شما در برابر دشمن چه میکنید؟
نهجالبلاغه و حکومتهای دینی
طاهره راهی
خبرنگار
اتفاقات و آشوبهای ادامهدار مهر و آبان ممکن است من و توی مخاطب را اگر اهل اندیشه و تفکر باشیم، با سؤالاتی روبهرو کند که شاید در پَس ذهنمان هر ازگاهی روشن شود، سؤالاتی از قبیل اینکه ؛«چرا در حاکمیت دینی(اسلام) کشورمان چنین مشکلاتی وجود دارد؟ برای جلوگیری از ایجاد چنین مشکلاتی چه باید کرد؟» سؤالاتی که برای جواب آن باید کمی دقیقتر تاریخ اسلام را بررسی کرد. تاریخ نشان میدهد حتی در زمان حاکمیت تنها امام معصوم، علیبنابیطالب(ع) نیز چنین مشکلاتی بوده است. برای بررسی زمان، هدف، حکومت و شکل و روش حکومت حضرت علی میتوان به نهجالبلاغه رجوع کرد. کتابی که گفتوگوی حضرت علی(ع) با یاران و مشکلاتش با مردم را نشان میدهد. «به خدا قسم! اگر امید و احتمال این نبود که در هنگام درگیری با دشمن به شهادت برسم، که عشقم به این لقاء است، سوار بر مرکب میشدم و از شما دور میشدم و رهایتان میکردم؛ چرا که شما گامی برنمیدارید.»
علی صفایی حائری که با عنوان عینصاد مشهور است، از کسانی است که به بررسی نهجالبلاغه با محوریت مشکلات زمان آن حضرت پرداخته و مجموع این بررسیها، با عنوان «مشکلات حکومت دینی» در سال 1388 توسط انتشارات لیلةالقدر چاپ و منتشر شده است. سخنرانیهایی که در سه حوزه با عناوین بررسی مشکلات حکومت دینی بر فرض حاکمیت معصومی چون علیبنابیطالب(ع)، بررسی مشکلات حکومت دینی با فرض انحراف از سنت معصوم و گرفتار شدن به بدعت و بررسی مشکلات حکومت دینی بر فرض حاکمیت سالم ولی ضعیف، اشاره میکند.
نویسنده که برای بسیاری از کتابخوانان نامی آشناست. فرزند مرحوم شیخ عباس صفایی حائری است، در سال 1330 در قم متولد شده، در سن سیزدهسالگی شروع به تحصیل علوم دینی در حوزه علمیه قم کرده، در کمتر از چهارسال دروس سطح حوزه را به اتمام رسانده و با استفاده از محضر اساتیدی چون حجتالاسلام فشارکی، آیتالله موسوی تبریزی، شیخ جعفر سبحانی و افرادی دیگر توانسته در جوانی به درجه اجتهاد برسد.
او نه تنها به دروس حوزوی، که با ادبیات نیز آشنا بوده و همزمان با شروع حوزه، به مطالعه سریع، دقیق و وسیع ادبیات معاصر و داستاننویسی پرداخته، چنانچه خود گفته :« شاید سیزده ساله بودم که داستانهای صادق هدایت را تمام کردم.» شاید به همین دلیل باشد که او در نوشتههایش با زبانی شیرین و خواندنی و البته بسیار روان، توانسته مفاهیم دینی را برای مخاطبانش بیان کند، کتابهایی که مناسب مخاطبان در سنین مختلف است. یکی از همین کتابها «مشکلات حکومت دینی» است. کتابی که مکمل درسهایی از انقلاب و از معرفت دینی تا حکومت دینی است و پاسخی منطقی، مستند و قوی به کسانی است که عافیتطلبند و تشکیل حکومت دینی در دوران غیبت را نفی میکنند.
«آنجا که پذیرش جهانی برای حکومت مهدی (عج) نیست، نمیتوان از پذیرشهای مقطعی و منطقهای چشم پوشید، بلکه باید از این امکان استفاده کرد و آنچه در برخی روایات نفی (تشکیل حکومت) شده، در جایی است که از معصوم چشم پوشیده و به خود دعوت کنیم و حال آنکه ولایت فقیه به امام علیهالسلام دعوت میکند و آنچنان مسئولانه مینویسد که: اگر بخواهید از تشیع چیزی داشته باشید و بخواهید برای سیطره و سلطان او گام بردارید چارهای ندارید جز اینکه تولید کرده و از تولیدها، آسیبزدایی کنید و بدون مزد و سپس متواضع باشید، حتی اگر فحش بخورید!»
صفایی در این کتاب، ابتدا اهداف حکومت دینی را به تفصیل بیان کرده، سپس با اشاراتی به سخنان حضرت ابوتراب در نهجالبلاغه، به بیان مشکلات حاکمیت ایشان میپردازد. نویسنده در این بخش از کتاب، ابتدا حقوق متقابل امام بر مردم و مردم بر امام را بیان میکند و ویژگی یاران بیوفا و باوفای ایشان و حتی یاران آخرالزمانی را برمیشمرد. او در ادامه به مشکلات حکومت دینی به فرض انحراف میپردازد و برای این بخش، در دورههایی مختلف به حاکمیت ابوبکر، عمر و عثمان اشاره میکند و دلایل انحراف آنان و حکومتهایشان را جزءبهجزء برایمان بازگو میکند.
اما شاید آنچه برای من و شمای مخاطب جالبتر باشد، همان بخش سوم کتاب است، آنجا که به بررسی مشکلات حکومت دینی بر فرض اجرای سالم ولی ضعیف میپردازد. «این مشکلات که جدای از مشکلات در فرض انحراف از مسیر است، برخاسته از تنگچشمی یا بیظرفیتی یا خستگی یا غفلت یا بیتوجهی به عوامل دیگر است... امروز بارها و مسئولیتها همه بر دوش ما قرار دارد. بحث این نیست که کارها به چه کسانی تفویض شده است؛ چرا که «کلکم راعِ و کلکم عن رعیته» بحث در این است که شما در برابر دشمن چه میکنید؟ چگونه زمینه و فرصتها را از او میگیرید و چگونه به دوستانی که میتوانند، فرصت میدهید. اساس حرف همین است وگرنه همیشه میشود مشکل را به دیگری بست. شیطان کار خودش را میکند، دشمن کار خودش را میکند، من چه کنم؟» و آنچه که خواندن این کتاب را لذتبخش میکند، ارجاع به سخنان فرزند ابوطالب و وصی نبی (ص) است.
نویسنده در بخش سوم کتاب، مشکلات حکومتهای دینی سالم اما ضعیف را یکییکی شرح میدهد، مشکلاتی که در حاکمیت کشور خودمان نیز کم و بیش با آن روبهرو هستیم. «ما همیشه یک نوع برخورد داریم، درحالی که مشکلات متنوعاند، حرفها متنوعاند، مکرها متنوعاند، ولی حرفهای ما، کارهای ما همه یکجور و قابل پیشبینی است، حتی دوست را خسته میکند تا چه رسد به دشمن که او را میخنداند. اساسیترین حرف این است که ما خیال نکنیم اگر کسی خوب بود تا آخر خوب میماند.» صفایی در کنار بیان این مشکلات، مسیر عبور از این مشکلات را نیز برایمان آورده است، مسیری که باز هم برگرفته از سخنان حضرت علی(ع) است و برای مصونیت از انحرافات باید به آنها چنگ انداخت.
این تاریخ است که شوخیهایش را تمام نمیکند انگار
یزدانیخرم و اثری که شایسته تحسین است
الهام اشرفی
نویسنده
از رسمالخط عجیب مهدی یزدانی خرم در کپشننویسیهایش که بگذریم، از سمت وسو گرفتنهای متنوعش نسبت به شخصیتهای سیاسی اجتماعی نیز که بگذریم و از معرفی کردنهای اغراق آمیزش نسبت به کتابی که وقتی برپایه معرفی او تهیه میکنی و میبینی چندان دندانگیر هم نبود که بگذریم، «خونخورده» یک اثر شایسته تحسین است؛ هم به لحاظ نثر و تکنیکهای ادبی (به خصوص در استفادههای شگفت انگیز و هوشمندانهاش از پل تداعی) و هم به لحاظ تم و درونمایهای که یزدانی خرم انتخاب کرده است.
در هرکجای دنیا وقتی جنگی رخ میدهد، اغلب مدتی بعد از فروکش کردن جنگها هنرمندان پا به عرصه میگذارند برای ثبت وقایع جنگ. هرکس هر هنری دارد به کار میبندد برای ثبت رشادتها و شکستها و پیروزیها و تلخکامیهای بیشمار جنگها و افرادی که در آن دخیل بودند. جنگ هشت سالهای که در کشور ما رخ داد نیز از این قاعده مستثنا نبود، گرچه در زمینه ادبیات، خیلی از کتابهایی که از خاطرات افراد مؤثر در جنگ منتشر شد، رنگ و بوی تقدس افراطی گرفتند یا اگر هم خاطرات آن افراد در کتابها به دور از جهت گیریها نوشته شده، فاقد عنصر «هنر» و «ظرافت و تکنیک ادبی» بوده است.
یزدانی خرم اما در «خونخورده» با ماجرای پسری از امروز تهران در بهشت زهرا، بالای سر مزار پنج برادر، روایتش را شروع میکند و بعد خواننده بیاینکه بفهمد و بی اینکه رد زمانی ماجراها را گم کند، میافتد در دل زندگیهای پنج برادر که هرکدام به طریقی سرنوشتشان گره خورده به جنگ و اتفاقات سیاسی اجتماعی دهه شصت ایران. راوی همه اینها دو روحاند! و از آنجایی که روحاند، نشستهاند بر فراز شهر و جهان و بالای سر خواننده و روایتشان گریبان صلاحالدین ایوبی را نیز میگیرد و خواننده را همراه تردیدهای صلاح الدین در بزنگاه مهم تاریخیاش میکند.
ظرافت و پیچشهای ادبی و هنری این اثر بسیار است و مجال این یادداشت کوتاه. چیزهایی را از دست دادهاید اگر کتاب را نخواندهاید!
گردباد غیرت ترکمن صحرا
یادداشتی بر رمان ماتیخان
مهدیه جاهد طاهرانی
خبرنگار
ماتیخان مردی ترکمن است، ریشسفید آبادی. رضاخان پس از سلطنت تصمیم به سرکوب و استقرار قبایل ترکمن گرفته است. ماتیخان سالهای جوانیاش با سالداتهای بیغیرت روس جنگیده و نگذاشته پای کثیف و زنباره و بوی گند مشروبشان به این طرف مرز، به پاکی صحرا و دخترکانش، صدمهای بزند. ماتیخان روشاش با حکومت مداراست. او حد وسط را میگیرد تا نکند گزکی دست دولت بدهد برای آشوب و به هم ریختن آرامش مردمش. ناگهان حکومت تصمیم میگیرد متجدد شود و این تجدد را به همه شهرها و آبادیهای کشور، همه کوچه پسکوچهها و حتی چادر عشایر و گدتکمه ترکمنها هم بکشد. حالا امنیهها و دولتیها وارد صحرا شدهاند و چشم به روسری دختران و ناموس مردان ترکمن دوختهاند. حالا ماتیخان باید روشاش را تغییر دهد.
شاید یکی از سیاهترین دوران حکومت پهلوی در ایران، دوره کشف حجاب باشد. قانونی که با تمام حیثیت و اعتقاد و حیا و نجابت مردم ایران در تضاد بود. چه دخترکان پاک و معصومی که به خاطر نگه داشتن روسری روی سرشان قربانی شدند و چه کانونی از خانوادهها که نابود شد. تجدد دیو سیاهی بود که آمده بود غیرت مردان ایران را ببلعد و دامن زنان را سیاه کند. اما بیشتر از همه جوامع سنتی و مقیدتر آسیب دیدند و از همه بیشتر هم همین جوامع جلوی استبداد و زورگویی کشف حجاب ایستادند. قانون پوشش در همه حکومتها برای مردم ایران مهم بوده و قابلیت اعتراضات بزرگ را داشته است.
رمان ماتیخان را عبدالرحمن اونق نوشته. نویسنده پرآوازه ترکمن. او که قصه دلاوری مردمی را در مقابل قانون کشف حجاب از پدربزرگش شنیده، آن را بهصورت رمان ماتیخان به تحریر درآورده است.اما این تمام رمان نیست. اونق با اینکه قلم مقبولی دارد و قصه هم خوانش روانی دارد اما نتوانسته پایانبندی مناسبی با آغاز قصه بیاورد. انگار فقط رسالتی داشته تا این قصه را هرجور شده تعریف کند. آنقدر آغاز و میانه را کش داده که دیگر برای پایانش زمانی نداشته و فقط تمامش کرده. رمان را که میخوانی حس میکنی تکلیف خیلی از شخصیتها نامشخص است و همین پایان کتاب را ناچسب میکند. مخصوصاً اگر تجربه خواندن قصه ترکمنها را از نادر ابراهیمی و آتش بدون دودش داشته باشی حس میکنی یک کپی ناقص و پریشان از اوست فارغ از اینکه قلم ابراهیمی را دوست داشته باشی یا نه.
ماتیخان را انتشارات سورهمهر در ۴۱۵ صفحه منتشر کرده است که به نظر اگر آن را در ژانر نوجوان به بازار میفرستاد از لحاظ فنی، محتوا و نوع داستانگویی مقبولیت بیشتری پیدا میکرد.