برخی هنوز در برابر کارکرد آموزشی ادبیات جبهه میگیرند
مژگان کلهر
نویسنده و مترجم ادبیات کودک
بارها از اهمیت و قدرتی که ادبیات در انتقال برخی مضامین و پیامهای ضروری به کودکان دارد صحبت شده، بااینحال هنوز هم برخی نسبت به آن جبهه میگیرند؛ البته اطلاعی از عقیده همه اهالی کتاب ندارم اما هراز چندی بین نویسندگان جوان هم با مواردی ازاین دست برخوردهام که تأکید بر پرهیز از انتقال هرگونه پیام و آموزش به کودکان دارند. این حالی است که نویسنده آثار کودک، ما بزرگسالان هستیم، آنهم باوجود برخورداری از تجربههای متعدد؛ حتی اگر قصد انتقال هیچ پیامی را هم نداشته باشیم خواه ناخواه بخشی از تجربههای خودمان را در خلال داستان در اختیار مخاطبان میگذاریم. از سوی دیگر نکتهای که نباید فراموش کنیم این است که اینجا مخاطب ما کودک است، همینطور که نمیشود سراغ آنان رفت. باید هدف یا حرفی داشته باشیم؛ حتی اگر بحث سرگرمی صرف هم در کار باشد بازهم باید مراقب باشیم؛ هر نوشته و گفته ما بر کودکان اثرگذار خواهد بود. شاید دلیل برخی از این تصورات اشتباه را بتوان در نگاهی دانست که از سالها پیش به این قبیل نوشتهها بوده، اینکه اگر سراغ بخشی از این کتابها میرفتید اینطور تمام میشدند که:«خب حالا که داستانمان تمام شد، بدانید که پیام آن فلان بوده یا بیسار.» هرچند که سالهاست دیگرکسی اینگونه نمینویسد، حالا کمتر نویسنده حرفهای را میتوان یافت که گفته خود را مستقیم و شعارزده پیش روی بچهها بگذارد. البته بخشی از این مواجهه منفی با کارکرد آموزشی را هم میتوان در سؤالی جستوجو کرد که حتی حالا هم هرازگاهی در پرسش از نویسندگان شنیده میشود. اینکه پیام شما در این داستان چه بوده؟ شاید خود من هم اوایل دلخور میشدم؛ اما حالا میدانم که در واقعیت هر چیزی که مینویسم باید حرفی برای گفتن داشته باشد؛ حتی اگر کفه سرگرمیاش سنگینتر باشد هم فرقی ندارد. ما هنوز هم در جدال بر سر این هستیم که ادبیات میتواند کارکرد آموزشی داشته باشد یا نه! این در حالی است که در کشورهای دیگر اهمیت بسیاری برای این مسأله قائل هستند. شما نگاهی به چگونگی تعامل نویسندگان و مترجمان آنها با کودکان بیندازید تا متوجه گفتهام شوید. بهمحض انتشار کتاب، صاحب اثر به مدارس میرود. برای کودکان یا نوجوانان جلسه صحبت درباره آن کتاب برگزار میکنند و دراینبین برای مخاطبان کم سن و سال حتی فرصتی برای گفتوگو با نویسنده یا مترجم اثر فراهم میشود. اما اینجا اغلب مدیران مدرسه وقتی به سراغ اهالی کتاب میروند که یا ایام برپایی نمایشگاه کتاب تهران شده یا هفته کتاب است. درنهایت سالی چند مرتبهای از فلان نویسنده دعوت میکنند تا بگویند مدرسه ما هم به این مسأله توجه دارد. اما باقی سال دیگری خبری نمیشود؛ البته من و همکارانم در نشر افق، همزمان با انتشار مجموعه کتابهای کلاس اولیها با استقبال خوبی از سوی والدین و مدارس روبهرو شدیم. شاید بتوان گفت در آغاز شکلگیری ارتباط بهتری با مدارس بودیم که متأسفانه بیماری کرونا شیوع پیدا کرد. بااینحال آنطور که برخی تجربهها نشان میدهد گویا امروز تعداد بیشتری به طیف موافقان کارکرد آموزشی ادبیات پیوستهاند. وقتی در خلال یک داستان موضوعی را به کودکان و نوجوانان آموزش بدهیم مقاومت کمتری در پذیرش در آن به خرج میدهند. برای خود من بارها پیشآمده که موردی را به فرزندم تذکر دادهام ولی نپذیرفته، اما همان مسأله را وقتی در قالب داستان خوانده واکنشی مثبت داشته. اما آخرین نکته اینکه ادبیات حتی از فیلم و انیمیشن هم بهمراتب ابزار قدرتمندتری در این رابطه هست چراکه به بچه قدرت خیالپردازی بیشتری میدهد. بگذارید نمونهای بگویم؛ وقتی بچهها انیمیشن سیندرلا را میبینند برای همیشه او را دختری با موی بلوند و پیراهن آبی تصور میکنند؛ اما وقتی همان داستان را در کتاب بخوانند بنابر سلیقه خود خیالپردازی میکنند؛ دختر آفریقایی، ممکن است سیندرلا را با رنگ پوست سیاه و حتی بچهای از تبار سرخپوستها آن را شبیه خود ببیند. در داستان، بچهها قادر به تصویرسازی شخصیتها بر اساس تخیل خود هستند و این یکی دیگر از برتریهای استفاده آموزشی از ادبیات در مقایسه با دیگر ابزارها همچون سینما است.
نویسنده و مترجم ادبیات کودک
بارها از اهمیت و قدرتی که ادبیات در انتقال برخی مضامین و پیامهای ضروری به کودکان دارد صحبت شده، بااینحال هنوز هم برخی نسبت به آن جبهه میگیرند؛ البته اطلاعی از عقیده همه اهالی کتاب ندارم اما هراز چندی بین نویسندگان جوان هم با مواردی ازاین دست برخوردهام که تأکید بر پرهیز از انتقال هرگونه پیام و آموزش به کودکان دارند. این حالی است که نویسنده آثار کودک، ما بزرگسالان هستیم، آنهم باوجود برخورداری از تجربههای متعدد؛ حتی اگر قصد انتقال هیچ پیامی را هم نداشته باشیم خواه ناخواه بخشی از تجربههای خودمان را در خلال داستان در اختیار مخاطبان میگذاریم. از سوی دیگر نکتهای که نباید فراموش کنیم این است که اینجا مخاطب ما کودک است، همینطور که نمیشود سراغ آنان رفت. باید هدف یا حرفی داشته باشیم؛ حتی اگر بحث سرگرمی صرف هم در کار باشد بازهم باید مراقب باشیم؛ هر نوشته و گفته ما بر کودکان اثرگذار خواهد بود. شاید دلیل برخی از این تصورات اشتباه را بتوان در نگاهی دانست که از سالها پیش به این قبیل نوشتهها بوده، اینکه اگر سراغ بخشی از این کتابها میرفتید اینطور تمام میشدند که:«خب حالا که داستانمان تمام شد، بدانید که پیام آن فلان بوده یا بیسار.» هرچند که سالهاست دیگرکسی اینگونه نمینویسد، حالا کمتر نویسنده حرفهای را میتوان یافت که گفته خود را مستقیم و شعارزده پیش روی بچهها بگذارد. البته بخشی از این مواجهه منفی با کارکرد آموزشی را هم میتوان در سؤالی جستوجو کرد که حتی حالا هم هرازگاهی در پرسش از نویسندگان شنیده میشود. اینکه پیام شما در این داستان چه بوده؟ شاید خود من هم اوایل دلخور میشدم؛ اما حالا میدانم که در واقعیت هر چیزی که مینویسم باید حرفی برای گفتن داشته باشد؛ حتی اگر کفه سرگرمیاش سنگینتر باشد هم فرقی ندارد. ما هنوز هم در جدال بر سر این هستیم که ادبیات میتواند کارکرد آموزشی داشته باشد یا نه! این در حالی است که در کشورهای دیگر اهمیت بسیاری برای این مسأله قائل هستند. شما نگاهی به چگونگی تعامل نویسندگان و مترجمان آنها با کودکان بیندازید تا متوجه گفتهام شوید. بهمحض انتشار کتاب، صاحب اثر به مدارس میرود. برای کودکان یا نوجوانان جلسه صحبت درباره آن کتاب برگزار میکنند و دراینبین برای مخاطبان کم سن و سال حتی فرصتی برای گفتوگو با نویسنده یا مترجم اثر فراهم میشود. اما اینجا اغلب مدیران مدرسه وقتی به سراغ اهالی کتاب میروند که یا ایام برپایی نمایشگاه کتاب تهران شده یا هفته کتاب است. درنهایت سالی چند مرتبهای از فلان نویسنده دعوت میکنند تا بگویند مدرسه ما هم به این مسأله توجه دارد. اما باقی سال دیگری خبری نمیشود؛ البته من و همکارانم در نشر افق، همزمان با انتشار مجموعه کتابهای کلاس اولیها با استقبال خوبی از سوی والدین و مدارس روبهرو شدیم. شاید بتوان گفت در آغاز شکلگیری ارتباط بهتری با مدارس بودیم که متأسفانه بیماری کرونا شیوع پیدا کرد. بااینحال آنطور که برخی تجربهها نشان میدهد گویا امروز تعداد بیشتری به طیف موافقان کارکرد آموزشی ادبیات پیوستهاند. وقتی در خلال یک داستان موضوعی را به کودکان و نوجوانان آموزش بدهیم مقاومت کمتری در پذیرش در آن به خرج میدهند. برای خود من بارها پیشآمده که موردی را به فرزندم تذکر دادهام ولی نپذیرفته، اما همان مسأله را وقتی در قالب داستان خوانده واکنشی مثبت داشته. اما آخرین نکته اینکه ادبیات حتی از فیلم و انیمیشن هم بهمراتب ابزار قدرتمندتری در این رابطه هست چراکه به بچه قدرت خیالپردازی بیشتری میدهد. بگذارید نمونهای بگویم؛ وقتی بچهها انیمیشن سیندرلا را میبینند برای همیشه او را دختری با موی بلوند و پیراهن آبی تصور میکنند؛ اما وقتی همان داستان را در کتاب بخوانند بنابر سلیقه خود خیالپردازی میکنند؛ دختر آفریقایی، ممکن است سیندرلا را با رنگ پوست سیاه و حتی بچهای از تبار سرخپوستها آن را شبیه خود ببیند. در داستان، بچهها قادر به تصویرسازی شخصیتها بر اساس تخیل خود هستند و این یکی دیگر از برتریهای استفاده آموزشی از ادبیات در مقایسه با دیگر ابزارها همچون سینما است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه