برگرفته از سلسله درسگفتارهای منتشر نشده شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی
آداب ارشاد و آفات اجبار
آیتالله دکتر سید محمد بهشتی
کسی که با حقایق آنقدر قهر کرده که به محض اینکه رنگ و بو و شکل و شمایل حق را از دور میبیند، اگر دو پا دارد دو پای دیگر هم قرض میکند و فرار میکند، چگونه میشود او را ارشاد و راهنمایی کرد؟
این گروه دو دستهاند: دستهای بهخود مشغولند و اصلاً کاری به کار دیگران ندارند، اما عدهای دیگر به این هم قانع نیستند و میگویند راه، فقط همان راهی است که ما میرویم، دیگران هم غلط میکنند، جلویشان را میگیریم!
خدا به موسی(ع) میگوید: تو نگران این دسته نباش! در این نهضت الهی تو، خودم میدانم با این دسته چهکار کنم، اینها را که در مغز خودشان، فکر مبارزه با حق را میپرورانند، آیات خود را از گزند آنها دور نگه میدارم.
انتخاب بر سر دوراهیها
در توصیف این مردم، این دو جمله جالب است:
1. «وَإِن یرَوْا کلَّ آیه لاَّیؤْمِنُوا بِهَا»، هر دلیل و برهانی برای آنها بیاوری، در آنها اثر نمیکند. هیچ میخی بر سنگ دل اینها فرو نمیرود، هیچ دلیلی، هیچ مطلبی، هیچ برهانی در آنها کارگر نیست. این، روشن است. آدم معمولاً وقتی در زندگی، سر دوراهی میرسد، سه حالت دارد و به حسابی دیگر میتوانم عرض کنم پنج حالت دارد. پنج حالت را بگوییم، مطلب بهتر روشن میشود:
گروه اول. سر دوراهی، دچار تردید میشود که از این راه بروم یا از آن راه؟ با خودش فکر و مطالعه میکند، اگر کسی را پیدا کند با او مشورت میکند و یکی از این دو راه را انتخاب میکند. این دسته از مردم خیلی خوب قابل راهنمایی و ارشاد هستند. اگر کسی قدرت رهبری داشته باشد، میتواند این گروه از مردم را به راه حق بکشاند.
گروه دوم. کسانی که وقتی سر دوراهی میرسند، سابقه تربیتی و تمایلات رشد یافته قبلی و سابقه ذهنی آنها با یکی از این دو راه جورتر است، خودبهخود در آن راه میافتند، اما خیلی هم محکم نیستند که اگر کسی سر راهشان قرار گرفت و گفت آقا چرا از این راه میآیی؟ محکم بگویند به تو چه! به عبارت دیگر، اگر کسی به آنان برخورد نکند، خود به خود در این راه میروند. اما اگر کسی به آنها برخورد کرد و گفت چطور از این طرف میآیی؟ دچار تردید و تأمل میشوند، آن وقت موقع مطالعهشان شروع میشود! با این گروه هم میشود حرف زد.
گروه سوم آنهایی که وقتی در راه افتادند، آنقدر سابقه ذهنی آنها با این راه جور درآمده که وقتی در آن راه میافتند، دیگر با هیچ وسیلهای نمیشود آنها را از این راه برگرداند! دسته دوم و سوم، هر کدام دو دسته میشوند: گروهی با راه حق و صواب، سنخیت دارند و گروهی دیگر با راه باطل.
گروه چهارم آنهایی هستند که در راه کج میافتند، البته به علت تمایلات قلبی و سابقه ذهنی و سنخیت قبلی، اما نه بهصورت قاطع. بنابراین، اگر در راه به کسی برخورد کردند که به آنها گفت این راه کج است، کمی به فکر میافتند و به راه راست میآیند.
گروه پنجم آنهایی که در راه کج آنقدر قرص و محکم میروند که با هیچ چیز نمیشود آنها را از راه کج برگرداند! قرآن درباره دسته پنجم میگوید: اینها مردمی هستند که «وَإِن یرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لاَ یتَّخِذُوهُ سَبِیلاً»، اصلاً وقتی به راه راستی میرسند، خود به خود افسارشان را به طرف دیگر میگردانند، اصلاً با راه راست سنخیت ندارند. یک قدم هم در راه راست نمیگذارند: «وَإِن یرَوْا سَبِیلَ الْغَی یتَّخِذُوهُ سَبِیلاً». اما به محض اینکه راه کج پیش راهشان میآید، خوشحال میشوند و میگویند این راه ماست، در راه خودمان افتادیم! اگر آدمی این سعادت و خوشبختی را در زندگی داشته باشد که بهدلیل محیط خوب تربیتی دوران کودکی، محیط خوب دوران رشد و کمال و محیط اجتماعی، محیط مدرسه و اجتماع و خانواده، شرایط طوری برای او مساعد باشد که تمایل بخوبی روزبهروز در او تقویت شود، راه این آدم به سعادت و خوشبختی واقعاً خیلی نزدیک است. امّا اگر آدمی بهدلیل نقص و بدی محیط تربیت کودکی، راه تعلیم و تربیت در مدرسه، معاشرت، خانواده، کار و... دائماً با عواملی سر و کار داشته باشد که زمینه بد شدن را در او هموار کند، بهراستی خطر انحراف برای او خیلی شدید است.
یکی از دلایل توصیه و تأکید اسلام به اصلاح محیط خانواده، به تعلیم و تربیت و جامعه و یکی از دلایل قطعی و اساسی برای امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه با آفات و بدیها و فساد و حمایت از خوبیها و صلاح و تقوا و طاعت و راست روی و راست کرداری و راست گفتاری، برای این است که بر اساس این اصل میشود محیط خوب ساخت و تمایلات اشخاص را طوری تربیت کرد که اگر گاهی دچار اغفال شیطان میشوند، بتوانند خودشان به راه راست بیاورند. این نکتهای که در آیه اول هست.
کسی که با حقایق آنقدر قهر کرده که به محض اینکه رنگ و بو و شکل و شمایل حق را از دور میبیند، اگر دو پا دارد دو پای دیگر هم قرض میکند و فرار میکند، چگونه میشود او را ارشاد و راهنمایی کرد؟
این گروه دو دستهاند: دستهای بهخود مشغولند و اصلاً کاری به کار دیگران ندارند، اما عدهای دیگر به این هم قانع نیستند و میگویند راه، فقط همان راهی است که ما میرویم، دیگران هم غلط میکنند، جلویشان را میگیریم!
خدا به موسی(ع) میگوید: تو نگران این دسته نباش! در این نهضت الهی تو، خودم میدانم با این دسته چهکار کنم، اینها را که در مغز خودشان، فکر مبارزه با حق را میپرورانند، آیات خود را از گزند آنها دور نگه میدارم.
انتخاب بر سر دوراهیها
در توصیف این مردم، این دو جمله جالب است:
1. «وَإِن یرَوْا کلَّ آیه لاَّیؤْمِنُوا بِهَا»، هر دلیل و برهانی برای آنها بیاوری، در آنها اثر نمیکند. هیچ میخی بر سنگ دل اینها فرو نمیرود، هیچ دلیلی، هیچ مطلبی، هیچ برهانی در آنها کارگر نیست. این، روشن است. آدم معمولاً وقتی در زندگی، سر دوراهی میرسد، سه حالت دارد و به حسابی دیگر میتوانم عرض کنم پنج حالت دارد. پنج حالت را بگوییم، مطلب بهتر روشن میشود:
گروه اول. سر دوراهی، دچار تردید میشود که از این راه بروم یا از آن راه؟ با خودش فکر و مطالعه میکند، اگر کسی را پیدا کند با او مشورت میکند و یکی از این دو راه را انتخاب میکند. این دسته از مردم خیلی خوب قابل راهنمایی و ارشاد هستند. اگر کسی قدرت رهبری داشته باشد، میتواند این گروه از مردم را به راه حق بکشاند.
گروه دوم. کسانی که وقتی سر دوراهی میرسند، سابقه تربیتی و تمایلات رشد یافته قبلی و سابقه ذهنی آنها با یکی از این دو راه جورتر است، خودبهخود در آن راه میافتند، اما خیلی هم محکم نیستند که اگر کسی سر راهشان قرار گرفت و گفت آقا چرا از این راه میآیی؟ محکم بگویند به تو چه! به عبارت دیگر، اگر کسی به آنان برخورد نکند، خود به خود در این راه میروند. اما اگر کسی به آنها برخورد کرد و گفت چطور از این طرف میآیی؟ دچار تردید و تأمل میشوند، آن وقت موقع مطالعهشان شروع میشود! با این گروه هم میشود حرف زد.
گروه سوم آنهایی که وقتی در راه افتادند، آنقدر سابقه ذهنی آنها با این راه جور درآمده که وقتی در آن راه میافتند، دیگر با هیچ وسیلهای نمیشود آنها را از این راه برگرداند! دسته دوم و سوم، هر کدام دو دسته میشوند: گروهی با راه حق و صواب، سنخیت دارند و گروهی دیگر با راه باطل.
گروه چهارم آنهایی هستند که در راه کج میافتند، البته به علت تمایلات قلبی و سابقه ذهنی و سنخیت قبلی، اما نه بهصورت قاطع. بنابراین، اگر در راه به کسی برخورد کردند که به آنها گفت این راه کج است، کمی به فکر میافتند و به راه راست میآیند.
گروه پنجم آنهایی که در راه کج آنقدر قرص و محکم میروند که با هیچ چیز نمیشود آنها را از راه کج برگرداند! قرآن درباره دسته پنجم میگوید: اینها مردمی هستند که «وَإِن یرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لاَ یتَّخِذُوهُ سَبِیلاً»، اصلاً وقتی به راه راستی میرسند، خود به خود افسارشان را به طرف دیگر میگردانند، اصلاً با راه راست سنخیت ندارند. یک قدم هم در راه راست نمیگذارند: «وَإِن یرَوْا سَبِیلَ الْغَی یتَّخِذُوهُ سَبِیلاً». اما به محض اینکه راه کج پیش راهشان میآید، خوشحال میشوند و میگویند این راه ماست، در راه خودمان افتادیم! اگر آدمی این سعادت و خوشبختی را در زندگی داشته باشد که بهدلیل محیط خوب تربیتی دوران کودکی، محیط خوب دوران رشد و کمال و محیط اجتماعی، محیط مدرسه و اجتماع و خانواده، شرایط طوری برای او مساعد باشد که تمایل بخوبی روزبهروز در او تقویت شود، راه این آدم به سعادت و خوشبختی واقعاً خیلی نزدیک است. امّا اگر آدمی بهدلیل نقص و بدی محیط تربیت کودکی، راه تعلیم و تربیت در مدرسه، معاشرت، خانواده، کار و... دائماً با عواملی سر و کار داشته باشد که زمینه بد شدن را در او هموار کند، بهراستی خطر انحراف برای او خیلی شدید است.
یکی از دلایل توصیه و تأکید اسلام به اصلاح محیط خانواده، به تعلیم و تربیت و جامعه و یکی از دلایل قطعی و اساسی برای امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه با آفات و بدیها و فساد و حمایت از خوبیها و صلاح و تقوا و طاعت و راست روی و راست کرداری و راست گفتاری، برای این است که بر اساس این اصل میشود محیط خوب ساخت و تمایلات اشخاص را طوری تربیت کرد که اگر گاهی دچار اغفال شیطان میشوند، بتوانند خودشان به راه راست بیاورند. این نکتهای که در آیه اول هست.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه