رقص با کرونا در تالار آینه
مترجمان: دامون افضلی - نیما فاتح
نامهای از ایتالیا: این پاندمی نشانمان میدهد واقعاً چه هستیم، واکنش [جهانیان] در برابر کروناویروس که زمانی همچون رقصی پابهپای[ویروس] بود حالا به آشوبی از تکانههای پراکنده بدل شده است
فرانچسکا مِلاندری
4 جولای 2020
اشاره: در ماه مارس، رماننویس تحسینشده ایتالیایی فرانچسکا مِلاندری نامهای با عنوان «از آینده شما»به دوستان اروپایی نوشت: او در این نامه شرحی از تجارب ناشی از منعترددها و تعطیلیهای [برقرارشده در ایتالیا] به دست داد. حالا که محدودیتها دارد برچیده میشود او نامه دیگری نوشته است.
از ایتالیا برایتان مینویسم؛ این بدان معناست که از اکنونِ شتابگرفته این پاندمی مینویسم. آنچه در آغاز همچون رقصی پابهپای[ویروس] در میان نمودارهای ستونی و پیدرپی مربوط به اپیدمیشناسی بیماری شروع شد حالا به جستوخیزهای پراکنده بدل شده است. حرکتها و لرزههای این رقص، بسته به کشور، اقتدارگرایانه، منظم و مؤثر، خطاپذیر و انسانی، توأم با بیکفایتی و انکار، سودجویانه یا حتی مبتنی بر نوعی نسلکشی بوده است. با این حال، تالار رقص کووید19 برای همگان یکی است. دیوارهای آیینهپوش تالار خود بر آینهها نقش میبندد. این دیوارها خودِ واقعیمان را نشانمان میدهند و هیچ راهی برای برگرداندن نگاهمان از آن وجود ندارد.
برچیدن محدودیتهای ترددی مایه هیجان، تشفی خاطر، اضطراب، بیاعتمادی و دلهره میشود. برخی افراد نگران این خواهند بود که برچیدن محدودیتها، با منحنیای که خیلی تا صاف شدن فاصله دارد، اقدامی بسیار زودهنگام است. آنها اگر بتوانند از جایشان تکان نمیخورند، منتظر میمانند و اوضاع را نظاره میکنند. دیگران حکم کردهاند «پاندمی تمام شده است»؛ آنها دیگر به محدودیتهای اِعمال شده بر کارها و حالوهوایشان تن در نخواهند داد. این، چشماندازی از ویرانههاست: خانودههای داغدار، فقر فزاینده، بحران سلامت روان و ویروسی که همچنان پرسه میزند؛ این چشمانداز اما برای آنهایی که زندگیشان مستقیماً دستخوش این بیماری نشده هنوز پیدا نیست [اما شوربختانه] این وضع بزودی تغییر خواهد کرد. برای کسانی که بهدلیل شرایط قبلی سلامتشان در معرض خطرند خبری از برچیدن محدودیتها نخواهد بود. آنها بهتر از هر کسی میفهمند که خیلی راه تا پایان این پاندمی مانده است. آیا آنها زنده میمانند تا پایان پاندمی را به چشم ببینند؟
برخی کارکنان مراقبتهای درمانی سرانجام موفق به دیدار بچهها میشوند، درحالیکه چهرههایشان [به دلیل شیفتهای طولانی و غیبت از خانه] کمکم از خاطر عزیزانشان محو میشود. برخی دیگر هم باید در قرنطینه بمانند تا همچنان جان غریبهها در امان باشد. هر دو دسته کلمه «قهرمان» را که ورد زبان مقامات سیاسی شده است همچون اهانتی شخصی تلقی میکنند؛ مقاماتی که سیاستهاشان از دستمزد آنها کاست و شیفتهای کاریشان را بیخود و بیجهت طاقتفرسا کرد.
معلمان خوشحال خواهند بود که دیگر کسی آنها را قهرمان نخواهد خواند، هرچند آنها بودند که چراغ آموزش عمومی را به وسیله سامانههای آنلاین روشن نگه داشتند. آنها هم اگر حقوق [ناچیزشان توسط مقامات] زیاد شود قدردان خواهند شد.
دستاوردهای زنان در برابری جنسیتی که دیری برای آن مبارزه شده بود و ماحصل مبارزات چندین نسل بودند، به محض اینکه زنان شاغل خود را بدون مهدکودکها و پرستارهای خانگی یافتند، یک شبه بر باد رفت.
بسیاری به سبب احترام به درد و رنج دیگران احتمالاً از تصدیق این واقعیت که از قرنطینه متمتع شدهاند و بهرهها بُردهاند اکراه خواهند داشت: از کندی و آرامشش، از رهاییاش از نمایشها و تظاهرهای اجتماعی، از کنارگذاشتن قیدوبندها و از امکان غیرمولد بودن.
خانوادهها و زوجهایی که همچون ملوانانی از طوفان قسر دررفته از خرده مرافعهها و مشاجرهها پرهیز کردند، آنهایی که بهخوبی مراقب یکدیگر بودند، چه بسا تمام آن اوقات برنامهریزینشده را همچون تحفهای قیمتی عزیز بدارند. برای کسانی دیگر، در عوض، با یکدیگر در قرنطینه ماندن عین سرکردن در دوزخ بود ولی چه میشود کرد: حالا، با پولی حتی کمتر، کجا میتوانند بروند؟
جوانان برای بیرون پریدن از قرنطینه، برای سرانجام برخوردار شدن از اوقاتی خوب و خوش، شتاب خواهند کرد و یادشان میرود ماسکهایشان را بزنند. نسلهای قدیمیتر خواهند گفت: «آنها مسئولیتپذیر نیستند، فقط به فکر خودشان هستند، قصد جانمان کردهاند!» جوانان هم در جواب خواهند گفت: «اجازه دهید عملکردتان در زمینه تغییرات آبوهوایی را به شما یادآوری کنیم.»
جمعی شدن واقعه به بیاهمیتشدن فردانیت میانجامد. این واقعیت را افراد طبیعتاً همدل و آن زنانی که از بچگی یاد گرفتهاند نیازهای دیگران را مقدم بر نیازهای خود بدانند، بیهیچ تردیدی، با آغوش باز میپذیرند. این واقعیت، در عوض، بهطرز شرمآوری تأییدی خواهد بود بر اعتماد بهنفس اندک و پنهان خودشیفتهها که آنها را به مزاحمان حتی تصنعیتری بدل میکند.
همه موارد پیشگفته درباره برخی رهبران جهان نیز صدق میکند. بعضیهاشان، مخصوصاً بیکفایتهایشان، گاه تقدیر خود را لعن و نفرین میکنند: چرا مسئولیت این مخمصه دشوار به دوش اسلافشان نیفتاد؟
آینههای تالار رقص کووید19 عظمت و وسعت رنج جهانیان را به صورتمان پرت میکنند: قبایل نابود شده جنگلهای بارانی آمازون، باربر هندی بیکاری که صدها مایل راه دهکده اجدادیاش را پیاده گز میکند، بیخانمانی که تا نصب شدن میخهای فلزی بر کف ورودی ساختمانهای دولتی شب را در آنجا روز میکند؛ کووید19کمک کرد تا بفهمیم همگی به یکدیگر گره خوردهایم.
این [پاندمی] باعث میشود نابرابری عظیم و تکاندهنده جهان برای بسیاری ازما هرچه بیشتر تحملناپذیر شود و موجب خواهد شد فاجعه محیطزیستی را همچون مسألهای ببینیم که باید به هر قیمتی شده حلوفصلش کنیم، درست مثل منجلاب تاریخ متعفن از نژادپرستی.
ولی نه برای همهمان. «ما تقلا میکنیم قبضها و صورتحسابهایمان را پرداخت کنیم، چه بسا بزودی بیکار شویم و همسرمان همین حالا برای طلاق اقدام کرده باشد. حالا، مهمتر از همه اینها، آیا مقدّر است احساس گناهکاری و توبه کنیم؟» تلخکامی نامنصفانه نهفته در «آدم ممتاز بودن»، برخیمان را به تنفر از کسانی خواهد کشاند که صرف وجودشان به ما یادآوری میکند که بله ما در این بازی دست بهتری داشتیم. حتی اگر این بختیاری صرفاً در قیاس با آنها امتیازی محسوب شود [و نه در قیاس با بالادستهامان]. به کسی رأی خواهیم داد که به ما وعده میدهد [در صورت پیروزی او] امکان داشته باشیم خود را جدا و برتر احساس کنیم و نسبت به درد و رنج آنها به هیچوجه مسئولیتی نداشته باشیم.
شاید در آینده روزی به پشت سرمان، به محدودیتهای قرنطینه نگاه کنیم(صرفنظر از تروماتیک یا تسکیندهنده یا غریب بودنشان) و دریابیم آنطور که ما تجربهشان کردیم به هیچوجه شباهتی به آن تجربه استثناییای که گمان میکردیم نداشتند، بلکه ماجرا بیشترشبیه تمرین ماقبل تمرین نهایی بود درست قبل از درام واقعی.
منبع ترجمه:
https://www.theguardian.com
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه