نسخه Pdf
ایران عصر


نیاورده اند که...


افشار جابری
روزی مریدان سر در گریبان بودند که صدا آمد: دینگ. جملگی برآشفتند. مراد گفت: آرام باشید، چه بود؟ مریدی گفت: یامراد برای من پیامک آمده، ببخشید می‌گذارم روی سکوت. مراد اندکی اندیشه کرد و گفت: قضا بر این بوده، فاشش کن. مرید گفت: پویای عزیز، پنج هزار تومان تخفیف ویژه خرید آجیل یا صابون، مخصوص دوشنبه‌های یکی به آخر ماه، حداقل مبلغ خ...  مراد گفت: خاموش، مسدودش کن. مریدی گفت: یامراد فایده ندارد، ما یک‌بار سیم‌کارت را هم از گوشی درآوردیم اما باز برایمان پیامک تبلیغاتی می‌آمد. مراد گفت: تلفن‌ها را بشکنید. پس مریدان تلفن‌های همراه خود را به در و دیوار کوبیدند و شکستند. مراد گفت: گریبان گیریم. پس جملگی سر در گریبان فرو بردند که صدا آمد: زررر. مراد گفت: چه بود؟ مریدی گفت: زنگ در است، من باز می‌کنم. رفت و باز کرد و آمد و گفت: مراد! شخصی است موجه و می‌گوید لازم است کنتور آب را بخوانم. مراد گفت: بگذار بخواند. مرید رفت و با شخص موجه برگشت. شخص موجه گفت: چقدر مصرف آب شما زیاده، حدس می‌زنم از سردوش‌های آبشار خاطره‌ها استفاده نمی‌کنید، این سردوش‌ها جوری طراحی... مراد گفت: خاموش، بیرونش کنید. مریدان شخص را بیرون کردند. بعد از مدتی مریدی سکوت را شکست و گفت: یامراد! آیا می‌خواهی بعد از یکسال به درآمد ماهی صد میلیون تومن برسی؟ اسپری‌های تمیزکننده لاستیک ژاپ... مراد نعره‌ای زد و به جان آفرین جان داد. تمة

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7827/16/598925/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها