بازشناسی تصویر زن در جنگ با نگاهی مقایسه ای به دو کتاب «حوض خون» و «جنگ چهره زنانه ندارد»
چهره زنانه جنگ
معصومه فاطمی
پژوهشگر
جنگ را همواره از ابعاد مختلف بررسی میکنند اما روایت زنانه جنگ به عنوان فاعلِ فعال در جنگ کمتر مورد توجه بوده است، در سالهای نزدیک به دوران جنگ اغلب روایتهایی که از زنان منتشر میشد به عنوان همسران و مادران شهدا و جانبازان بود، در این آثار هرچند صبوریها و همراهیها و ارزشمندی شخصیت زن در پشتیبانی همسران دیده میشود اما شخصیت محوری کتاب، مردانی هستند که زندگی آنها روایت میشود. «کتاب دا» شاید تحولی در تاریخ نویسی حضور زنان در دفاع مقدس و پشتیبانی از جنگ باشد. این کتاب، بیش از 150 بار به چاپ رسیده است و صدها هزار نسخه چاپی و دیجیتالی آن منتشر شده است. پس از این کتاب، کتابهای متعددی با شخصیتهای محوری زنانه به چاپ رسیده است که «حوض خون» نوشته فاطمه سادات میرعالی اثری قابل توجه در این موضوع است که اخیراً منتشر شده است.
در آثار جهانی، کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد» که توسط سوتلانا آلکساندرونا الکسیویچ نوشته شده است، اثری در موضوع حضور زنان شوروی، در جنگ جهانی است که همچون کتاب «حوض خون» حاصل مصاحبه با زنان متعدد حاضر در جنگ و پشتیبانی از جنگ است که مناسب است از وجوه مختلف این دو کتاب را مقایسه کرد.
ماجرای عظیم دفاع مقدس
عنوان کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد»، اعتراض نویسنده به عدم پرداختن به تاریخ زنان است. او میگوید: «همه آنچه از جنگ میدانیم با صدای مردانه به ما گفته شده همه ما در قید و بند تصورات و احساسات مردانه از جنگ هستیم. واژگان مردانه، در حالی که زنها سکوت میکنند... میخواهم تاریخ جنگ را بنویسم تاریخی زنانه.» او بارها مورد اعتراض قرار میگیرد زیرا پرداختن به تاریخ زنان را کم اهمیت میدانند و قائلند اهمیت و ارزش تاریخی ندارد. نویسنده با عبارات اعتراض آمیزی مثل: «مگه مرد کمه؟ چرا شما دنبال قصهها و رؤیاهای زنانه میگردید...»، «زنها از خودشون درمیآرن، داستان سر هم میکنند» و... مورد خطا بوده است.
در کتابهای مربوط به حضور زنان ایرانی در جنگ، تقریظ رهبر انقلاب مهمترین عامل فرهنگسازی عمومی و نخبگانی برای توجه به تاریخ زنان به عنوان بخش مهم و فراموش نشدنی جنگ است، که در نگاه ایشان، از جهت اهمیت روایت تاریخی، از سایر بخشهای جنگ کم اهمیتتر نیست. انتشار کتب متعدد با موضوع حضور زنان در دفاع مقدس، چاپهای متعدد برخی از این کتابها، گرایش نویسندگان و مؤسسات به این گونه کتب، در سالهای اخیر روند روبه رشدی داشته است.
در تقریظ کتاب «حوض خون»، رهبر انقلاب، این کتاب را «بخش ناشناخته و ناگفتهای از ماجرای عظیم دفاع مقدس» معرفی میکنند و اقدامات این زنان را آنقدر ارزشمند میدانند که با عبارت ذیل توصیف میکنند «اولین احساس پس از خواندن بخشهایی از این کتاب، احساس شرم از بی عملی در مقایسه با مجاهدانی خاموش، بی ریا و گمنام بود.»
صدای زنان خاموش:
روایت سوتلانا الکسویچ، از زنان سرزمین شوروی و روایت فاطمه سادات میرعالی، از زنان ایرانی، صدای خاموش زنانی است که پس از جنگ، روایت آنها شنیده نشده بود. این زنان در گروههای مختلف در جنگ فعالیت میکردند.
کتاب «حوض خون» هرچند با محوریت زنان رختشوی است که پتو، ملحفه، لباس و... رزمندگان و بیمارستانها را شست وشو میدهند اما در خاطرات خود اقداماتی مثل تهیه غذا برای رزمندگان، دوخت و رفوی لباس رزمندگان، تهیه کوکتل مولوتف، تشجیع مردان به جنگ، پرستاری و تیمارداری از مجروحان جنگی، اقدامات فرهنگی، تغسیل و تدفین زنان شهید، کمکهای نقدی و غیرنقدی، آمادهسازی مواد اولیه غذا، پخت نان و غذا را شرح میدهند.
در کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد»، زنان علاوه بر نقشهای پشتیبانی جنگ مثل آشپزی، پزشکی، پرستاری، رختشویی به امور نظامی هم میپردازند و در سطوح مختلف نظامی آموزش میبینند و اقدام میکنند و در سمتهایی مثل راننده، سرباز، بی سیم چی، مکانیک هواپیما، تک تیرانداز، خلبان و سرخلبان، شناسایی، پدافند ضدهوایی، پارتیزان، فرمانده مسلسلچی، مین روب، نیروی دریایی و... شرکت داشتند. سوتلانا الکسویچ معتقد است روایت زنان رختشوی و آشپز و... روایت صادقانه جنگ است چون کلماتشان را از درونشان بیرون میکشند و تحت تأثیر فرآوری زمان و دانش دیگری، قرار نگرفتهاند.
زنان از جنگ نمیگویند؟
عمدهترین پاسخ زنان روسی نفرت از جنگ است. زن خلبان میگوید: «نمیتوانم این چیزا رو براتون تعریف کنم. توانش رو ندارم. برای اینکه تعریفشون کنم باید یه بار دیگه تو این لحظات زندگی کنم.» او مثل سایر زنان؛ دوری از هویت زنانه، دوری از هویت انسانی، خشونت و خاطرات تلخ جنگ را عمدهترین دلیل برای عدم تمایل به یادآوری جنگ معرفی میکند.
در واقع جایی که انسانها بیهوده کشته میشوند و بیهوده میکشند و از آنچه بر آنها گذشته است، احساس بیهودگی میکنند اهمیت یادآوری خاطرات و پرداختن به جنگ رنگ میبازد. الکسویچ میگوید: «دخترم همین چند وقت پیش از من پرسید جنگ چیه؟... چگونه جنگ را برای این بچه توضیح بدهم؟ مرگ را وصف کنم؟ به این سؤال جواب بدهم: چرا در آنجا آدم میکشند؟ چرا یکی از پدربزرگهای من را کشتند؟ همچنین چرا 11 نفر از بستگان نزدیک ما را کشتند؟... من نمیتوانم آن را برای فرزندم بازگو کنم حتی نمیتوانم کلمهای پیدا کنم. به هیچ وجه نمیخواهد درک کند این انسانها کجا رفتهاند مخصوصاً مرگ دو دختر بچه تعجبش را برمیانگیزد سؤالی به وجود میآید چرا آنها؟ آنها کوچک بودهاند، آنها تیراندازی نکردند....»
در مقابل زن ایرانی از افول انسانیت دشمن گلایه میکند اما جبهه خودی را با نگاهی ارزشی توصیف میکند که حتی حاضر است به دلیل این معنویت شبانه روز بیدار باشد و سختیها و آسیبهای رختشویی مداوم را تحمل کند.
زنان ایرانی عمدتاً فعالیت خود را در جنگ کار مهمی تلقی نمیکنند و در قبال کوششها و تلاشهای رزمندگان و سایر زنان فعال در دفاع مقدس، تواضع کرده و کوشش میکنند زنان دیگری را معرفی کنند تا از آنها مصاحبه گرفته شود و خاطرات آنها بیان شود. برخی از افراد خاطرات اندکی از آن روزها را به یاد دارند و برخی همچون زنان شوروی با یادآوری خاطرات دچار فشارهای روحی میشوند. تماشای خون، پوست و اجزای بدن در پتوها و لباسها گاه آنها را مدتها از دیدن و خوردن گوشت محروم میکرد. همچنین بیماریهای قلبی و عوارض پیری موجب میشود برخی زنان تمایلی به پرداختن به خاطرات جنگ نداشته باشند.
برای چه جنگیدیم؟
زنان براساس آرمانهایی که داشتهاند با میل و رغبت وارد جنگ شدهاند تا به تناسب نقشی که برای آنها تعریف شده است به دفاع از وطن و سرزمین خود بپردازند. زنان ایرانی ارزشهای دینی را مقدم بر سایر ارزشها میدانند و در دفاع مقدس برای ارزشهای امام وانقلاب و سرزمینی که این ارزشها در آن جان گرفته است کوشش میکردهاند. پشیمانی برای دفاع در نگاه این زنان وجود ندارد و برخی از آنها تمایل دارند با همه ناتوانی که اکنون، به سبب پیری و بیماری دارند در عرصههای مختلف جهاد، کوشش کنند.
اما زنان روسی برای دفاع از وطن به عنوان محوریترین ارزش جنگیدهاند، وطنی که سالها بعد، پس از فروپاشی شوروی به کشورهای متعددی تقسیم شده است و راویان زن از کشورهای مختلف مثل روسیه، اوکراین، بلاروس، تاجیکستان و... روایتی از وطن گذشته خود میگویند. افول ارزشهای انسانی در جنگ شوروی و پشیمانی برخی زنان را در عباراتی مثل «من دِین خودم را به وطنم ادا کردم اما واقعاً ناراحتم از اینکه اونجا بودم» میتوان دید.
میهن دوستی، توانمندی جسمی، توانمندیهای تخصصی، فنی و پزشکی عوامل زمینهساز برای حضور زنان در جنگ جهانی بود برخی از آنها، نقش تبلیغات و سرودهای حماسی را در ایجاد انگیزه بسیار مؤثر میدانستند.
هویت زنان:
در کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد» در کنار وطن پرستی، وجوه انسانی و هویت زنانه دچار چالش شده است. نویسنده کتاب به دلیل بازگویی وجوه غیرانسانی جنگ، مورد بازخواست قرار میگیرد و مراکز نشر برای چاپ کتاب به او جواب منفی میدهند. نویسنده در مقدمه کتاب میگوید: «اثر من همه جا به دلیل مشابهی محکوم و رد میشود. جنگ در آن چهره بسیار وحشتناک دارد... از ناتورالیسمی پررنگ رنج میبرد. نقش برجسته و هدایت کننده حزب کمونیست در آن دیده نمیشود... خلاصه اینکه جنگ مورد نظر نیست.»
در کتاب «حوض خون»، خشونت و سفاکی دشمن در سراسر کتاب دیده میشود و نویسنده، زنانی را نشان میدهد که برای حفظ ارزشهای انسانی قیام کردهاند و به سوگ انسانهایی نشستهاند که در این راه فدا شدهاند، در حالی که با خرده روایتها، خشونت جنگ را میرساند اما قیام زنان را برای آرمانها و ارزشها نشان میدهد. در این روایتها زنان بیزار از جنگ هستند و در جریان یک زندگی عادی میپذیرند آنچه در توان دارند انجام دهند و با حوضهای شست وشویی روبهرو شوند که پتو و لباسها آمیخته با خون و تکههای بدن شهدا است.
وجه مشترک زنان ایرانی و شوروی، روح لطیف زنانه بود که دیدن انسانهای زخمی و کشته شده را برنمیتابید، دیدن انسانهای قطعه قطعه شده و بوی بدنهای سوخته شده، زنان را از تماشای گوشت در قصابی، دیدن پارچههای سرخ رنگ و هر وسیله سرخ رنگ و حتی خوردن گوشت، متنفر میکرد. اما با این شرایط در جنگ و پشتیبانی جنگ شرکت کردند. گریههای بسیار، خوابهای آشفته، بیزاری از خون و گوشت، تهوعها و سردردها علائمی اولیه از دیدن صحنه کشتن انسانها و لباسهای خون آلود در این زنان است.
در جنگ ممکن است، زنان با مسائلی روبهرو شوند که هویت زنانه آنان را با چالش مواجه کند. اما اینکه تعریف هویت چیست به مقتضای مبانی فکری، متفاوت است. در فرهنگ ایرانی و اسلامی، هویت زنانه تعریف مشخصی دارد که بر پایه ویژگیهای اصیل و طبیعی زن است اما هویت زنانه در نظریات شرقی و غربی مطابق با جریانها و اقتضائات، سیال است به همین دلیل، تعریفهای متعددی از بایدها و نبایدهای یک زن وجود دارد وگاه با تعریفی مواجه میشویم که زن و مرد با شاخصههای یکسانی معرفی میشوند و زنان برای آنکه ارزشمندی خود را به نمایش بگذارند به رقابت با مردان میگرایند که این موضوع موجب پوچی در افراد شده است. زن خلبان شوروی میگوید: «دوست ندارم خاطرات رو دوباره زنده کنم. من سه سال جنگیدم... سه سال خودم رو زن حس نکردم. انگار بدنم مرده بود. در این مدت... هیچ احساس و میل زنانهای هم نداشتم این درحالی بود که خیلی زیبا بودم... وقتی شوهر آیندهام بهم پیشنهاد ازدواج داد ... بهم گفت: جنگ تموم شده ما خیلی خوش شانس بودیم که زنده بودیم با من ازدواج کن. من میخواستم بزنم زیر گریه، فریاد بکشم، بزنم زیر گوشش، یعنی چی با من ازدواج کن؟... به من نگاه کن... ببین تو چه وضعیتی هستم. تو اول از من یه زن بساز.»
پوشش زنانه در فنون مردانه
زنان در حالی به جنگ دعوت میشدند که عموماً تا پیش از این در فنونی که مردانه شناخته میشد حضور نداشتند؛ پوشش زنانه داشتند، رؤیاها، احساسات و هدفهایی متناسب با خود داشتند. اما پس از اینکه مردها نتوانستند نیاز شوروی را در جنگ تأمین کنند، زنان در گروههای مختلف نظامی آموزش میدیدند و به جنگ اعزام میشدند. برای حضور در جنگ، ابتداییترین موضوعی که با آن مواجه میشدند، ظاهر زنانه آنها بود که باید مردانه میشد بنابراین «با پیراهن زنانه به حوزه اعزام وارد میشدند و از دری دیگر در حالی که شلوار و تونیک تنشان بود، خارج میشدند و موهاشونرو هم کوتاه میکردن» و «وقتی به ما کوله پشتی میدادند ما از اون برای خودمون دامن میدوختیم.» زنان تقریباً تا سالهای پایانی جنگ هیچ تفاوتی در لباس با مردان نداشتند و آنچه در سالهای آخر به زنان اختصاص یافت، بسیار جزئی بود.
پس از آموزشهای نظامی بود که زنان دریافتند آنچه در آموزشها با آن روبهرو بودند، متفاوت با کشتن انسان است و کشتن بسیار سختتر از آن هست که تصور میکردند. زنان شوروی در خاطراتشان، این حس را بیان میکنند: «غیرقابل تحمل است مردن، هیچکس دلش نمیخواهد بمیرد. غیر قابل تحملتر از آن کشتن انسانهاست، زیرا زن زندگی میبخشد. مدت زیادی انسان جدیدی را در بطنش حمل میکند، از او مراقبت میکند و به دنیایش میآورد.»
اما در عمل زنانی را میبینیم که از کودکان و نوزادان خود گذر میکنند و به آنها، دارو، مهمات و اسلحه متصل میکردند تا بتوانند از ایست بازرسی عبور کنند. شاید از نقاط اسفناک این کتاب، خاطرهای مربوط به یک زن بیسیمچی باشد که اینگونه روایت شده است: «بیسیمچی زن با ما بود و اخیراً زایمان کرده بود که کودکش گرسنه بود. شیر میخواست. اما مادر خودش هم گرسنه بود، شیر نبود و نوزاد گریه میکرد. دشمن نزدیک بود... هیچکس جرأت نکرد دستور فرمانده رو منتقل کنه، اما مادر خودش قضیه را حدس زد. قنداق نوزاد رو در آب فرو برد و مدت زیادی همونجا نگه داشت... نوزاد دیگه گریه نمیکرد...»
روایتهای متعددی از خشونت و کشتن انسانها توسط زنان جنگجو، بیان میشود. لذت بردن از آزار اسیر، احساس خوشبختی از خرد کردن استخوان جمجمه اجساد زیر ماشین، رفتارهای خشن با اسرا، آسان کشتن انسانها و حیوانات بخشی از این خاطرات است.
وقتی زنی میپذیرد که به عنوان نیروی نظامی به جنگ برود، بدیهی است که کشتن را بپذیرد، اما برخی از این کشتارها وقیحانهتر است مثل کشتن اسیری با دستان بسته، که زنان نظامی، او را به گونهای فریب میدهند و از پشت میکشند. الکسیویچ میگوید: «آرامش او هنگام تعریف کردن چنین ماجرایی تکانم داد» یا زن تک تیرانداز، وقتی هدف را از دوربین میبیند و تیراندازی میکند، وقتی جان دادن او را میبیند دچار فشار روحی میشود اما پس از مدتی زنان هم به کشتن عادت میکنند و به دلیل چنین اقداماتی مدالهای متعددی میگیرند و موقعی که به بطن جامعه برمیگردند خانواده و جامعه نمیتوانند آنها را باور کنند. زنان هم سعی میکنند گذشته خود را فراموش کنند و از افتخارات گذشته خود نگویند. مثلاً زن تک تیراندازی که 75 نفر را با تفنگ خود کشته بود و 11 نشان نظامی گرفته بود و قهرمان جنگی محسوب میشد، حاضر نبود گذشته را به خاطر بیاورد و حتی تحمل دیدن فیلم جنگی را هم نداشت. عباراتی مثل «با روحم کاری نداشته باشید مثل بقیه فقط از نشانها و مدالهایم بنویسید»، «ما دو تا زندگی داشتیم یکی مردانه و دیگری هم زنانه...»، «قهرمانی ما عقیمه نه فیزیولوژی رو به رسمیت میشناسه نه بیولوژی.» این نشاندهنده عدم تطبیق این هویت برساخته با فیزیک یک زن است که موجب میشود زنان از ازدواج و فرزندآوری گریزان باشند و حتی سقط جنین کنند. مثلاً زن مسلسلچی میگفت: «بعد از جنگ مدتها میترسیدم بچهدار شوم... وقتی بعد از هفت سال بچهدار شدم، تازه آروم شدم» البته تعدادی هم بودند که در این شرایط سخت فرزند میآوردند و با فرزند چند ماهه مأموریت انجام میدادند و باند استریل و سرم را در لباسها و قنداق نوزاد پنهان و منتقل میکردند. یکی از مادرها که اعتراف این روایت برای او سخت است، میگوید کودکش را با نمک ماساژ میداده است تا بدن کودک سرخ و پر از جوش شود و بچه از شدت این نمک اندود شدن گریه میکرد و زمانی که به ایست بازرسی میرسید، مأمور با تصور اینکه کودک مریضی سختی دارد آنها را بازرسی نمیکرد و با این کار وسایل را از ایست بازرسی منتقل میکرد. او میگوید: «وقتی از بازرسی رد میشدم... تمام صورتم از گریه خیس بود، داد میزدم و ناله میکردم چون دلم برای بچه میسوخت.»
فاصله گرفتن زنان از روحیات زنانه، موجب میشد برخی از مردان رغبتی برای ازدواج با زنان حاضر در جنگ نداشته باشند و این زنان شرایط سختی را پس از جنگ تحمل کنند.
در مقابل الگوی هویتی زنان شوروی، زنان اندیمشکی قرار دارند که در کتاب حوض خون، زندگی آنها روایت شده است. آنها سعی میکنند با حضور در شهر و خانههایشان، شهر را حفظ کرده و همسران و پسرانشان را تشجیع به جنگ کنند. حضور آنها در شهر، موجب میشود زندگی جریان داشته باشد و شهر اندیمشک تبدیل به پایگاه پشتیبانی از جنگ شود. صدام بارها کوشش میکند با نابودی خانهها و بناها و کشتن زنان و کودکان بیپناه مقاومت شهر را بشکند اما به نتیجهای نمیرسد. زنان اندیمشکی به مقتضای شرایطی که دارند یا در خانه یا در مراکزی مثل رختشویخانه، پایگاه مساجد و... فعالیت میکنند. برخی از زنان به واسطه فرزندان کوچکی که دارند در خانه پتو و ملحفه میشویند و سایرین در رختشویخانه حاضر میشوند، حتی دختران زیر 10 سال هم به رختشویی علاقهمند میشوند و در کنار زنان صبور، دلسوز و فعال اجتماعی به رشد فکری و بلوغ اجتماعی و سیاسی میرسند.
در خانوادهها همیاری برای نگه داشتن کودکان وجود دارد و اعضای خانواده، ساعاتی کودکان را نگهداری میکنند تا خانمها به امور رختشویی برسند. زنان سعی میکنند در همه نقشها عملکرد مطلوبی داشته باشند.
رفتارهای عفیفانه و محجوبانه و توجه به عدم اختلاط با مردان در سبک زیست این زنان نمود دارد به طور مثال، زنان به جهت اینکه در حاشیه بیمارستان رختشویی میکنند و مکانی پوشیده ندارند با چادر به امور رختشویی میپردازند و پس از مدتی درخواست میدهند مکانی پوشیده برای رختشویی قرار دهند تا برای حجاب مشکلی نداشته باشند.
اقدامات داوطلبانه زنان اندیمشکی، نمونهای از الگوی کنش زن اسلامی -ایرانی را نمایش میدهد که برای زنان ایرانی و حتی زنان خارج نشین هم جذاب است که نمونههایی از آن را میتوان در این کتاب مطالعه کرد.
در پایان از اندیشهورزان دعوت میکنیم با نگاهی عمیق و دقیق به مقایسه الگوی حضور زن ایرانی و زن غربی و شرقی در جنگها بپردازند، زیرا نحوه حضور زنان در جنگها و آثار کوتاهمدت و بلندمدت حضور آنان در جنگ میتواند نشان دهد که زنان لازم است از چه الگوی هویتی پیروی کنند و آیا آنچه برای زنان در شرق یا غرب ترسیم شده با طبیعت و اقتضائات زنان تناسب دارد یا ندارد؟
آنچه در گیومه ذکر شده نقل مستقیم از کتابهایی است که بیان شده است.