روایت ابوالحسن داوودی از کتاب‌هایی که جزئی از وجودش شدند

به وقت پرسه‌زنی در کتابفروشی‌ها‌




نرگس عاشوری
خبرنگار
در روایت چگونگی انس و الفت گرفتن با کتاب شاید با قصه‌هایی شبیه به هم مواجه شویم بخصوص در خانواده‌هایی که بستر فرهنگی دارند؛ اما در نقل هر یک از این روایت‌ها اسامی کتاب‌هایی به گوش می‌رسد که هر کدام با خاطراتی خاص و گاه منحصر به فرد به یاد مخاطب گره خورده است. با ابوالحسن داوودی فیلمساز نام آشنای سینما برخی از این خاطرات را مرور کرده‌ایم.
کتابخوان شدن ابوالحسن داودی حاصل آشنایی با شخصیتی خاص یا  رخدادی قابل توجه است یا این که فضای فرهنگی خانواده ناخودآگاه شما را با کتاب پیوند زد.
از زمان ورود به دبستان در پاسخ به علاقه‌مندی‌ام به مطالعه، پدرم مجله اطلاعات کودکان را آبونه شد که بعدها به اطلاعات دختران و پسران تبدیل شد. تمام دوره دبستان این مجله را می‌خواندم. پس از آن با شروع دوره دبیرستان سراغ مطالعه کتاب‌هایی رفتم که برادرهای بزرگترم می‌خواندند؛ اولین رمان «خرمگس» اتل لیلیان وینیچ بود و بعدی «گوژپشت نوتردام» ویکتور هوگو. با ورود به دبیرستان موضوع مطالعاتم جهت‌دار شد و به مسائل سیاسی و اجتماعی گرایش پیدا کردم.«غربزدگی» جلال آل احمد را در اول دبیرستان خواندم و در ادامه آثار شریعتی و کتاب‌هایی که گروه‌های سیاسی مبارز منتشر می‌کردند. بعدها
به تبع رشته تحصیلی‌ام آثاری غیر از رمان‌های متعدد حوزه روان شناسی و جامعه‌شناسی به علاقه‌مندی‌هایم اضافه شد. در واقع نطفه اولیه این شیفتگی حاصل حمایت پدرم و علاقه برادرانم به مطالعه بود.
می‌گویند با خواندن کتاب‌ خوب چیزی در وجود شما می‌ماند و در راه‌های مختلف کمک‌تان می‌کند. کدام کتاب به این شکل در وجود شما ته‌نشین شد.
فرزند کوچک خانواده بودم و برادر بزرگترم حدود 8 سال با من اختلاف سنی داشت. 5 یا 6 ساله بودم که کتاب «بینوایان» ویکتور هوگو را برایم می‌خواند. بخش‌هایی را خلاصه‌گویی می‌کرد و جاهایی را که برای خودش جذاب و نقطه اوج قصه بود با صدای بلند از روی کتاب می‌خواند. تقریباً تمام صحنه‌های مهم این کتاب را با ریزه‌کاری‌هایش به خاطر دارم. در روزهای پایانی دوران دانشگاه که همزمان با فضای انقلاب بود مجموعه کتاب‌هایی منتشر ‌شد که در بین آنها آثاری بود که قبلاً در دسترس ما نبود. از بین این کتاب‌ها مجموعه رمانی ۵ تایی بود، «کنسول افتخاری» نوشته گراهام گرین، «خزه» نوشته هربو لوپوریه، «پابرهنه‌ها» نوشته زاهاریو استانکو، «مرگ کسب وکار من است» نوشته روبرمرل و «قربانی» اثر نویسنده معروف ایتالیایی کورتزیو مالاپارته که درباره اتفاقات جنگ جهانی دوم در جنگل‌های سردسیر فنلاند بود، مرا جذب خود کرد. تصاویر این کتاب آخری فضای جدیدی را به روی من گشود چنانکه تأثیرش در این سال‌ها بیشتر باقی مانده است. کتاب «صد سال تنهایی» مارکز هم از همین دست کتاب‌هاست که البته هیچ کتابی به لحاظ تأثیرگذاری با آن برابری نمی‌کند. برای اولین بار در دوران دانشگاه خواندمش. فضاسازی جادویی این کتاب طوری در من حلول کرده بود که تا 6 ماه در حال و هوای کتاب زندگی می‌کردم. رؤیاهای شبانه‌ام و تمام فضای ذهنی‌ام را اتفاقات و شخصیت‌های این کتاب پر کرده بودند.
چه پیشنهادی برای مخاطبانی با سلایق متفاوت دارید؟
من معمولاً دو، سه کتاب را همزمان و به شکل موازی می‌خوانم. در این ایام یکسری کتاب‌ها را بازخوانی کرده‌ام از جمله «خاطرات پابلو نرودا» و«خاطرات لوئیس بونوئل». یکی، دو کتاب هم از گلی ترقی خوانده‌ام که طرفدار سرسخت رمان‌هایش هستم،
به خاطر فضای تصویری و همچنین شخصیت‌پردازی جذابی که دارد به سینما خیلی نزدیک است. در ارتباط با حوزه تحصیلی و مورد علاقه‌ام جامعه شناسی هم کتاب «توتالیتاریسم» هانا آرنت را می‌خوانم که با توجه به هم‌گذاری آن با فضای امروزین جامعه احتمالاً خواندنش برای مخاطبان جذاب باشد.
یک همفکری و مشورت با پدر و مادرهای نسل نو که دوست دارند فرزندان شان را کتابخوان بار بیاورند.
به هر قیمتی بچه‌ها را با کتاب کاغذی آشنا کنید. تقریباً 95 درصد فضای مطالعاتی من در سال های اخیر به کتاب‌های الکترونیکی محدود شده بود. با دچار شدن به گردن درد و مراجعه به پزشک پی بردم که چه بی‌دلیل برای خواندن مطالبی که می‌توانستم آن را در کتاب کاغذی پیدا کنم، به خودم آسیب رسانده‌ام. توصیه می‌کنم فرهنگ کتابخوانی را با لمس کتاب و ورق زدن کاغذ به بچه‌ها یاد بدهید. این سنت اگر قرار نیست جایگزین فرهنگ جدید فضای مجازی شود سعی کنیم حداقل بتواند اندکی کنار آن باقی بماند.
چقدر به آیین کتابگردی و دیدار از کتابفروشی محل پایبند هستید؟
یکی از تفریحات جذاب سال‌های نه چندان دور من پرسه‌زنی در کتابفروشی‌ها و وقت‌گذرانی بین قفسه‌های کتاب بود. موقع برگشت هم همیشه یک بسته کتاب همراهم بود که اگر چه برخی را هنوز هم نخوانده‌ام اما خود این پرسه‌زنی همیشه برایم جذاب ماند. حتی در شرایطی که عجله دارم وقتی دم کتابفروشی می‌رسم که سابقه و خاطره‌ای برایم دارد، دلم نمی‌آید بی‌تفاوت از کنارش رد شوم. سرکی می‌کشم و دنبال کتاب‌ها و موضوعات جدید می‌گردم. خیلی از کشف‌هایم برای ساخت فیلم حاصل همین پرسه‌زنی‌ها بوده. به‌عنوان مثال فیلم «نان، عشق و موتور هزار» در لابه‌لای همین پرسه‌ها و از آشنایی با جووانی گوارسکی و کتاب طنز جادویی «داستان‌های دون کامیلو» و بعد «شوهر مدرسه‌ای» سراغم آمد. تبدیل ادبیات به طنزهای سینمایی را خیلی جاها در کتاب‌های این نویسنده کشف کردم.
در ایام کرونا کتابخوانی در خانه شما رونق دارد؟
در کنار تمام مصائب این مرض منفور، فرصت‌هایی ایجاد شد که کاش قدرش را بدانیم. خیلی از ما که با کارهای بیهوده سرمان را شلوغ کرده بودیم و عموماً مطالعه‌مان به‌ آی بوک محدود شده بود و به این نوع مطالعه معتاد شده بودیم دوباره به سمت کتابخانه‌هایمان برگشتیم. شوق خواندن روی کاغذ برایم خیلی جذابتر شده است. این اتفاق را خیلی‌ها بخصوص نسل جوان از جمله پسرم تجربه کردند و سراغ کتاب‌های کاغذی آمدند. این بازگشت برای خود من خیلی مشعوف‌کننده است. جزء موارد معدودی است که سعی می‌کنم از فضای به وجود آمده راضی باشم.

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7495/11/560759/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها