لبخند تو قول باران داد


احمدرضا احمدی
شاعر
شروع آتش‌بازی‌ است. باران بی‌شکوه و کاذب بر پنجره من می‌بارد. دست تو در دست من نیست. کسی پیرهنی با رنگ شیری دارد و یک داغ روی پیرهن است از روزی‌ که در تقویم نیست و معنی سوختن می‌دهد. بشقاب‌ها بعد از رفتن تو باید سپید باشند تا میوه‌ای از فصل در آن ریخته شود. پرتقال در بشقاب منتظر توست.
پرتقال در عمر من، در عمر تو، عمر کوتاهی دارد. نمی‌داند زمین با نبض من و تو در حرکت است. می‌دانستم کسی باید از آسمان خانه من به زمین برسد تا میوه‌ها از درختان بگریزند در خیابان و کوچه‌های مرطوب انبوه باشند. قول باران همیشه از توست. ناگهان چشم و چشم‌ها را که بگشایی شیوع یک حقیقت است. صدای پای توست. کوچه‌ها تمام می‌شوند خیابان آغاز می‌شود، بیابان تمام می‌شود، تو ایستاده‌ای و در باد هنوز قول باران داری.
چند ماه بعد تنها عکسی از تو بر دیوار مانده است. یک لبخند همیشگی از توست. مدعوین این جهان آن را نمی‌شناسند. مدعوین به‌دنبال کشف لغات، فرهنگ لغات را ورق می‌زنند. کسی نمی‌خواهد معنی لبخند همیشگی و سراسری تو را معنی کند. من معنی لبخند تو را دوست دارم که حرمت اندوه من است. در بعدازظهری که می‌خواستیم راه خانه را گم کنیم لبخند تو قول باران می‌داد.


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7875/20/607531/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها