آرتور رمبو و آرتور رمبوی ایران
بهاءالدین مرشدی
داستاننویس
چند روز قبل بود که در یک کتابخانه شخصی، کتابی نظرم را جلب کرد و کتاب را برداشتم و شروع کردم به خواندن. این کتاب، غزلهای شاعری گمنام اهل نیشابور است که مشهور است به شاعر خشتمال نیشابوری یا همان یغمای نیشابوری. سرگرم غزلهای او بودم و از اینکه این شاعر سواد نداشته و این شعرها را گفته و این خیال او از کجا میآید مرا مسحور کرده بود. کتابی که در سال 1384 منتشر شده بود و ضیا ساحلی هم بر آن مقدمه نوشته بود. اصلاً مقدمه برایم اهمیت نداشت. تنها داشتم از شعرها لذت میبردم. مثلاً آنجایی که یغما میگوید: «سرم در وسعت دنیای پهناور نمیگنجد / دل سرگشتهام در قالب پیکر نمیگنجد...» و جاهای دیگر و شگفتیهای دیگری که این شاعرداشته. وقتی سرتا ته کتاب را خواندم سری هم به مقدمه زدم. دیدم ماجرای این کتاب ماجرایی جالب است. یکبار آقای ساحلی میهمان یغما میشود و یغما هم شعرهایش را به ساحلی میسپارد تا او بخواند و نظر بدهد. ساحلی به تهران میآید و این شعرها را گم میکند و این میشود که 20 سال از این دیدار میگذرد تا در یک نقل مکان شعرها پیدا میشود و بالاخره آقای ساحلی کتاب را در غیاب یغما منتشر میکند و این درست زمانی است که 18سال است از مرگ حیدر یغما گذشته است. او چاپ شعرهایش را ندید. این را نوشتم که بگویم امروز تولد آرتور رمبو شاعر فرانسوی است. شاعری که تنها 37 سال در قرن 19 زندگی کرد و زندگی عجیب و پرتلاطمی هم پشت سر گذاشت و مشهورترین کتابش «فصلی در دوزخ» است. تنها کتابی که رمبو در زمان حیاتش، خودش منتشر کرد و کتابهای بعدیاش بعد از مرگش منتشر شد. همین کتاب هم سرنوشتی غریب دارد. رمبو نمیتواند وجه چاپ کتاب را به ناشر پرداخت کند و ناشر هم کتاب را به رمبو نمیدهد و کتاب در انباری ناشر میماند و همین میشود که 40 سال بعد این کتاب کشف میشود و این شاهکار رمبو خودنمایی میکند. و سوررئالیسمی که رمبو در این کتاب به کار گرفته خودش را نشان میدهد. این است که هرگز رمبو نمیفهمد که چه اتفاقی رقم زده است و آن را به چشم ندیده است.
از این اتفاقها برای آدمهای بزرگ و کوچک در ادبیات رخ میدهد. کتابهایی که گم میشوند و بعدها پیدا میشوند و کتابهایی که گم شدهاند و پیدا شدهاند و مثل همین کار رمبو شاهکار محسوب میشود. دنیا این شکلی است. محلی است برای گم شدن و پیدا شدن. همین اتفاق برای کتاب «ای تاریخ ما را به یاد داشته باش» هوشنگ بادیهنشین هم رخ میدهد. وقتی بادیهنشین این کتاب را به یدالله رؤیایی میسپارد تا نظرش را بدهد و تنها دستنویس در میان کتابخانه رؤیایی گم میشود و بعد از 40 سال پیدا میشود و کتابی که اگر در زمان خودش منتشر میشد یکی از تحولهای شعر به شمار میرفت در تاریخ ادبیات ایران گم شد و تنها یکبار منتشر شد و تمام. اینها سرنوشتهای تلخی است. هوشنگ بادیهنشین مشهور است به آرتور رمبوی ایران. منوچهر آتشی این لقب را به او داده بود. شاعری که در 44 سالگی چشم بر دنیا بست.
داستاننویس
چند روز قبل بود که در یک کتابخانه شخصی، کتابی نظرم را جلب کرد و کتاب را برداشتم و شروع کردم به خواندن. این کتاب، غزلهای شاعری گمنام اهل نیشابور است که مشهور است به شاعر خشتمال نیشابوری یا همان یغمای نیشابوری. سرگرم غزلهای او بودم و از اینکه این شاعر سواد نداشته و این شعرها را گفته و این خیال او از کجا میآید مرا مسحور کرده بود. کتابی که در سال 1384 منتشر شده بود و ضیا ساحلی هم بر آن مقدمه نوشته بود. اصلاً مقدمه برایم اهمیت نداشت. تنها داشتم از شعرها لذت میبردم. مثلاً آنجایی که یغما میگوید: «سرم در وسعت دنیای پهناور نمیگنجد / دل سرگشتهام در قالب پیکر نمیگنجد...» و جاهای دیگر و شگفتیهای دیگری که این شاعرداشته. وقتی سرتا ته کتاب را خواندم سری هم به مقدمه زدم. دیدم ماجرای این کتاب ماجرایی جالب است. یکبار آقای ساحلی میهمان یغما میشود و یغما هم شعرهایش را به ساحلی میسپارد تا او بخواند و نظر بدهد. ساحلی به تهران میآید و این شعرها را گم میکند و این میشود که 20 سال از این دیدار میگذرد تا در یک نقل مکان شعرها پیدا میشود و بالاخره آقای ساحلی کتاب را در غیاب یغما منتشر میکند و این درست زمانی است که 18سال است از مرگ حیدر یغما گذشته است. او چاپ شعرهایش را ندید. این را نوشتم که بگویم امروز تولد آرتور رمبو شاعر فرانسوی است. شاعری که تنها 37 سال در قرن 19 زندگی کرد و زندگی عجیب و پرتلاطمی هم پشت سر گذاشت و مشهورترین کتابش «فصلی در دوزخ» است. تنها کتابی که رمبو در زمان حیاتش، خودش منتشر کرد و کتابهای بعدیاش بعد از مرگش منتشر شد. همین کتاب هم سرنوشتی غریب دارد. رمبو نمیتواند وجه چاپ کتاب را به ناشر پرداخت کند و ناشر هم کتاب را به رمبو نمیدهد و کتاب در انباری ناشر میماند و همین میشود که 40 سال بعد این کتاب کشف میشود و این شاهکار رمبو خودنمایی میکند. و سوررئالیسمی که رمبو در این کتاب به کار گرفته خودش را نشان میدهد. این است که هرگز رمبو نمیفهمد که چه اتفاقی رقم زده است و آن را به چشم ندیده است.
از این اتفاقها برای آدمهای بزرگ و کوچک در ادبیات رخ میدهد. کتابهایی که گم میشوند و بعدها پیدا میشوند و کتابهایی که گم شدهاند و پیدا شدهاند و مثل همین کار رمبو شاهکار محسوب میشود. دنیا این شکلی است. محلی است برای گم شدن و پیدا شدن. همین اتفاق برای کتاب «ای تاریخ ما را به یاد داشته باش» هوشنگ بادیهنشین هم رخ میدهد. وقتی بادیهنشین این کتاب را به یدالله رؤیایی میسپارد تا نظرش را بدهد و تنها دستنویس در میان کتابخانه رؤیایی گم میشود و بعد از 40 سال پیدا میشود و کتابی که اگر در زمان خودش منتشر میشد یکی از تحولهای شعر به شمار میرفت در تاریخ ادبیات ایران گم شد و تنها یکبار منتشر شد و تمام. اینها سرنوشتهای تلخی است. هوشنگ بادیهنشین مشهور است به آرتور رمبوی ایران. منوچهر آتشی این لقب را به او داده بود. شاعری که در 44 سالگی چشم بر دنیا بست.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه