محسن قاضیمرادی در قطعه هنرمندان آرام گرفت
فرهنگی/ زوجهای سینمایی زیادی را میشناسیم که در سینما و تلویزیون فعالیت میکنند. از این میان برخی بهشکل استثنایی رابطهشان در خاطرههای تصویری ما با رنگ و بوی قصههای عاشقانه کهن ایرانی ثبت شده است. مهوش وقاری و محسن قاضیمرادی از آن زوجهایی هستند که با خواندن این عبارات تصویرشان تداعی میشود. بر همین اساس وقتی شامگاه چهارشنبه (۲۵ فروردین) خبر درگذشت محسن قاضی مرادی منتشر میشود، بیش از تمام خاطرات سینمایی، تصاویر همراهی این زوج سینمایی بر ذهنها مینشیند. هر تصویری که در تمام این سالها از محسن قاضی مرادی منتشر شده، کنارش مهوش وقاری هم بوده با چشمهایی پر از مهر، دستهایی که چشم او را پاک میکند یا پناه لرزش دست همسرش شده است. پس بیراه نیست اگر وقار و مهربانی او و غم جداییاش بر پیشانی خبر درگذشت همسرش محسن قاضی مرادی بنشیند. بازیگری که در 30 سال فعالیت هنریاش مقابل دوربین سینماگران نامآشنایی همچون بهرام بیضایی (سگ کشی)، بهمن فرمان آرا (خانهای روی آب)، رخشان بنی اعتماد (زیر پوست شهر)، پریسا بختآور (دایره زنگی)، مازیار میری (قطعه ناتمام)، ابوالحسن داوودی (تقاطع و مرد بارانی)، داوود میرباقری (مسافر ری)، سیروس الوند (یک بار برای همیشه)، شهرام اسدی (اوینار)، مجتبی راعی (غزال)، ایرج طهماسب (دختر شیرینی فروش)، خسرو معصومی (رسم عاشق کشی)، مهدی صباغزاده (صبحانهای برای دو نفر) رفت و در تلویزیون با کارگردانهایی همچون کیانوش عیاری (هزاران چشم)، داوود میرباقری (معصومیت از دست رفته)، مرضیه برومند (همه بچههای من و کارآگاه شمسی و مادام)، پریسا بخت آور (پشت کنکوریها و من یک مستأجرم)، بیژن بیرنگ (همسران)، سروش صحت (شمعدونی)، محمدحسین لطیفی (صاحبدلان، وفا، فرار بزرگ و کت جادویی)... همکاری داشت. از سال 82 با هویدا شدن علائم بیماری پارکینسون فعالیت هنری محسن قاضی مرادی کمتر شد. او که بازنشسته آموزش و پرورش بود و سال 56 در همین فضا یعنی اداره کل تربیت معلم با مهوش وقاری آشنا شد، در سالهای خانهنشینی با همین حقوق، بیبهره از مزایای بیمه تکمیلی و حمایتهای مؤسسههای مربوط به هنرمندان، روزگار گذراند. در تمام این سالها مهوش وقاری بدون گلایه و شکایت از هیچ سازمانی به تنهایی از او پرستاری کرد. علاوه بر بازیگری، قاضی مرادی به آفرینش آثار حجمی علاقهمند بود و سال 95 نمایشگاه تابلوهای صدفی او با عنوان «دریاییها بر سینه خشک دیوار» در خانه هنرمندان ایران برگزار شد. آخرین نقشآفرینی محسن قاضیمرادی در «هیولا» مهران مدیری است که سال 97 در شبکه نمایش خانگی پخش شد. این بازیگر شامگاه چهارشنبه (۲۵ فروردین) در سن هشتادسالگی پس از سالها تحمل بیماری پارکینسون در خانهاش درگذشت. پیکر محسن قاضیمرادی جمعه ۲۷ فروردین ماه در قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) و در کنار مزار گرشاسب رئوفی به خاک سپرده شد.
یک خاطره دیدار کافی بود تا نتوانی فراموشش کنی
خسرو معصومی
فیلمساز
برای اولین بار محسن قاضیمرادی را در اولین تجربه کارگردانی مازیار میری (قطعهناتمام) دیدم. در سکانسی در یک مراسم عروسی تنبک میزد و چقدر خوب میزد با آن صدای گرم و تأثیرگذارش که انگار سالها در تئاتر تربیت شده بود. از همان لحظه اول به خودم گفتم چقدر این آدم جذاب و دلنشین است. بعدها با «زیر پوست شهر» رخشان بنیاعتماد و «ما همه خوبیم» به کارگردانی بیژن میرباقری که جایزه نقش مکمل مرد را از جشن خانه سینما دریافت کرد او را بهتر شناختم و بیشتر پی به شایستگیهایش بردم. اولین ملاقاتمان به «رسم عاشقکشی» برمیگردد. برای پیشنهاد کار به دفتر دعوتش کردم. ابتدا سر دستمزد کمی با هم چک و چانه زدیم و در نهایت فیلمنامه را که خواند مشتاقانه پای کار آمد و قبول کرد در آن فضای سخت لوکیشن و برف و باران با ما همکاری کند. با آن توانمندی و اخلاق به نظر آدم عجیب و غریبی میآمد. عالی از پس نقش برمیآمد. هر پلانی که بازی میکرد برایم جذاب بود. انگار سالهاست قاچاقچی چوب است و آن را از نزدیک تجربه کرده است. در یک کلام «فوقالعاده» بود. نقش را زندگی میکرد. از خلق رفتارش هر چه بگویم کم گفتهام. شخصیتی بذلهگو، خوش اخلاق و تأثیرگذار. آنقدر که یک تجربه همکاری با او کافی بود که نتوانی فراموشش کنی. با تمام بچههای گروه که برخی نابازیگر بودند، راه میآمد. با بذلهگویی و طنازی مثالزدنیاش جو را عوض میکرد. نمیگذاشت بین کسی اختلاف ایجاد شود. به خاطر همین لحظات شیرینی که برایمان خلق کرد درگذشت او را باور نمیکنم. انگار یکی از عزیزانم را از دست دادهام. هم بیماریاش و هم رفتناش دردناک بود. وقتی در جشنواره فیلم فجر او را روی ویلچری دیدم که خانم مهوش وقاری جا به جا میکند قلبم شکست. دلم نیامد علت ماجرا و شرح بیماری را جویا شوم. از همان روز سینمای ایران یک بازیگر بزرگ را از دست داد. فارغ از آثار طنز و کم کیفیتی که در کارنامه کاری خیلیها وجود دارد، فیلمهایی که محسن قاضیمرادی با بزرگان سینما کار کرده هر کدام گنجینهای است. پیش از عرض تسلیت باید به خانم مهوش وقاری به خاطر وقار، مهربانی و انسانیتش تبریک گفت. در تمام این سالها در حمایت از همسرش کم نگذاشت، خود را با مهر و احترام وقف محسن قاضی مرادی کرد. در کارهای سینمایی و تلویزیونی حضور نیافت و این گذشت خیلی بزرگی است که به خاطر همسرت از عشقات به کار بگذری. در روزگاری که همه اهالی سینما با سیلی صورتشان را سرخ نگهداشتهاند ما میفهمیم که کشیدن باری چنین سنگین به دوش و گذران عمر با حقوق بازنشستگی چه همتی میخواهد. همه این چیزها را میفهمیم و بر این وقار و حرمتگذاری بی بدیل تان سر تعظیم فرود میآوریم.
«طنزخوانی با موسیقی اصیل ایرانی و نقش اجتماعی آن» ثبت میراث ناملموس شد
حرکت به سمت موسیقی طنز بدون هراس
ندا سیجانی
خبرنگار
اواسط فروردین ماه امسال وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی در نامهای مراتب ثبت اثر میراث فرهنگی ناملموس باعنوان «طنزخوانی با موسیقی اصیل ایرانی و نقش اجتماعی آن» را به ۳۱ استاندار ابلاغ کرد. در بخشی ازنامه علی اصغر مونسان به ۳۱ استاندار آمده: «میراث فرهنگی ناملموس باعنوان «طنزخوانی با موسیقی اصیل ایرانی و نقش اجتماعی آن» به شماره ۲۲۰۲ در تاریخ ۱۳۹۹/۱۰/۱۶ در فهرست ملی میراث فرهنگی ناملموس به ثبت رسیده و هرگونه اقدام که موجب حفظ و احیای این میراث شود، مورد تأکید است.»
تاریخ طنز در ایران به سالهای بسیار دور میرسد، هنری مکتوب که اغلب با شعر و موسیقی همراه بوده و البته درسینما، تئاتر و تلویزیون با عنوان کمدی نمایش داده میشود. بهگفته هوشنگ جاوید طنزخوانی در موسیقی ایران جایگاه ویژهای دارد: «این موضوع هم در موسیقی دستگاهی ایران نمود دارد و هم در موسیقی اقوام ایران. درآلبوم «شادیهای ایرانی» به این موضوع اشاره کردم و درآنجا ترانههای طنزآمیزی از اقوام ایران چون مرحوم پورعطایی یا ولی رحیمی میشنوید که بیانگر انتقادات اجتماعی است.»
این پژوهشگر در گفتوگو با «ایران» بیان داشت:«طنزخوانی در موسیقی ایرانی مکاتب مختلفی دارد مانند مکتب خراسان، شیراز و... که هرکدام کلاسهای آموزشی متفاوتی داشتهاند اما متأسفانه طی این سالها کمتربه این موضوع توجه شده و امیدوارم با این حرکت خوب سازمان میراث فرهنگی اقدامات جدی دراین زمینه صورت بگیرد و شاهد فعالیت گروههای مختلف موسیقی باشیم و درکنار آن تولیدات ارزشمندی هم منتشر شود.»
هوشنگ جاوید ظهور طنزسیاسی در ایران را به دوران مشروطه مربوط می داند: «در دوران مشروطه جریان طنزخوانی موسیقی تغییر کرد و به وادی سیاست کشانده شد و سیاستها را به سخره گرفت و درآن برهه زمانی ترانههایی ساخته شد که گاه برای سرایندههای آن دردسرهایی بهوجود آمد بهطور مثال ترانه معروف «آبجی مظفر اومده/ بلگ چغندر اومده و...» که کنایه به مظفرالدین شاه است و کسانی که سرگروه این نوع طنزخوانی بودند جان خود را ازدست دادند. از آن دوران به بعد موسیقی طنز به جامعه وارد شد و سیاستها را به باد انتقاد گرفت و البته بعدها این نوع طنزپردازی به دوره پهلوی هم رسید و در دوره پهلوی اول گروههای موسیقی ایرانی ترانههای بسیاری دراین زمینه ساختند. بعد از دوره پهلوی اول اتفاقاتی بهوجود آمد که موجب شد ترانههای انتقادی بیشتری با این مضمونها ساخته و اجرا شود و کاربرد بسیاری پیدا کرد و اغلب این ترانهها انتقاد به رضاشاه بود و توانست در دل مردم جای بگیرد.»
این پژوهشگرسالهای بسیاری است که در زمینه موسیقی اقوام ایران مطالعه و تحقیق میکند و دراین پژوهشها که با مضامین مردم شناسی است با موسیقی طنزهای بسیاری آشنا شده که اغلب در خصوص نوسازی مملکت انجام گرفته است یا ترانههایی که در خصوص هنجار شکنی در جامعه بوده مانند بیحجابی یا برداشتن کلاه که مردم با همین موسیقی و ترانه اعتراضی، انتقادات خود را بیان میکردند. جاوید دراین زمینه اظهار کرد:«اصولاً جریان طنزخوانی با موسیقی ایرانی همان جریان اصلی موسیقی معترض ایرانی بوده و مردم با این روش توانستند نقد خود را به حکومت وارد کنند. البته اگر بخواهیم بهصورت تاریخی بیان کنیم باید بگویم ازحدود سالهای 1321-1320 به بعد آقای کلنل وزیری با کمک پرویز خطیبی در رادیو ترانههای طنزآمیز بسیاری میسازد منتها یک ایراد برآن وارد بود و آن به کارگیری ملودیهای فرنگی به جای موسیقی ایرانی است که البته بعد ازجنگ درایران این موضوع رایج ترو پررنگتر دیده شد و اغلب هتلدارها موسیقیهای جاز و خارجی وارد کردند و روی این ملودیها ترانه گذاشتند مانند «دیشب تو لاله زار...» که مرحوم مجید محسنی خوانده است و آرام آرام این روند تغییر میکند و به موسیقیهای جدی هم وارد میشود و طنزهای انتقادی با موسیقیهای دستگاهی بیان میشود.»
به گفته او:«سال 1332 جریان طنز خوانی به تئاتر ایران وارد شد و بهعنوان پیش پرده خوانی معرفی میشود و دراین پیش پرده خوانیها طنزهای انتقادی سیاسی جای میگیرد تا جایی که کار به مجلس آن دوران رسید و مجلسیها را هم به باد انتقاد گرفت. مانند ترانه معروف «کرشیم» که طنزسیاسی بسیارعجیبی است و سروصدای خیلیها را درآورد و موجب توقیف گروه شد. آن دوران ایران مورد اشغال دشمن بود(1330) و موسیقی پیش پرده خوانی شکل گرفت و در کنار آن گروههای موسیقی ایرانی هم بیکار ننشستند و ترانههای بسیاری در این زمینه ساخته شد مانند بیگاری و سربازایرانی که روان شاد عزتالله انتظامی بهخاطر خواندن ترانه «بیگاری» 21 روز در زندان متفقین بازداشت شد. متن این ترانه انتقاد به حضور بیگانگان در ایران بود. اما بعد از سالهای 1332 دولت وقت، موسیقی پیش پردهخوانی را منع و این موسیقی به گروههای نمایشی سیاه بازی راه پیدا کرد و در این گروهها فعالیت داشت تا دوره انقلاب که درآن دوران هم جسته و گریخته نقدهای سیاسی بسیاری تولید شد که البته نقدهای اجتماعی آن پر رنگتر است بهعنوان مثال درباره وضع قوانین ترافیک در تهران یا ورود اولین ماشین به ایران که یک سری ترانهها تولید شد که همچنان زمزمه میشود مانند «ماشین مشتی ممدلی...» که به محمد علی شاه اشاره میکند.»
به گفته هوشنگ جاوید در دوران انقلاب هم ترانههای انتقادی بسیاری پدیدآمد، البته چون بهصورت نوار کاست بود از چشم مردم به دور ماند و از آن بهره کمی بردند. او درادامه افزود: «بعد ازانقلاب تا سال 1380 کارهای جدی درزمینه موسیقی طنز شکل نگرفت واگر کارهایی شنیده میشد در قالب طنزهای اجتماعی تولید شده بود و دربرنامههای رادیویی شنیده میشد و از آن دوران به بعد هم جریان موسیقی طنز صرفاً در برنامههای رادیویی اجرا میشد که شاعر عمده آنها مرحوم حاجی حسینی بود و مجری آن استاد منوچهر آذری و بعدها دیگر دوستان چون آقای علیرضا جاوید نیا و... برسر کار آمدند. در واقع از سال 1380 به بعد حرکت جدی در این زمینه شکل نگرفت و من معتقدم باید به سمت موسیقی طنز حرکت کنیم و هراسی نداشته باشیم و به آینده این کار امیدوار هستم.»
نگاهی به فیلم شنای پروانه
روایت قصه پر تعلیق
رضا صائمی
منتقد
گرچه «شنای پروانه» نخستین فیلم بلند داستانی محمد کارت است اما نمیتوان او را فیلم اولی دانست. سابقه طولانی او در سینمای مستند و ساخت فیلمهای کوتاه و البته تجربههای کوتاهش در بازیگری، محمد کارت را بهعنوان یکی از با استعدادترین سینماگران نسل جدید پیش از این معرفی کرده بود و حالا با «شنای پروانه» این شناخت و سیر تکامل گامی به جلو برداشته است. ضمن اینکه «شنای پروانه» را میتوان ادامه سبک و سیاق فیلمسازی او در عرصه فیلم کوتاه و مستند دانست. او پیش از این در مستند «خون مردگی» به شکل واقع گرایانهای به سوژه و شخصیتهایی پرداخته بود که در «شنای پروانه» قصهشان را روایت میکند. آن مستند از مهمترین و بحث برانگیزترین فیلم های سال 1392 بود و به تعبیری از فیلمهای جریان ساز در حیطه مستندهای اجتماعی چند سال اخیر محسوب میشود. ضمن اینکه خود کارگردان هم تجربه زندگی در چنین بافت و ساخت جغرافیایی و فرهنگی را داشته و در واقع تجربه زیسته او هم پشتوانه معنوی فیلم است. فیلمی از زنی به نام پروانه (طناز طباطبایی) در حین شنا در استخر در فضای مجازی منتشر میشود. حالا هاشم (امیر آقایی) شوهر پروانه و برادرش حجت (جواد عزتی) بهدنبال انتقام گرفتن از کسی که این فیلم را منتشر کرده هستند، اما در پایان هم او و هم مخاطب با یک غافلگیری مواجه میشود که نه تنها تعلیقپذیری قصه را با شوک همراه میکند که نگاه و روایتی متفاوت از برخی مفاهیم مرتبط با موقعیت اخلاقی درام خلق میکند. در واقع در این روایت شاهد خوانشی جامعه شناختی- اخلاقی از بزهکاری و ناهنجاریهای اجتماعی هستیم که در مناسبات لمپنیسم جلوه میکند. در اینجا نه با لات جوانمرد در فیلمفارسیها که با لاتهای ناجوانمردی مواجه میشویم که حتی مرام درون گروهی هم ندارند و به خودشان هم رحم نمیکنند. مصیب رفیق گرمابه و گلستان هاشم همان مسلکی را پیشه میکند که مرام هاشم بوده. هاشمی که حتی به برادر خودش هم رحم نکرده و چقدر پایانبندی درست فیلم این مفهوم و موقعیت را در میزانسنی معنادار صورتبندی میکند. پایانی با این میزانسن که جای هاشم برادر بزرگتر دور سفره خانوادگی خالی است که تأکیدی بر این مضمون است که خانواده خودش عنصر ناجور را حذف کرده و مجازات میکند.
«شنای پروانه» گرچه پر از خشم و هیاهو است اما در نهایت همه این عناصر و مؤلفهها در نفی و تقبیح خشونت به کار میرود. آنچه در درون مخاطب رخ میدهد حسی از نفرت و انزجار نسبت به ضدقهرمانهای قصه است که هدفی جز اثبات گنده لاتی خود ندارند. چنان که در اعتراف مصیب پیش حجت، آنها برای اول بودن در لاتی دست به هر کاری میزنند حتی خیانت به رفیق و خنجر از پشت زدن. آرمان آنها گنده لاتی است و فیلم تلاش میکند تا از طریق بازنمایی روانشناختی این احساسات شرورانه، نقبی به مخاطب بزند که مراقب گنده لات درون خود باشد. مراقب میل خشمگین و هیستریک به خودبرتری که در نهایت به سادیسم و حتی مازوخیسم منجر میشود، باشد. در پس این بازنماییهای روانشناسی البته باید ارجاعات جامعه شناختی فیلم را هم لحاظ کرد. از این حیث که درون مایه قصه همان چیزی است که در ضمیر ناخودآگاه جامعه در جریان است. خشم و عصبیت فروخفتهای که حالا بواسطه بحرانهای اجتماعی و اقتصادی سر باز کرده و اخلاق و شرافت و آرامش انسانی را میبلعد. شخصیتهایی که ما در «شنای پروانه» میبینیم شناسنامه دار هستند و هویت مشخصی دارند و تمام انحطاط و ابتذال آنها رو است اما گنده لاتهایی که در لایههای پنهان جامعه و در ساختارهای رانتی و مافیایی زیست میکنند هیولاهای هولناک تری هستند که آسیبهای اجتماعی و اخلاقی آنها مثل هاشم و مصیب شنای پروانه آشکار و هویدا نیست. فیلم از ریتم خوبی برخوردار است و مخاطب را از همان ابتدا با سکانس افتتاحیه خود با قصه و شخصیتهایش همراه میکند و در یک تعلیق جستوجوگرانه تا یک غافلگیری نهایی میبرد و با پایانی نشانه شناختی به تفکر و تأمل وامیدارد. به تفکری ضد خشونت و تلنگری که نسبت به هیولایی که در درون همه ما نهفته است و ممکن است در صورت عدم خویشتنداری بیدار شود و همه چیز را ببلعد. نمیتوان از «شنای پروانه» حرف زد و به بازی درخشان جواد عزتی اشاره نکرد. او بازیگری برای همه ژانرهاست. به همان اندازه که میتواند بخنداند میتواند بگریاند و حتی بترساند. او در نقش حجت، حجت را بر توانمندی بازیگری اش تمام میکند و در قصه از یک ضد قهرمان در گذشته به قهرمانی جستوجوگر در زمان حال میرسد.گویی سفری اودیسه وار را تجربه میکند و از ظلمات به روشنایی پل میزند. تماشای فیلم را از دست ندهید.