درنگی در رازهای محبوبیت ارتشیان در آستانه 29 فروردین، روز ارتش
ارتش بیادعا و خالصانه ، خادم مردم
سرتیپ ستاد حسین ولیوند زمانی
فرمانده دافوس ارتش
ارتش جمهوری اسلامی ایران، یکی از مهمترین ارکان اقتدار نظام اسلامی و ملت عظیمالشأن ایران است. ساختاری با هویت متقن و منحصر بهفرد مکتبی، نظامی و انضباطی و نهادی آکنده از دانش و بصیرت سیاسی. ارتش در طول دوران پیروزی انقلاب اسلامی و قبل از جنگ تحمیلی و بعد از آن در دوران دفاع مقدس و حوادث مختلف اعم از حوادث غیرمترقبه و بحرانهای طبیعی، با تمام توان برای ایفای نقش و رسالت خود پای در میدان نهاده و در اجرای انواع مأموریت و فراتر از آن در جهت مردمیاری نهایت تلاش خود را بهکار بسته است. ارتش دست قدرتمند نظام و ملت شریف ایران در بزنگاههای حساس بوده و با بهکارگیری همه ظرفیتها و توان خود عاشقانه و از روی خلوص، بدون هیچ چشمداشتی اهتمام ورزیده و به معنای واقعی کلمه وظیفه سربازی ملت ایران و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را ادا نموده است. مهمترین افتخار ارتش جمهوری اسلامی ایران نشان پاک «کلمه طیبه» از سوی فرماندهی معظم کل قوا و لبیک به فرمان حضرت امام خمینی(ره) در دور بودن از جریانهای سیاسی و حزبی است که موجب اعتماد ملی مردم ایران به سربازان خود گردیده و در حقیقت ارتش بعد از انقلاب همانند ارتش دوران پیروزی انقلاب برای ملت ایران باقی مانده. برای شناخت بهتر عملکرد سیاسی ارتش در برهههای حساس شکلگیری، تثبیت و استحکام نظام جمهوری اسلامی ایران، میتوان تلاشهای این سازمان دفاعی محبوب را که در قامت سازمانی جدید به نام ارتش جمهوری اسلامی ایران ظاهر گردیده به این شرح مورد بررسی قرار داد:
همراهی بهنگام ارتش با انقلاب اسلامی
رژیم استبدادی پیشین، ارتش را بهمنظور حفظ و امتداد حیات خود تجهیز کرده بود و با تصور حمایت یک ارتش سرکوبگر و سرسپرده، قصد داشت در رویارویی با ملت انقلابی شرایط را به نفع خویش تغییر دهد. خاطرات ژنرال هایزر نماینده نظامی کارتر و ویلیام سولیوان نشان میدهد در شرایطی که دولت بختیار با هدایت استکبار جهانی در صدد اقدامات خشونتبار علیه انقلاب اسلامی بود، ارتش هیچگونه تمایلی به مقابله با مردم نداشت و در بدنه ارتش با جریان سرکوب و کشتار مردم مخالفت میگردید و بلکه در پادگانهای ارتش هم تحرکاتی گسترده علیه دشمنان ملت و انقلاب اسلامی جریان داشت. در دل پادگانهای ارتش، پاکباختگانی چون شهید نامجو، شهید صیاد شیرازی، شهید اقاربپرست، شهید کلاهدوز و... بدنه ارتش را هوشمندانه به انقلاب و همراهی با ملت تشویق میکردند و بسیاری از ارتشیان نیز با بزرگان انقلاب همراهی و همکاری داشتند. در شرایط قیام و انقلاب و در هنگامهای که یگانهای ارتش به جبر حکومت به خیابان میآمدند، بسیاری از ارتشیان در قامت انقلابی و در صفوف تظاهرات حضور داشتند و بسیاری دیگر به دقت مراقب بودند که مبادا جنگافزارهای ارتش علیه مردم به کار گرفته شود. در ایام انقلاب، تانکهای ارتش به دستور سران وارد خیابانها شدند، ولی حتی یک گلوله از این ارابههای مخوف مرگآفرین به سمت مردم شلیک نشد، هرگز بالگرد و جنگندهای به سوی مردم آتش نگشود و آنچه به روی مردم گشوده شد، آغوش مهر ارتشیان بود و این گونه بود که لوله تفنگها به جای گلوله با گل آراسته گردید؛ ارتش از همان آغاز برادر ملت بود، نه برابر ملت. مهمترین حرکت انقلابی ارتش اما در حساسترین صحنه بروز یافت و بیعت جاودانه کارکنان ارتش با بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) در روز 19 بهمن 1357 در تاریخ ثبت گردید. به این ترتیب با حضور شکوهمند و محوریت کارکنان نیروی هوایی ارتش، رژیم استبدادی پیشین ضربهای کاری دریافت نمود. اما اعلامیه بیطرفی ارتش در ظهر 22 بهمن 1357 که به امضای سران وقت ارتش رسیده بود، بیانگر این ادعای ارتش تاریخ ساز ایران است که ارتش برای ملت و حافظ مرزهای ایران است و وابستگی به سران حکومت ندارد و کار را تمام کرد. حاکمیت رژیم استبدادی پیشین به پایان رسید و انقلاب اسلامی ملت ایران به پیروزی نهایی دست یافت.
ارتش تکلیفمدار در حفظ نظام نوپای اسلامی که پس از پیروزی انقلاب چپهای سیاسی و وابستگان به اردوگاه مارکسیسم سعی در انحراف آن را داشتند، تلاش بسیار کرد. این گروههای وابسته در پهنه جغرافیایی کشور و مخصوصاً مناطق مرزی روی به ایجاد آشوب آورده و نغمه شوم تجزیهطلبی سر میدادند. همان جریانهای سیاسی چپ و راست بر این باور بودند که ارتش مردمی و برخاسته از نهاد مردم و همراه و پشتیبان رهبر و ملت، بزرگترین مانع برای دستیابی آنها به اهداف تجزیهطلبانه و کور خود است، از اینرو در ابتدا شعار انحلال ارتش، ترجیعبند سخنرانیهای آتشین جریانهای سیاسی بود، بعد هم توطئه در پی توطئه که البته توطئه انحلال ارتش آن وابستگان را در جامه عمل پوشیدن به مطامع خویش امیدوارتر و مصممتر مینمود.
ارتش غیور و خادم ملت، اما بیادعا و مخلصانه راهی جبههها در نقاط مختلف مرزی بخصوص کردستان گردید، کردستان و آذربایجان، خوزستان و ترکمنصحرا، سیستان و بلوچستان و هرجای دیگر که توطئهای علیه انسجام و منافع ملی و با هدف تجزیهطلبی در حال شکلگیری بود، نیروهای ارتشی داوطلبانه پا به میدان گذاشته و مقتدرانه از کیان و تمامیت سرزمین و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران دفاع کرده و پا به پای صیادها تا اوج خطر پیش میرفتند، مهرورزانه با مردم همراهی کرده و سختگیرانه در برابر بدخواهان صفآرایی میکردند؛ طنین صدای رسا و برق سلاحشان لرزه به اندام فتنهگران میانداخت. همان روزها بود که بصیرت سیاسی ارتشیان، دانش و تسلط ارتشیان به موضوعهای سیاسی و راهبردی و فهم دقیقشان از جریان فتنههایی که تمامیت ارضی کشور را هدف گرفته بود، به چشم آمد. شاهد مثال این بصیرت افزون در مناظرههای آتشین شهید فلاحی با جریانهای سیاسی و موضعگیریهای صریح مرحوم ظهیرنژاد در تاریخ انقلاب اسلامی ماندگار است.
بسیاری از مردم مناطق محروم و کم برخوردار کشور در اوایل انقلاب، هنوز یاد و خاطره مردان بزرگی از ارتش همچون صیادها، باباییها، دادبینها و... را به یاد دارند که برای مردم مایحتاج تهیه و کمک رسان آنان بودند.
ارتش؛ تکیهگاه کشور در روزهای سخت
دشمن در هنگامه فتنه به این نتیجه رسیده بود که با حضور مقتدرانه ارتش، فتنهها به خاموشی خواهد گرایید. جنگی طولانی و پرهزینه را بر ملت شریف ایران تحمیل کرد. به این ترتیب ارتش بهعنوان تنها نهاد مأمور حفظ تمامیت ارضی کشور و نظام جمهوری اسلامی ایران، امکانات و تجهیزات و نیروی انسانی خویش را در میدان رزم آراست، ارتش در این رزمگاه دشوار آنچه را در توان داشت بهکار گرفت و با مشارکت حداکثری با همه دلسوزان نظام، توانست دشمن بعثی را که از حمایت توأمان غرب و شرق بهره میبرد، شکست دهد. حتی در مقاطعی در خلیج فارس با نیروی دریایی ارتش امریکا هم جنگید و حماسههای درخشانی ثبت کرد. به این ترتیب، این سازمان حرفهای و بیادعا، رسالت تاریخی و اصلی خود را آنچنان ایفا نمود که ذرهای از خاک ایران در دست دشمن باقی نماند. پس از جنگ نیز حضور درخشانی در عرصه سازندگی داشت و نیازمندیهای خود را با اتکا به توان داخلی ساخت و چهره یک ارتش مستقل مقتدر را بخوبی به جهانیان عرضه کرد. در عرصههای دشواری مانند بلایای طبیعی و حوادث غیرمترقبه، ارتش بهعنوان یک نیروی فداکار نخستین گامها را برای کمک به ملت به میدان آورد و به تعبیر رهبر معظم انقلاب ثابت کرد که در شعار ارتش فدای ملت، ثابت قدم است.
سلامت سیاسی در کنار بصیرت سیاسی
سلامت سیاسی ارتش در کنار صلابت و توان رزمی این سازمان حرفهای، سرمایهای عظیم است که پشتیبانی ملت و اعتماد رهبری نظام را در پی دارد. سلامت سیاسی ارتش در مصادیقی چون تعهد به حفظ تمامیت ارضی کشور، وفاداری و تعهد به حفظ نظام جمهوری اسلامی ایران، اطاعت از فرماندهی معظم کل قوا، انجام وظیفه حرفهای و عدم دخالت در حوزههای غیرحرفهای مانند اقتصاد و سیاست است. ارتش در عین تعهد به حفظ نظام جمهوری اسلامی ایران و مأموریت خدمت به ملت، هیچگاه در پی دخالت غیرحرفهای در حوزههای غیروظیفهای خویش نبوده است، اما مطیع فرامین فرماندهی معظم کل قوا بوده و این همان سلامت سیاسی مورد تأکید این نوشتار است.
دانش و بصیرت سیاسی و پرهیز از دخالت غیرحرفهای در عرصههای دیگر، ویژگی درخشان سازمان ارتش است. بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی(ره) نیز همواره نیروهای مسلح را از حضور و حمایت و جانبداری از احزاب و جریانهای سیاسی پرهیز دادهاند و این موضوع چنان اهمیت داشته که در وصیت نامه سیاسی الهی حضرت امام خمینی(ره) هم مورد تأکید قرار گرفته و ایشان فرمودهاند: «وصیت اکید من به قوای مسلح آن است که همانطور که از مقررات نظام، عدم دخول نظامی در احزاب و گروهها و جبههها است به آن عمل نمایند و قوای مسلح مطلقاً، چه نظامی و انتظامی و پاسدار و بسیج و غیر اینها، در هیچ حزب و گروهی وارد نشده و خود را از بازیهای سیاسی دور نگه دارند. در این صورت میتوانند قدرت نظامی خود را حفظ و از اختلافات درون گروهی مصون باشند.»[1]
ارتش براساس این نگاه وظیفهگرا که باید تکیهگاه مردم باشد، سیاست را بشناسد تا به سلامت از تنگناهای سیاسی عبور کند و در کنار آن، نیروی قابل اطمینان و وثوق همه اقشار ملت باشد، همواره تلاش کرده خود را از جریانهای سیاسی و حضور در عرصههای قدرت سیاسی به دور نگه دارد، اما این به معنای بیاطلاعی و فقدان دانش سیاسی و مشارکت سیاسی در وقایع کشور نیست. ارتشیان، خود را مکلف میدانند که فراتر از دانش سیاسی، بصیرت سیاسی کسب کنند. مشارکت حداکثری در انتخابات، کمک به اجرای انتخابات سالم، شناخت دقیق و انتخاب اصلح همواره در عمل سیاسی و اجتماعی ارتشیان وجود داشته است. اما ارتش، مقام خود را مقام سربازی و خدمت صادقانه و فراتر از حضور محصور در فضای سیاست میداند. ارتشی با این رویکرد، متعلق بههمه ملت، همه اقشار و جناحهای سیاسی و در خدمت نظام است و بهدلیل همین سلامت سیاسی مورد وثوق و تکیهگاه همه اقشار ملت است. در هنگامههای سخت، جان بر کف میگیرد و به میدان میآید، جانبازی میکند و البته پشتوانه مردمی و دعای خیر همه ملت را پشت و پناه خود میبیند. ارتشی با این اندیشه و منش در منتها درجه قدرت قرار دارد و به آن افتخار میکند که ارتش همه ملت است و تعلقات جناحی و سیاسی ندارد. اما قاطعانه در کنار ارکان رسمی سیاست کشور حضور دارد و همواره پشتیبان آرای ملت خواهد بود. امروز بلوغ سیاسی ارتش پشتیبان کلیت نظام جمهوری اسلامی ایران و مورد عنایت رهبر فرزانه انقلاب اسلامی است و فارغ از مطالبهگریهای سیاسی، در مسیر خدمت، به رضایت خالق و خلق میاندیشد. چشمان بیدار ارتش، همواره دوردستها را میکاود؛ نگاه این سازمان مقتدر و حرفهای و باصلابت به عمق لشکریان دشمن است و اینکه چه توطئه و ترفندی در کمان دارند و خود را برای مقابله با هر دشمنی آماده میکند. دل به ملت و سر به خدا سپرده، دندان به هم میفشارد و دست به اسلحه نگاه داشته تا هر نگاه شوم دشمن به مرزهای اقتدار ملت را با آتش اقتدارش بسوزاند. به این ترتیب باید بگوییم سلامت سیاسی ارتش، ارزش افزوده نظام و انقلاب اسلامی است و مطامع دشمنان را ناکام میگذارد.
در شرایط کنونی که بالندگی و اقتدار انقلاب اسلامی در منطقه و جهان در اوج قرار دارد، راهبردهای دشمنان با ترکیبی متشکل از مجموعه اقدامات تقابلی در حوزههای مختلف سیاسی، امنیتی، نظامی، فرهنگی، اقتصادی و حتی بیولوژیک علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی اجرا میشود. ارتش جمهوری اسلامی ایران در این شرایط خود را فارغ از حضور در عرصه سیاسی، در خط مقدم مقابله با راهبرد ترکیبی دشمن میداند و به تقویت بنیه دفاعی و نظامی با تکیه بر توانمندیهای داخلی میپردازد. همه این عوامل، ارتش جمهوری اسلامی ایران را به مجموعهای منسجم، کارآمد، انقلابی، مردمی، در خط ولایت و خاری در چشم دشمنان و بدخواهان تبدیل کرده است.
[1] - وصیتنامه سیاسی الهی امام(ره)
در پاسداشت قهرمانی های گروه فدائیان اسلام به مناسبت سالگرد شهادت سیدمجتبی هاشمی فرمانده گروه
جوانمردانی که در عرصه دفاع مقدس خوش درخشیدند
آذر فخری
یکی از مباحث مهم در دفاع مقدس، حضور اغلب اقشار مردم در این عرصه بود، بویژه در روزها و ماههای آغازین و در قالب بسیجیانی که برای دفاع از خاک ، ناموس و وطن، سر و جان بر کف نهاده و به خط مقدم دفاع شتافتند. روزها و ماههای نخست جنگ، سرشار از لحظههای غافلگیری بود، هم در میدان جنگ و هم در نحوه مشارکت مردم. دشمن، با حملات ناگهانی خود، همه ما را غافلگیر کرده بود و طبیعی بود که در چنان وضعیتی، برخی شتابان خود را به خطوط مقدم رسانده بودند و بهصورت خودجوش، به مقابله و دفاع میپرداختند. طبعاً در شرایط غافلگیرکنندهای در آن وسعت، تا نیروهای رسمی و کلاسیک، نظم و نسق خود را بیابند و نقشهها ، طرحها و فرماندهان خود را مشخص کنند، همین مردم، با طیفها و طبقههای مختلف بودند که پیشتازانه با کمترین و سادهترین سلاحهای ممکن و حتی گاهی با دست خالی، خود را به آن آوردگاه رساندند و تا رسیدن نیروهای سازمان یافته، خط را نگه داشتند تا دشمن در همان نقاطی که پیشروی کرده بود، بماند و درجا بزند. شاید برای بسیاری از ما باورکردنی نباشد که در میان طیفهای مختلفی که خود را به خطوط مقدم جبهه رسانده بودند، افرادی بودند که روزگار گذشته خود را با روشهای خاص گذرانده بودند. آنان لوطیانی اهل زورخانه و لاجرم پیرو روشهای خاص جوانمردی بودند؛ حامیانی که محله و کوی و برزن خود را با تمام اهالیاش، جزوی از خانواده خود میدانستند و با خلوص و وفاداری از آنان بویژه نیازمندان و ضعفا، حمایت میکردند. این لوطیان، نه اهل تیغ و تیزی بودند و نه اهل عربده و میدانداری، اینان قلبهای بزرگی داشتند با توانهای بسیار در دست و بازو که به لطف حضور در زورخانهها، آموخته مکتب مولایشان علی(ع) شده بودند و راه و رسم حفظ و حراست از خاک و ناموس را بخوبی میدانستند و همینان بودند که در همان روزها و ماههای آغاز جنگ، بیهیچ چشمداشتی خود را به آوردگاه رساندند و جوانمردانه از وطن، از ایمان و از ناموس خود محافظت کردند و بسیاری از آنان سر و جان در این راه نهادند.
نوشتن و گفتن از این مردان، که مردانگی راه و رسم زیستن و مردنشان بود، آسان نیست. آسان نیست؛ زیرا اینان اهل سیر و سلوکی بسیار متفاوت از دیگرانی بودند که آنان نیز در عرصه جنگ هنرنماییهای خاص خویش را داشتند. لوطیان شهر ما، همانگونه غریب و ساده و بیپیرایه به جنگ رفتند که روزگاری در شهر و محله، هوای دل ضعیفان و درماندگان را داشتند. برای آنان «هواداری» از هر آنکس که نیازمند یاری آنان بود، نه فقط یک وظیفه که یک سلوک ویژه رفتاری بود؛ از آنان جز منشی جوانمردانه انتظار نمیرفت و از نزد آنان کسی دست خالی بازنمیگشت. اینان بودند؛ مردانی که از کوچه «نقاشها» که برخاستند و نقش ویژه خویش را بر سپهر قهرمانی و پهلوانی این سرزمین ماندگار و جاویدان کردند، حتی اگر این روزها، کسی از نام و نشان آنان خبری نداشته باشد، اما تأثیر حضور آنان در جنگ و دفاع مقدس را نمیتوان انکار کرد.
برای نوشتن درباره این افراد، با دانستن نامشان، میتوان در صفحات مجازی اطلاعات بسیاری بهدست آورد، برخی از نویسندگان و روزنامهنگاران به سراغ این افراد و دوستان و خانوادههایشان رفته و درباره آنان بسیار نوشتهاند. برخی کتابهایی هم به نام و یاد این پهلوانان نوشته و منتشر کردهاند، اما با تمام این تلاشها، اینان همچنان گمنام ماندهاند، چه زنده مانده و چه شهید شده باشند، تقدیر نهفته در ذات پهلوانیشان، آنان را غریب و گمنام دوستتر میدارد. گویی اینان در سینه خود متاعی چنان گرانبها داشتند که روزگار نمیخواهد بگذارد دست هرکسی به آن متاع برسد؛ خلوص در مردانگی و پهلوانی، آن متاعی است که روزگار نمیگذارد دست غریبان و ناآشنایان و ناشناسان بدان برسد. آنچه در وجود اینان همچنان شعله میکشد چنان عزیز و چنان لطیف است که روزگار، نامحرمان را به شعلهگاه آنان راه نمیدهد. چنین است که سخن گفتن از این جان آشنایان تا این حد سخت است؛ هرطور که بخواهیم با کلمات آنان را توصیف کنیم، نارسا و ناکام خواهیم ماند و کم خواهیم آورد.
هم مرامهایی که در جبهه نبرد سنگر و گردان خود را داشتند!
شاید همین خاص و عجیب و یگانه بودن در رفتار و آیین و سیر و سلوک بود که آنان را وامیداشت در جبهه نبرد، بهدنبال ردپای همگنان خود باشند؛ آنان را حال و هوایی بود که کمتر کسی میتوانست تحمل کند، سر نترس آنان، جان بیتابشان برای جنگیدن و از میان برداشتن دشمن، گاهی نمیتوانست از هیچ قاعده و قانونی پیروی کند. آنان سنگر و گردان خود را داشتند، ترجیح میدادند در میان همگنان خود باشند، کسانی که یا از یک محله و زورخانه بودند یا از یک سلوک و آیین درس و الهام گرفته بودند. چنین بود که بسیاری از آنان مرام سربزنگاهی داشتند؛ منتظر مجادله عقل و احساسشان نمیماندند؛ مرام سربزنگاهی چنین تصمیم میگرفت. بگذارید با یک مثال از این مرام سربزنگاهی سخن بگوییم؛ شهید سیدمجتبی هاشمی در محلهای که زندگی میکرد به «سید بخشنده» معروف بود. اگر کسی به مغازهاش میآمد و پول نداشت، سید پول نمیگرفت. روزی خانوادهای به مغازه شهید هاشمی آمد؛ دختر خانواده بهجای گوشواره به گوشش نخ بود. سیدمجتبی گوشواره دخترش را به گوش این دختر زد. حضور در چنین بزنگاههایی یعنی بصیرت و شعور دینی که در آنی، مقام انسان را از خاک به افلاک میرساند.
با چنین مرامی بود که بسیاری از این بچه محلهای کوچهای مانند «کوچه نقاش»ها، حتی اگر پیش از انقلاب و جنگ تنها به نوعی مرام لوطیگری معتقد بودند و غیرت خاص لوطیان را داشتند، غیرت دفاع از خاک میهن را هم به مجموعه نترسیهای خود با تشکیل گروه فدائیان اسلام افزودند و با چنین ترکیبی حماسه آفریدند. اینان با چنین پیشینهای، به نوعی تحول خاص در رفتار و منش، در سفره سنگر، آخرین افرادی بودند که دست به غذا میبردند، در تقسیم لباس گرم و تجهیزات، در انتهای صف بودند یا اصلاً نبودند و هرگز ادعای هیچ سهمی نکردند. حواسشان بود که در بزنگاهی بزرگ در محضر خدا ایستادهاند و در مرامشان نبود که خود و خرد خاص خود را با چنین سهمخواهیهایی شرمنده خدا کنند. خود را با او معامله کردند و در این معامله، بیشترین سود را آنان بردند؛ چه آنانی که زنده بازگشتند، چه آنانی که بینشان اوج گرفتند و ناپیدا شدند. این جوانمردان هم محل، یا همسنگر و همگردان، به همان اندازه که در پی هیچ سهمی نبودند، پیش از همه سینه سپر میکردند، چنین بودند که دیگران از نترسی و شجاعت آنان الهام میگرفتند و دست یا علی(ع) بر زانو نهاده و برمیخاستند و این برخاستن، از لونی دیگر بود، حال و دم لوطیان جبهه، ناخودآگاه دیگران را به سوی آنان جذب میکرد؛ در جاییکه باید معبری باز میشد، اینان خط شکن بودند.
رگهای بیمانند در معدن جنگ
جنگ ما، در قالب دفاع مقدس، تنها یک دفاع صرف نبود، مرحلهای از ساختن و رشد و رسیدن به نوعی شعوری متعالی بود. از همین جاست که باید از مردانی سخن گفت که رگههای در کانی وجودشان داشتند که در معدن جنگ، عیار و محک آن سنجیده شد؛ که اگر در شهر و کوی و برزن خود میماندند، این رگههای گرانبها را نه صاحبانشان باز میشناختند و نه دیگرانی که با آنان همنشین و همنمک و همسنگر بودند. شاید یکی از بارزترین مثالها از کانیهای گرانبها، «شاهرخ» باشد؛ مردی که در بحبوحه جنگ وارد میدان شد، اما با حضور و نیتی خاص. او خلوصش را با این شرط بزرگ با پروردگارش به عرصه آورد که در نهایت، ناپیدا و گم ماندن جسدش باشد. او میخواست چنان پاک و مطهر شود که چیزی از پیکرش باقی نماند. با این نیت، این پهلوان جنگ، که نامش، هراسی عظیم در دل دشمنان ایجاد میکرد؛ هرجا که لازم بود با حملات ایذایی و جنگهای غیرمنظم، به صف دشمنان میزد؛ و بههمین دلیل دشمن برای سرش جایزه گذاشته بود. او که پیش از انقلاب هم در کشتی اسم و رسمی داشت با دعای مادر، در نهایت به رشادت و پهلوانی به رستگاری رسید و همانگونه از جهان پای بیرون نهاد که از خدایش خواسته بود؛ بیهیچ اثری از پیکر، بینام، بیشهرت و....
دفاع مقدس؛ فرصت بینهایتها
جبهه، برای آنانی که بهدنبال فرصتی برای تحول بودند، برای آنانی که استعداد دگردیسی و والایش داشتند، بستر مناسبی بود. اینان اگر با آن جان ناآرام خود در شهر میماندند، چون گهرهایی بودند که بهدست گهرناشناسان افتاده و هدر میرفتند. اینان، لوطیان جبهه و جنگ، برای زندگی آرام و خطیر شهری، ساخته نشده بودند. برخی جان آشنایان مانند شهید چمران، توانستند به اینان نیرو و زور بازو و سر نترسشان، سر و سامانی داده و آنان را در مسیر درست هدایت کنند، تا هم نیاز درونیشان به سرکشی برآورده شود و هم به نوعی تعالی خاص در این بستر دست یابند.