تنها صداست که میماند
محسن بوالحسنی
خبرنگار
کودکی که روز 21 آذر 1304 در خانه شماره ۱۳۴ خیابان صفیعلیشاه تهران به دنیا آمد تا زمانی که شاملوی شعر ایران شد روزگار آنچنان همواری را سپری نکرد اما او به هر صورت خیلی زود «ا.بامداد» شد و با نبوغی که در دستیافتن به کلمات داشت و از طرفی رفاقت با بزرگانی مثل نیما شاعر بزرگی شد که شاید واقعاً همانطور که خودش میگوید این بزرگی، او را به غولی زیبا تبدیل کرد. از شاملو نوشتن، آنچنان کار تازهای نیست، که بسیار دربارهاش نوشتهاند و کتابها از آنچه شاملو بود نوشتهاند و بیش از تکرار مکررات است. شاملو اما ویژگی دیگری هم داشت: صدایی جذاب، بینظیر و متفاوت. او یکی از آن دست شاعرانی بود که صدایی بینظیر و گیرا داشت و نمیشود بالای آن سنگ سیاهی که گوشهای از امامزاده طاهر کرج جا خوش کرده بایستی و حسرت آن حنجره خاص با آن طنین زندهاش را نخوری که حالا سالهاست زیر تلی از خاک مدفون شده است. شاملو در طول دوران زندگیاش یادگارهای بسیاری برای ما از شعرهایی که با صدای خودش اجرا کرد گذاشت. آثار صوتی که هنوز فروش خوبی دارند و مردم میشنوند و میخوانند و بامداد هر بار با این شنیدنها و خواندنها دوباره زنده میشود. او نه فقط شعرهای خودش در مجموعههایی مثل «کاشفان فروتن شوکران» (به آهنگسازی فریدون شهبازیان) بلکه از دیگر شاعران ایرانی و غیرایرانی از جمله حافظ، مولوی، خیام، مارگوت بیگل و فدریکو گارسیا لورکا، لنگستن هیوز و... هم آلبومهایی ضبط و منتشر کرد و«شازده کوچولو»یش هم که یکی از بهترین یادگارهای صدایی است که او برای ما به یادگار گذاشته است. صدای شاملو از روزگار جوانی تا واپسین سالهای عمرش، که پشت دستگاه ضبط مینشست روزبهروز پیرتر میشد و روزبهروز گیراتر و جذابتر و شاید او هم مثل فروغ میدانست تنها صداست که میماند و اگر کودکان دیروزی، امروز هنوز دلبسته داستانهایی مثل «مردی که لب نداشت» و «دخترای ننه دریا» هستند، به حتم مدیون صدای مخملی آن شاعر شعرهای بزرگ است که سرانجام ساعت ۹ یکشنبه شب دوم مرداد ۱۳۷۹ در تهران برای همیشه خاموش شد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه