب پولادین داشته باشی و وقت و انگیزه زیاد که فعلاً نداریم.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه