به بهانه نشست «قهرمانان ملی ایران در آیینه تاریخ و فرهنگ ملی»
میرزا از میان خیال
افشین نادری
شاعر
شادروان ابراهیم فخرایی تأیید کرده که میرزا کوچک خان طبع شعر داشته و شعر میسروده، آنچه به خط خود میرزا از او باقی مانده تنها دو قطعه شعر است. زندهیاد فریدون نوزاد نویسنده و شاعر گیلانی رونوشت این اشعار را در سال ۱۳۵۹ برای چاپ به روزنامه دامون میدهد که همان سال در شماره ۱۳ آن روزنامه به چاپ میرسد. نوزاد در مورد چگونگی نسخهبرداری این اشعار مینویسد: «این غزل به خط خود آن مینوی روان در میان اوراق دانشور گرانمایه مجتهد آزاده پاکاندیش حاج شیخ یوسف نجفی گیلانی موجود بود که توسط حضرتشان به مخلص ارائه گردید و فیالمجلس نسخه برداشتم. امید آنکه فرزندان ایشان این اثر نفیس را با توجه به ارزش تاریخی آن حفظ کرده باشند. «در انتهای یادداشت هم نوزاد به شعری گیلکی اشاره میکند و مینویسد اصل آن نزد شادروان حاج اسماعیل دهقان بوده و او از آن نسخه برداشته است.
میرزا «گمنام» تخلص میکرده و در غزلش حتی با ترکیب گمنام بازی کرده است. داشتن تخلص نشان میدهد که فرد به طور جدی دغدغه شاعری دارد و این راه را ادامه میدهد. نمیدانیم چرا شعرهای بیشتری از او باقی نمانده ،شاید هم میرزا خودش میخواسته در وادی شعر گمنام بماند... غزل میرزا قابل تأمل است و در مقابل شعر گیلکیاش سخت زیباست، بخصوص برای کسی که با زبان گیلکی و ظرایف آن آشنا باشد.
گوهرکجی در عالم، بودی چو ابروانش
دیگر تو راستی را یکسر نما نهانش
با آه آتشینم، از آب دیده نبود
یا سوختی دوگیتی یا غرق آب دانش (آبدانش)
بین در کمان کمین کرد، دل را به تیر مژگان
ار جان بود هزارم، بادا بدان نشانش
در زیر تیغ تیزش، شادم بَرَد سرم را (بُرَد)
آزرم دارم آن دم، خونین شود بنانش
از دوری جمالش، تن را نگر چه سان شد
چون کاه میکشاند، موری در آشیانم
میخواستم مثالش اندر دو دیده بندم
لیکن نجست نقشی، وهم من از میانش
گمنام را نخستین بُد نامی و نشانی
همچون تو نامور کرد، گمنامش و نشانش (گم نامش)
و شعر گیلکی:
گِئسه گئسه کودی جالَستَن ره / رِئسه رئسه کودی والَستَن ره / میدیل او میان دَبَسته بوسته /بمیرم تی دَبی وابَستَن ره
یعنی:
موهایش را میبافت تا آن را رها کند / بافه بافه میآویختشان / دلم در میان موهایش گره خورد / فدای گره گیسوانش شوم
وقتی از شاخهها صدای شکستن میآید[1] عشق میتواند دوباره همه چیز را به تحرک وادارد. عشق مفهومی عمومی است و صورتهای گوناگونی دارد... میرزا که قلبش از عشق میهن و مردمش سرشار است در غزلش بهدنبال تخیل کردن معشوقی زنانه است اما معشوق با آن نگاه کلی سنگ شده در بدنه زبان و فرهنگ رسمی و توصیف و تصویرهای همیشگی به تمام معشوقهای عالم شبیه میشود. با چنین معشوقی چه میتوان کرد. میرزا اما میخواهد یکی را به تخیل درآورد تا هم او در دیدگانش نقش بندد، اما موفق نمیشود. از خیالش سُر میخورد و میگریزد. وهم و خیالش به میان یار که میرسد همه چیز از هم میپاشد، جمع نمیشود و به نقش و رنگ در نمیآید، اما در شعر دوم اینگونه نیست. در اینجا معشوق یکه و واقعی است. تنها یک نفر موهایش را این طور میبافد و رها میکند تار به تار و رشته به رشته و آن را گره میزند و بافه گیسویش مثل ریسمان است. شاعر میتواند فدای گره موهای یار شود. موهایی که زن برای آن بافته که عاشق را پاگیر خود کند و عاشق هم دل بسته و گرفتار باز و بستن گیسوی یارست. شعر دوم به زبان محلی (گیلکی) سروده شده و ویژگیهایی دارد که آن را از شعر اول متمایز میکند. شعر با ظرفیتهای زبانی و فرهنگی گیلکی شکل گرفته و از تسلط نمادهای عادت شده شعر آزادست و در بیان شعری به مراتب بر شعر نخست برتری دارد. در موی زن حرف زده میشود که عنصری تنانه است نگاه شعر جزئی و ملموس است که منجر به تشخص آن میشود. در این نوع شعر دست شاعر بهدلیل شکل زندگی عملی و مشارکت زنان و مردان در امر معیشت و کار صمیمانه باز تراست. میرزا در درجه اول انسانی است که با مردم زندگی میکند به زبان مادری حرف میزند و با کار و معیشتشان آشنا و در آن شریک است. در این شعر دیگر خبری از آن عشق رمانتیک و تصاویر دور از ذهن و زبان فاخر نیست. دیگر شاعر از دوری جمال معشوق آنچنان نمیشود که موری بتواند او را در آشیانش بکشاند. زبان هم بیدلیل پیچیده نیست نه در سطح کلمه نه در نحو و بیان. موسیقی کلام و همآوایی در اوج خود است. شاعر نه تنها به خود زبان که به زبان شعری و به معنا فکر میکند و آدمهای شعرش جسمیت دارند که دلیل این آخری بهدلیل بیپیرایه بودن زندگی و روابط تنگاتنگتر مردم در اجتماعات محلی و به هم پیوستگیشان است.
شعر میرزا کوچک خان جنگلی شعری عاشقانه است و او دغدغه عشق و کلمه داشته، اما متأسفانه این شیفته استقلال و عدالت در هوای شعر گمنام مانده است.
[1] از کاظم سادات اشکوری
شاعر
شادروان ابراهیم فخرایی تأیید کرده که میرزا کوچک خان طبع شعر داشته و شعر میسروده، آنچه به خط خود میرزا از او باقی مانده تنها دو قطعه شعر است. زندهیاد فریدون نوزاد نویسنده و شاعر گیلانی رونوشت این اشعار را در سال ۱۳۵۹ برای چاپ به روزنامه دامون میدهد که همان سال در شماره ۱۳ آن روزنامه به چاپ میرسد. نوزاد در مورد چگونگی نسخهبرداری این اشعار مینویسد: «این غزل به خط خود آن مینوی روان در میان اوراق دانشور گرانمایه مجتهد آزاده پاکاندیش حاج شیخ یوسف نجفی گیلانی موجود بود که توسط حضرتشان به مخلص ارائه گردید و فیالمجلس نسخه برداشتم. امید آنکه فرزندان ایشان این اثر نفیس را با توجه به ارزش تاریخی آن حفظ کرده باشند. «در انتهای یادداشت هم نوزاد به شعری گیلکی اشاره میکند و مینویسد اصل آن نزد شادروان حاج اسماعیل دهقان بوده و او از آن نسخه برداشته است.
میرزا «گمنام» تخلص میکرده و در غزلش حتی با ترکیب گمنام بازی کرده است. داشتن تخلص نشان میدهد که فرد به طور جدی دغدغه شاعری دارد و این راه را ادامه میدهد. نمیدانیم چرا شعرهای بیشتری از او باقی نمانده ،شاید هم میرزا خودش میخواسته در وادی شعر گمنام بماند... غزل میرزا قابل تأمل است و در مقابل شعر گیلکیاش سخت زیباست، بخصوص برای کسی که با زبان گیلکی و ظرایف آن آشنا باشد.
گوهرکجی در عالم، بودی چو ابروانش
دیگر تو راستی را یکسر نما نهانش
با آه آتشینم، از آب دیده نبود
یا سوختی دوگیتی یا غرق آب دانش (آبدانش)
بین در کمان کمین کرد، دل را به تیر مژگان
ار جان بود هزارم، بادا بدان نشانش
در زیر تیغ تیزش، شادم بَرَد سرم را (بُرَد)
آزرم دارم آن دم، خونین شود بنانش
از دوری جمالش، تن را نگر چه سان شد
چون کاه میکشاند، موری در آشیانم
میخواستم مثالش اندر دو دیده بندم
لیکن نجست نقشی، وهم من از میانش
گمنام را نخستین بُد نامی و نشانی
همچون تو نامور کرد، گمنامش و نشانش (گم نامش)
و شعر گیلکی:
گِئسه گئسه کودی جالَستَن ره / رِئسه رئسه کودی والَستَن ره / میدیل او میان دَبَسته بوسته /بمیرم تی دَبی وابَستَن ره
یعنی:
موهایش را میبافت تا آن را رها کند / بافه بافه میآویختشان / دلم در میان موهایش گره خورد / فدای گره گیسوانش شوم
وقتی از شاخهها صدای شکستن میآید[1] عشق میتواند دوباره همه چیز را به تحرک وادارد. عشق مفهومی عمومی است و صورتهای گوناگونی دارد... میرزا که قلبش از عشق میهن و مردمش سرشار است در غزلش بهدنبال تخیل کردن معشوقی زنانه است اما معشوق با آن نگاه کلی سنگ شده در بدنه زبان و فرهنگ رسمی و توصیف و تصویرهای همیشگی به تمام معشوقهای عالم شبیه میشود. با چنین معشوقی چه میتوان کرد. میرزا اما میخواهد یکی را به تخیل درآورد تا هم او در دیدگانش نقش بندد، اما موفق نمیشود. از خیالش سُر میخورد و میگریزد. وهم و خیالش به میان یار که میرسد همه چیز از هم میپاشد، جمع نمیشود و به نقش و رنگ در نمیآید، اما در شعر دوم اینگونه نیست. در اینجا معشوق یکه و واقعی است. تنها یک نفر موهایش را این طور میبافد و رها میکند تار به تار و رشته به رشته و آن را گره میزند و بافه گیسویش مثل ریسمان است. شاعر میتواند فدای گره موهای یار شود. موهایی که زن برای آن بافته که عاشق را پاگیر خود کند و عاشق هم دل بسته و گرفتار باز و بستن گیسوی یارست. شعر دوم به زبان محلی (گیلکی) سروده شده و ویژگیهایی دارد که آن را از شعر اول متمایز میکند. شعر با ظرفیتهای زبانی و فرهنگی گیلکی شکل گرفته و از تسلط نمادهای عادت شده شعر آزادست و در بیان شعری به مراتب بر شعر نخست برتری دارد. در موی زن حرف زده میشود که عنصری تنانه است نگاه شعر جزئی و ملموس است که منجر به تشخص آن میشود. در این نوع شعر دست شاعر بهدلیل شکل زندگی عملی و مشارکت زنان و مردان در امر معیشت و کار صمیمانه باز تراست. میرزا در درجه اول انسانی است که با مردم زندگی میکند به زبان مادری حرف میزند و با کار و معیشتشان آشنا و در آن شریک است. در این شعر دیگر خبری از آن عشق رمانتیک و تصاویر دور از ذهن و زبان فاخر نیست. دیگر شاعر از دوری جمال معشوق آنچنان نمیشود که موری بتواند او را در آشیانش بکشاند. زبان هم بیدلیل پیچیده نیست نه در سطح کلمه نه در نحو و بیان. موسیقی کلام و همآوایی در اوج خود است. شاعر نه تنها به خود زبان که به زبان شعری و به معنا فکر میکند و آدمهای شعرش جسمیت دارند که دلیل این آخری بهدلیل بیپیرایه بودن زندگی و روابط تنگاتنگتر مردم در اجتماعات محلی و به هم پیوستگیشان است.
شعر میرزا کوچک خان جنگلی شعری عاشقانه است و او دغدغه عشق و کلمه داشته، اما متأسفانه این شیفته استقلال و عدالت در هوای شعر گمنام مانده است.
[1] از کاظم سادات اشکوری
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه