ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ریشهیابی مخالفتها با همکاری ایران و چین در گفتوگو با استاد دانشگاه تربیت مدرس
مبنای تحلیلهای مخالفان شنیدههای بی سند است
زمینه پیوند استراتژیک میان تهران- پکن وجود دارد
گروه سیاسی/ برنامه جامع همکاریهای ایران و چین هنوز نهایی نشده برخی مخالفخوانیها علیه آن آغاز شده است. سهم رسانههای خارجی و مخالفان سیاسی نظام جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور از این مخالفتها و البته شایعه سازیها و خبرسازیها بیشتر از منتقدان داخلی است. درباره ریشهها و دلایل این مخالفتها گفتوگویی کردهایم با سید حسین طباطبایی، عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس که در ادامه میخوانید.
شما در یادداشت مورخ ٤ تیر ١٣٩٩ در روزنامه ایران با عنوان «رابطه با چین؛ آری یا نه؟» به بررسی مسأله تقویت رابطه با چین پرداخته بودید، این روزها شاهد مخالفت ها و هشدارهای متعددی در این باره هستیم، نظر شما درباره مخالفتهایی که با این سند همکاری میشود، چیست؟
قبل از هرچیز و با تأکید تام و تمام باید بگویم اصل نگرانیای که محرک این مخالفتهاست، بسیار درست است. میگویم «اصل» این نگرانی، چون مسأله، مسأله مهمی است. حتی من گمان میکنم بتوانیم آن را دستکم از جهاتی مهمترین مسأله دهه اخیر بدانیم.
اما درباره نوع مخالفتها، صادقانه بگویم، دریافت من این بوده که غالب تحلیلها و اظهار نظرها، مبتنی بر گمانهزنی و شنیدههای بی سند است. مثلاً اینکه قرار است چینیها نفت را در برابر کالای چینی بخرند، یا حتی اگر پولی میدهند دو سال بعد پرداخت کنند، یا جنس همکاری با ایران توسط چین از جنس قراردادهای این کشور در آفریقاست و قرار است مثلاً تمام یک بندر را در اختیار بگیرد، یا مثلاً حضور 5 هزار نظامی چینی در ایران که ریشه در یک یادداشت در یک سایت انگلیسی زبان (پترولیوم اکونومیست) دارد که سپتامبر ٢٠١٩ نوشته شده است. این میان، دیگر فروش کیش و چابهار و... به چین که از جنس فروش خزر به روسها و از آن بی مبناتر است. البته این بدان معنا نیست که موافقینی برای همکاری با چین وجود دارند که مستند حرف میزنند، خیر. مسأله این است که اصلاً محتوای جدی و قطعیای از مذاکرات و مدل همکاری و تعهدات طرفین هنوز وجود ندارد.
پس این مخالفتها برای چیست؟
این را باید از خودشان پرسید، اما شاید بتوان مخالفتها را چنین توصیف کرد: به نظر میرسد بخشی از مخالفتها و دلواپسیها، جنبه سیاسی دارد، بخصوص برای خارج نشینان. یعنی چون کلیت نظام سیاسی مورد نقد این افراد است، هر تصمیم مهم مناقشه برانگیزش نیز مورد اعتراض قرار میگیرد. درواقع اگر مثلاً در سال ١٣٨٠ بودیم برخی از این اعتراضات و ابراز نگرانیها نمیشد، یا اگر مثلاً بر فرض عیناً همین پیشنویس در نظامی غیر از جمهوری اسلامی مطرح میشد، چنین مخالفتهایی نمیشد. به بیان دیگر، واقعاً مخالفت با پیشنویس یا همکاری با چین نیست، مخالفت با نظام سیاسی یا دولت است. این نوع مخالفتها از منظر خودش میتواند درست یا نادرست باشد اما در مورد خاص همکاری با چین خیلی قابل اعتنا یا سازنده نیست.
بخش دیگر مخالفتها و قطعاً نه همه آنها ممکن است از سر ژست سیاسی-اجتماعی باشد. افرادی گمان میکنند حالا که تأثیری در سیاست ندارند یا برنامه ایجابیای ندارند، میتوانند یاد و خاطره مدرس و مصدق در مخالفت با قرارداد ١٩١٩ را زنده کنند (در ذهن ایشان همکاری با چین از این جنس یا حتی عهدنامههای ترکمانچای و گلستان خواهد بود)، یا نقشی شبیه فروهر در جدایی بحرین از ایران را ایفا کنند. یا جا پای برخی دیگر از انذار دهندگان دهههای اخیر ایران بگذارند. درحالی که همه این مثالها نشان میدهد این افراد رویکرد ایجابی و اصلاحی هم داشتهاند.
البته این به معنای آن نیست که در سخنان منتقدان یا کسانی که تذکراتی میدهند هیچ بهرهای از دلسوزی یا حقیقت وجود ندارد. بخشی از جامعه و بخش قابل توجهی از نخبگان، شاید نسبت به کارآمدی سیستم سیاسی انتقادهایی داشته باشند و نمیتوانند بپذیرند چنین همکاریای در چارچوب منافع ملی محقق خواهد شد. درواقع حاکمیت دستکم در بخشی از جامعه نتوانسته اعتمادسازی کند و ثمره چنین بیاعتمادیای همین میشود که هر تصمیم حاکمیت با اما و اگر روبهروست. تجربیات تاریخی ما نیز از همکاریهای اینچنینی تجربههای تلخی است، همین یک مورد شاید کافی باشد برای اینکه نگرانیها قابل درک باشد.
پس با این حساب این منتقدان اجمالاً درست میگویند؟
ببینید مسأله اصلاً اینکه چه کسی درست یا غلط میگوید، نیست. من در میان مخالفین، دلسوزان واقعی میبینم، اما اصل داستان به نظرم چیز دیگری است. ایران جزو سه دارنده بزرگ گاز جهان است (دارنده و صادرکننده نفت هم که هست)، مطابق اطلاعات بینالمللی و رویه مصرف، در افق ٢٠٥٠ گاز اولین منبع انرژی دنیا است و چین با فاصله پرمصرفترین مصرف کننده انرژی خواهد بود. من با ضریب اطمینان بالایی ادعا میکنم بخش عمده دلواپسان رابطه با چین همین چند گزاره را هم نمیدانند و بعید نیست از ایشان بپرسیم در سال ٢٠٥٠ اولین منبع انرژی چیست، بگویند انرژی خورشیدی. یا آنچه در نظر بسیاری از مخالفین دلسوز بود تأکید بر این بود که چین به دنبال دشمنی با ایالات متحده نیست یا در تبادلات تجاریاش با ایالات متحده به شرط گرفتن امتیازات لازم، ایران را که هیچ، کل منطقه را هم لازم باشد، ترک میکند. من تقریباً مطمئنم ایشان توجه نمیکنند از سال ٢٠١٦ ایالات متحده صادرکننده انرژی شده است و دنیایی که در آن ایالات متحده صادرکننده انرژی است نه واردکننده آن، شباهتی با دنیای قبل از ٢٠١٦ ندارد. یا مثلاً توجه نمیکنند از سال ٢٠٠٨ به طور صریح مسأله اصلی ایالات متحده در بعد بینالمللی جنگ تجاری با چین است. همین دو گزاره را کنار هم بگذاریم، چین نیازمند انرژی و بزرگترین رقیبش «بی نیاز» از انرژی. چین نمیتواند از یک منبع انرژی قابل اعتماد (دشمن ایالات متحده؛ ایران) به بهای امتیازاتی ولو بزرگ براحتی چشمپوشی کند. بگذارید ادعایم را عددیتر کنم: GDP روزانه کل جهان تقریباً ٢٣٥ میلیارد دلار است، سهم GDP نفت و گاز از این عدد کمتر از ٥ میلیارد دلار است، اما بسیار بعید است کشوری بتواند از این میزان کم چشمپوشی کند، زیرا تقریباً تمام آن ٢٣٠ میلیارد دیگر، وابسته به همین میزان اندک است! این امری نیست که چینیها ندانند و به همین جهت سالهاست به دنبال گوناگونیسازی منابع تأمین انرژی خود هستند، قرارداد سرمایهگذاری سنگین و قاعدتاً پرریسک در شرق روسیه هم در همین راستاست. اینها را نمیگویم که مبادا فکر کنید ایران قرار است چین را در دشمنی با ایالات متحده همراه خود کند، ابداً، فقط میخواهم بگویم زمینه پیوند استراتژیک بین ایران و چین وجود دارد. ایران راه خودش را میرود و چین راه خودش را، اما نیازهای طرفین داشتههای طرف دیگر است و این زمینهای برای بهرهبرداری.
آیا بیم و امیدی در این راه وجود دارد؟
بله، حتماً. از امیدها شروع میکنم: ایران در طول سالهای جنگ و دو دهه بعد از آن با هزینههای فراوان و آزمون و خطا (اینکه نفس چنان اتفاقاتی خوب بوده یا بد و اینکه با هزینه کمتری میشد به این نقاط قوت رسید یا خیر، بحث دیگری است) در بدنه دولتی و در صنایع بزرگ به نقطهای رسیده است که تا میزانی توان کنترل و نظارت و فهم صنعت را دارد و در صورت قرارداد با طرف خارجی میتواند تا اندازهای تعادل قراردادی را دنبال نماید (آنچه در قراردادهای ماقبل آن سخت مینمود).
دانشگاههای داخل و خارج و بخش خصوصی علیرغم نحیف شدن در این سالها، فارغالتحصیلان و کارکردههایی را تحویل جامعه داده اند که هر تحولی در صنعت را رصد میکنند و سخت خواهد بود که امری بتواند پنهان بماند. مقاومتی که ایران طی همه این دههها و بویژه سالهای گذشته داشته و هزینهای که بویژه دهکهای ٣ تا ٥ اقتصادی پرداخت کردهاند، نمیگذارد دست ایران در مذاکرات با طرف خارجی بسته باشد و مثلاً این طور که گفته میشود، ایران در موضع نیازمند کامل به قرارداد قرار گیرد که اگر قرارداد منعقد نشود، ایران بی راه میماند. چین، چین چند دهه قبل نیست، در تکنولوژی پیشرفتهای قابل توجهی داشته است و از پروژههای زیرساختی موفق سالهای اخیر ایران مثل میدان آزادگان شمالی، کار چینیهاست. و در مورد بیمها، گمان میکنم از برخی ناکارآمدیها، عدم شایستهسالاریها، رفیق بازیها و رانتهای موجود در کشور همه آگاهی داریم و نیاز به تکرار نیست. چنین رویهای اگر کنترل نشود، بهترین سناریوها را نیز حیف و میل میکند. چین ناشناخته است و مطالعه ابعاد مختلف آن حتماً ضروری است. باید روحیات چینیها را شناسایی کنیم.
بنابر این شما نفس برخی تذکرها یا هشدارها را مثبت میدانید اما برخی مخالفتها را نیز از روی ناآگاهی و بعضاً با غرضهای سیاسی میدانید؟
اصل نگرانی لازم است حتی مبارک است، کاش این حساسیت را حفظ کرده و در جهت سازنده به کار بندیم. اما از این نحوه مخالفتها احتمالاً راه به جاهای خوبی نمیبریم. ایراد چنین مخالفتهایی این است که در مرحله نخست، احساسات کاذب تولید میکند. منتقد بودن کار چندان سختی نیست، منتقد سازنده بودن اما سخت است. اینگونه مخالفتها یک آرامش و نگرانی توأمان کاذب برای خود منتقد و برای بخشی از جامعه که این منتقدین را مرجع میدانند، ایجاد میکند. آرامش از آن جهت که «خب خدا رو شکر، هشدارمان را دادیم» و نگرانی از آن جهت که «ایران را فروختند» که در اولی بی ثمر ماندن حساسیت بجاست و در دومی تحلیل بردن جامعه. در مرحله دوم نیز، این نحو از انتقاد تأثیر انتقاد درست را نیز نزد صاحبان امر از بین میبرد، درواقع این انتقادات علیه خودش عمل میکند و اگر فردا روزی بعد از معلوم شدن محتوا، نقد دقیق و قابل توجهی صورت گیرد که مثلاً چرا در چنین همکاریای به اندازه کافی از سرمایهگذاری در بخش ال ان جی صحبت نشده است (مثال میزنم) یا اولویتها رعایت نشده است، دیگر گوش شنوایی نخواهد بود و درواقع مشکل این خواهد ماند که «اصل موضوع» نقد نمیشود.
من گمان میکنم نفس فکر کردن به همکاری با چین، در وضعیت فعلی و مطابق با «هستها و نیستها» و نه طبق «بایدها و نبایدها» امر معقولی است. بنابراین میبایست همه حساس باشیم، همه رصد کنیم و منتظر محتوای همکاری و تعهدات طرفین باشیم. وقتی محتوای تعهدات مشخص شد، میتوان ارزیابی کرد ایران چقدر به شعار «نه غربی نه شرقی» وفادار مانده است. آنچه که صرفاً یک شعار برآمده از شور انقلابی نبوده و از جهتی یک استراتژی مهم و مبتنی بر نگاه به داخل بوده است و آن وقت میشود ارزیابی کرد رابطه با چین طریقیت داشته یا موضوعیت. در عین حال فراموش نباید کرد قطعاً در هر قراردادی بین هر دو کشوری، مثلاً فرانسه و آلمان، به هر حال با توجه به شرایط امتیازاتی داده میشود و امتیازاتی گرفته میشود. به نظرم بایست با توجه به داشتههای ایران، محتویات و پیشنویس قراردادهای آتی را بررسی کرد و دید تا چه میزان در ازای امتیازاتی که قرار است بدهیم، زیرساختهای کشور بهبود مییابند و چقدر با نگاه استراتژیک همکاری را طوری طراحی کردهایم که نفع طرفین (و نه فقط یک طرف) در اجرای تعهداتشان باشد و با توجه به داشتههایمان چگونه میتوانیم نسخههای ارائه شده را اصلاح کنیم. اموری که دستکم دو مقدمه لازم دارد؛ اول درخواست و پیگیری انتشار اطلاعات به نحو معقول و مستمر (آنچه برخی منتقدین و دلواپسان به درستی و بدون پیشفرض طلب کردهاند) و در سطح دولت وزیر خارجه نیز بدان اشاره داشت، دوم وقت گذاری و مطالعه و رویکرد حل مسأله داشتن. طبعاً بعد از طی این مراحل نیز همچنان ممکن است نوع همکاری را مضر بدانیم و با آن مخالف باشیم، اما آن مخالفت با مخالفت این روزها متفاوت خواهد بود، مخالفتی است روشمند و با محتوای همکاری نه غیر روشمند و با اصل همکاری.
روابط ایران و چین و پیامدهای استراتژیک آن
ادامه از صفحه اول
این رویداد نشانه یک دیدگاه کلان استراتژیک و باطلکننده یک باور تاریخی است که ایران را همواره سهم غرب یا در معرض رقابت قدرتهای غربی میدانست که جایی برای چین و روسیه در آن نیست. این دو قدرت شرقی هم پذیرفته بودند که با ایران نمیتوان یک رابطه پایدار شکل داد. چنانکه فرازوفرودهای روابط ایران و غرب در سالهای گذشته نیز به نوعی مؤید این واقعیت بود که بهجای تمرکز بر اصلاح روابط با غرب باید بهدنبال جایگزین برای آنها باشیم. تعلق تاریخی ایران به حوزه غرب به حدی طبیعی بود که حتی چین و روسیه هم به جای ایجاد یک رابطه مستحکم با ما بیشتر در تلاش برای بهبود روابط ایران با غرب و امریکا بودند، نه اینکه درصدد جایگزینی آن باشند.
روی کار آمدن ترامپ باعث شد که او و دولتش دانسته یا ندانسته به جای همکاری با چین و روسیه به تقابل با آنها بپردازند. خروج امریکا از برجام و سیاست فشار حداکثری و سیاستهای براندازانه بولتون و پمپئو باعث شد که ایران هم کورسوی امیدی که نسبت به حل اختلافات خود با غرب داشت را از دست بدهد و تصمیم بگیرد عادت دیرینه و سنتی خود مبنی بر نگاه به غرب را با سختی و کندی بسیار زیاد به فراموشی سپرده و تغییر رویکرد دهد. این یک تغییر شگرف و بزرگ است و ترک آن رویه تاریخی بسیار قوی و ریشه دار بسیار سخت خواهد بود.
با وجود اینکه ترامپ و مقامات دولت او مناسبات پیچیده و استراتژیک را ظاهراً درک نمیکنند، اما آیا سایر استراتژیستهای غربی و متفکرین امریکایی حاضر خواهند بود در ایران با این موقعیت ژئوپلیتیک شگرف عقب نشینی کرده و این موقعیت بینظیر را دو دستی به چین واگذار نمایند؟ حضور چین در خاورمیانه و آن هم از طریق کشور ریشهدار و پهناوری مثل ایران تهدید و شکست بزرگی برای امریکا محسوب میشود. منابع انرژی خلیج فارس و سواحل دریای عمان که یکی از موقعیتهای ویژه در غرب اقیانوس هند - میدان رقابتهای بزرگ و استراتژیک بین امریکا و چین - حقیقتاً یک زیان کلان برای امریکاست.
در این صورت آیا انتظار میرود که امریکا نسبت به همکاری چین با ایران سکوت یا عقب نشینی کرده و به گوشهای بخزد؟ واکنش اولیه غربیها به همکاری های ایران و چین اعم از اخبار، شایعهسازی و تحریک افکار عمومی نشان از نگرانی جدی آنها دارد. حال باید فکر کرد که راهبرد امریکا برای جلوگیری از شکلگیری این همکاری استراتژیک چه خواهد بود؟ دولت امریکا و اروپاییها شاید ورود به چنین مرحلهای را پیشبینی نمیکردند. شاید غرب آسیا و خاورمیانه اهمیت خود را برای آنها از دست داده است. شاید فکر میکردند راه گفتوگو و حل و فصل اختلافات با ایران اعمال فشار و آماده کردن ما برای امتیاز دهی باشد که ایران تا این مرحله آنها را ناامید گذاشته و نتوانستهاند نتیجه مورد دلخواه خود را بگیرند. امریکا با خروج از برجام و منع بهرهبرداری ما از فواید برجام سعی کرد با ایجاد فشار با ما گفتوگو کند.
اگر این دو فرض یعنی اهمیت فوقالعاده ایران و عدم موفقیت فشارهای امریکا برای گفتوگو را کنار هم بگذاریم باید بپرسیم پس گزینه و راهبرد بعدی امریکا چه خواهد بود؟ در صورت صحت این فرضها امریکا گزینه دیگری جز پیگیری سیاست براندازی نخواهد داشت. بنظر میرسد افراطیهایی مانند بولتون، پمپئو، نتانیاهو و تا حدی بن سلمان و بن زیاد مسیر دولت امریکا را دقیقاً در همین راستا ریلگذاری کردند. آنها افراد ساده لوحی مثل ترامپ را به این سو بردند که برای جلوگیری از باخت استراتژیک امریکا از جمله در مقابل چین چارهای جز مقابله تا حد درگیری نظامی یا براندازی وجود ندارد. چنانچه میبینیم امریکا مقامات کلیدی ایران مانند رهبری معظم انقلاب، دکتر ظریف و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تحریم کردند تا از نظام مشروعیت زدایی کرده و در غیاب افرادی مانند دکتر ظریف اصولاً گزینهها برای گفتوگو تضعیف و کم اثر شوند. شاید بتوان ترور شهید سردار سلیمانی را هم در این راستا تحلیل کرد. نشانههایی برای درستی این تحلیل نیز وجود دارد. با سرعتگیری روابط ایران و چین عملیات روانی از طرق مختلف شکل گرفته و سلسله خرابکاریهایی صورت میگیرد که به احتمال زیاد منشأ آن یا حداقل بخشی از آن مربوط به این تصورات دشمنان ایران است.
اگر گزارههای فوق را فرضهای نسبتاً درستی بپنداریم باید در آینده نزدیک شاهد تشدید عملیات روانی، اقدامات خرابکارانه، ترور، جنگ سایبری و مانند این باشیم و باید نتیجه گرفت که درست است بخشی از خصومت امریکا با ایران بهخاطر مسائل خاورمیانه و امنیت رژیم صهیونیستی اسرائیل و دفاع کشورمان از حقوق مردم فلسطین است ولی بخش عمده این خصومت بیش از هر چیزی بهخاطر اهمیت ژئوپلیتیک و استراتژیک خود ایران است. امریکا مزایای استراتژیک ایران را از دست داده است. آنها برای جلوگیری از حضور رقیب خود در این منطقه و جبران شکستهای خود به جای امتیاز دهی به ایران راه را اشتباه رفته و برخصومت ورزی با کشور ما پرداختند. امتیاز استراتژیک کشور ما و رقابت بر سر این موقعیت ویژه امری است که تا حدودی مورد غفلت واقع شده است.
این رویداد نشانه یک دیدگاه کلان استراتژیک و باطلکننده یک باور تاریخی است که ایران را همواره سهم غرب یا در معرض رقابت قدرتهای غربی میدانست که جایی برای چین و روسیه در آن نیست. این دو قدرت شرقی هم پذیرفته بودند که با ایران نمیتوان یک رابطه پایدار شکل داد. چنانکه فرازوفرودهای روابط ایران و غرب در سالهای گذشته نیز به نوعی مؤید این واقعیت بود که بهجای تمرکز بر اصلاح روابط با غرب باید بهدنبال جایگزین برای آنها باشیم. تعلق تاریخی ایران به حوزه غرب به حدی طبیعی بود که حتی چین و روسیه هم به جای ایجاد یک رابطه مستحکم با ما بیشتر در تلاش برای بهبود روابط ایران با غرب و امریکا بودند، نه اینکه درصدد جایگزینی آن باشند.
روی کار آمدن ترامپ باعث شد که او و دولتش دانسته یا ندانسته به جای همکاری با چین و روسیه به تقابل با آنها بپردازند. خروج امریکا از برجام و سیاست فشار حداکثری و سیاستهای براندازانه بولتون و پمپئو باعث شد که ایران هم کورسوی امیدی که نسبت به حل اختلافات خود با غرب داشت را از دست بدهد و تصمیم بگیرد عادت دیرینه و سنتی خود مبنی بر نگاه به غرب را با سختی و کندی بسیار زیاد به فراموشی سپرده و تغییر رویکرد دهد. این یک تغییر شگرف و بزرگ است و ترک آن رویه تاریخی بسیار قوی و ریشه دار بسیار سخت خواهد بود.
با وجود اینکه ترامپ و مقامات دولت او مناسبات پیچیده و استراتژیک را ظاهراً درک نمیکنند، اما آیا سایر استراتژیستهای غربی و متفکرین امریکایی حاضر خواهند بود در ایران با این موقعیت ژئوپلیتیک شگرف عقب نشینی کرده و این موقعیت بینظیر را دو دستی به چین واگذار نمایند؟ حضور چین در خاورمیانه و آن هم از طریق کشور ریشهدار و پهناوری مثل ایران تهدید و شکست بزرگی برای امریکا محسوب میشود. منابع انرژی خلیج فارس و سواحل دریای عمان که یکی از موقعیتهای ویژه در غرب اقیانوس هند - میدان رقابتهای بزرگ و استراتژیک بین امریکا و چین - حقیقتاً یک زیان کلان برای امریکاست.
در این صورت آیا انتظار میرود که امریکا نسبت به همکاری چین با ایران سکوت یا عقب نشینی کرده و به گوشهای بخزد؟ واکنش اولیه غربیها به همکاری های ایران و چین اعم از اخبار، شایعهسازی و تحریک افکار عمومی نشان از نگرانی جدی آنها دارد. حال باید فکر کرد که راهبرد امریکا برای جلوگیری از شکلگیری این همکاری استراتژیک چه خواهد بود؟ دولت امریکا و اروپاییها شاید ورود به چنین مرحلهای را پیشبینی نمیکردند. شاید غرب آسیا و خاورمیانه اهمیت خود را برای آنها از دست داده است. شاید فکر میکردند راه گفتوگو و حل و فصل اختلافات با ایران اعمال فشار و آماده کردن ما برای امتیاز دهی باشد که ایران تا این مرحله آنها را ناامید گذاشته و نتوانستهاند نتیجه مورد دلخواه خود را بگیرند. امریکا با خروج از برجام و منع بهرهبرداری ما از فواید برجام سعی کرد با ایجاد فشار با ما گفتوگو کند.
اگر این دو فرض یعنی اهمیت فوقالعاده ایران و عدم موفقیت فشارهای امریکا برای گفتوگو را کنار هم بگذاریم باید بپرسیم پس گزینه و راهبرد بعدی امریکا چه خواهد بود؟ در صورت صحت این فرضها امریکا گزینه دیگری جز پیگیری سیاست براندازی نخواهد داشت. بنظر میرسد افراطیهایی مانند بولتون، پمپئو، نتانیاهو و تا حدی بن سلمان و بن زیاد مسیر دولت امریکا را دقیقاً در همین راستا ریلگذاری کردند. آنها افراد ساده لوحی مثل ترامپ را به این سو بردند که برای جلوگیری از باخت استراتژیک امریکا از جمله در مقابل چین چارهای جز مقابله تا حد درگیری نظامی یا براندازی وجود ندارد. چنانچه میبینیم امریکا مقامات کلیدی ایران مانند رهبری معظم انقلاب، دکتر ظریف و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تحریم کردند تا از نظام مشروعیت زدایی کرده و در غیاب افرادی مانند دکتر ظریف اصولاً گزینهها برای گفتوگو تضعیف و کم اثر شوند. شاید بتوان ترور شهید سردار سلیمانی را هم در این راستا تحلیل کرد. نشانههایی برای درستی این تحلیل نیز وجود دارد. با سرعتگیری روابط ایران و چین عملیات روانی از طرق مختلف شکل گرفته و سلسله خرابکاریهایی صورت میگیرد که به احتمال زیاد منشأ آن یا حداقل بخشی از آن مربوط به این تصورات دشمنان ایران است.
اگر گزارههای فوق را فرضهای نسبتاً درستی بپنداریم باید در آینده نزدیک شاهد تشدید عملیات روانی، اقدامات خرابکارانه، ترور، جنگ سایبری و مانند این باشیم و باید نتیجه گرفت که درست است بخشی از خصومت امریکا با ایران بهخاطر مسائل خاورمیانه و امنیت رژیم صهیونیستی اسرائیل و دفاع کشورمان از حقوق مردم فلسطین است ولی بخش عمده این خصومت بیش از هر چیزی بهخاطر اهمیت ژئوپلیتیک و استراتژیک خود ایران است. امریکا مزایای استراتژیک ایران را از دست داده است. آنها برای جلوگیری از حضور رقیب خود در این منطقه و جبران شکستهای خود به جای امتیاز دهی به ایران راه را اشتباه رفته و برخصومت ورزی با کشور ما پرداختند. امتیاز استراتژیک کشور ما و رقابت بر سر این موقعیت ویژه امری است که تا حدودی مورد غفلت واقع شده است.
دیگه چه خبر؟
مجلسیها به دنبال احیای کوپن
خبر اول اینکه، جبار کوچکینژاد، عضو کمیسیون برنامه، بودجه و محاسبات مجلس گفت: طرح دوفوریتی نحوه توزیع کالاهای اساسی از سوی برخی نمایندگان تدوین شده و با جمعآوری امضا، تقدیم هیأت رئیسه مجلس میشود. به گزارش تسنیم، وی درباره جزئیات این طرح ادامه داد: براساس این طرح، دولت ملزم میشود تا کالاهای اساسی مورد نیاز را با استفاده از کالابرگ یا کارت الکترونیکی یا روشهای مشابه دیگر در اختیار مردم قرار دهد. نماینده رشت با بیان اینکه با تصویب این طرح تخصیص ارز یارانهای از دستور کار دولت خارج شده و دیگر ارز با قیمت آزاد ارائه میشود، تصریح کرد: با توجه به مشکلات پیش آمده در حوزه اقتصادی بویژه تخصیص ارز یارانهای به کالاهای اساسی که بخوبی اجرا نشد، این طرح تدوین شده است.
انتقاد امام جمعه اصفهان از ترویج دوچرخهسواری بانوان
خبر دیگر اینکه، آیتالله طباطبایی نژاد امام جمعه اصفهان از ترویج دوچرخهسواری بانوان انتقاد کرد. به گزارش جماران، وی با اشاره به عکس درج شده در روزنامه اصفهان زیبا در خطبههای نماز جمعه این شهر گفت: «رسانهها به ویژه رسانههایی که مربوط به برخی نهادهاست، مباحثی چون دوچرخهسواری زنان را ترویج نکنند زیرا علمای دین تأکید دارند که دوچرخهسواری بانوان در اماکن عمومی جایز نیست و به طور قطع رسانههایی که چنین اقداماتی میکنند، بدانند این اقدام نوعی بیدینی است.»
تنظیم درخواست عفو برای 3 متهم آبان ماه
دست آخر اینکه، وکیل امیرحسین مرادی، یکی از متهمین آبان ماه با اشاره به ابلاغ حکم دیوان عالی کشور درخصوص پرونده سه نفر از متهمین اعتراضات آبان ماه سال گذشته، گفت که درخواست عفو برای متهمان تنظیم شده است. بابک پاکنیا در گفتوگو با جماران، با بیان تأیید حکم اعدام از سوی دیوان عالی کشور، اظهار داشت: اینها (امیرحسین مرادی، محمد رجبی و سعید تمجیدی) در اعتراضات حضور داشتهاند ولی به هیچ عنوان بانک و ماشین آتش نزدهاند و صراحتاً در خلاصه کار پرونده از زبان متهمین درج شده که در دادگاه گفتهاند اقاریری که ما در مرحله تحقیقات مقدماتی در دادسرا داشتهایم را انکار میکنیم و نمیپذیریم. پاکنیا با اشاره به محتویات دادنامه صادر شده توسط دیوان عالی کشور گفت: یکی از قضات دیوان عالی کشور با حکم اعدام مخالفت کرده و گفته باید تحقیقات بیشتری صورت بگیرد. از سوی دیگر، ما نامه درخواست عفو تنظیم کردهایم چون معتقدیم بین جرم و مجازات تناسب وجود ندارد. یعنی نقش موکلین ما در حوادث آبان ماه به میزانی نبوده که برای آنها حکم اعدام صادر شود و وقتی حکم اعدام صادر شد، خانوادههای آنها در بهت بودند. وی همچنین اتهام ارتباط با گروهک منافقین برای امیرحسین مرادی را رد کرد.
سفیر ایران در پکن:
برنامه جامع همکاریهای ایران و چین یک نقشه راه است
سفیر جمهوری اسلامی ایران در چین درباره هجمهها علیه برنامه جامع ۲۵ ساله همکاریهای چین و ایران گفت: بیشتر این هجمهها نشأت گرفته از کانالهای خاص و معاندینی است که دوست ندارند روابط ایران با کشورهای بزرگی مانند چین رشد پیدا کند و انتظاری جز مخالفت امریکا هم با این برنامه نداشتیم.
«محمد کشاورززاده» در گفتوگو با ایرنا، هجمهها علیه برنامه جامع همکاریهای ایران و چین را «مضحک و خندهدار» خواند و افزود: کشورهایی مانند امریکا که تحریمهای ظالمانهای علیه ما اعمال میکنند و حتی پولهای ما در کشورهای دیگری مانند ژاپن و کره جنوبی را بلوکه کرده و اجازه نمیدهند از آن پولها برای تأمین دارو یا مواد غذایی استفاده کنیم، اکنون «دایه مهربانتر از مادر» شدهاند و ادعاهایی را مطرح میکنند که «مضحک و خندهدار» است. او طرح «ادعاهای مضحک و خندهدار» را نوعی توهین به شعور جمعی مردم ایران دانست و گفت: ادعاهایی مانند «واگذاری برخی جزایر به چینیها یا استقرار نیروهای نظامی چین در ایران» در قالب برنامه جامع همکاریهای ایران و چین، «مضحک، خندهدار و نوعی تبلیغات منفی» است. سفیر ایران در چین با انتقاد از برخی از کانالهای رسانهای داخل ایران هم که چنین مواردی را بازنشر میدهند، گفت: این ادعاها، دروغهایی است که هیچ پایه و اساسی ندارد و به طور یقین اگر بتوانیم این سند را به جلو ببریم و نهایی شود، حتماً تأثیرات مثبتی در روابط ما با کشورهای دنیا خواهد داشت.
سفیر ایران در چین گفت: برنامه جامع همکاریهای ایران و چین در واقع. یک برنامه جامع میان دو کشور و «نقشه راه روابط پکن و تهران» است این برنامه چیزی با عنوان «معاهده یا قرارداد» نیست بلکه در واقع نوعی تفاهم میان دو کشور برای توسعه زمینههای همکاری دوجانبه است. کشاورززاده اظهار کرد: نقشه راهی که برای روابط با چین تنظیم میکنیم، چراغی است که مسیر روشن را نشان خواهد داد در چارچوب این برنامه صرفاً واردکننده کالا نخواهیم نبود، توسعه زیرساختهای کشور از بعد زمینی، هوایی و فضایی میتواند شامل این برنامه ۲۵ ساله شود.
وی افزود: این برنامه نتیجه یک کار مشترک و کارشناسی شده است و نظرات مقامات عالی کشور هم در این زمینه کسب شده است.
کشاورز زاده افزود: جزء به جزء این برنامه در وزارتخانههای مختلف و مجلس شورای اسلامی مورد بررسی و کارشناسی قرار گرفته است و اگر گوشهای از آن خلاف منافع کشور باشد، قطعاً قابل پذیرش نخواهد بود. او گفت: فکر میکنم بتوانیم با کشورهای دیگری هم برنامهای مانند برنامه جامع همکاریهای ایران و چین برای همکاری طراحی کنیم.
سفیر ایران در چین به تاریخچه شکلگیری برنامه جامع همکاریهای چین و ایران اشاره کرد و گفت: در سفر سال ۲۰۱۶ میلادی رئیس جمهوری چین به ایران، روابط دو کشور به سطح «روابط جامع مشارکت راهبردی» ارتقا یافت و در همان سفر نیز برنامه ۲۵ ساله جامع همکاریهای ایران و چین مطرح شد. کشاورززاده تصریح کرد: به دنبال طرح این مسأله، مدتی بخشهای مختلف روی این برنامه کار کردند تا اینکه در سال ۱۳۹۷ در سفر «علی لاریجانی» رئیس وقت مجلس شورای اسلامی به پکن و در ملاقات با «شی جین پینگ» رئیس جمهوری چین این برنامه مجدداً مطرح شد و متعاقب آن در سفر سال گذشته وزیر امور خارجه تقدیم طرف چینی شد و مواردی که قرار است در این برنامه کار شود، مورد بررسی قرار گرفت. سفیر ایران در چین ادامه داد: سال گذشته که روابط تجاری تهران - پکن به بالای ۲۳ میلیارد دلار رسید، صادرات ما بر واردات از چین پیشی گرفت و اکنون چین به عنوان یک کشور واردکننده کالای ایرانی میتواند در آینده و اقتصاد ما مثمر باشد و نقش بسزایی در رشد و توسعه اقتصادی ما داشته باشد.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
مبنای تحلیلهای مخالفان شنیدههای بی سند است
-
روابط ایران و چین و پیامدهای استراتژیک آن
-
دیگه چه خبر؟
-
برنامه جامع همکاریهای ایران و چین یک نقشه راه است
اخبارایران آنلاین