داسی بر گردن ما



کامبیز نوروزی
 حقوقدان
رومینا اشرفی، نامی که تا چند روز پیش تیتر یک و دوی تمام رسانه‌ها و پیام رسان ها بود. دخترک 14 ساله‌ای که در پی یک رابطه عاطفی و شایدهم عاشقانه ، به‌ دست پدر و به ضربت داس بر گردن، جان سپرد. دوهفته‌ای بیشتر نگذشته است. خبر او رو به فراموشی است؛ مانند اخبار حداقل 12 کودک دیگر که در سه سال گذشته، به انگیزه‌های مختلف به قتل رسیدند و بعد از هیاهوها به فراموشی رفتند. گویی‌ که خبرها و تحلیل‌ها و حساسیت‌های مرتبط با آنها، همراه با خودشان در خاک دفن می‌شوند. ماجرای رومینا هم همین است. شور و حرارت‌های فراوان و سپس هیچ. می‌مانیم تا خبر قتل بعدی و داد وهوارهای چند روز بعدی و.... «... و دیگر هیچ» بعدی. وقایع مجرمانه، به تنهایی بر بستری از سلسله وقایع مختلف و با انگیزه‌های خاص خود رخ می‌دهد. هر قتل، به تنهایی قابل تحلیل جرم شناسانه و روان شناسانه و جامعه شناسانه است. شخصیت مقتول، شخصیت قاتل، انگیزه قتل، شیوه ارتکاب قتل، مواجهه قاتل با قتل، موقعیت طبقاتی و فرهنگی قاتل و مقتول و دیگر بازیگران و چیزهای دیگری از این دست. مجموعه این اطلاعات و تحلیل‌ها در مورد یک قتل، می‌شود یک تک نگاری در مورد یک پرونده.اما فراتر از این، آنچه بیشتر و مهمتر است و برای نفع عمومی ضروری‌تر است، نسبت مناسبات و روابط اجتماعی با پدیده بزهکارانه است.اگر واقعه‌ای مانند قتل رومینا، کمیاب و استثنایی بود، می‌توانستیم آن را فقط در حد خودش ببینیم و بحث خود را محدود به آن کنیم. اما تعداد قتل کودکان (حداقل 12 مورد در 3 سال اخیر که گزارش آنها در رسانه ها منتشر شده است) حکایت از آن دارد که قتل رومینا فقط یک استثنا نیست. خشونت علیه کودکان، تاحد قتل آنها را می‌توان در حال حاضر به‌عنوان یک پدیده بزهکارانه خاص در ایران تلقی کرد.با چنین رویکردی باید به این پرسش پاسخ دهیم که چه عواملی موجب بروز چنین پدیده بزهکارانه‌ای شده است؟
از دورانی که جرم را صرفاً یک رفتار انسانی محض می‌دانستند که فرد بر اثر یک انتخاب منحصراً شخصی و شریرانه و شیطانی اقدام به قتل می‌کند بیش از یک قرن گذشته است. به یک بیان خیلی ساده هر جرم، از جمله قتل، محصول یک رابطه متقابل بین فرد و جامعه است. جامعه بستر می‌سازد که در آن رفتار مجرمانه به یکی از انتخاب های افراد بدل می‌شود. گاهی هم این انتخاب به نوعی به امر ناگزیر بدل می‌شود. افراد به‌طور بالقوه بیشتر در معرض خطر ارتکاب جرم واقع می‌شوند. در یک مثال خیلی ساده، وقتی بحران اقتصادی بالا می‌گیرد، افراد بیشتری مرتکب جرایم مالی مانند سرقت و خیانت در امانت و صدور چک بلامحل می‌شوند.جرم قتل هم، البته با ساختار روانی پیچیده تر، مشمول همین قاعده است. روابط اجتماعی، چندگانگی‌های اخلاقی، بحران‌های اقتصادی، تعارض‌های فرهنگی، نقصان در حاکمیت قانون و.... از عواملی هستند که می‌توانند بر تولید گرایش رفتار خشونت بار و قتل در افراد اثر بگذارند. می‌دانم که این سخن کلی است، باید در مورد هر جرمی مستقلاً و مفصلاً بحث کرد.فراوانی بزه قتل کودکان ما را در معرض این پرسش قرار می‌دهد که با خود و جامعه خود چه کرده‌ایم که در آن قتل کودکان، عمدتاً به دست یکی از والدین، به این اندازه رسیده است. سخن گفتن از اینکه باید به مردم آموزش بدهیم و آنها را آگاه کنیم، اگرچه غلط نیست ولی نوعی فرار از مسئولیت است. سخن اصلی این است که مجموعه شرایط اجتماعی دارای چه خصوصیاتی است که بستری جرم زا برای چنین بزهی آفریده است؟علاوه بر نظام برنامه‌ریزی و اجرایی و قضایی کشور که باید به این پرسش پاسخ دهند همه ما اعم از آسیب شناس و جرم شناس و جامعه شناس و روان شناس و روزنامه نگار باید همت به کشف پاسخ کنیم. با دفن هر قربانی، موضوع را دفن نکنیم و از یاد نبریم. داسی که بر گردن رومینا نشست اکنون جایی در دادسرا به‌عنوان یکی از مدارک پرونده و آلت قتل نگهداری می‌شود. آن داس روزی از بین خواهد رفت، اما داسی پنهان و بزرگتر بر گردن همه ماست. برای این داس و نابودی اش فکری کنیم.

 

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7371/15/545732/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها