نیاز: ارباب ترسناک


رامتین ایمانی نوبر
روانشناس 

​​​​​​​سیمون لینگت ژورنالیست فرانسوی در قرن هجدهم، نوشت: «گفته می‌شود انسان‌ها اربابی ندارند، ولی یک ارباب دارند، و آن ترسناک‌ترین و مغرورترین ارباب‌ها یعنی، نیاز است. همین نیاز است که آنها را به بی‌رحمانه‌ترین وابستگی‌ها تنزل می‌دهد.» نیاز بنیادی‌ترین و ضروری‌ترین جوهری است که مایه فعالیت و عمل بشر و از آنها مقدم‌تر، بقای او می‌شود. آنچه که از بدایت تا نهایت حیات با او همراه است تا بتواند با تقلا کردن در بحران‌های زندگی شرایط زیستن را برای او فراهم کند. به طور مثال در زمان نوزادی انسان گریه می‌کند تا بتواند والد خود را از معضلی که گریبانگیرش شده - مثل گرسنگی - رها کند یا به قول جان بالبی، لبخند (لبخند اجتماعی) می‌زند تا با دلبری کردن توجه والدش را جلب کند، والدی که عامل اصلی بقای او - که مهم‌ترین نیاز است - در سال‌های نخستین زندگی‌اش خواهد بود. به این ترتیب این نیاز با وی باقی می‌ماند و از ایام نونهالی تا پیری بیشتر و بیشتر می‌شود و اَشکال گوناگونی به خود می‌گیرد، هرچند که ماهیت ساحت آن تغییر نخواهد کرد. درواقع آن ماهیت همان توجه به خویشی است که از نوزادی با وی همراه بوده و تا پایان عمر ادامه خواهد داشت. به تعبیری دیگر گونه‌ای بهنجار از خودشیفتگی با هر فعالیت و عملی که به بقای او می‌انجامد. از این‌رو، کریستین کرسگارد در مقاله‌ای با عنوان «سرچشمه ارزش از نظر ارسطو و کانت» می‌نویسد: «کانت صریحاً می‌گوید هر تمایلی موجب پدید آمدن نیازی است» و به این دلیل است که وی می‌گوید «ارزش هر چیزی که با عمل ما قابل تحصیل است همواره مشروط است.» یعنی هر نیاز که پژواکی از میلی است، با وسیله‌ای خاص خودش، می‌تواند ارضا شود، بنابراین آگاهی از اینکه چرا ما به چیزی نیاز داریم و چگونه می‌توانیم این نیاز را برطرف کنیم، می‌تواند ما را به کنه و چرایی این نیازهایمان و ادله‌اش نزدیک و نزدیک‌تر گرداند. بنابراین در ابتدا باید چرایی این نیازها را هم تفکیک کرد: 1- نیازهای جسمی 2- نیازهای روانی. بدون هیچ تردیدی، انسان برای برطرف کردن نیازهای روانی‌اش، ابتدا می‌بایست نیازهای جسمی‌اش را برآورده کند. چرا که بقای انسان منوط و مشروط به نیازهای جسمی‌اش است. پس از برطرف کردن این نیازها او می‌تواند برای ارضای نیازهای روانی‌اش تلاش کند. به‌طور مثال یکی از همان نیازها می‌تواند میل به اجتماعی بودن یا فرار از تنهایی باشد. درواقع از آنجا که هر انسان ولو آنکه بسیار گوشه‌گیر و عزلت‌نشین باشد، حداقل برای امرار معاش خود نیاز به برقراری ارتباط با چند تن دارد، بنابراین ممکن است درصدد آن باشد که رفتاری - مثل محبت کردن - را انجام دهد تا با راضی نگه‌داشتن دیگران، آنها را در اطرافش حفظ کند. یا در مثالی دیگر کسی که می‌خواهد در مسیر کاری یا تحصیلی‌اش پیشرفت کند، به دلیل نیازی که برای شکوفایی دارد، تلاش می‌کند تا با افرادی در این مسیر وارد دوستی شود که می‌توانند در پیشرفت وی نقش مثمرثمری داشته باشند. البته لازم به ذکر است که عادت به نیاز از خود نیاز آسیب‌زا‌تر است. به بیان ساده، حتی عادت به محبت ولو به هر دلیل و نیازی - مثل نیاز به توجه یا تحسین - می‌تواند بدل به یک عادت وسواس‌گونه شود که ارزش خود محبت را نیز خدشه‌دار کند. اگرچه همان‌طور که گفته شد ریشه رفتارهای مطلوب و جامعه‌پسند، در نیازهایی نهفته است که عامل آنها می‌شود، ولیکن سایر رفتارهایی که نامطلوب و ناپسند به شمار می‌آیند نیز ناشی از نیاز می‌باشند، اما نیازهایی که در زمان حساس و ضروری، ارضا و اقناع نشده‌اند تا به صورت غلط و ناپسند توسط فرد برآورده شوند. مانند خصیصه‌های پلشتی چون؛ دروغ، تزویر، ظلم و غیره که هر یک در واقع برای برطرف کردن نیاز ارضانشده‌ای به‌وجود آمده‌اند، عوامل مخربی که البته اینها هم برای حفظ بقا هستند، اما بقایی که به بهای مصایب بزرگی خواهد بود. باری، هرگونه نیاز، حتی برای کسی که آن را می‌شناسد، اما نتوانسته بموقع و بجا ارضایش کند، همان‌طور که سیمون لینگت نوشت، می‌تواند توسط این ارباب ترسناک به بی‌رحمانه‌ترین وابستگی‌ها تنزل یابد، به آنچه که وی را از زِبَر به زیر و از رهایی به بردگی می‌کشاند، به محنت، به رذیلت و البته، به فلاکت.


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/8077/24/636582/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها