به بهانه چاپ صد و هفتاد و نهمین رمان دانیل استیل

زندگی به شرط نوشتن





الهام فلاح
نویسنده
نویسنده‌ای پرسید فلانی فکر می‌کنی تا کی بتوانی به نوشتن ادامه بدهی؟ بی‌آنکه فکر کنم گفتم تا زمانی که مشاعرم کار کند. واقعیت این است که این پرسش را زیاد از خودم پرسیده‌ام و فکر کرده‌ام اگر پیری یا آرتروز و نرمی مفاصل و بیماری‌های ستون فقرات هم به سراغم بیایند، ولی ذهنم درست و سالم کار کند و آلزایمر و حواس‌پرتی و اختلال مشاعر دامنم را نگیرد دست کم می‌توانم منشی استخدام کنم و فقط زبانم را به کار بیندازم تا من بگویم و او بنویسد. گاهی حتی به این کابوس هم فکر می‌کنم که اگر مشاعر و حواس و اختیارم را نداشته باشم و آن دسیسه جدا شدن مسیر ذهن و تن بر من فایق آید و ذهن رویاپردازم همچنان بیش‌فعالانه کار کند و قصه و سوژه بزاید، چه جهنمی می‌شود دنیا؟ اصلاً بعدش نه من به درد دنیا میخورم و نه دنیا به درد من. دوستم گفت شاید ما زیادی زود شروع کردیم و مثلی هست که می‌گوید کسی که زودتر بالغ شود زودتر هم از زادو ولد می‌افتد. من باور نمی‌کنم بشود توی ایران خاورمیانه قرن بیست‌و‌یک زندگی کرد و هر روز آبستن سوژه‌ای نشد. ذهنی که تمرین کرده و ورزیده باشد محال است تا از هر سوژه‌ عینی به‌عنوان سکوی پرش به جهان خیال و ذهن خود بهره نجوید. مگر می‌شود اینهمه خوراک سیاسی و اجتماعی و فرهنگی باشد و دست روی دست گذاشت؟ ایران نسل ما به قول بزرگی دیگ جوشان حوادث سیاسی و اجتماعی‌ست و خب اگر خانم دانیل استیل می‌تواند با نه تا بچه و هفتاد و یک سال سن هنوز آنقدر بنویسد تا از خستگی روی زمین خوابش ببرد، آنهم در جامعه امریکایی که شاید آن جور که نویسنده ایرانی درگیر تأمین بدیهیات زندگی و حقوق شهروندی است، خانم استیل نباشد، چرا از من و هم‌نسلانم برنیاید؟ اما مسأله‌ای که وجود دارد جو عجیبی‌ست که در ادبیات وطنی حکمفرماست. دقیقاً عکس مصداق آن مثل که می‌گفت کار نیکو کردن از پر کردن است. اینجا اگر سالی یک کتاب بنویسی، یعنی یک کتابی که مثلاً روزانه فقط پانصد کلمه ناقابل به شما زحمت داده باشد در پایان سال تقریباً می‌شود یک رمان دویست صفحه‌ای و خب این یعنی نویسنده ما یک سری‌دوز است و آب بسته به کتاب یا یک بورژوای بی‌غم است که غم نان ندارد و تا خدا بخواهد وقت اضافه و بیکاری دارد که هی بنشیند و یک مضمون را صدباره بنویسد و وااسفا بر ایشان که سالی یک کتاب منتشر می‌کنند و ادبیات را از قرب و قیمت می‌اندازند. نمی‌دانم نویسنده‌ای که روزی هزار کلمه به خودش و انگشتان مبارکش زحمت نوشتن ندهد چه‌طور مدعی‌ فعل نویسندگی است؟ این است که وقتی در عرض 10 سال شش کتاب بزرگسال منتشر می‌کنم دوستی از سر رفاقت و خیرخواهی می‌گوید آن وسط‌ها باید یکی دو تا را فاکتور می‌گرفتی. اینجور زیاد نوشتن خودت را از سکه می‌اندازد. کاش بدانم 1084 جلد کتاب ال رون هابارد، لادو با چهار هزار داستان کوتاه، الکساندر دوما و در نمونه‌های کوچکتر دانیل استیل، مری کلارک، ایزابل آلنده و بسیاری دیگر با میانگین حتی بیش از یک کتاب در سال به کجای ادبیات جهان آسیب زده‌اند؟ اینکه دنبال سوژه و داستان در فضای محدود آپارتمان‌های تک‌خوابه کلانشهرها باشیم یا اینکه شاید باید هر چیزی می‌شدیم غیر از نویسنده و اساساً راه را اشتباه آمده‌ایم یا اداهای من‌درآوردی روشنفکری درون‌مرزی شاید دلایل موجه‌تری برای کم‌کاری و تقبیح نویسندگان پر کار باشد. مسلماً نویسنده به نوشتن زنده است و بس.

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7057/16/511185/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها