کودکان امسال با علاقه بیشتری به مدرسه میروند
خنده های قاه قاه مدرسه
محمد معصومیان
گزارشنویس
دانشآموز که باشید پاییز نه فصل هزار رنگ و برگریزان و زمان لذت بردن از خنکی مطبوع هوا که فصل بازگشایی مدرسه است و خوابآلودگی صبح و بستن کوله مدرسه و صبحانه سرپایی و چرت زدن در سرویس و البته درس خواندن. امسال اولین سالی است که قرار است بعد از چند سال همهگیری کرونا، مدارس از اول مهر بدون محدودیت بازگشایی شود. بچهها هم از همین حالا چند روز مانده به بازگشایی مدرسهها تنها فکر و ذکرشان کلاس و درس است در کنار پیدا کردن دوستان جدیدی که در این سه سال با وجود خانهنشینی بسختی میتوانستند پیدا کنند. زنگ تفریح تابستانی در حال پایان است و زنگ درس مهر در پیش.
پارک اندیشه در خنکای عصر شهریور پر از کودکانی است که یک نفس در حال شیطنت و بازی هستند. پدر و مادرها اطراف زمین بازی قدم میزنند و بعضی هم دور صندلی پارک نشسته و ایستاده خودشان را با حرف زدن سرگرم میکنند. از مادرها میپرسم آیا کودکانشان امسال مدرسه میروند؟ دوتای آنها کودک خود را صدا میکنند تا چند کلمهای با آنها حرف بزنم و از حال و هوای این روزهایشان بشنوم. میعاد هفت ساله با پیشانی عرق کرده و کلافه از توقف بازی از اینکه مدرسه میرود حسی چندگانه دارد. تا رسیدن او، مادرش میگوید: «چند روز پیش از من پرسید یعنی باید تنها بروم مدرسه تو و بابا نیستید؟ گفتم من و بابا میبریمت مدرسه و جشن روز اول حضور داریم بعد هم دوستان جدید پیدا میکنی و خوش میگذرد. میعاد بخاطر کرونا پیش دبستانی نرفته برای همین برای او کتابی خریدم که کمی با حال و هوای مدرسه آشنا شود آخر همهاش حال و هوای بازی دارد. به یادگیری علاقهمند است اما نمیدانم در مدرسه هم همین اشتیاق را حفظ میکند یانه؟»
برای میعاد هفت ساله مدرسه رفتن اتفاق جدیدی است و به قول خودش «میروم که حروف الفبا را یاد بگیرم و دوست دارم مشق بنویسم.» او بین حرفهایش تکرار میکند که مدرسه رفتن را دوست دارد: «با بابا مدرسه را دیدیم یک قفسه پر از جایزه داشت که گفتند اگر درسها را خوب بخوانیم جایزه میدهند. خانم معلم را هم دیدم.» از او میپرسم غیر از درس خواندن دیگر قرار است چه کارهایی در مدرسه بکند؟ میگوید: «کلی رفیق پیدا میکنم و زنگ تفریح توی حیاط فوتبال بازی میکنیم. خودم یک توپ دارم که همراهم میبرم مدرسه. بدون توپ که نمیشود فوتبال بازی کرد.» مدرسه سه طبقه و حیاط بزرگ چیزی است که در ذهنش مانده است و برنامهریزیاش برای بازی حساب شده است.
روزبه از راه میرسد که او هم هفت ساله است و قرار است با روپوش سرمهای یقه آبی کلاس اول را شروع کند. لباسی که هنوز به دستش نرسیده تا قبل از رفتن بپوشد. از روزبه میپرسم در کلاس ماسک میزند یا نه؟ میگوید: «با ماسک که نمیشود درس خواند ولی اگر خلوت باشد نمیزنم.» از او میپرسم دوستی در مدرسه دارد؟ چشمانش سمت مادرش میرود و برمیگردد، انگار چیزی به مادرش ربط دارد. بعد میگوید: «آریا رفته یک مدرسه دیگر اسم نوشته.» بعد از گفتن این جمله میدود سمت بچهها. مادرش تعریف میکند که آریا تنها دوستش در این سه سال بوده که فقط یکبار در مسجد همدیگر را دیده بودهاند و این مدت با هم تلفنی صحبت و بازی میکردهاند: «مثلاً تلفن را روی صدا پخشکن میگذاشتند و تخیلی گرگم به هوا بازی میکردند. روزبه داد میزد آریا کجایی؟ آریا میگفت جلوی پیتزا فروشی یا اینکه دم مسجدم. ما سر در نمیآوردیم چطور بازی میکردند اما همین باعث شده بود روحیه خودشان را حفظ کنند.» مادر روزبه خوشحال است که او مدرسه میرود و دوستان جدید پیدا میکند: «واقعاً دلم به حال بچههای این دوره میسوزد.»
با خانوادهها که صحبت میکنم متوجه چیزی میشوم که خیلی انتظارش را نداشتم؛ بیشتر آنها به جای اینکه نگران ضعف تحصیلی بچهها در این چند سال باشند نگران حال روحی آنها هستند که حاصل سه سال همهگیری است. احساس خوبی از بازگشایی مدارس دارند و از اینکه بچهها حالا میتوانند به زندگی اجتماعی سالم و دور از استرس برگردند آنها را از نگرانی خارج میکند. مادر یکی از بچهها میگوید: «روژین من هم حالا چند وقتی است که فکر مدرسه و بازی باعث شده روحیهاش بهتر شود و گاهی برایم از کارهایی که قرار است در مدرسه بکند حرف میزند و خیالپردازی میکند.»
فضای سبز روبهروی خانه ترمه که 9ساله است جای بازی همیشگی او است. البته روزهایی که بهقول خودش فیلم دیدن و ماندن در خانه حوصلهسربر میشود. مادرش هم سر در گوشی زیر درخت بلند پارک نشسته است. او میگوید ترمه قرار است امسال به مدرسه جدیدی برود برای همین کمی خوشحال است: «در این سه سال بچه تجربه طولانی مدت به مدرسه رفتن نداشته. مدرسه قبلی فضای رقابتی شدیدی داشت که بچه اذیت میشد برای همین امسال مدرسهاش را عوض کردیم. ترمه با چشمهای آبی کنار مادرش ایستاده و از اشتیاقش برای رفتن به مدرسه میگوید: «مدرسه رفتن باحال است. آنقدر در خانه ماندم که کسل شدم. دوست دارم زودتر این چند روز هم بگذرد و بروم مدرسه، توی این مدرسه جدید دو تا دوست دارم برای همین خوشحالم. مدرسه قبلی خیلی تکلیف میدادند ولی اینجا اینجوری نیست. با دوستهام زنگتفریح بازی میکنیم و قرار است کلی دوست تازه دیگرهم پیدا کنم.» ترمه عاشق درس ریاضی است چون از نظرش از همه راحتتر است. خیلی کنار ما نمیماند و سریع به محل بازی میرود.
امیرعلی هفت ساله حسی دوگانه به مدرسه دارد از طرفی چون درسها سخت است مدرسه را دوست ندارد از طرفی برای پیدا کردن دوست خوشحال است. امیرعلی را که همراه مادرش برای خرید لوازم التحریر به کتابفروشی آمده میبینم. با علاقه مشغول بههمریختن دفترهای مشقی است که روی میز ریخته شده است. مادرش میگوید معمولاً صبحها زود بیدار میشود. امیرعلی وسط حرفش میدود که ولی دوباره خوابم میآید. مادرش میزند زیر خنده. او با خوشحالی تعریف میکند که همه چیزهای مربوط به مدرسه را خریده است: «همه چی خریدیم؛ مداد رنگی، پاک کن، مداد مشق و دفتر. لباس هم خریدیم. همین شلوار که پوشیدهام لباس مدرسه است.» بر میگردد که جیب پشت شلوار را هم نشانم دهد: «پیراهن و جلیقه هم باید بپوشم. گرمم میشود.» امیرعلی که پیش دبستانی رفته است از حالا کمی انگلیسی بلد است و میتواند نام خودش را هم به فارسی بنویسد. چیزی که در گفتوگو با بچهها برای من جالب است ابراز نظر صریح بعضی از بچهها در خصوص مدرسه است. براحتی میگویند دوست ندارند درس بخوانند یا به مدرسه بروند حتی یکی از آنها میگوید: «دلم میخواهد مدارس را خراب کنم.» خاطرم هست زمان کودکی ما هر گونه انتقاد از مدرسه رفتن یا شکایت از مدرسه و معلم عقوبت خوبی نداشت. حتی بعضی جرأت نمیکردند برای والدین شیطنتهای مدرسه را تعریف کنند. خوشگذرانی با دوستان رازی پنهان بود که فقط در زمان خواب به آن فکر میکردیم. اما با همه این تغییرات در نسلهای جدید وقتی میشنوم آنها هم علاقه زیادی به دوستی و بازی دارند میفهمم فرقی نمیکند در کدام سال به دنیا آمده باشی چون همیشه حضور در جمعی دوستانه جذاب است. حالا کرونا و قرنطینه و دوری از جمع هم مزید بر علت شده که کودکان امسال با علاقه بیشتری به مدرسه رفتن فکر کنند.