خودکشی علی اکبر داور بنیانگذار دادگستری مدرن
لیلا ابراهیمیان/ «عزیزم افسوس که در زندگانی با من خوش و راحت نبودی. پرویز و همایون را ببوس و مرا ببخش. دستت را میبوسم. اکبر.» تاریخ نامه بیستم بهمنماه 1315 است؛ قبل از اینکه بخواهد مخلوط تریاک با الکل را سر بکشد، دو نامه مینویسد؛ یکی به شاه و دیگری به همسرش؛ برخی میگویند نامهای هم به مادر نوشت. در نامه به شاه از او میخواهد به همسر و فرزندانش کمک کند تا در تنگنای مالی نباشند. شاه همچنین کرد؛ آنها پی تحصیل رفتند ولی هر دو پسر از سیاست رویگردان شدند. خود موقع مرگ پانزده تومان در جیب پالتوش بود و یادداشتی از سروده کلیمکاشانی در کنار تختش:
«افسانه حیات دو روزی نبود بیش/ آن هم کلیم با تو بگویم چه سان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن/روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت»
دلیل مرگ خودخواسته ولی رازآلود علیاکبر داور را اختلافنظر با رضاشاه میدانند که خود در بهقدرت رسیدنش تلاش بسیاری کرده بود؛ برخی روزنامهها علت مرگش را سکته قلبی خواندند و برخی دیگر از خودکشی نوشتند و عدهای مرگش را در ارتباط با قرارداد نفت با امریکایی دانستند که شوروی مخالفش بود. او مسیر سیاست را از همراهی با سیدضیاالدین تا همراهی با سردارسپه پیموده بود؛ وزیر و بنیانگذار دادگستری مدرن در ایران، وزیر مالیه در کابینه محمدعلی فروغی (۱۳۱۵-۱۳۱۲)، وزیر معارف (فرهنگ) و وزیر عدلیه (دادگستری) خودکشی کرده بود؛ در کارنامه کاری او چنین آمده: ایجاد نظام قضایی در کشور، تأسیس «اداره ثبتاحوال»، تدوین «قانون ثبتاسناد»، «قانون ثبت املاک»، «قانون ازدواج و طلاق» و تأسیس بیمه ایران از مهمترین دستاوردهای اوست. وی در عین اینکه بنیانگذار عدلیه شبیه به دادگستریهای اروپایی بود، در تربیت نسلی تکنوکرات، کوشا و مطیع هم پر کار بود؛ چندیننفر از همین شاگردان در دوره بعدی به قدرت رسیدند. حالا او مرده بود و بعد از مرگش ضلع سوم مثلث قدرت فروریخت؛ عبدالحسین تیمورتاش کشتهشده بود، نصرتالدوله سقوط کرده و داور خود پیشدستی کرد تا به سرنوشت آنها گرفتار نشود. از روزهای اول رضاشاه فقط داور مانده بود و ترس از میرغضب. او در کوهی از مشکلات گرفتار بود؛ در این شرایط باید مواظب اداره شهربانی هم میبود؛ در شهر شبنامهای توزیع شده بود در انتقاد از وضعیت کشور و در آن تنها امید نجات را داور میدانستند. فردای آن روز خبر رسید که نخستوزیر (جم)، داور و امیرخسروی، رئیس بانک ملی احضار شدهاند؛ رضاشاه فحشهای رکیک میداد؛ جم سر فرود آورده بود و امیرخسروی در توضیح معاملات پنبه ایران و شوروی از کلمه «سورمناژ» استفاده کرد؛ داور هم بهجای کلمه «مشکلات» گفت: «دیفیکولته»؛ ناگهان نعره دیکتاتور به هوا رفت و در پایان با «برید گمشید مادر...ها» بدرقه راهشان بود. نقل شده است در وزارتخانه داور پشتهم سیگار میکشید و قدم میزد؛ کسی را به حضور نپذیرفت. تمام احکام انتصابها، ترفیعها، پاداش و اضافهحقوق کارمندان را امضا کرد. ساعت پنج بعد از ظهر به جلسهای در وزارت خارجه رفت؛ در آن جلسه درباره کمپانی نفتی امریکا و پیشنهاد شرکت نفت فرانسه برای استخراج در قم مذاکره کردند. تا ساعت یازده شب جلسهاش طول کشید؛ موقع خداحافظی جم از او دلجویی کرد؛ به خانه که رسید همسر و فرزندانش خواب بودند. میخواست پرونده پنجاهساله زندگی اش را ببندد. فردا صبح مقامات کشوری، وزیران و سفرا اشکریزان به منزلش رفتند؛ اما تشییعجنازه رسمی برگزار نشد و کسی جرأت نکرد علت غضب شاه بر این مرده را بپرسد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه