در باره مستند «ایساتیس»
تفرجگاهی در دل کویر
به رسم مستندهایی که آیینهای در برابر شهر (یا کشور) قرار میدهند و بدون واکاوی علل تغییرات تصویر مردم و فرهنگ آن شهر قصد نمایش احوال آن را دارند، «ایساتیس»، از تمام ابزارهای تخصصی فنی و دانش جغرافیایی و تسلطی که بر شهر قدیمی یزد دارد بهره میگیرد و ضمن توصیف جذابیتهای تاریخی و فرهنگی این شهر، از احوالات امروز آن غافل نمیشود. اما تفاوت مهم این مستند با بسیاری از مستندهایی که با انگیزههای مورد اشاره، ساخته میشود، علاوه بر جان بخشیدن به عناصر طبیعت و استفاده از صداهای گوشنواز زهره شکوفنده، مریم شیرزاد، ابوالحسن تهامینژاد و نصرالله مدقالچی بهعنوان نریتور در نقشهای باد و آب و خاک و آتش، توجه به روح جاری و ساری در یزد و پرهیز از مصاحبهها و گفتوگوهای خستهکننده (که غالباً حاوی اطلاعات مفیدی برای بیننده نیستند و در مواردی صرفاً برای لحاظ کردن حضور مسئولان در مستندها و جلب نظر آنها در خلال مستندها به کار برده میشود) در این مستند است. علیرضا دهقان، علاوه بر اینکه با نمایش تصاویر کارت پستالی، قصد ارائه تصویری زیبا و غیرساختگی از یزد را دارد، صرفاً به نمایش این مناظر اکتفا نمیکند و بدون لحاظ کردن مناسبات مذهبی غالب، گوشهچشمی به مراسم آیینی ادیانی که در این شهر در کنار هم و در آرامش زندگی میکنند هم دارد. او در نمایش این سیر و سیاحت (که گویی بیننده را به گردشی 70 دقیقهای میبرد و مصداقی برای ضربالمثل وصفالعیش نصفالعیش میشود)، از نمایش غم و شادی و خوشی و ناخوشی مردم شهر غافل نمیشود و بدون پرداخت غلو شده به این جزئیات، ضرباهنگ فیلم را از دست نمیدهد و با حفظ ریتم، از اصل موضوع مستند غافل نمیشود و با جانبخشی به عناصر طبیعت، نقش اساسی آنها در آبادانی یزد را یادآور میشود. «ایساتیس»، شباهتهای ساختاری زیادی با مستند تماشایی «باد صبا» (آلبر لاموریس) دارد اما به تقلیدی کورکورانه و کپی بیهویت بدل نمیشود. حال و هوا و دقت نظری که در ساخت این مستند بومگرایانه وجود دارد، این پتانسیل را بهوجود آورده که «ایساتیس» در گروه مستندهای تأثیرگذار از شهری به قدمت تاریخ باشد که در آینده بدان مراجعه شده و مورد مطالعه قرار بگیرد و بهعنوان تصویری جذاب از شهری دیدنی، مورد توجه سازمانها و نهادهایی قرار گیرد که قصد ایجاد برنامههای انگیزشی برای ورود توریست به ایران و توسعه گردشگری را در برنامه کاری خود دارند.
در باره فیلم کوتاه «جلد»
مســـــخ
احسان طهماسبی
منتقد سینما
از زمانی که مسخ فرانتس کافکا، بهعنوان یکی از مهمترین آثار ادبیات فانتزی قرن بیستم مورد توجه قرار گرفت، بارها فیلمسازان کوتاه و بلند، این شاهکار ادبیات جهان را مورد اقتباس قرار دادند. داستان تبدیل شدن یک انسان به مخلوقی دیگر، علاوه بر اینکه در ذهن، اَشکال فراطبیعی را بهعنوان عنصر اولیه طرح و توطئه، وارد فضای داستان میکند، قواعد و قوانین فیزیکی و طبیعی را نیز زیر پا میگذارد. در فیلم «حیوان» (بهمن و بهرام ارک)، تلاش خستگیناپذیر مرد برای خروج از مرز، او را وادار به تقلید از حیوانی میکند و همین تقلید، مرد را دچار بحران هویتی کرده و حلول روح حیوان در مرد، مرگ عجیبی را برایش رقم زد. فیلم کوتاه «جلد»، از همین ابزار ادبیات مدرن استفاده میکند و انگیزههای جدیدی را به داستان قدیم مسخ تزریق کرده و بدین شکل علاوه بر اینکه به بیان مفهومی عمیق که ریشه در عطش و شهوت انسان برای دستیابی به موفقیت دارد اشاره میکند، داستان خلاقانهای از ورود مردی بازیگر، به دنیایی لامکان و لازمان را نیز به نمایش میگذارد. دنیایی که حاصل درک دقیق و شناخت عمیق مرد از نقشی است که به او محول شده و او در برداشتهای متعدد سر صحنه، نتوانسته به آن نفوذ کند. اما شور و اشتیاق او برای تصاحب نقش حیوانی عجیب که روبهروی پرده کروماکی صداهایی گوشخراش در میآورد و شماتت و سرزنش و سرخوردگی که از سمت کارگردان و گریمور به او تحمیل میشود، مرد را دچار این دگردیسی میکند و تحیر و تعجب همه را برمیانگیزد. ورود مرد بازیگر به جهان جدید، صرفاً از نوع فرورفتن او در فضای نقش نیست. مرد بهواسطه مغروق شدن در حال و هوایی که در ابتدای فیلم برای او توضیح داده میشود، به دنیایی ورود میکند که دیگر خود را با شمایل فیزیکی قبلی نمیبیند و به مکان نامعلومی وارد میشود که بهعمد از شرح آن در فیلم، سخنی به میان نیامده است. نمایش موجودی برهنه در مکانی تنها و با اتمسفری خاص، گویی اشارهای به علم فیلوژنتیک دارد و به نوعی پرتویی از اندیشهها و نظریه داروین در خلقت است، به اندازهای در ذهن بازیگر ساخته و پرداخته و مهندسی شده است که اجزایش با دقت، در میزانسنی فراطبیعی در کنار هم قرار گرفتهاند و امکان خروج از آن جهان را سخت و حتی غیرممکن کرده است.
«جلد»، تنها، نمایشی از تلاش بینهایت و با تمام قوای مردی عاشق سینما و تصویر نیست، بلکه الگویی رفتاری و عملی برای رسیدن به خواستههای کوچک و بزرگ انسانهایی است که هیچ مانعی برای رسیدن به هدف نمیبینند و از هیچ تلاشی فروگذار نیستند.
درباره «ستاره بازی» هاتف علیمردانی
در غرب خبری نیست
سیدحسام فروزان
منتقد
فیلم هاتف علیمردانی قدمی جسورانه و رو به جلو است چرا که موفق شده تولید مشترکی بین ایران و امریکا و کانادا را به سرانجام برساند. تهیهکنندهای حرفهای مثل علی سرتیپی پشت این کار ایستاده و حدود دو سال هزینههای سرسامآور ساخت فیلم در امریکا را تقبل کرده است. بخشهایی از فیلم در همین بهار و تابستان کرونا زده سالجاری فیلمبرداری شده است. فیلمنامه بر اساس یک ماجرای مستند و واقعی نوشته شده است. دکتر مجد روانشناسی است که مجموعهای از پیامهای صوتی و تصویری یکی از بیماران خود را در اختیار هاتف علیمردانی قرار داده است. فیلمساز سعی کرده زندگی صبا (با بازی تأثیرگذار ملیسا ذاکری) را بازآفرینی کند. بازی ملیسا ذاکری که با فیلم کوچه بینام به سینما معرفی شد، نقطه قوت فیلم است. بازی فرهاد اصلانی و شبنم مقدمی که از بازیگران ثابت فیلمهای علیمردانی هستند چنگی به دل نمیزند و جلوه خاصی ندارد. مایکل مدسن (یکی از بازیگران محبوب کوئنتین تارانتینو) نیز در نقش همسایه امریکایی حضور دارد و البته علی مصفا به عنوان روانشناس مشاور و سنگ صبور صبا. تماشاگر از خلال روایت صبا و نمایش کابوسها و پریشانیهای ذهنی او به شخصیت نزدیک میشود. برخی موتیفهای فیلم زیاده از حد است و ممکن است مخاطب را دلزده کند. ضمن اینکه برخی تأکیدات گلدرشت و کلیشهای فیلم را میتوان در تدوین مجدد حذف کرد. در ستاره بازی هم یکی از معایب اساسی سینمای علیمردانی دیده میشود. اینکه فیلم به عمقی نمیرسد و همه چیز در سطح طرح مسأله باقی میماند. شخصیتپردازی هم عمق نمییابد و همدلی تماشاگر را برنمیانگیزد. به عنوان مثال، دلیل بیمهری مادر به دختر معلوم نمیشود و فقط به ذکر یک جمله که «بعدها فهمیدم مادرم سندروم از دست دادن داشته» اکتفا میشود. فیلم تخت و کم عمق است و در بهترین حالت میتوان گفت بازآفرینی تصویری یک ماجرای واقعی است. به نظر میرسد حرف فیلمساز این است که تا حد امکان مهاجرت نکنید! اما اگر این کار را کردید مراقب بنیانهای خانواده باشید. تصویری که از جامعه امریکا به دست داده میشود، کلیشهای و باسمهای است. حالا دیگر همه میدانیم که جامعه متکثر امریکا فقط همسایه نژادپرست و دیسکو و رقص و مواد مخدر و... نیست. ستاره بازی هم درست مثل دیگر فیلمهای هاتف علیمردانی انتظاراتی را ایجاد میکند که در نهایت برآورده نمیشود. هنوز باید منتظر شاهکار او بمانیم.
«زالاوا» درباره باور و خرافه است
«این قصه در هر کجای دنیا و در هر زمان و مکانی امکان ساخت دارد. اساساً این فیلم و این قصه راجع به کردها نیست. درباره تمام انسانهای روی زمین است که درگیر باور یا خرافه میشوند. و این باور یا خرافه روی زندگیشان تأثیر خوب یا بد میگذارد و چالشهایی را برای آدمهای دیگر به وجود میآورد. من یک فیلم نمادین بیزمان و مکان ساختم و اگر بازیگران فیلم کرد هستند به معنای آن نیست که به سراغ فرهنگ کردها رفتیم.»
ارسلان امیری کارگردان «زالاوا» معتقد است این فیلم در نقد جریانی است که همواره در فرهنگ عامه به خرافات و مسائل غیرواقعی بیشتر از واقعیت دلبسته است.
«در سینمایی که من بودم اصلاً خندهای نبود. اگر خندهای در کار بود، حداقل میگفتم کارگردان چیزی بلد است! چون خنداندن هنر است ولی همین هم نبود و نه تنها نبود بلکه از این خنثی بودن و شارلاتان بازی، تن آدمها به لرزه میافتاد و افسرده میشدند. پله سقوط آقای مهدویان در «لاتاری» است اما من امشب برایش گریه کردم ، برای فیلمسازی که کارش تمام شده است و از این به بعد فقط زندگی میکند.»
محمد تقی فهیم منتقد سینما از چهرههایی بود که به فیلم «شیشلیک» محمدحسین مهدویان انتقاد کرد.
«بنده هم به سهم خودم عذرخواهی میکنم. فقط یک لحظه برای گرفتن عکس ماسک برداشته شد. رعایت پروتکلها امری الزامی است و باید رعایت شود.»
پرویز پرستویی بازیگر فیلم «بی همه چیز» بهدنبال واکنشها نسبت به رعایت نکردن پروتکلهای بهداشتی با بازنشر معذرت خواهی فردوسیپور در اینستاگرامش عذرخواهی کرد