ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
گلبانگ شجریان
سرگه بارسقیان
روزنامهنگار
«جان جان»
دقیقاً هزار سال پس از فردوسی؛ در همان سرزمین طوس، در مهر آمد، با مهر ماند و در مهر رفت و آخر در جوار فردوسی آرام گرفت. در همان سالی که مادر ایران آبستن فرزندانی بود که هر یک سرآمد دوران شدند؛ ۱۳۱۹: عباس کیارستمی، احمدرضا احمدی، محمدعلی سپانلو، اسفندیار منفردزاده، انوشیروان روحانی، خسرو سینایی و… در میانه همان سال جنگرسیده و جادوشده، در اول مهر در مشهد در خانه حاجمهدی فرزند حاج علیاکبر طبسی از ملاکان بزرگ مشهد که صدای خوبی داشت و این «ژن هنری سخاوتمندانه به خاندان واریز میشود»؛ از او به پسر و از پسر به نوهها.
«به یاد پدر»
صدایش در کلاس قرائت قرآن پدر میپیچید و در ۱۲ سالگی از رادیو مشهد پخش شد تا سال ۴۶؛ ده سال بعد رتبه نخست مسابقه تلاوت قرآن در ایران را کسب کرد. پدر مذهبی بود و دوست نداشت پسرش آواز بخواند. پدر تربیت خوانندگی به پسر داد و مادر اخلاق را. تعصب در موسیقی را از پدر گرفت و خستگیناپذیری را از مادر. به احترام پدر صدایش در رادیو تهران به نام «سیاوش بیدگانی» پخش شد؛ مانده بود تا فاش شود این صدای سحرآمیز برنامه «گلها» از آن «محمدرضا شجریان» است؛ حنجرهای که ۱۹ نت را راحت اجرا میکرد و برای آواز ۱۵ نت بس است. صدایی که در قدرت و اصالت کم نداشت و معطر بود؛ صدای معطر دیگر نه ربطی به تکنیک دارد و نه قدرت. از درون هنرمند میجوشد و برخاسته از جانمایه فرهنگی و صداقت و محتوای وجودی اوست. از خوانندهای که از برخاستگاه تا زبان کوچک و حتی در حلق، هیچ کاری با صدا نمیکرد تا شنیده شود.
«طریق عشق»
راه آوازخوانی را «لاک پشتی» آمد. اگر میتوانست در موسیقی تحصیل کند و عمرش در کارهایی خارج از حوزه موسیقی و حاشیهای «تلف» نشده بود و شرایط مساعد بود، موسیقیاش چنانکه میخواست «جهانی شده بود؛ مثل پاواروتی»؛ اما با این حال هم یکی از ۵۰ صدای برتر جهان شد و نامزد جایزه گرمی و برنده جایزه ویژه «خداوندگار موسیقی». در جهان او را افسانه موسیقی مشرق خواندند و احیاگر موسیقی سنتی ایران گرچه سنتی به معنای پایبندی به فرم ملودی، حرکات، جملهبندیها نبود و از قالبها استفاده و آن را متحول کرد تا بتواند منظورش را در زمانه خودش بیان کند. «پایبند اصالتها» بود و پاسدار سنتها اما اگر لازم بود سنتی اجرا میکرد. از خواندن تصنیف دیگران ابا داشت و آواز را به همه چیز ترجیح میداد. «چون آواز خلق لحظهای است». در آهنگهایی که برایش ساخته میشد «سختگیر و دشوارپسند» بود، آهنگ «تکاندهنده» او را جذب میکرد.
«پیام نسیم»
برخلاف آنچه درباره او گفتند موسیقی را متعلق به همه مردم میدانست و معتقد بود همه گروههای اجتماعی حق دارند به موسیقیای که میپسندند دسترسی داشته باشند اما با این شرط «باید برای هر گروه و برای هر سلیقه موسیقی ایرانی تولید کنیم، منتهی بهترین را.» تا پایان عمر به این باور وفادار بود که «موسیقیدان باید سطح موسیقی را بالا بیاورد و از این طریق به رشد سطح سلیقه مردم کمک کند.» همیشه میخواست کاری عالی عرضه کند چون در این صورت «موسیقی مورد پسند مردم قرار میگیرد و ارزشهای موسیقایی خود را دارد.» حتی بر این باور شورید که موسیقی باید مورد پسند نخبگان باشد چون معتقد بود «یکی از اهداف هنر، همدلی انسانهاست.»
«ساز قصهگو»
آواز شجریان بیانگر «حس زمانه» بود «افراد باید حس کنند این موسیقی بیانگر زندگی آنهاست.» باورش این بود که بین موسیقی و فضای اجتماعی رابطه برقرار است و قبول نداشت موسیقی ایران، موسیقی غم است چراکه این «به سبب تاریخ پرنشیبوفراز ما و ستمهایی بوده که بر مردم ما روا میداشتهاند وگرنه از آن برای بیان شادی هم میشود استفاده کرد. به موسیقی حمله نکنیم! چون این فرهنگ را منعکس میکند. این فرهنگ هم که نتیجه تاریخ این سرزمین است.»
قبول نداشت به «پایگاه پدری موسیقی» رسیده و میگفت شاگردانش زمانی کسی خواهند شد که «بر شجریان تمرد کنند. اگر از شجریان گذر نکنند فوقش همان تکرار من میشوند.»
«زمستان است»
در کار هنریاش «مثل یک سیاستمدار عمل کرد و هنرش سیاسی بود» اما او هرگز وارد سیاست نشد. به سیاست امیدی نداشت و «عالم سیاست با نهاد او ناهمخوان بود.» به اعتقاد او «موسیقی را باید از انحصار درآورد» و «سیاست آن را منحصر به بخش خاصی میکند.» میگفت «موسیقی همچون آفتاب است که باید بر همه یکسان بتابد.» میخواست «علامت تردید از موسیقی برداشته شود» و بزرگترین کار سیاسی برای هنرمندان ایران را «اعتبار بخشیدن به هنر» میدانست. برای اینکه کارش فراگیرتر شود زیر هیچ چتری نرفت.
«خلوتگزیده»
۳ سال خانهنشین شد تا انگ حزبی بودن از او و گروه چاووش زدوده شود. رفت خانه گلکاری کرد و از آذر ۵۹ کار نکرد. در سال ۵۵ هم بعد از فوت علی برومند، استاد ماهور با رادیو درگیر شد و میگفت رادیو اعتباری برای هنرمندان سالم قائل نبود. با همسایهاش قرار گذاشتند که بروند استرالیا و کشاورزی کنند. از سال قبل دنبال کشاورزی بود و سال ۵۷ زمینی از دولت اجاره کرد که به علت نبود آب رهایش کرد. بعد هم آن همسایه سکته کرد و و طرح رفتن به استرالیا برآب شد. ۲۶ اسفند ۵۵ با محمدرضا لطفی «ابوعطا» خواند و عطای تلویزیون را به لقایش بخشید تا سال ۷۳، که مجدداً به تلویزیون رفت. گروه شیدا هم که در رادیو تلویزیون ملی ایران فعالیت میکردند، فردای جمعه سیاه (۱۷ شهریور ۵۷) با متنی که لطفی نوشت و ابتهاج تلطیفش کرد و به خط شجریان بازنویسی شد، به همکاریاش با رادیو پایان داد.
«ربنا»
تیرماه ۵۸ «ربنا»ی خوانده شدهاش در استودیو از تلویزیون پخش شد و «تیر از کمان دررفت!» تا ۳۰ سال بعد که به رئیس صداوسیما گفت هیچ اثری از او مطلقاً از رادیو و تلویزیون پخش نشود به جز «ربنا» و زعمای جامجم این استثنا را قائل نشدند و «ربنا» رفت در مناظره نامزدهای ریاستجمهوری و سرآخر هم آخرین رمضان با او بسر شد و «ربنا» از رادیو تلویزیون شنیده نشد.
«بیتو بسر نمیشود»
نوروز سال ۹۵ با سری تراشیده از آشناییاش با میهمانی ۱۵ ساله گفت که با او دوست شده بود و آخر سر هم سر بر راه همان دوستی گذاشت و رفت در جوار فردوسی و اخوان ثالث بیاساید.
*عبارات داخل گیومه در متن برگرفته از گفتههای استاد در کتاب «راز مانا» و تیتر و میانتیترها برگرفته از نام آلبومهای ایشان است.
مشایعت بالندگی
علی ربیعی
دستیار ارتباطات اجتماعی رئیسجمهوری و سخنگوی دولت
درگذشت استاد محمدرضا شجریان فرصتی است که یک موضوع مهم اجتماعی را واکاوی کنیم. در تاریخ اجتماعی ملتها، چهرههایی ظهور مییابند که زمینه بروز و عوامل وجودیشان آنها را تبدیل به خاطره مشترک مردمان آن عصر میکند؛ این چهره میتواند از هر عرصهای سر کشیده باشد، میتواند یک شاعر ماندگار باشد یا صدایی ماندگار؛ میتواند قهرمان دفاع ملی و سرباز وطن باشد یا فداکاری سیاسی؛ میتواند هنرمندی خلاق باشد یا مخترعی اثرگذار و ورزشکاری پرافتخار. نگاه تاریخی نشان میدهد دو علت برای ظهور و بروز چهرههای مؤثر وجود داشته است؛ یکی زمینه فعالیت و بعد بروزی که شرط لازم به حساب میآید اما مهمتر از آن بعد وجودی آنهاست که از تعامل آنها با افراد جامعه که در بستر زیست اجتماعی پدید میآید و آنها را به «روح زمانه» تبدیل میکند. این افراد میتوانند در غمها به مردم التیام بخشند و در ایجاد زمینههای کامیابی مردم نقش ایفا کنند و شادیآفرین جامعهشان باشند.
شجریان از این نحله است. اگر او در خاطره جمعی مانده فقط به دلیل صدا و تکنیک صدا نیست، بلکه نسبت او با جامعه و همدردی با مردم است که چنین جایگاهی به او داده است. او صدای مقاومت بود در عهد جنگ هشت ساله؛ نیایشی بود در معنویترین حال انسانها در افطار و نیز شعف بود در سالنهای کنسرت و آوازی برای خلوت دل ها. خاطره جمعی مردم از این اسامی بسیار به یاد دارد. جامعه پر از سیاستمدار و ورزشکار و هنرمند و شاعر و نویسنده و عالمان و بزرگان دینی است، اما اینکه برخی از آنان خاستگاهی فراتر از حیطه خود مییابند و نقطه وصل گروههای اجتماعی میشوند، به دلیل فهم آنها از نیاز جامعه آن روز و کنش موثرشان است. اینکه شعری در دورهای بیشتر خوانده و آواز یا تصنیفی در دورهای بیشتر شنیده میشود، به دلیل هنر آنها در دمیدن روح زمانه به صدها سال میراث ادبی جامعه ماست که یک صدا آن را زنده کرده و به دالان های خواست اجتماعی روانه میکند. یکی از این نمادهای زمانه زیسته ما، استاد محمدرضا شجریان است. او به تعبیر «رومن رولان» در «جان شیفته»، از تیره همان «بزرگجانهای آفرینشگر است… کسانی که براستی زندهاند و در نیروهای جاودانی سهیم هستند.»
یکی از مشکلات جامعه امروز عدم امکان برای سر بر کشیدن انسانهایی اینچنین است. چندی پیش در میان برخی دوستان در محفلی دانشگاهی صحبت از این بود که چرا در این مرزوبوم، کسی «کس» نمیشود و بزرگانی در عرصههای مختلف جلوهگری نمیکنند تا افراد فارغ از طبقه اجتماعی از آنها الگو گرفته و زیستی بهتر را تجربه کنند. دیگر امثال شجریان، شفیعی کدکنی، جلال آلاحمد، شریعتی و مطهری و... سر بر نمیآورند. این نشانه عدم سلامت در حوزه اجتماعی و سیاسی است. پیدایش این افراد محصول زمینههای مناسب اجتماعی است. قطعاً استعدادهای زیادی به دنیا میآیند و متأسفانه به روزمرگی میافتند و به علت فراهم نبودن زمینههای اجتماعی و فرهنگی فرصت بالندگی نمییابند. به عنوان مثال مریم میرزاخانی در این متن اجتماعی شناخته نمیشود و در فراسوی مرزهای ایران بالنده می شود. این رویه در تمام ابعاد علمی – فرهنگی و اجتماعی از شعر و ادب تا نقاشی و سینما و حوزه و دانشگاه در حال تکرار است.
هنر و دانش بزرگان را باید سزاوارتر پاس داشت و فرصت بالندگی از آنها نباید دریغ شود. به نظرم به جای آنکه هر چیزی را از دریچه ساخت قدرت تحلیل کنیم و آن را به عنوان تنها متهم شناخته شده فرض کنیم، بخشی از این نارساییها به تک تک افراد جامعه نیز برمیگردد. همه ما نیازمند بازسازی برای ایجاد متن اجتماعی مناسب هستیم که افراد به راحتی در آن رشد کنند و به بالندگی برسند. هرچند تأثیر ساختار قدرت در ظهور و پرورش استعدادهای درخشان و بالندگی آنها قابل انکار نیست اما نقش نهادهای اجتماعی از خانواده تا جامعه در این نقصان و بیماری اجتماعی قابل مشاهده است. باید از رفتار خانوادهها شروع شود تا در نهادهای اجتماعی بزرگتر و ساختارهای قدرت، زمینه بروز استعدادها و درخشش آنها پدید آید. از نگاهی دیگر ما در جامعه نیاز به فصل مشترک فراوان داریم. نیازمند روح تساهل در میان خود هستیم. نیاز به لطافت فضای جامعه و زمینههای مثبتاندیشی داریم. ولی شوربختانه در فرآیند اجتماعی مسیری را مشاهده میکنیم که صدای درشت و ناملایم از ساخت سیاستزده هر روز بلندتر به گوش میرسد و به جای نوای خوش و جانبخش شجریان هر روز از رسانههایش ناسزاهای سیاسی میشنود.
در دوران سختیهاست که نیاز به مقاومت بزرگ اجتماعی و باور به تغییر و توانستن داریم. در این روزهاست که محتاج جانهای آفرینشگر همانند شجریان هستیم. غرور بزرگ و حس توانستن با بزرگانی این چنین به ما دست میدهد. مقاومت در سختیها شعر و کلام و آواز میخواهد. به نظرم نبود صداها و بزرگانی همچون شجریان نوعی خودتحریمی ما هم بود. ایران همیشه برای عبور از سختیها و ترمیم آلام خود از شاعران بزرگی مدد گرفته است. در روزی که پیکر خاکی شجریان را تشییع میکنیم مشایعت کنیم از جامعهای که روح بزرگ در آن شکل بگیرد. متعهد شویم بزرگانمان را پاس بداریم و در یک همفکری بزرگ کاری کنیم که از نهاد خانواده تا بزرگترین نهادهای اجتماعی کسانی که حال ما را خوب میکنند سربرکشند.
هنر این خواننده «شنیدن» بود
امیر یوسفی
روزنامه نگار
محمدرضا شجریان که بارها جهان را از سر تا ساق پیموده بود آخرالامر خراسان را نشان کرد تا در مهاجرتی معکوس، به پایتخت ملیت و مذهب ایرانیان بازگردد. چاووشی خواند تا در همسایگی حکیم طوس آرام بگیرد و روی به آستان شهید طوس(ع) داشته باشد. او که عمر را لبالب به خدمتکاری در فرهنگ ایران به سر آورده بود با انتخاب دوباره خراسان، عهد ارادتش را به هویت تاریخی ایرانیان تازه کرد. بیایید به چند پرده از زندگی این خادم فرهنگ و هویت نظر کنیم.
یکم. صدایی با تجربههای اوج
مردی که همواره پای نامهها و نوشتههایش فروتنانه مینوشت «خاک پای مردم ایران»، سخاوتمندترین هنرمند ایرانی بود در خلق «تجربههای اوج» برای مردم میهنش. تجربههای اوج، لحظاتی ناب و بیتکرارند که اشراق و ابتهاج را، روشن شدگی و شکفتگی را، آرامش و اشتیاق را، و بالاخره رضایتمندی و تمامیت را با هم دارند. محمدرضا شجریان برای ایرانیان، همه ایرانیان، نمونههای فراوانی از این لحظات رشکبرانگیز و خواستنی را گلابگیری کرد و اکنون در جیب بغل هر ایرانی، شیشهای بزرگ یا کوچک از آن تجربههای عطری اوج میتوان یافت. توفیر ندارد که سر این شیشه در معرکه سیاست و انقلاب و اعتراض باز شده باشد؛ یا در محراب نیایش و ذکر و زیارت؛ یا در میدان زندگی و زنجیره زیست روزمره؛ یا در معبر فکر و فرهنگ و حکمت؛ یا در محضر تاریخ و هویت ملی. هرجا صدای شجریان درآمد عطر تجربههای اوج پیچید و فرصت چشیدن طعم تعالی فراهم آمد. آن صدا ریسمان آویخته از دهانه روشن چاه بود یا سرانگشتی که به سمت سیمای شفاف ماه اشاره میکرد یا فانوسی که انکار تنهایی و گمراهی بود. با صدای او شادیها، رنجها، شکستها، حرمانها، حسرتها، عشقها، اندوهها از هیجانی عادی به نمونهای از تجربههای اوج بدل میشد و در خاطره جمعی و قومی و ملی مینشست. هیچ ایرانی را نمیتوان یافت که در تجربههای اوج خود، سهمی از صدای شجریان نیابد. او از زنجیره مردان ماندگاری در فرهنگ ایران بود که با عطرافشانیهای صدایش امر عادی را به تجربهای خطیر وآخرالزمانی بدل کرد و به معنادار کردن زندگی مردم توفیق یافت و لذت بهرهمندی از تجربههای اوج را به دیگران چشاند. هنوز هم اگر کسی طالب نسخهای برای تجربه اوج باشد در شفاخانه شجریان میتواند سراغش را بگیرد.
دوم. مرکبخوانی پای درخت زندگی
محمدرضا شجریان یک «مرکب خوان» حرفهای بود؛ کسی که در گوشهها و نغمههای به ظاهر بیربط و ناساز سیاحت میکند و میانشان پادرمیانی مینماید تا غریبهها را کنار هم بنشاند و دایره آشنایان را بگستراند و آبادیهای نو کشف کند. به این اعتبار او کاشف قارههای نو در آواز ایرانی بود، اما کشف و کرامات او و جهانگردی و جستوجوگریاش فقط در موسیقی نبود. او افزون بر مهارت مرکبخوانی در آواز، شخصیتی اساساً مرکب داشت و در زاویههای مختلف سیاحت میکرد تا بلکه بین گوشههای غریبه جهان، الفت و علاقهای برقرار کند. زندگی را با سیاست، هنر را با مردم، ملیت را با آیین، شفیعی کدکنی و اسلامی ندوشن را با عبدالکریم سروش و داریوش شایگان مرکب میکرد و در این گوشهگردانیها هندسهای تازه از زندگی میجست. در این هندسه، تلخکامیهای خیامی همانقدر ارج و احترام داشت که آدابدانیهای سعدی یا رندیهای حافظ یا شورمندیهای مولانا. سرودههای سپهری و مشیری و اخوان ثالث با نغمهها و مقامهای بومی و بیابانی خراسان همنشین میشد. خوشنویسی با گل آرایی و باغداری و چوبکاری و سازسازی و عکاسی و ورزش و تلاوت قرآن دست به دست میشد تا چیز تازهای بسازد و قارهای نو کشف کند. شجریان را در سایه همین رفتار و رویه میتوان «درخت زندگی» دانست، درختی سختجان و مغرور که مثل گز و تاق کویر سرسخت است و ریشههای عطشناکش را تا دوردستها روان میکند تا سیمای یک زندگی شکوفا را سبز و سربلند به نمایش بگذارد. غرور رشک برانگیز و سرسختی صادقانهاش او را تکدرختی نجیب و نظرکرده کرد تا خیلیها بر آن دخیل ببندند. او اینها همه را در پرتو شخصیت مرکبخوان و مؤلف خود داشت.
سوم. شنونده باش تا خواننده
محمدرضا شجریان اگرچه یک «خواننده» بزرگ بود اما نشان داد که یک «شنونده» شگفتانگیز و بزرگ هم بود و چه بسا در ماندگاری و محبوبیتش، دومی مهمتر و تعیینکنندهتر از اولی باشد. او صدای حقیقت را که صدای مردم است صاف و سرراست و خالی از خش میشنفت. درست است که حنجره او در ضبط و مهار پردههای صوتیاش قدرتی بیمثال داشت اما افزونتر و مهمتر آن بود که پرده گوشش برای شنیدن صدای پنهان و اصیل مردم بسیار حساس و گشوده و آزموده بود. شجریان در هیاهوی فریادهای قلابی، صدای خسته و خاکآلود مردم را تشخیص میداد. نبوغ او فقط در خواندن و گفتن نبود؛ در شنیدن هم نابغه بود. خوب خواندن البته در انحصار او نبود. خواننده ماهر کم نداشتهایم اما شجریان به خلاف بسیاری از همگنان خود دقیقاً در لحظهای که لازم بود، صداهای واقعی را میشنید و هرگز فریفته صداسازیهای صنعتی و ساختگی نمیشد. او مهارتی بیمثال در ساحت آواز داشت و توانست صدا را «دیدنی» کند و از موسیقی تابلوی شکوهمند نقاشی بسازد. از دانگهای ششگانه آواز، همه را داشت اما داشتههای «خواندن» یک طرف؛ داشتههای «شنیدن» یک طرف دیگر.هنر بیرقیب او شنیدن بموقع و دقیق و درست صدای حقیقت بود. او با همین قریحه و قدرت شنیدن بود که صدایش را در خواندن کوک میکرد. وقتی از مردم صدای خشم میشنید به حنجرهاش کوک چپ میداد و وقتی گوشش صدای آرامشخواهی و مسالمت و ملایمت از مردم میشنفت کوک را به راست میچرخاند. گاهی هم صرفه و صلاح ملت را در آن میدانست که صدا را گَل دیوار بیاویزد و با سکوت با مردم سخن بگوید. شجریان، از سکوت فریاد ساخت و حالا میتوان در ردیف موسیقی ملی ایران، به عدد دستگاهها یا مایهها یا گوشهها یا نغمهها یکی دیگر افزود یا مقام شجریانی.
خاطرات 453 روز حضور در کاخ سفید
اتاقی که در آنجا اتفاق افتاد
جان بولتون / مشاورامنیت ملی سابق ترامپ / مترجمان: مسعود میرزایی و بهجت عباسی
اولویتهای امریکا در سوریه
بعلاوه اگر نیروهای ایرانی از سوریه خارج میشدند، چه کسی از نیروهای سوریه مثلاً در مقابل تهاجم گسترده مخالفان و شرکای غربی آنها محافظت میکرد. پوتین بهدنبال این بود که نیروهای روسیه جای نیروهای ایرانی را در درگیریهای داخلی سوریه بگیرند تا ایران کنار بنشیند و بگوید: «خودتان به جنگ سوریه پایان دهید.» او بهدنبال درک روشنی با امریکا درباره سوریه بود و میخواست بعد از رسیدن به چنین درکی، ابعاد مختلف استقرار نظامی روسیه و امریکا در آن کشور بویژه با تمرکز بر منطقه ویژه «التنف» (در نزدیکی منطقه مرزی مشترک سوریه، اردن و عراق) بررسی شود.
پوتین با دنباله روی از یک روش تبلیغاتی قدیمی روسیه، با اطمینان گفت که پنج هزار «نیروی محلی» در نزدیکی التنف در حقیقت جنگجویان داعش هستند، که ظاهراً از امریکا دستور میگیرند و وقتی به نفع آنها باشد به همه خیانت میکنند (پوتین گفت جنگجویان داعش اگر به نفعشان باشد منت ما را هم میکشند. او در توصیف خیانت داعشیها از اصطلاح رکیکی نیز استفاده کرد که حتی مترجم او آن را برای ما ترجمه نکرد!). پوتین در اشاره به مخالفان دولت سوریه قویاً تأکید کرد که آنها متحدانی قابل اعتماد برای ما نیستند و از اینرو نمیتوان حتی برای یک روز به آنها اعتماد کرد. در مقابل او مصرانه از ما خواست روند صلح سوریه را پیش ببریم. من گفتم اولویت ما نابودی داعش و خارج کردن همه نیروهای ایرانی است. ما در جنگ داخلی سوریه نقشی نداریم و اولویت ما ایران است.
پوتین موضع سختگیرانهای را در زمینه اوکراین اتخاذ کرد و بهطور مفصل و با جزئیات به ابعاد سیاسی و نظامی این درگیری پرداخت. او با لحنی تهاجمی گفت، صادرات نظامی امریکا به اوکراین غیرقانونی است و فروش چنین سلاحهایی بهترین راه برای حل مسأله اوکراین نیست. او حتی از بحث درباره شبه جزیره کریمه خودداری کرد و عمداً آن را نادیده گرفت انگار که کریمه اکنون صرفاً بخشی از اسناد تاریخی است. سپس در دومین لحظه بسیار جالب این نشست، پوتین گفت که اوباما در سال 2014 علناً به او اعلام کرده بود اگر روسیه اقدامات خود را فقط به الحاق کریمه محدود کند و کار دیگری انجام ندهد مناقشه اوکراین حل خواهد شد. البته به هر دلیلی، اوباما بعداً نظر خود را تغییر داد و ما به بنبست کنونی رسیدیم. وقتی نوبت پاسخ من شد حس کردم که با گذشت 90 دقیقه، نشست ما رو به اتمام است و من فقط گفتم که درباره اوکراین اختلاف ما زیاد است و اکنون فرصتی برای پرداختن به جزئیات این موضوع نیست بنابراین فقط باید بپذیریم که دراین زمینه اختلاف داریم.
پوتین همچنین موضوع کره شمالی را مطرح کرد که در این موضوع، روسیه از رویکرد «اقدام در برابر اقدام» حمایت میکرد. کره شمالی خواستار چنین رویکردی بود هر چند که اساساً به نظر میرسید او علاقهای به این موضوع ندارد.
در خصوص ایران، پوتین خروج ما از توافق هستهای را به تمسخر گرفت و با تعجب گفت حالا که ایالات متحده از توافق خارج شده اگر ایران هم خارج شود، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ او گفت، اسرائیل به تنهایی قادر به اقدام نظامی علیه ایران نیست زیرا منابع یا قابلیتهای لازم را- بویژه اگر اعراب با ایران متحد شوند- در اختیار ندارد که این گفته او مهمل و نامعقول بود.
اعلام برندگان نوبل صلح و ادبیات
گروه جهان/ آکادمی نوبل، در دو روز گذشته دو جایزه ادبیات و صلح را اعلام کرد و به انتظارها در این بخشها پایان داد. برنامه جهانی غذا بخاطر تلاش بی وقفه در مبارزه با گرسنگی و عدم امنیت غذایی میلیونها نفر در جهان برنده جایزه نوبل صلح شد و «لوئیز گلوک»، شاعر امریکایی هم جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرد.
برنامه جهانی غذا برنده صلح نوبل 2020
نقش موثر سازمان «برنامه جهانی غذا» در برقراری صلح در کشورهای قربانی جنگ، این نهاد وابسته به سازمان ملل را سزاوار دریافت جایزه صلح نوبل 2020 کرد.
به گزارش «نیویورک تایمز»، کمیته برگزاری این مراسم که هر ساله در سالمرگ «آلفرد نوبل» در «اسلو» پایتخت نروژ برگزار میشود، یکی از اهداف مهم این انتخاب را جلب توجه ملل مختلف به بحران گرسنگی همزمان با شیوع ویروس کرونا در سراسر جهان و لزوم کمکهای بشردوستانه عنوان کرد. «برتیس ریس اندرسون»،رئیس کمیته صلح نروژ گفت: «در شرایط شیوع کرونا، برنامه جهانی غذا تلاشهای سازنده ای انجام داد چراکه تقارن جنگ زدگی و کرونا در بسیاری از کشورها شمار گرسنگان را به شدت افزایش داده است.»
براساس آمارهای بینالمللی شمار قحطی زدگان در 2020 دو برابر سال گذشته شده و به 265 میلیون نفر رسیده است. سازمان جهانی غذا به عنوان بزرگترین سازمان حقوق بشری جهان در سال گذشته حدود 100 میلیون گرسنه را در 88 کشور تحت حمایت قرار داده است. این در حالی است که با روی کار آمدن «دونالد ترامپ» در کاخ سفید و مخالفت او برای پشتیبانی مالی پروژههای بشردوستانه سازمان ملل، در این چند سال بودجه عظیمی از خزانه این سازمان کم شده است.
در این شرایط «دیوید بیسلی»، مدیر اجرایی سازمان برنامه جهانی غذا در توئیتی ضمن ابراز خرسندی از این انتخاب نوشت: «برای نخستین بار نمیتوانم کلمهای برای توصیف این شرایط بگویم. این افتخار نتیجه کار سخت کارکنان سازمان بود. آنها در بدترین شرایط مانند جنگ در مناطق با آب و هوای غیرقابل تحمل و ... حضور یافتند و به معنای واقعی لیاقت دریافت این جایزه را داشتند.» این سازمان همچنین در بیانیه ای رسمی اعلام کرد: «امیدواریم این انتخاب، توجه جهانی را به سمت قحطی و گرسنگی و تبعات مناقشات و جنگها جلب کند. این سازمان همچنان برای ریشه کنی گرسنگی و فقر، همکاری نزدیکی با دولتها خواهد داشت.» کمیته صلح نوبل نیز با تأکید بر اهداف این سازمان، اهدای این جایزه را با توجه به همهگیری کرونا در سراسر جهان و بحران اقتصادی و غذا بهترین فرصت برای این سازمان بشردوستانه دانست. به نوشته «ایندیپندنت»، در قرن بیست و یکم از هر 5 جایزه یک مورد به سازمانهای وابسته به سازمان ملل اختصاص یافته است. برنده این جایزه در مراسم امروز (10 سپتامبر) که به دلیل محدودیتهای کرونایی بسیار محدود برگزار میشود علاوه بر مدال طلا، 9 میلیون کرونز سوئدی (716 هزار پوند) به عنوان جایزه دریافت خواهد کرد.
شاعر امریکایی برنده جایزه نوبل ادبیات
آکادمی نوبل روز پنجشنبه نیز جایزه نوبل ادبیات را به «لوئیز گلوک»، شاعر امریکایی اهدا کرد. به گزارش روزنامه «نیویورک تایمز»، این نویسنده امریکایی بخاطر «صدای شاعرانه او که نمیتوان آن را اشتباه گرفت و زیبایی ریاضتکشیده که باعث میشود موجودیت فردی، جهانی شود» به عنوان برنده جایزه نوبل ادبیات معرفی شد. «لوئیز گلوک»، یکی از مشهورترین شاعران امریکا است که با زیبایی تمام از وجود انسان سخن میگوید. او در مجموعه اشعارش به چالشهای مختلف زندگی هر انسانی از زندگی خانوادگی گرفته تا پیر شدن، میپردازد. البته «گلوک» با جایزههای جهانی
نا آشنا نیست. او سال 1993 جایزه پولیتزر را بخاطر مجموعه شعر «زنبق وحشی» دریافت کرد. وی سال 2014 هم بخاطر مجموعه شعر «شب ایمان و فضیلت» برنده جایزه شد. وی از سال 2003 به عنوان ملک الشعرای امریکا شناخته میشود. «اندرس اولسون»، رئیس کمیته اعطای جایزه، از صدای مینیمالیستی اشعار وی بویژه در ابیاتی که به قلب زندگی خانوادگی وارد میشود، ستایش کرد و گفت: «صدای لوئیز گلوک صدایی غیرقابل تردید است.»
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
گلبانگ شجریان
-
مشایعت بالندگی
-
هنر این خواننده «شنیدن» بود
-
اتاقی که در آنجا اتفاق افتاد
-
اعلام برندگان نوبل صلح و ادبیات
اخبارایران آنلاین