ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام علی علیهالسلام:
نیکبختترینِ مردم، کسى است که فضل ما را شناخت و به وسیله ما به خدا تقرّب جست و محبّت ما را در دل خویش خالص گرداند غرر الحکم: ح ۳۲۹۷
نیکبختترینِ مردم، کسى است که فضل ما را شناخت و به وسیله ما به خدا تقرّب جست و محبّت ما را در دل خویش خالص گرداند غرر الحکم: ح ۳۲۹۷
کنکور زبان و ادبیات فارسی داشته باشیم
ژاله آموزگار: اگر میخواهند ادبیات را در کنکور سراسری حذف کنند، حتماً از همه بخواهند کنکور جداگانهای برای زبان و ادبیات فارسی بدهند. حداقل از کشور فرانسه این اطلاع را دارم که دانشآموزان آنها یک سال پیش از اینکه دیپلم بگیرند و به دانشگاه وارد شوند، کنکور زبان و ادبیات میدهند، چه بخواهند مهندس و پزشک شوند یا بخواهند به هر رشته دیگری وارد شوند. آنها یکسال قبل از اینکه دیپلم بگیرند، جدا از رشتهای که میخواهند بخوانند باید کنکور ادبیات و زبان فرانسه بدهند. اگر میخواهند ادبیات را حذف کنند، حتماً از همه بخواهند کنکور زبان و ادبیات فارسی را بگذرانند. من این موضوع را حتماً در فرهنگستان مطرح خواهم کرد. نتیجه حذف ادبیات این میشود که بچههای درخشانی داریم که به دانشگاه شریف یا هر دانشگاه برجسته دیگری میروند اما کاملاً با مسائل زبانی وتاریخ زبان و ادبیات بیگانه هستند. من شخصاً این تجربه را داشتهام و این واقعاً غمانگیز است.
بخشی از صحبتهای عضو وابسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی در گفتو با ایسنا
بخشی از صحبتهای عضو وابسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی در گفتو با ایسنا
هنرمندان در فضای مجازی
چهرهها
احسان عبدیپور کارگردان و نویسنده ایرانی که او را با داستانهای کوتاه جنوبیاش میشناسند، یکی از داستانهای جدیدش را که ریشه در واقعیتی محض دارد در اینستاگرامش منتشر کرده و مثل همیشه این داستان هم با استقبال مخاطباناش روبهرو شده است که این مسأله را میشود از نظرهایی که برای پست او گذاشتهاند، فهمید. در بخشی از این متن آمده است: «سالی که رادیو عراق حتمیش کرد که راکت میزنه و از کارخونجات و فنس نیرو هوایی رو صافِ صاف میکنه، دوتا خونه موندن و اثاث جمع نکردن: یکی حبیب آزما که گفت: نمیرُمبه؛ یکی حسین اُسالی که گفته بودن نمیمونه. دکترای بیمارستان اُختیف کمیسیون کرده بودند و گفته بودند فوقش شیش ماه و حسین دست از مبارزه کشیده بود. راکت، جاش فرود نیمد. نصف اونایی که ساعت سه نصف شب تو جلالیه مُردن، کارگرای کارخونجات و بچههاشون بودن و...». خواندن این داستان، آنهم متن کاملش حتماً میتواند شما را ببرد به جنوب، در روزهایی که خیلیها یادشان مانده است.
امیرحسین انصافی بازیگر و کارگردان تئاتر از آخرین اثرش یعنی «ادواردو» عکسی منتشر کرده و نوشته: «ادواردو، برای من یک تجربه موفق بود تا خودم رو در جایگاه دیگری از ایفای نقش و بازیگری محک بزنم آن هم برای ایفای نقش ادواردو آنیلی... نمایش ادواردو برای من تبلور معنی واژه رفاقت است و در عین حال جدیت برای تولید یک اثر هنری مستقل و دقیق و برنامهریزی شده با رفیق 15 سالهام ابوالفضل عشرب. برای همراهی و همیاری همه دوستانم در تولید و اجرای این اثر ممنونم.»
بیژن بیژنی خواننده و خوشنویس صاحبنام ایرانی یکی از آثار خوشنویسیاش را در صفحه اینستاگرامش منتشر کرده و در توضیح آن نوشته: «امروز تو را دسترس فردا نیست و اندیشه فردات بجز سودا نیست، ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست، کاین باقی عمر را بها پیدا نیست. شعر: خیام، تابلوی سیاه مشق نستعلیق، اثر بیژن بیژنی، مرکب و طلا»
علی شمس کارگردان تئاتر در اینستاگرامش خبر از چاپ سوم کتاب «گزارش گمانشکن» داده و نوشته: «گزارشِ گمان شکنِ علی شمس از مرگهای فؤادِ ثریا به چاپ سوم رسید. از اینکه خوانده میشود خوشحالم و به طرز قابل اعتنایی به کتاب میبالم. خواستم خبر انتشار سومش را با مخاطب احتمالیاش در میان بگذارم و بنویسم به فتوای راقم خواندن این کتاب به ذمه خواننده این سطور و تورقش واجبِ کفایی است. متن یک معاشرت مفصل با کلمه است.»
اهل کلمه
اسدالله امرایی مترجم کشورمان یکی از آثار مشهور مولانا یعنی «فیه مافیه» با تصحیح بدیع الزمان فروزانفر را در صفحه اینستاگرامش معرفی کرده و نوشته: «فیه مافیه کتابی است به نثر فارسی اثر مولانا جلالالدین محمد بلخی (672 - 604ق.) و موضوع آن نقد و تفسیر عرفانی است و شامل یادداشتهایی است که در طول 30 سال از سخنان مولانا در مجالس فراهم آمده است. این سخنان توسط مریدان مولانا نوشته میشده است. نثر این کتاب ساده و روان است و درونمایهای ازمطالب عرفانی دینی و اخلاقی دارد. متن حاضر دقیقاً همان متن مصحح شادروان استاد فروزانفر است با این تفاوت که ناشر با نقطهگذاری، فاصلهگذاری و اعراب گذاری برخی واژهها و عبارات دشوار و رعایت رسمالخط یکسان و امروزی متن را برای خواندن آسان آماده کرده است.»
مهدی حجوانی نویسنده ایرانی مطلبی نوشته درباره ششمین نشست گروه ادبی داستان گرد که بیست و سوم تیرماه ۱۴۰۱ خورشیدی در شبکه اجتماعی کلابهاوس برگزار شد. در این نشست، مجموعه داستان «قاشق چایخوری» با حضور «هوشنگ مرادی کرمانی» نویسنده اثر و منتقدین نشست، «مهدی حجوانی» و «خلیل نیکپور»، مورد نقد و بررسی قرار گرفت. خانم کارولین کراسکری (مترجم داستانهای آقای مرادی کرمانی به زبان انگلیسی) بیژن مرادی کرمانی و برخی از استادان ارجمند همچون آقایان جابر قاسمعلی و محمدجواد جزینی هم در این نشست حضور داشتند که حجوانی به بخشی از گزارش این جلسه در صفحه مجازیاش اشاره کرده است.
رادیو گوشه هم از اثر جدید صوتیاش به نام «آدمهای چهارباغ» علی خدایی با صدای اسماعیل موحدی رونمایی کرده و نوشته: آدمهای چهارباغ تشکری است از شهری که نویسنده خیلی دوستش دارد. خدایی درباره این مجموعه میگوید: «خوشحالم که صبحها در اصفهان از خواب بیدار میشوم و اجازه دارم از او بنویسم. آدمهای چهارباغ وقتی تمام شد داستان آدمهای چهارباغ دیگری شروع شد که آنها را هم مینویسم.»
احسان عبدیپور کارگردان و نویسنده ایرانی که او را با داستانهای کوتاه جنوبیاش میشناسند، یکی از داستانهای جدیدش را که ریشه در واقعیتی محض دارد در اینستاگرامش منتشر کرده و مثل همیشه این داستان هم با استقبال مخاطباناش روبهرو شده است که این مسأله را میشود از نظرهایی که برای پست او گذاشتهاند، فهمید. در بخشی از این متن آمده است: «سالی که رادیو عراق حتمیش کرد که راکت میزنه و از کارخونجات و فنس نیرو هوایی رو صافِ صاف میکنه، دوتا خونه موندن و اثاث جمع نکردن: یکی حبیب آزما که گفت: نمیرُمبه؛ یکی حسین اُسالی که گفته بودن نمیمونه. دکترای بیمارستان اُختیف کمیسیون کرده بودند و گفته بودند فوقش شیش ماه و حسین دست از مبارزه کشیده بود. راکت، جاش فرود نیمد. نصف اونایی که ساعت سه نصف شب تو جلالیه مُردن، کارگرای کارخونجات و بچههاشون بودن و...». خواندن این داستان، آنهم متن کاملش حتماً میتواند شما را ببرد به جنوب، در روزهایی که خیلیها یادشان مانده است.
امیرحسین انصافی بازیگر و کارگردان تئاتر از آخرین اثرش یعنی «ادواردو» عکسی منتشر کرده و نوشته: «ادواردو، برای من یک تجربه موفق بود تا خودم رو در جایگاه دیگری از ایفای نقش و بازیگری محک بزنم آن هم برای ایفای نقش ادواردو آنیلی... نمایش ادواردو برای من تبلور معنی واژه رفاقت است و در عین حال جدیت برای تولید یک اثر هنری مستقل و دقیق و برنامهریزی شده با رفیق 15 سالهام ابوالفضل عشرب. برای همراهی و همیاری همه دوستانم در تولید و اجرای این اثر ممنونم.»
بیژن بیژنی خواننده و خوشنویس صاحبنام ایرانی یکی از آثار خوشنویسیاش را در صفحه اینستاگرامش منتشر کرده و در توضیح آن نوشته: «امروز تو را دسترس فردا نیست و اندیشه فردات بجز سودا نیست، ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست، کاین باقی عمر را بها پیدا نیست. شعر: خیام، تابلوی سیاه مشق نستعلیق، اثر بیژن بیژنی، مرکب و طلا»
علی شمس کارگردان تئاتر در اینستاگرامش خبر از چاپ سوم کتاب «گزارش گمانشکن» داده و نوشته: «گزارشِ گمان شکنِ علی شمس از مرگهای فؤادِ ثریا به چاپ سوم رسید. از اینکه خوانده میشود خوشحالم و به طرز قابل اعتنایی به کتاب میبالم. خواستم خبر انتشار سومش را با مخاطب احتمالیاش در میان بگذارم و بنویسم به فتوای راقم خواندن این کتاب به ذمه خواننده این سطور و تورقش واجبِ کفایی است. متن یک معاشرت مفصل با کلمه است.»
اهل کلمه
اسدالله امرایی مترجم کشورمان یکی از آثار مشهور مولانا یعنی «فیه مافیه» با تصحیح بدیع الزمان فروزانفر را در صفحه اینستاگرامش معرفی کرده و نوشته: «فیه مافیه کتابی است به نثر فارسی اثر مولانا جلالالدین محمد بلخی (672 - 604ق.) و موضوع آن نقد و تفسیر عرفانی است و شامل یادداشتهایی است که در طول 30 سال از سخنان مولانا در مجالس فراهم آمده است. این سخنان توسط مریدان مولانا نوشته میشده است. نثر این کتاب ساده و روان است و درونمایهای ازمطالب عرفانی دینی و اخلاقی دارد. متن حاضر دقیقاً همان متن مصحح شادروان استاد فروزانفر است با این تفاوت که ناشر با نقطهگذاری، فاصلهگذاری و اعراب گذاری برخی واژهها و عبارات دشوار و رعایت رسمالخط یکسان و امروزی متن را برای خواندن آسان آماده کرده است.»
مهدی حجوانی نویسنده ایرانی مطلبی نوشته درباره ششمین نشست گروه ادبی داستان گرد که بیست و سوم تیرماه ۱۴۰۱ خورشیدی در شبکه اجتماعی کلابهاوس برگزار شد. در این نشست، مجموعه داستان «قاشق چایخوری» با حضور «هوشنگ مرادی کرمانی» نویسنده اثر و منتقدین نشست، «مهدی حجوانی» و «خلیل نیکپور»، مورد نقد و بررسی قرار گرفت. خانم کارولین کراسکری (مترجم داستانهای آقای مرادی کرمانی به زبان انگلیسی) بیژن مرادی کرمانی و برخی از استادان ارجمند همچون آقایان جابر قاسمعلی و محمدجواد جزینی هم در این نشست حضور داشتند که حجوانی به بخشی از گزارش این جلسه در صفحه مجازیاش اشاره کرده است.
رادیو گوشه هم از اثر جدید صوتیاش به نام «آدمهای چهارباغ» علی خدایی با صدای اسماعیل موحدی رونمایی کرده و نوشته: آدمهای چهارباغ تشکری است از شهری که نویسنده خیلی دوستش دارد. خدایی درباره این مجموعه میگوید: «خوشحالم که صبحها در اصفهان از خواب بیدار میشوم و اجازه دارم از او بنویسم. آدمهای چهارباغ وقتی تمام شد داستان آدمهای چهارباغ دیگری شروع شد که آنها را هم مینویسم.»
نگاهی به نمایش «یه روز دیگه» به نویسندگی و کارگردانی نادیا فرجی
لحظه را دریابیم...
مریم جعفری حصارلو
عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران جهان A.I.T.C
برای بررسی نمایش «یه روز دیگه» نوشته و کارگردانی نادیا فرجی کافی است بدانیم داستان حمیرا باقری در شب مرگ او، داستان کشمکش او با فرشته مرگ است و دست و پا زدنهایش هنگام مرگ به شکل یازده بار بازی او با مرگ تداعی شده است. در واقع میتوان تشبیه کرد که ماجرای زندگی رئالیستی به روال جان دادن حمیرا سرک کشیده و از حساسیتهای او برای تمیزی خانه تا پوست تخمههایی که توسط فرشته مرگ برخلاف حساسیتهای حمیرا روی صحنه ریخته میشود و سطح صحنه را کاملاً به هم میریزد و... همه چیز فضایی کمدی به نمایش میدهد.
نام اثر یک معنای کنایی دارد و آن هم تلاش حمیرا برای درخواست یک روز بیشتر زندگی کردن از فرشته مرگ است. درخواست حمیرا از فرشته مرگ خودش است که در نهایت هم فرشته مرگ و تقدیر درخواستش را رد میکنند. به لحاظ سبکشناسی اثر از ویژگیهای سبک آبزوردیسم برخوردار است و شاخصههای سبک آبزوردیسم تناقض، تلفیق و درهم تنیدگی کمدی و تراژدی است و بنابراین ژانر اثر میتواند تراژدیکمدی باشد. این ژانر یادآور نمایشهای اوژن یونسکو است؛ با این تفاوت که طنز تلخ آثار یونسکو در فرهنگ ایرانی قابل درک نیست. در حالی که نمایش «یه روز دیگه» توسط نادیا فرجی نویسنده و کارگردان جوان و باتجربه ایرانی نوشته شده و شاید در روال تمرینها به قدری بداهه گویی صورت گرفته که ساختار نمایش بهخوبی ایرانیزه شده و دیگر اثری از یک نمایش غربی نیست. همه چیز رنگ و باور ایرانی دارد؛ حتی موقعیت مکانی نمایش یعنی مجموعه تئاتر شهر و معضلات حاشیه آن بخصوص حضور دستفروشان که دورتا دور تئاتر شهر را محاصره کردهاند؛ بارها از سوی فرشته مرگ در حاشیه دیالوگها گفته میشود که سبب باورپذیری و فضاسازی بهتر میشود. از سوی دیگر بازی خوب دو بازیگر نادیا فرجی و الهه پورجمشید سبب شکلگیری نمایش خوش ریتم و نشاط انگیز میشود؛ به نحوی که بیننده تمایل ندارد چشم از نمایش بردارد و هرلحظه به دیدگاه سرخوشی رولان بارت نزدیک میشود. آنچه نظریه لذت را به منصه ظهور میرساند. همچنین ماتریکس نمایش با موسیقی سیاه و سفید آغاز میشود. این انتخاب موسیقی پوپولیستی ایرانی سبب شاخص بودن اجرا و مردمی شدن ماهیت اجرا میشود. بازیگران بالاخص الهه پورجمشید با بازی درخشان و کمیک خود توانسته است به نحوی نگاهها را به سمت خود بکشد و باعث جذابیت کاراکتر مرگ شود. درمقابل بازی جدی و سراسر رئالیستی فرجی نوعی از دوگانگی و تناقض را ایجاد میکند که سبب جذابیت بیشتر اثر میشود. خلاقیت کارگردان درطراحی صحنه نیز بهخوبی نشانگر فضای رئالیستی است. با در نظر گرفتن وضعیت جامعه ایرانی شیوه نمایش«یه روز دیگه» جهت نشاط حال نسل جوان و تفکر برانگیزی توصیه میشود تا دم را غنیمت بشماریم و دریابیم که وقتی مرگ به سراغ آدمی میآید گریزی نیست و حتی یک روز دیگر هم فرصت به ما داده نمیشود؛ پس لحظه را دریابیم.
عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران جهان A.I.T.C
برای بررسی نمایش «یه روز دیگه» نوشته و کارگردانی نادیا فرجی کافی است بدانیم داستان حمیرا باقری در شب مرگ او، داستان کشمکش او با فرشته مرگ است و دست و پا زدنهایش هنگام مرگ به شکل یازده بار بازی او با مرگ تداعی شده است. در واقع میتوان تشبیه کرد که ماجرای زندگی رئالیستی به روال جان دادن حمیرا سرک کشیده و از حساسیتهای او برای تمیزی خانه تا پوست تخمههایی که توسط فرشته مرگ برخلاف حساسیتهای حمیرا روی صحنه ریخته میشود و سطح صحنه را کاملاً به هم میریزد و... همه چیز فضایی کمدی به نمایش میدهد.
نام اثر یک معنای کنایی دارد و آن هم تلاش حمیرا برای درخواست یک روز بیشتر زندگی کردن از فرشته مرگ است. درخواست حمیرا از فرشته مرگ خودش است که در نهایت هم فرشته مرگ و تقدیر درخواستش را رد میکنند. به لحاظ سبکشناسی اثر از ویژگیهای سبک آبزوردیسم برخوردار است و شاخصههای سبک آبزوردیسم تناقض، تلفیق و درهم تنیدگی کمدی و تراژدی است و بنابراین ژانر اثر میتواند تراژدیکمدی باشد. این ژانر یادآور نمایشهای اوژن یونسکو است؛ با این تفاوت که طنز تلخ آثار یونسکو در فرهنگ ایرانی قابل درک نیست. در حالی که نمایش «یه روز دیگه» توسط نادیا فرجی نویسنده و کارگردان جوان و باتجربه ایرانی نوشته شده و شاید در روال تمرینها به قدری بداهه گویی صورت گرفته که ساختار نمایش بهخوبی ایرانیزه شده و دیگر اثری از یک نمایش غربی نیست. همه چیز رنگ و باور ایرانی دارد؛ حتی موقعیت مکانی نمایش یعنی مجموعه تئاتر شهر و معضلات حاشیه آن بخصوص حضور دستفروشان که دورتا دور تئاتر شهر را محاصره کردهاند؛ بارها از سوی فرشته مرگ در حاشیه دیالوگها گفته میشود که سبب باورپذیری و فضاسازی بهتر میشود. از سوی دیگر بازی خوب دو بازیگر نادیا فرجی و الهه پورجمشید سبب شکلگیری نمایش خوش ریتم و نشاط انگیز میشود؛ به نحوی که بیننده تمایل ندارد چشم از نمایش بردارد و هرلحظه به دیدگاه سرخوشی رولان بارت نزدیک میشود. آنچه نظریه لذت را به منصه ظهور میرساند. همچنین ماتریکس نمایش با موسیقی سیاه و سفید آغاز میشود. این انتخاب موسیقی پوپولیستی ایرانی سبب شاخص بودن اجرا و مردمی شدن ماهیت اجرا میشود. بازیگران بالاخص الهه پورجمشید با بازی درخشان و کمیک خود توانسته است به نحوی نگاهها را به سمت خود بکشد و باعث جذابیت کاراکتر مرگ شود. درمقابل بازی جدی و سراسر رئالیستی فرجی نوعی از دوگانگی و تناقض را ایجاد میکند که سبب جذابیت بیشتر اثر میشود. خلاقیت کارگردان درطراحی صحنه نیز بهخوبی نشانگر فضای رئالیستی است. با در نظر گرفتن وضعیت جامعه ایرانی شیوه نمایش«یه روز دیگه» جهت نشاط حال نسل جوان و تفکر برانگیزی توصیه میشود تا دم را غنیمت بشماریم و دریابیم که وقتی مرگ به سراغ آدمی میآید گریزی نیست و حتی یک روز دیگر هم فرصت به ما داده نمیشود؛ پس لحظه را دریابیم.
رمان اتفاقمحور
بهاءالدین مرشدی
داستاننویس
همین روزهایی که داشتم ویکیپدیا را مرور میکردم رسیدم به اسم دونالد بارتلمی. بعد یادم آمد این همه سال که بر من گذشته چرا داستانی از او نخواندهام و این است که هوس کردم اولین کتابی که از او سر راهم دیدم بخرم و بخوانم. قرعه افتاد به «زن تسخیر شده» که نشر چشمه با ترجمه شیوا مقانلو منتشر کرده. کتاب را خریدم و همان توی مترو یکی دو تا داستانش را خواندم و بعد در خانه هم چند داستان دیگرش را خواندم و فکر کردم که این چرا اینطور عجیب مینویسد؟ یعنی اینقدر عجیب که فکر میکنی با این داستانها چه کار باید بکنی. اما نتیجهگیری درباره او را میگذارم برای وقتی دیگر که داستانهای دیگری از او خواندم و فکر کردم تکلیفم با او چه میتواند باشد. فعلاً که بینظرم درباره او و شیوه داستانی که در این کتاب با آن روبهرو شدم. اما بعد دیدم کتاب دیگری دم دستم است و بهتر است از آن کمی بخوانم و شروع کردم به خواندن. داستانی که باز هم نشر چشمه منتشر کرده و اسمش «سقاها» است و نوشته عتیق رحیمی است و ترجمهای از بنفشه فریسآبادی. رحیمی نویسندهای افغانستانی است که در دهه هشتاد میلادی به فرانسه مهاجرت کرده و حالا هم رماننویس معروفی است. چند صفحه ابتدای کتاب را خواندم و مدام با خودم فکر کردم حالا اتفاقی میافتد، حالا اتفاقی میافتد، حالا اتفاقی میافتد، حالا اتفاقی میافتد و دیدم اصلاً اتفاقی نمیافتد و نمیتوانم بدون اتفاق ادامه بدهم. این است که تصمیمگیری درباره این کتاب را هم گذاشتم برای وقتی دیگر که حوصلهدار شدم و توانستم کتابی که در صفحات اولش اتفاقی نمیافتد را بخوانم.
بعد دیدم کتاب دیگری دم دستم است و بهتر است آن را بخوانم. اسم کتاب «آنها به اسبها شلیک میکنند» است. نوشته هوراس مککوی که محمدعلی سپانلو ترجمه و نشر نیماژ منتشر کرده و از آن چاپ قدیمهایی که قیمتش 14 هزار تومان است. همان شروع، همان خط اول یک قتل اتفاق افتاد و شخصیت اصلی داستان درگیر یک ماجرا شد و راوی رفت به تشریح اینکه این قتل چرا و چطور اتفاق افتاده است. تا همین حالایی که دارم این نوشته را مینویسم پنجاه صفحه از کتاب را خواندهام و دارم فکر میکنم سریع این نوشته تمام شود و دوباره رمان را به دست بگیرم و بخوانم. این است که حالا فکر میکنم مدل من مدل اتفاق محور است و دلم حادثه میخواهد.
اینکه شخصیت اصلی هیچ عملی انجام ندهد و مدام حرف بیخود بزند و صفحه پر کند خوشم نمیآید. همان حرف آن آقای نمایشنامهنویس که میگفت هروقت دیدید تماشاگر خسته شد یکی را در صحنه بکشید و به درام ادامه بدهید. این رمان آقای مککوی در همان دم یکی را کشت و بعد هم یک ماجرای آشنایی وسط کشید و بعد هم آمد هیجان ایجاد کرد و بعد تعلیق داد و راوی را در وضعیت معلق دادگاه قرار داد تا بالاخره ببینم ته ماجرا چه میشود. البته شاید در هفته بعد در همین ستون نوشتم که تکلیفم با این رمان چه شد.
حالا فعلاً در این هفته میگویم که رمانهای اتفاقمحور را دوست دارم و اگر رمان اتفاقمحوری میشناسید آن را به نیت من بخوانید و از آن کیف کنید اگر شما هم رمان اتفاقمحور دوست دارید.
داستاننویس
همین روزهایی که داشتم ویکیپدیا را مرور میکردم رسیدم به اسم دونالد بارتلمی. بعد یادم آمد این همه سال که بر من گذشته چرا داستانی از او نخواندهام و این است که هوس کردم اولین کتابی که از او سر راهم دیدم بخرم و بخوانم. قرعه افتاد به «زن تسخیر شده» که نشر چشمه با ترجمه شیوا مقانلو منتشر کرده. کتاب را خریدم و همان توی مترو یکی دو تا داستانش را خواندم و بعد در خانه هم چند داستان دیگرش را خواندم و فکر کردم که این چرا اینطور عجیب مینویسد؟ یعنی اینقدر عجیب که فکر میکنی با این داستانها چه کار باید بکنی. اما نتیجهگیری درباره او را میگذارم برای وقتی دیگر که داستانهای دیگری از او خواندم و فکر کردم تکلیفم با او چه میتواند باشد. فعلاً که بینظرم درباره او و شیوه داستانی که در این کتاب با آن روبهرو شدم. اما بعد دیدم کتاب دیگری دم دستم است و بهتر است از آن کمی بخوانم و شروع کردم به خواندن. داستانی که باز هم نشر چشمه منتشر کرده و اسمش «سقاها» است و نوشته عتیق رحیمی است و ترجمهای از بنفشه فریسآبادی. رحیمی نویسندهای افغانستانی است که در دهه هشتاد میلادی به فرانسه مهاجرت کرده و حالا هم رماننویس معروفی است. چند صفحه ابتدای کتاب را خواندم و مدام با خودم فکر کردم حالا اتفاقی میافتد، حالا اتفاقی میافتد، حالا اتفاقی میافتد، حالا اتفاقی میافتد و دیدم اصلاً اتفاقی نمیافتد و نمیتوانم بدون اتفاق ادامه بدهم. این است که تصمیمگیری درباره این کتاب را هم گذاشتم برای وقتی دیگر که حوصلهدار شدم و توانستم کتابی که در صفحات اولش اتفاقی نمیافتد را بخوانم.
بعد دیدم کتاب دیگری دم دستم است و بهتر است آن را بخوانم. اسم کتاب «آنها به اسبها شلیک میکنند» است. نوشته هوراس مککوی که محمدعلی سپانلو ترجمه و نشر نیماژ منتشر کرده و از آن چاپ قدیمهایی که قیمتش 14 هزار تومان است. همان شروع، همان خط اول یک قتل اتفاق افتاد و شخصیت اصلی داستان درگیر یک ماجرا شد و راوی رفت به تشریح اینکه این قتل چرا و چطور اتفاق افتاده است. تا همین حالایی که دارم این نوشته را مینویسم پنجاه صفحه از کتاب را خواندهام و دارم فکر میکنم سریع این نوشته تمام شود و دوباره رمان را به دست بگیرم و بخوانم. این است که حالا فکر میکنم مدل من مدل اتفاق محور است و دلم حادثه میخواهد.
اینکه شخصیت اصلی هیچ عملی انجام ندهد و مدام حرف بیخود بزند و صفحه پر کند خوشم نمیآید. همان حرف آن آقای نمایشنامهنویس که میگفت هروقت دیدید تماشاگر خسته شد یکی را در صحنه بکشید و به درام ادامه بدهید. این رمان آقای مککوی در همان دم یکی را کشت و بعد هم یک ماجرای آشنایی وسط کشید و بعد هم آمد هیجان ایجاد کرد و بعد تعلیق داد و راوی را در وضعیت معلق دادگاه قرار داد تا بالاخره ببینم ته ماجرا چه میشود. البته شاید در هفته بعد در همین ستون نوشتم که تکلیفم با این رمان چه شد.
حالا فعلاً در این هفته میگویم که رمانهای اتفاقمحور را دوست دارم و اگر رمان اتفاقمحوری میشناسید آن را به نیت من بخوانید و از آن کیف کنید اگر شما هم رمان اتفاقمحور دوست دارید.
ذهنهای رشد نیافته گاهی جنایت میکنند
یگانه هنری عطا
دانشجو
هرچند که صحبت درباره درد مردم، درد جامعه و قشر فقیر و نیز مشکلات و خطاهای رفتاریشان چندان خوشایند نیست؛ اما کوچکترین کاری که یک نویسنده، کارگردان یا برنامهساز میتواند انجام دهد، پرداختن به این موضوعات و فرهنگسازی درباره آنهاست.
یکی از فیلمهایی که ذهن مرا بشدت تحت تأثیر قرار داد، فیلم «مغزهای کوچک زنگزده» بود. این فیلم درباره فضای غیرمعمول و سیاه زندگی قشر خاصی از جامعه است. سراسر فیلم در فضایی خشن و پرتنش میگذرد. داستان فیلم درباره خانوادهای در محلههای حاشیهای تهران است که سه پسر و یک دختر دارند و کار پسر بزرگ تولید و توزیع مواد مخدر است. در عین حال پناهگاه کودکان بیسرپرست و جوانان بیکار آن منطقه نیز است. در این فیلم «شاهین» پسر وسطی خانواده، در تلاش است که این امپراتوری را از برادر بزرگ خود بگیرد و خودش را به دیگران اثبات کند. همه چیز در شرایط عادی است تا روزی که خبر پخش شدن فیلمی از دختر خانواده به گوش برادران میرسد و برادران غیرتی میشوند. به نظر میرسد نام فیلم بیارتباط با این ماجرا نباشد؛ چرا که از ذهنهای رشدنیافته و متعصبی روایت میکند که به اشتباه اسم روانپریشی خود را غیرت گذاشتهاند و برای حفظ آبروی خود دست به هر جنایتی میزنند.
در این فیلم، ما شاهد اتفاقات متنوعی هستیم که هرکدام به تنهایی میتواند یک سناریو باشد؛ اما موضوع فیلم بیشتر پیرامون شاهین میچرخد. او متوجه رازهایی میشود که زندگیاش را تغییر میدهد. در واقع نوید محمدزاده، در نقش شاهین، یک تنه سروسامان قابل توجهی به اوضاع میدهد. آن هم در زمانی که برادر بزرگتر در زندان بسر میبرد و امپراتوریاش دست شاهین است. این فیلم، محلههای فقیرنشین مانند حلبیآباد را با کوچههای تنگ و نردهکشی شده و کثیفش به تصویر کشیده که گاهی منطق روایی فیلم در داستان را هم هدایت میکند.
مغزهای کوچک زنگزده، علاوه بر واقعیتهای تلخی از جامعه، بازی نوید محمدزاده و فرهاد اصلانی و بازیگران توانمند دیگر را نیز به نمایش گذاشته است. «مغزهای کوچک زنگزده» نامزد یازده جایزه از جشنواره فیلم فجر و برنده چهار جایزه از جمله سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه شد. این فیلم سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را هم بهدست آورد. «مغزهای کوچک زنگزده» نگاهی به زندگی مردمانی فقیر دارد که درگیر خلافهای گستردهای هستند و به بزهکاری خصوصاً مقوله تولید و پخش مواد مخدر روی آوردهاند یا از خردسالی در این جامعه بزهکار بزرگ شدهاند. این فیلم ۸ شهریور ۱۳۹۸ در جشن سینمای ایران به نمایش درآمد و با نامزدی ۱۴ تندیس شایستگی، برنده تندیس شایستگی بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای فرهاد اصلانی هم شد.
مغزهای کوچک زنگزده
کارگردان و نویسنده: هومن سیدی
تهیهکننده: سعید سعدی
دانشجو
هرچند که صحبت درباره درد مردم، درد جامعه و قشر فقیر و نیز مشکلات و خطاهای رفتاریشان چندان خوشایند نیست؛ اما کوچکترین کاری که یک نویسنده، کارگردان یا برنامهساز میتواند انجام دهد، پرداختن به این موضوعات و فرهنگسازی درباره آنهاست.
یکی از فیلمهایی که ذهن مرا بشدت تحت تأثیر قرار داد، فیلم «مغزهای کوچک زنگزده» بود. این فیلم درباره فضای غیرمعمول و سیاه زندگی قشر خاصی از جامعه است. سراسر فیلم در فضایی خشن و پرتنش میگذرد. داستان فیلم درباره خانوادهای در محلههای حاشیهای تهران است که سه پسر و یک دختر دارند و کار پسر بزرگ تولید و توزیع مواد مخدر است. در عین حال پناهگاه کودکان بیسرپرست و جوانان بیکار آن منطقه نیز است. در این فیلم «شاهین» پسر وسطی خانواده، در تلاش است که این امپراتوری را از برادر بزرگ خود بگیرد و خودش را به دیگران اثبات کند. همه چیز در شرایط عادی است تا روزی که خبر پخش شدن فیلمی از دختر خانواده به گوش برادران میرسد و برادران غیرتی میشوند. به نظر میرسد نام فیلم بیارتباط با این ماجرا نباشد؛ چرا که از ذهنهای رشدنیافته و متعصبی روایت میکند که به اشتباه اسم روانپریشی خود را غیرت گذاشتهاند و برای حفظ آبروی خود دست به هر جنایتی میزنند.
در این فیلم، ما شاهد اتفاقات متنوعی هستیم که هرکدام به تنهایی میتواند یک سناریو باشد؛ اما موضوع فیلم بیشتر پیرامون شاهین میچرخد. او متوجه رازهایی میشود که زندگیاش را تغییر میدهد. در واقع نوید محمدزاده، در نقش شاهین، یک تنه سروسامان قابل توجهی به اوضاع میدهد. آن هم در زمانی که برادر بزرگتر در زندان بسر میبرد و امپراتوریاش دست شاهین است. این فیلم، محلههای فقیرنشین مانند حلبیآباد را با کوچههای تنگ و نردهکشی شده و کثیفش به تصویر کشیده که گاهی منطق روایی فیلم در داستان را هم هدایت میکند.
مغزهای کوچک زنگزده، علاوه بر واقعیتهای تلخی از جامعه، بازی نوید محمدزاده و فرهاد اصلانی و بازیگران توانمند دیگر را نیز به نمایش گذاشته است. «مغزهای کوچک زنگزده» نامزد یازده جایزه از جشنواره فیلم فجر و برنده چهار جایزه از جمله سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه شد. این فیلم سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را هم بهدست آورد. «مغزهای کوچک زنگزده» نگاهی به زندگی مردمانی فقیر دارد که درگیر خلافهای گستردهای هستند و به بزهکاری خصوصاً مقوله تولید و پخش مواد مخدر روی آوردهاند یا از خردسالی در این جامعه بزهکار بزرگ شدهاند. این فیلم ۸ شهریور ۱۳۹۸ در جشن سینمای ایران به نمایش درآمد و با نامزدی ۱۴ تندیس شایستگی، برنده تندیس شایستگی بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای فرهاد اصلانی هم شد.
مغزهای کوچک زنگزده
کارگردان و نویسنده: هومن سیدی
تهیهکننده: سعید سعدی
جدایی یک رویداد نیست یک فرایند است
آزاده سهرابی
روانشناس
جدایی یک فرایند است نه یک رویداد. اما این فرایند چگونه شکل میگیرد؟ این روزها ممکن است با این جمله مواجه شده باشید که کسی از اطرافیان بگوید بعد از یک مدت رفتن پیش رواندرمانگر به این نتیجه رسیده است که جدا شود. یعنی یک فرد تصمیم به آغاز فرایند رواندرمانی گرفته و به تنهایی پس از مدتی تصمیم به جدایی گرفته است. هرچند بارها تأکید میشود وقتی شخصی در فرایند رواندرمانی قرار دارد و هنوز درمان او تمام نشده از هر تصمیم مهمی در زندگی باید اجتناب کند، اما علت این اتفاق چیست؟ شاید پیش از شروع فرایند رواندرمانی فرد تصمیمش را برای جدایی گرفته باشد و در اتاق درمان تنها به دنبال تأیید تصمیم خود باشد، شاید در این پروسه بر تمایلات خود بار دیگر آگاه شده باشد، شاید با بررسی خود، توان لازم برای رویارویی بر خطاهای شناختی و تحمل هیجانات و سازگار کردن آنها را نداشته و همه چیز را به شریک زندگی خود فرافکنی کرده باشد، شاید هم روند درمانی به درستی پیش نرفته است و شاید هم رسیدن به این نقطه که باید جدا شوم نقطه درستی است! اما وقتی حرف از جدایی میزنیم یعنی حداقل دو نفر در این پروسه سهم دارند و اگر فرزند یا فرزندانی در میان باشد این تصمیم بهمراتب نمیتواند یکسویه گرفته شود. اما نمیتوان منکر شد که دوگانه فرایند پیوند-جدایی از آغاز به صورت فردی درون هر سمتی که یک رابطه صمیمانهای را آغاز کرده است در جریان است. چگونه؟ دلبستگیها عموماً از کودکی تا پایان زندگی محور مهمی در ایجاد و قطع رابطهها هستند. اگر فردی دلبستگی ایمن را در طول رشد خود و با افراد دلبسته اصلی تجربه نکرده باشد و بعد به دنبال ترمیم آن نباشد نمیتواند در بزرگسالی نیز به آن دست یابد و اینگونه افراد مدام در معرض قطع روابط صمیمانه هستند. در دلبستگی امن بیش از هر چیز افراد یاد میگیرند در مقابل فرد صمیمی، خودافشایی داشته باشند و احساس امنیتی در این میان احساس میکنند. در روابط بزرگسالی ابتدا فرد باید این احساس امنیت در پناه عشق را داشته باشد که دست به خودافشایی بزند و به مرور در یک رابطه دوسویه مجال بال و پر گرفتن این خودافشایی(بیان نیازها، خواستهها و...) مهیا باشد؛ اما اگر به دلیل ایجاد دلبستگی ناایمن در فرد از همان ابتدا منع درونی برای خودافشایی باشد، به مرور حرفها ناگفته میماند و خشمها انباشته میشود! وقتی خشم در رابطه انباشته میشود به مرور رابطه غیررضایتبخش میشود (به جز خشم هر چیز دیگری که نتیجه عدم بیانگری در رابطه است میتواند به وجود بیاید و انباشته شود) حالا فرد در یک رابطه غیررضایتبخش قرار دارد و تصور میکند حمایت و عاطفهای که در ذهن ایدهآل سازش هست در جایی دیگر در دسترس است و شاید این همان چیزی است که در پروسه رواندرمانی جلوهگر میشود؛ حمایت و عاطفه و میل سرکوب شده! اما شاید نکته بسیار مهم این است که فرد فراموش میکند آنچه باید در فرایند درمانی خود به آن توجه کند اصلاح خود است، نه دیگری! پذیرش سهم خود و اصلاح آن پیش از توقع از دیگری رابطه. سهم او در نرسیدن به حمایت ایدهآلش چه بوده است! این بخش عموماً دردناک است. ندیدن اینکه دلبستگی ناایمن اولیه چه میزان در او الگویی تکراری از ترس از صمیمت ساخته باعث میشود فرد از هر رابطهای بیرون بیاید همچنان این الگو کار کند و او از عاطفه مورد نیازش محروم بماند، اما چه باید کرد که رؤیاها و ایدهآلها در ذهن خطاساز ما گاه به تصمیم میرسند. ما انسانها بیش از آگاه شدن به کارکردهای نادرست روانی خود تمایل به غیب کردن آن داریم و خب چنین چیزی برای روان ما تعریف نشده است.
گسستن پیوندها باعث پیدایش یک زنجیره تقریباً قابل پیشبینی در سطح روان ما میشود؛ از نشخوارهای فکری تا تجربه غم عمیق و تجربه هیجانات ناسازگار تا رفتارهای مخرب که باید فرد منتظر بماند ببیند کجا همه اینها منجر به بازگشت به زندگی عادی میشود. برای همین پیشآیندها و پسآیندهای فرایند جدایی است که هم فردی که تصمیم به جدایی دارد و روان درمانگرانی که چنین تصمیمی را در مراجعهکننده میبینند باید بتوانند همهجانبه به این فرایند نگاه کنند چرا که جدایی یک رویداد نیست، یک فرایند است.
*خلاصهای از کتاب «فشار روانی بر زن» از جورجیا ویت کین
روانشناس
جدایی یک فرایند است نه یک رویداد. اما این فرایند چگونه شکل میگیرد؟ این روزها ممکن است با این جمله مواجه شده باشید که کسی از اطرافیان بگوید بعد از یک مدت رفتن پیش رواندرمانگر به این نتیجه رسیده است که جدا شود. یعنی یک فرد تصمیم به آغاز فرایند رواندرمانی گرفته و به تنهایی پس از مدتی تصمیم به جدایی گرفته است. هرچند بارها تأکید میشود وقتی شخصی در فرایند رواندرمانی قرار دارد و هنوز درمان او تمام نشده از هر تصمیم مهمی در زندگی باید اجتناب کند، اما علت این اتفاق چیست؟ شاید پیش از شروع فرایند رواندرمانی فرد تصمیمش را برای جدایی گرفته باشد و در اتاق درمان تنها به دنبال تأیید تصمیم خود باشد، شاید در این پروسه بر تمایلات خود بار دیگر آگاه شده باشد، شاید با بررسی خود، توان لازم برای رویارویی بر خطاهای شناختی و تحمل هیجانات و سازگار کردن آنها را نداشته و همه چیز را به شریک زندگی خود فرافکنی کرده باشد، شاید هم روند درمانی به درستی پیش نرفته است و شاید هم رسیدن به این نقطه که باید جدا شوم نقطه درستی است! اما وقتی حرف از جدایی میزنیم یعنی حداقل دو نفر در این پروسه سهم دارند و اگر فرزند یا فرزندانی در میان باشد این تصمیم بهمراتب نمیتواند یکسویه گرفته شود. اما نمیتوان منکر شد که دوگانه فرایند پیوند-جدایی از آغاز به صورت فردی درون هر سمتی که یک رابطه صمیمانهای را آغاز کرده است در جریان است. چگونه؟ دلبستگیها عموماً از کودکی تا پایان زندگی محور مهمی در ایجاد و قطع رابطهها هستند. اگر فردی دلبستگی ایمن را در طول رشد خود و با افراد دلبسته اصلی تجربه نکرده باشد و بعد به دنبال ترمیم آن نباشد نمیتواند در بزرگسالی نیز به آن دست یابد و اینگونه افراد مدام در معرض قطع روابط صمیمانه هستند. در دلبستگی امن بیش از هر چیز افراد یاد میگیرند در مقابل فرد صمیمی، خودافشایی داشته باشند و احساس امنیتی در این میان احساس میکنند. در روابط بزرگسالی ابتدا فرد باید این احساس امنیت در پناه عشق را داشته باشد که دست به خودافشایی بزند و به مرور در یک رابطه دوسویه مجال بال و پر گرفتن این خودافشایی(بیان نیازها، خواستهها و...) مهیا باشد؛ اما اگر به دلیل ایجاد دلبستگی ناایمن در فرد از همان ابتدا منع درونی برای خودافشایی باشد، به مرور حرفها ناگفته میماند و خشمها انباشته میشود! وقتی خشم در رابطه انباشته میشود به مرور رابطه غیررضایتبخش میشود (به جز خشم هر چیز دیگری که نتیجه عدم بیانگری در رابطه است میتواند به وجود بیاید و انباشته شود) حالا فرد در یک رابطه غیررضایتبخش قرار دارد و تصور میکند حمایت و عاطفهای که در ذهن ایدهآل سازش هست در جایی دیگر در دسترس است و شاید این همان چیزی است که در پروسه رواندرمانی جلوهگر میشود؛ حمایت و عاطفه و میل سرکوب شده! اما شاید نکته بسیار مهم این است که فرد فراموش میکند آنچه باید در فرایند درمانی خود به آن توجه کند اصلاح خود است، نه دیگری! پذیرش سهم خود و اصلاح آن پیش از توقع از دیگری رابطه. سهم او در نرسیدن به حمایت ایدهآلش چه بوده است! این بخش عموماً دردناک است. ندیدن اینکه دلبستگی ناایمن اولیه چه میزان در او الگویی تکراری از ترس از صمیمت ساخته باعث میشود فرد از هر رابطهای بیرون بیاید همچنان این الگو کار کند و او از عاطفه مورد نیازش محروم بماند، اما چه باید کرد که رؤیاها و ایدهآلها در ذهن خطاساز ما گاه به تصمیم میرسند. ما انسانها بیش از آگاه شدن به کارکردهای نادرست روانی خود تمایل به غیب کردن آن داریم و خب چنین چیزی برای روان ما تعریف نشده است.
گسستن پیوندها باعث پیدایش یک زنجیره تقریباً قابل پیشبینی در سطح روان ما میشود؛ از نشخوارهای فکری تا تجربه غم عمیق و تجربه هیجانات ناسازگار تا رفتارهای مخرب که باید فرد منتظر بماند ببیند کجا همه اینها منجر به بازگشت به زندگی عادی میشود. برای همین پیشآیندها و پسآیندهای فرایند جدایی است که هم فردی که تصمیم به جدایی دارد و روان درمانگرانی که چنین تصمیمی را در مراجعهکننده میبینند باید بتوانند همهجانبه به این فرایند نگاه کنند چرا که جدایی یک رویداد نیست، یک فرایند است.
*خلاصهای از کتاب «فشار روانی بر زن» از جورجیا ویت کین
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
کنکور زبان و ادبیات فارسی داشته باشیم
-
هنرمندان در فضای مجازی
-
لحظه را دریابیم...
-
رمان اتفاقمحور
-
ذهنهای رشد نیافته گاهی جنایت میکنند
-
جدایی یک رویداد نیست یک فرایند است
-
عکس نوشت
اخبارایران آنلاین