انسان به روایت سروش صحت
جهان و کار جهان
ارمغان بهداروند
شاعر
این روزها که «مرگ» همنفستر از همیشه به چشم میآید، زندگی با همه دشواریهایش دوستداشتنیتر شده است. رنجها را تاب میآوریم و دیگران را به تابآوری تعارف میکنیم. این روزها بیشتر از همیشه با «نترسیم از مرگ...» سپهری نفس تازه میکنیم. بیشتر از همیشه «طعم گیلاس» کیارستمی را زیر زبان داریم، بیشتر از همیشه شبیه «ماهی سیاه کوچولو» صمد شدهایم، بیشتر از همیشه از «خیام» مست میشویم و بیشتر از همیشه در «کاشفان فروتن شوکران» بال بال میزنیم. دو کلمه زندگی و مرگ، این روزها بیشتر از همیشه شنیده میشوند. معنای خیلی از حرفها مثل «سخت نگیر»، مثل «مگه قراره چند دفعه به دنیا بیاییم»، مثل «بیا تا قدر یکدیگر بدانیم»، مثل «دنیا دو روزه»، مثل «عمر، مثل باد گذشت» و بالاخره «یادش بخیر...» خیلی روشنتر شده است. بیشتر از همیشه «نگران» حال و روز یکدیگریم، بیشتر از همیشه برای هم سلامتی آرزو میکنیم و غلیظ تر به هم میگوییم: «مراقب خودت باش». انسان امروز نه از «ترس مرگ» که به «شوق زندگی» است اگر، شیشهایتر شده است و چیزی برای پنهان کردن ندارد. انسان گریخته از جزایر تنهایی چه آرزویی جز این میتواند داشته باشد که در خوشحالی دیگران شریک باشد و دیگران را در خوشحالیاش شریک کند.
«جهان با من برقص» اثر بهنگامی است که میخواهد همجهانی آدمها را با همه تفاوتهایشان روایت کند. سروش صحت با خلق آدمهایی که هر کدام از رنجی پیدا یا پنهان در عذابند، در تلاش است تا تنهایی و خلوت انسان معاصر را به نمایش بگذارد. هر کدام از آن آدمها میتوانند همزادی برای ما باشند. برای ما که میتوانیم دیگران را بیحساب سود و زیان دوست داشته باشیم. برای ما که در شکستخوردنها جز به خودویرانگری نمیاندیشیم، برای ما که برای فرداهای دیگران، خودخواهانه، انتخاب میکنیم و برای ما که با همه علائم حی و حاضر زندگی، غایبیم! همه آنات این فیلم به زندگی متمایل است و اقرار آگاهانهای است که خیاموار هشدار میدهد که «دریاب دمی که زندگانی این است». همین فلسفه غنیمتشُمری وقت است که مرد نومید قصه - جهان- حتی خودش را جلوی خودروی بیرانندهای میاندازد تا با توقفش، انسانی را نجات دهد.
«جهان با من برقص» اعتراض به آدمهایی است که نه با خودشان مواجه شدهاند و نه جهان دیگران را تجربه کردهاند و با سیاه و سفید دیدن فرصت زندگی، در ایستگاه مرگ متوقف شدهاند. سروش صحت با افشای بیماری سرطان و مرگ محتوم جهان، آدمهای قصهاش را لابه لای مشاجرات، موقعیتهای عاطفی، نوستالژیها و مواجهات ناگهانی معرفی میکند. آدمهایی که واقعیاند، آدمهایی که آمدهاند تا در جشن تولد جهان، تولد دوباره خویش را جشن بگیرند و بگویند: «جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچ است...»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه