آنکه قصه میگوید,آنکه قصه میشنود
نلی محجوب
فعال حوزه ادبیات کودک و نوجوان
همه ما در کودکی قصه شنیدهایم، قصهگویی را از زبان بزرگترها تجربه کردهایم و گوش کردن و سکوت هنگام شنیدن قصهها. قصهها گاه برای سرگرم کردنمان بود و گاه برای خواباندن و ساکت نگه داشته شدن. اما اینکه قصهگوی ما شهامت پرسشگری را به کودک آموخته باشد، یا صبر شنیدن پرسش بعد از قصه را داشته باشد و اجازه تفکر، تخیل و بازآفرینی را به شنونده داده باشد چطور؟ بسیاری از مواقع روابط قصه گو و شنونده قصه، یکطرفه است. از ساختار سنتی قصهگویی شاید نتوانیم انتظاری بیش از این داشته باشیم که مثل همیشه یک نفر بگوید و یک یا چند نفر هم بشنوند و تمام. بدون گفتوگویی در پی آن. اما اینکه ذهن کودک با آن قصهها و شخصیتها به کجا میرود؟ الگوبرداری او چگونه است یا چه تأثیری در تصمیم گیریهای او خواهد داشت، در قصه گویی سنتی مورد توجه نیست. در حالی که طبق پژوهشهای دیوید مک کللند (نظریه پرداز و روانشناس) میان داستانهایی که بچهها میخوانند یا میشنوند و انگیزههای زندگی رابطهای معنادار وجود دارد. کودکی که در یک محیط آسیبزا زندگی میکند، قادر به درک فشاری که بر او وارد میشود نیست. تصمیمهایی میگیرد و مجبور است تا به ترکیب کردن تصمیم خود با الگویی شناخته شده بپردازد. این الگو معمولاً مبتنی بر شخصیتی است که کودک در افسانهها، اسطورهها، فیلم سینمایی یا احتمالاً زندگی واقعی دیده است –که بسیار در دو مورد آخر شنیدهایم- اینجاست که نقش گفتوگو و قصهگوی خلاق جایگاهش را بیش از پیش نشان میدهد. جک زایپس، جامعه شناس و استاد دانشگاه مینه سوتا، معتقد است کار قصهگو درمانگری و شفای آلام درونی فرد نیست، کار قصهگو این است که به بچه شجاعتی بدهد از جنس شجاعت همان بچه که انگشتش را رو به پادشاه گرفت و در جمع اعلام کرد او برهنه است. زایپش معتقد است افسانهها تحت تأثیر عوامل مختلف از جمله قدرت بازنویسی میشوند. بنابراین شناخت این تغییرات و علل آن میتواند به بچهها کمک کند. او در کنار تدریس دانشگاهی در مدارس و در میان دانشآموزان حاضر شد و از بچهها خواست بازنویسیهای مختلف یک افسانه را گردآوری کنند. بعد در مورد تغییرات بازنویسی با توجه به زمان و ویژگیهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی زمان بازنویسی بحث کردند. او با کمک بچهها کلیشهها و تبعیضها را پیدا میکرد و دربارهاش حرف میزدند. قصه گویی خلاق چنان که پیداست فرصت و بستر کشف، گفتوگو، تفکر و جستوجوگری را برای مخاطب فراهم میکند. اگر قصهگویی خلاق کنارمان باشد یا اینکه یاد بگیریم قصه گویی یکطرفه نیست این امید وجود دارد که تفکر و پرسشگری را برای مخاطب فراهم کنیم. فرصت بدهیم تا بچهها بپرسند و یاد بگیریم گوش شنوا داشته باشیم و فرصت گفتوگو را فراهم کنیم. آن وقت میتوان امید داشت بچهها به پرسشگران و شنوندگانی تبدیل شوند که قدرت گفتوگو و تبادل نظر را فرا میگیرند و از انفعال خارج میشوند. اگر میخواهید بیشتر با تأثیر قصهگویی خلاق آشنا شوید، «هنر قصه گویی خلاق» اثر جک زایپس با ترجمه مینو پرنیانی را بخوانید. خواندن این کتاب به قصهگویان، مربیان، اصلاحگران، والدین و... توصیه میشود. زایپس چگونگی قصه گویی، با در نظر گرفتن معیارهای اجتماعی، نگرشهای اخلاقی و از همه مهمتر احترام نهادن به حقوق کودکان را مطرح میکند. شاید خیلی از ما اگر قصه گویی خلاق کنارمان بود، روزگار بهتری داشتیم و شیوه تفکر و گفتوگوی مؤثر را آموخته بودیم.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه