تاریخ تولد هنر


دکتر امیر مازیار
استادیار فلسفه هنر دانشگاه تهران
1 اصطلاح «هنر» در مباحث فرهنگی، فلسفی و علوم‌ انسانی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و بر مبنای آن شاخه‌های علمی گوناگونی مدون شده‌ و کتاب‌های بسیاری به رشته تحریر درآمده است. اما فارغ از اثرگذاری این اصطلاح در زندگی امروز ما، در این گفتار سعی می‌کنم تا به یک مناقشه جدی در خصوص تاریخچه شکل‌گیری اصطلاح هنر بپردازم. محتوای این بحث، بر مبنای مقاله‌ای است که «آلن اسپیت» درباره گذشته و آینده دین، هنر و فلسفه به رشته تحریر درآورده است. نویسنده در این مقاله از ادعایی نسبتاً مشهور در حوزه فلسفه هنر آغاز می‌کند که تقریباً نزد پژوهشگران هنر و در فلسفه هنر متعارف است. براساس این ادعا، برخلاف باور رایجی که هنر را دربردارنده تاریخی دراز دامن تلقی می‌کند، «هنر یک اصطلاح نوپدید است» که از عمرش بیش از 200 سال نمی‌گذرد. بنابراین، اصطلاح هنر، عمر کوتاهی دارد، طبیعتاً فلسفه هنر هم که به پژوهش‌های فلسفی در این حوزه می‌پردازند، نیز مباحث بسیار جدیدی را شامل می‌شوند و در یک فضای تاریخی و فرهنگی خاصی پدید آمده و دیدگاه‌های آن فضا را منعکس می‌کند اما اغلب در متون فلسفه هنر اینگونه ادعا می‌شود که هنر و فلسفه آن، تاریخی به اندازه خود فلسفه دارند.

2 پرسشی که در این فضا مطرح می‌شود این است که اگر ادعای «‌نوپدید بودن اصطلاح هنر» درست باشد، از مطالعات درباره گذشته و آینده این حوزه چه چیزی را باید انتظار داشت؟ چرا اصطلاح هنر بی‌سابقه و جدید قلمداد می‌شود؟ و به تعبیری هنر به چه معنایی نوپدید است؟ و حال که اصطلاح هنر ایجاد شده دقیقاً چه معنایی را مراد می‌کند؟نویسندگان متعددی به این موضوع اشاره کرده‌اند که تاریخ تولد اصطلاح هنر به قرن 18 و همزمان با عصر روشنگری است؛‌ یعنی ما پیش از دوره روشنگری چنین اصطلاحی نداشتیم و مصادیقی را که ذیل آن قرار می‌گیرند به شیوه‌های گوناگون می‌نامیدیم و طبقه‌بندی می‌کردیم. معمولاً ذیل هنر شاخه‌های هنری چون نقاشی، موسیقی، معماری، مجسمه‌سازی، سینما، تئاتر و... را قرار می‌دهیم. نکته‌ای که در این فضا به ذهن متبادر می‌شود، این است که وجه مشترک شاخه‌های هنری چیست که به این اعتبار، ذیل عنوان «هنر» قرار می‌گیرند و از بقیه فعالیت‌های انسانی جدا می‌شوند؟واقعیت این است که شاخه‌های هنری کاملاً از فعالیت‌هایی که در آنها هم، چیزهایی ساخته می‌شود، متمایز می‌شوند یعنی ما در درک امروزین‌مان، ‌قلمروی هنر را از قلمروی فنون و صناعات جدا می‌کنیم. به‌عنوان مثال، هیچگاه از کسی که در و پنجره یا میز و صندلی می‌سازد، به معنای دقیق کلمه با عنوان «هنرمند» یاد نمی‌شود یا مثلاً کسانی که در کارخانه‌ها ابزار صنعتی  تولید می‌کنند، هنرمند خوانده نمی‌شوند؛ اینها «صنعت‌گر» هستند. ما بین صنعت و هنر، کارهای مکانیکی و کارهای خلاقانه فاصله می‌گذاریم؛ البته این تمایزات در دو سه دهه اخیر قدری سست شده ‌است.بر این اساس، هنر به این معنا هم با صناعات، فنون، علوم و دانش‌ها و هم با برخی فعالیت‌هایی که می‌توان‌ آنها را فعالیت‌های اجتماعی نامید، متفاوت است و قلمرو و مرزبندی کاملاً مشخصی دارد و اعضای خاصی ذیل این مجموعه قرار گرفته‌اند.

3 از قرن هجدهم، واژه هنر تحت عنوان «هنرهای زیبا» خوانده شد و بر این اساس، معانی خاصی به آن نسبت داده می‌شد، به‌عنوان مثال گفته می‌شد که این دسته از فنون برای غایت‌هایی خارج از خودشان بکار نمی‌روند، مثلاً نباید از یک اثر هنری، کاربرد بیرونی خاصی را توقع کرد. در پس اصطلاح هنر و کار هنری صرفاً «اهداف زیباشناسانه» وجود داشت.کانت طبقه‌بندی از «هنرها» و «هنرهای زیبا» ارائه می‌دهد و تأکید می‌کند که هنر از فنون و صناعات جدا است و می‌گوید هنر، علم نیست. در تقسیم‌بندی کانت، ادبیات و شعر مؤلفه‌ای بسیار جدی در هنرها محسوب می‌شوند. این تقسیم‌بندی قبل از کانت هم سابقه دارد؛ نزد هگل هم در درسگفتارهای زیباشناسی، ادبیات و به‌طور خاص شعر جزو قلمروی هنرهای زیبا تلقی و بسیار جدی گرفته می‌شود این در حالی است که ما امروزه کاملاً قلمروی ادبیات و هنر را از هم جدا می‌کنیم.

4 همان‌طور که پیش‌تر عنوان شد «هنر» اصطلاح جدیدی بود؛ چراکه چنین مفهومی با چنین دایره مصادیقی بی‌سابقه است. در دوران قدیم، نقاشی، معماری، موسیقی، مجسمه‌سازی و... وجود داشت اما یک اصطلاح واحدی که این دسته فعالیت‌ها ذیل آن قرار بگیرند، با هر عنوانی، وجود نداشت. این دسته از فعالیت‌ها تا قبل از قرن هجدهم هیچگاه یک مقوله واحد را تشکیل نمی‌دادند بلکه به اینها جداگانه در تقسیم‌بندی‌های گوناگونی اشاره می‌شد.وقتی در عالم قدیم بین «نقاشی» و «کشاورزی» تفاوت گذاشته نمی‌شد و هر دو اینها صناعات تلقی می‌شدند، یک معنای آن، این است که همانگونه که نمی‌توان از کشاورز پرسید که در کاری که می‌کند، چه هدف و ایده‌ای را دنبال می‌کند یا چه حرفی برای گفتن دارد؟ به نقاش همچنین  چیزی را نمی‌توان گفت، کما اینکه ما امروزه کسی که میز، کمد و صندلی می‌سازد را دیگر هنرمند نمی‌دانیم و کارش را ذیل مقوله هنر دسته‌بندی نمی‌کنیم و طبیعتاً از او نمی‌پرسیم که در ساخت صندلی چه هدفی را دنبال می‌کند؟ اثر او چه تأثیرگذاری اجتماعی دارد؟ و جامعه مخاطبش چه افرادی هستند؟ به تعبیری اساساً به «سازنده» توجه نمی‌کنیم چراکه «صنعتگران» و «اهالی فن» ایده خاصی را در اثرشان منتقل نمی‌کنند و چنین مسئولیتی را هم برعهده ندارند.

5 وقتی از هنرهای زیبا حرف می‌زنیم شاید نخست این نکته به ذهن برسد که منظور از هنرهای زیبا «خلق آثار زیبا» است اما واقعیت این است که اساساً اصطلاح هنرهای زیبا، همزمان با پیدایش مفهوم هنرمند به مثابه «فردی صاحب ایده» که امر خاصی را از رهگذر اثرش مطرح می‌کند، ساخته می‌شود. چنین درکی از هنرمند، در دوره‌های پیشین یا وجود نداشت یا بسیار نادر بود. جامعه از هنرمند قرن بیستمی «اثرگذاری» را توقع داشت و هنرمند را صاحب فکر، اراده و ایده می‌دید اما طبیعتاً از نقاش قرن هشتم که صنعتگر تلقی می‌شد انتظار و توقع نمی‌رفت که «صاحب ایده» باشد. بر این اساس، در پاسخ به این پرسش که هنر به چه معنایی نوپدید است؟ باید گفت که با توجه به دایره مصادیق امروزین هنر و تلقی خاص از هنرمند است که هنر اصطلاحی جدید و نوپدید تلقی می‌شود.
*مکتوب حاضر، متن ویرایش و تلخیص‌شده «ایران» از سخنرانی دکتر امیر مازیار است که در مدرسه زمستانی «آینده فلسفه دین و امکانات پیش‌رو» در محل پژوهشگاه علوم‌ انسانی و مطالعات فرهنگی ارائه شد.


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7862/29/604925/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها