ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
داستان روزنامـــهای که یکم بهمن 1373 متولد شد
27 سال بـرای «ایران»
امیر یوسفی
عضو شورای سردبیری
روزنامهخوانی، غیر از یک رفتار فرهنگی، نوعی از مناسک برای انسان مدرن هم به شمار میآید؛ کنشی شبهمقدس که عمل خواندن را به یک آیین مستمر روزانه و جمعی مبدل میکند. روزنامهخوانها پیروان یک کیشاند و مثل همه تابعان یک شریعت، همزمان عملی واحد انجام میدهند و شعائری یکسان و مشترک به جای میآورند. شاید به همین اعتبار بوده که هگل، فیلسوف بزرگ آلمانی دو قرن پیش گفته است روزنامه، انجیل انسان مدرن و مناجاتنامه صبحگاهی اوست. انگار بشر متجدد هر صبح با اجرای مناسک روزنامهخوانی و ادای این آیین، ایمان خود را تازه میکند و در نیایش جمعی مؤمنان این معبد نوبنیاد، شراکت میجوید. با این تحلیل، هر روزنامه که در تحکیم این شریعت تازه چالاکتر باشد و خوانندگانش را در این مناجاتخوانی چابکتر و خالصتر کند انگار انجیلش معتبرتر و موجهتر است.
«ایران» که امروز رخت کهنه را از تن میکند و خلعت 27 سالگی روی دوش میاندازد، بیهیچ عُجب و اغراقی یک باب از ابواب همان مناجاتنامه صبحگاهی است. کم نیستند زائران و مؤمنانی که نیایش روزانه مدرن خود را از روی این انجیل موجه قرائت میکنند. «ایران» لابد اکنون خشنود است که به سهم خود، روزنامهخوانی را از یک رفتار ساده فرهنگی به یک آیین مناسکی پویا ارتقا داده است. این روزنامه از همان روز که اسبش را زین کرد و با بشارت «به میان شما آمدیم» خود را شناساند کوشید مردم را نه به چشم مصرفکنندگان کالایی آماده، بلکه به عنوان آفرینشگرانی خلاق و صاحبنظر بنگرد و در هوای آنان نفس بکشد و گوشش را برای صدایشان تیز کند. در این حضور شکوفا، نه میخواست زرد و زشت باشد، نه سفید و بیثمر، و نه سرخ و سربه هوا. همواره سبز و سربلند ماند با زبانی که پایبند منطق و سرسپرده حقیقت و دلبسته اخلاق است. این زبان متین، شاید لهجهاش چند بار عوض شد اما حاشا که دستور و گرامرش تغییر کرده باشد. اگر در مناسک روزنامهخوانی ایرانیان، «ایران» همچنان زیارتنامهای معتبر و موجه است بیش از هرچیز حاصل همین نگاه است.
تنها دو منزل مانده تا نوروز برسد و سال و سده یکجا تحویل شود و ایران ما به قرنی تازه پای بگذارد. در ایران فردا مناسک روزنامهخوانی همچنان جاندار و جاری خواهد بود و تابعان این آیین باز هرصبح مناجاتنامهها را مثل قنوت روی دست و مقابل چشم میگیرند تا عهد خود را به حقیقت و منطق و اخلاق تازه کنند. وقتی فردای ایران فرا رسد، باز هم فراوان خواهند بود زائران و مشتاقانی که خوش دارند مشق توسعه و تعالی این سرزمین را با روایتی در تراز زبان سبز «ایران» بخوانند و بشنوند.
چند لحظه مکث در ورودی تحریریه
هر تیتر قصهای دارد
ترانه بنییعقوب
گزارش نویس
هر کسی که وارد تحریریه روزنامه ایران شود، حتماً چند لحظه میایستد و تیترهای تأثیرگذار قاب شده روی دیوار را میخواند. «به میان شما آمدیم!» این تیتر اولین شماره ایران است، تیتری که انتظارات مردم از روزنامه ایران را میخواهد. اینجا تیترهای صفحه یک به صف شدهاند، از تیترهای خبری گرفته تا تیترهایی که حال و احوال همان زمان را نشان میدهد. منظورم از حال و هوا آن چیزی است که جامعه آن روز متأثر از آن بوده. مثل روزی که همه دست به دعا در انتظار بهبود لاله و لادن بودند. یادتان میآید آن دو قلوی افسانهای جدایی ناپذیر را؟ این اتفاق با تیتر «پایان تلخ یک آرزو» در روزنامه ایران نشست.
«روز التهاب و اتحاد» فکر میکنید این تیتر از چه روزی حرف میزند؟ روزی که داعش به مجلس حمله کرد و این تیتر با یک عکس نفسگیر، صفحه اول روزنامه ایران شد. اما بد نیست بدانید پشت هرکدام از این تیترها داستانی نهفته است؛ چند روزنامهنگار دور هم مینشینند و گاه ساعتها درباره تیتر روز فکر میکنند. بهتر است بگویم همفکری میکنند و هرکس با توجه به خبرهای روز تیتری پیشنهاد میدهد. تیتر به اصطلاح چکش کاری و پخته میشود و در نهایت میشود قصه آن روز.
یکی از اعضای شورای سردبیری درباره داستان این تیترها میگوید: «یادم میآید در فضای سیاسی بعد از دوم خرداد و حوادث کوی دانشگاه، روزنامه فضای ملتهبی داشت و طبیعتاً مخاطبان روزنامه هم علاقه مند به تیترهای سیاسی بودند. در همان فضا لاله و لادن، دوقلوهای به هم چسبیده تصمیم گرفتند با عمل جراحی از هم جدا شوند که در آن فضای سیاستزده موجب میشد تا این صداها کمتر به گوش برسد. مردم سیاستگرا شده بودند. اما زمانی که قرار شد این اتفاق بیفتد، تلویزیون هم روی این ماجرا کار کرد و سرانجام آنها از این عمل به سلامت بیرون نیامدند. آن روز مصادف با یک اتفاق سیاسی مهم هم بود که در شرایط عادی حتماً تیتر میشد، اما به اصرار استاد بلوری و با توجیه ایشان نهایتاً ماجرای تلخ لاله و لادن تیتر اول شد.
علاوه بر تیتر نخست، سخن اول ما یعنی یادداشت صفحه اول هم به همین داستان اختصاص یافت. اینکه لاله و لادن تحمل دوری از هم را نداشتند. من آن روز را کاملاً به یاد میآورم که در کیوسکهای روزنامه فروشی در کنار انبوهی از تیترهای سیاسی و اقتصادی، تنها روزنامهای که نظرها را جلب میکرد، تیتر روزنامه ایران بود و بیشتر مردم هم روزنامه ایران را انتخاب میکردند. تیتر دیگری را هم که به یاد دارم شب اعلام خروج ترامپ از برجام است. یادم میآید دوره مدیر مسئولی آقای فاضلی بود و مردد بودیم چه تیتری بزنیم. حوالی دو یا سه نیمه شب بود که تیتر زدیم. «برجام بدون مزاحم» این تیتر فردا میان تیترهای دیگر از بقیه بهتر بود. تیتر نیمه شبی بود و معمولاً آخر شبها بدترین تیترها به ذهن میآیند، ولی آن شب برعکس شد.»
کارشناسان روزنامهنگاری میگویند تیترها مهم هستند. تیترهای گمراه کننده میتوانند مخاطب را گمراه کنند. تیتر خوب میتواند روی مخاطب تأثیر بگذارد و ما هرگز نخواهیم فهمید که هر تیتر در زمان خود چه تأثیری گذاشته است. هر تیتری قصهای دارد، به اندازه 27 سال انتشار.
گپ و گفتی با محمد بلوری نخستین دبیر حوادث روزنامه ایران
چگونه به حوادث سفید پرداختیم
یوسف حیدری
گزارش نویس
روزنامه که متولد میشود زمان زیادی طول میکشد تا شناخته شود و جای خودش ر ا در بین مردم باز کند. اما روزنامه ایران از همان روزهای اول بویژه با صفحه جذاب حوادث به سرعت مورد توجه قرار گرفت. دهههای 70 و 80 یعنی سالهایی که خبری از فضای مجازی نبود، صفحه حوادث روزنامه ایران پرخوانندهترین صفحه روزنامه در بین روزنامههای کشور بود. محمد بلوری اولین دبیر گروه حوادث روزنامه ایران که در مطبوعات ایران به پدر حادثهنویسی شهرت دارد از ابتکار جالب آن روزها برای انتشار اخبار «حوادث سفید» و جریانسازی در این زمینه میگوید. بلوری متولد 1315 هنوز هم با اشتیاق، مطبوعات کشور و اخبار حوادث را دنبال میکند: «پیگیری صفحه حوادث روزنامه ایران به حدی بود که مسئولان کشور هم در جلسات مختلف به آن اشاره میکردند و خواستار کنکاش بیشتر میشدند.» اخبار حوادثی صرفاً خبرهای سیاه و قتل و جنایت نیست. بر این اساس سالهای اول انتشار روزنامه با جریانسازی در زمینه حوادث سفید سعی میکردیم به رفع معضلات اجتماعی کمک کنیم. بهعنوان مثال وقتی برای اولین بار نوشتیم اعتیاد بیماری است و باید به درمان معتادان کمک کنیم، واقعاً فضا عوض شد. هر روز در این زمینه مطلب مینوشتیم و با قضات مختلف کشور صحبت میکردیم. همه آنها موافق بودند باید برای درمان معتادان کاری کنیم و به آنها فرصت دوبارهای بدهیم. 20 روز این گزارش را ادامه دادیم تا اینکه ماده قانونی در این ارتباط تصویب شد. بعد از آن موضوع اهدای عضو و پیوند اعضا را پیگیری کردیم. آن روزها دکتر ماندگار پزشک مشهور جراح قلب به ما گفت بیماران زیادی برای ادامه زندگی نیاز به قلب دارند ولی خانواده بیمارانی که مرگ مغزی میشوند حاضر نیستند اعضای بدن عزیزشان را اهدا کنند. گزارش اهدای عضو را با مادری شروع کردیم که قلب پسرش را به دختری اهدا کرده بود. روایت احساس این مادر که با شنیدن صدای قلب پسرش در سینه این دختر جوان آرام میگرفت باعث شد مردم زیادی نسبت به اهدای عضو تشویق شوند. 10 روز این گزارشها را ادامه دادیم و هر روز به تعداد داوطلبان اهدای عضو اضافه شد.»
گزارش آزادی زندانیان بدهکار هم یکی دیگر از سلسله گزارشهای حوادث سفید بود که در این صفحه به چاپ میرسید و البته هنوز هم ادامه دارد. بلوری از شب عید سال 75 و گزارشهایی که باعث شد نهضت کمک به آزادی زندانیان بدهکار راه بیفتد میگوید: «این سلسله گزارش را با نامه کودک هفت سالهای به رئیس قوه قضائیه شروع کردیم. پدر این کودک به خاطر بدهی 100 هزار تومانی در زندان بود و کودک در این نامه خواسته بود پدرش را آزاد کنند. این مجموعه گزارشها باعث شد مردم و ارگانهای دولتی پای کار بیایند و موفق شدیم زندانیان مالی زیادی را که به خاطر بدهی زندانی شده بودند، آزاد کنیم.»
بلوری به تیترهای ماندگار سالهای اول انتشار روزنامه ایران اشاره میکند و میگوید: «خبرنگاران گروه حوادث روزنامه ایران واقعاً دلسوزانه کار میکردند. ماجرای خفاش شب که زنان را شکار میکرد، ماجرای شاهرخ و سمیه که گزارشهای آن باعث شد بسیاری از خانوادهها متوجه فاصله خودشان و فرزندانشان شوند و... از تیترها و گزارشهای ماندگار دوره مسئولیت من در گروه حوادث روزنامه ایران است.»
به پاس دلسوزیهای بیدریغ نیروهای خدماتی و پشتیبانی
پیش از همه ما را میخوانند
گروه گزارش / آنها روزنامهخوان حرفهای هستند. در عصری که همه سر در گوشی دارند و در فضای مجازی میچرخند، مشتاقانه مطالب ما را میخوانند و با دیدن نویسنده خبر یا گزارش درباره نوشتهاش نظر میدهند. نیروهای خدماتی و پشتیبانی را میگویم که اگر نباشند تحریریه به هم میریزد.
دلسوز و مهربان هستند و سعی میکنند کار همه را راه بیندازند. زودتر از همه میآیند و دیرتر از همه میروند. فرهاد زنجیردار 25 سالی است که در روزنامه ایران کار میکند؛ پسری آرام و مؤدب که تا چند سال قبل روزنامههای اضافی میزهای تحریریه را جمع میکرد و با خودش میبرد که بین رانندههای اتوبوس و کاسبهای محل پخش کند.
یادم هست در جشن سالگرد ده پانزده سال پیش، وقتی قرار بود بهعنوان کارمند نمونه تشویق شود، از هیجان زیاد فشارش افتاده بود و رفته بود نمازخانه دراز بکشد تا اینکه یکی از طرف او جایزه را گرفت.مجتبی تکلو چند سالی میشود که در تحریریه کار میکند؛ کار راه بینداز و غمخوار خبرنگاران. آمار نیروهای تحریریه را هم دارد و اگر کسی بخواهد بچهها را به بستنی یا شیرینی میهمان کند باید از او آمار بگیرد. محمد بهخویی هم از نیروهای خدماتی طبقه پنجم و از قدیمیهای روزنامه است. هر روز مطالب روزنامه را میخواند و درباره تکتک گزارشها نظر میدهد. روزهای اول انتشار روزنامه، سرباز بود و مأمور بهخدمت شده بود اما اخلاق خوبش باعث شد نگذارند برود. محمد محمدیان خوشزبان و بمب انرژی است. هر روز صبح با یک بغل نان وارد روزنامه میشود و بساط صبحانه و املت را برپا میکند. همه او را عمو صدا میزنند و از طعم خوب چاییاش تعریف میکنند.
رسول اصغری نیروی خدماتی ایرانورزشی و الوفاق است و چند بار در روز با تعداد زیادی فلاسک برای پر کردن چای و آبجوش به طبقه پنجم میرود. اگر بدشانس باشی و بعد از او به آبدارخانه برسی نیم ساعتی باید منتظر بمانی چون دیگر نه چیزی از چایی باقی مانده نه آبجوش. حسین کشاورز نیروی خدماتی طبقه پنجم هر روز صبح زود با روشن کردن سماورها بساط چای را آماده میکند. یکی دو ساعت بعد خبرنگاران لیوان به دست پلهها را بالا میروند تا چای تازهدم بخورند. احمد عبدلی را کمتر کسی میبیند؛ نیروی خدماتی لیتوگرافی که دستگاههای زینک را تمیز میکند و کمتر از آنجا بیرون میآید. یحیی باقریان و منصور باقری هم یک سالی است که به جمع نیروهای خدماتی اضافه شدهاند. خیلیها هم بودند که تا چند سال قبل در همین تحریریه حضور داشتند اما امروز جای آنها خالی است مثل بهرام عنصری که انواع سسها و سالادهایش معروف بود بویژه سالاد کلم که گاهی برای سردبیر درست میکرد اما با هجوم بچهها به اتاق سردبیری چیزی از آن نمیماند.
سال آخر خدمتش وقتی بچههای گروه فرهنگی با کیک تولد غافلگیرش کردند از شوق گریه کرد و گفت تا امروز کسی برایش جشن تولد نگرفته است. پرویز صادق هم این روزها با بیماری دست و پنجه نرم میکند و دیالیز میشود. آنها نه تنها دلگرمی بچههای تحریریه بلکه نخستین مخاطبان ما و نخستین مواجهه ما با تأثیر مطلب نوشته شده، در ذهن خواننده نیز هستند.
یادی از رفتگان روزنامه «ایران»
آنها شبیه زندگی بودند
مریم طالشی
گزارش نویس
روزی از همین در وارد میشدند، داخل آسانسور میآمدند، با بقیه خوش و بش میکردند، سر همین میزها مینشستد و حالا فقط یک قاب عکس هستند در ردیف عکسهای قاب شده روی دیواری که میشود گفت دیوار غمناکی است و در عین حال خاطره انگیز.
آدمهای روی دیوار که حالا نیستند، همکاران ما بودند در روزنامه «ایران» که بعضیهایشان هیچ جوره شبیه مرگ نبودند. مریم یکی از آنها بود؛ مریم فرهمند که آرزو داشت یک روز تیتر بزند «درمان سرطان پیدا شد» و نشد و سرطان او را برد. دختر جوان و باانرژی که رفیق بود و تا آخرین روزها میخندید.افسانه حسینی هم جوان بود. هنوز یک سال هم از رفتنش نمیگذرد. هرکس خانم حسینی را میدید میپرسید کی حقوق میدهند؟ توی قسمت مالی کار میکرد و اولین چیزی که میشد از او پرسید همین بود که دیگر تبدیل به حال و احوالپرسی با خانم حسینی شده بود. صد بار در روز هم این را از او میپرسیدند، میخندید و با روی خوش به شوخی میگفت: «انشاءالله یک روز حقوق میدهند.»محمد باعفت، راننده و بچه کرج بود. میگویند همیشه اولین نفری بود که سر کار میآمد و در را باز میکرد و چای میگذاشت. پیکان داشت. کلید اتاق نقلیه را قبل از عید گرفته و گفته بود من که نفر اول هستم کلید را میبرم تا بعد عید. کلید را گرفت و رفت اما سکته امانش نداد که برگردد.اسماعیل دارپا، مسئول لیتوگرافی را میگویند تا خود صبح روزنامه بود و صبح میرفت خانه، وقتی که خیالش راحت میشد همه صفحهها چاپ شده است.
رمضانعلی هیری رئیس خدمات بود و بشدت حساس به تمیزی. تعریف میکنند حواسش بود ماه رمضان کسی از توی سلف سرویس رستوران شکر نبرد بالا که با حلیم بخورد. پرسپولیسی دوآتشه بود. بعد از مرگ پسرش دیگر آن آدم سابق نشده بود. همکاران میگویند هم مجلس ختم پسرش رفتیم و هم مجلس ختم خودش.
فرهاد اسفندیاری هم جزو تازه درگذشتگان است. تازه بچه دومش به دنیا آمده بود و خیلی ذوق داشت. او را هم سرطان برد مثل حسین حیدری خبرنگار ورزشی که تا روز آخر میخندید و همه را میخنداند.کیومرث صفدریان در جبهه نابینا و شیمیایی شده بود و به همین دلیل شهید شد. سیدیحیی مرتضوی راننده بود و در سانحه تصادف مرگ مغزی شد و خانوادهاش همه اعضای بدنش را اهدا کردند. معصوم همتی هم راننده بود و بشدت به تمیزی ماشینش حساس. اگر قرار بود جایی برویم یواشکی گزارش بگیریم و زود محل را ترک کنیم باید دعا میکردیم ماشینش توی چاله آب نیفتد چون تا شیشهها را برق نمیانداخت، راه نمیافتاد که نمیافتاد. ماشین مسعود غیاثی هم همیشه برق میزد. همیشه توی جاده بود و حریف هر جادهای شد جز کرونا.دکتر اهتمامی، پزشک روزنامه بود. اگر در حال مرگ هم بودی و میرفتی پیشش میگفت چیزی نیست. او را هم کرونا برد.محمدرضا آل ابراهیم را میگفتند خیلی شیکپوش بود و جنازهاش را از در روزنامه تشییع کردند. پرویز زاهدی در سن 80 سالگی همچنان عاشق کارش بود و مأموریتهای مختلف میرفت و میگفت میخواهم تجربه کسب کنم.اینها بخش کوچکی از خاطرات رفتگان روزنامه است و بیشتر، یادی از آنها. اسمهای دیگری هم هستند: کامبیز علایی نیک، پرویز چهاردولی، ایرج یزدانی، نیلوفر فروهش طهرانی، امیر ارزهنی، محمد فضائلی، محمدحسین شیرخانلو، محمد ماجد نجار و محمدحسن اعتصامی. همانها که روزی سر همین میزها مینشستند و حالا فقط یک قاب عکس هستند در ردیف عکسهای قاب شده روی دیوار.
علیه کالایی شدن خبر
کمیل نقیپور
سردبیر
بوی کاغذ و لذت ورق زدن از آن جمله لذتهایی است که همیشه طرفداران خاص خودش را داشته و دارد. برای همین است که در عصر یکهتازی فضای مجازی و الکترونیکی شدن کتابها و رسانههای مکتوب، هستند افرادی که همچنان کتاب و روزنامه کاغذی میخرند و میخوانند.
اما واقعاً همانطور که بعضیها میگویند، فضای مجازی جای روزنامهها را گرفته است؟ کم شدن تیراژ روزنامهها نسبت به ده، پانزده سال گذشته و به تبع آن فروش کمتر روزنامهها به معنای به شماره افتادن نفس روزنامههاست؟ و به بیان سادهتر آیا روزنامهها اهمیت خود را از دست دادهاند؟
بگذارید درباره شبهه میزان فروش و تیراژ از اینجا شروع کنم: رسانه مکتوب در دوران جدید شبکههای اجتماعی با چالش مواجه شده، این موضوع محدود به کشور ما هم نمیشود و رسانههای مکتوب برای عقب نماندن از فضای مجازی است که نسخههای آنلاین خود را در بستر اینترنت منتشر میکنند. اما آنچه روزنامه را زنده نگه داشته اتفاقاً همان نقطه تمایز روزنامه با فضای مجازی است. به بیان دیگر آن چیزی که در رقابت روزنامه و فضای مجازی به روزنامهها آسیب زده، همان میتواند نقطه برتری روزنامه در مواجهه با فضای مجازی باشد و دنیای روزنامه و روزنامهنگاری را زنده نگه دارد.
در توضیح باید به شیوه اطلاعرسانی اخبار در شبکههای مجازی اشاره کنم. کانالهای خبری و... در فضای مجازی به دلیل رقابت شدید خبری، از پرداختن به لایههای تحلیلی مسائل غفلت میکنند و صرفاً با نوع خاصی از دروازهبانی خبر، بهرهگیری از ادبیات خاص متناسب با فضای مجازی و به کارگیری تکنیکهای توزیع خبر، در اهمیت بخشیدن به اخبار و جذب مخاطب تلاش میکنند. گسترش این سبک جدید خبری البته ذایقه مخاطب را تغییر میدهد و مخاطب به آنچه کانالها و صفحات مجازی برای او میسازند خو میگیرد. شتابزدگی، رقابت خبری و فرم فضای مجازی که محتوای خاص خود را میطلبد سبب شده که فضای مجازی نتواند تماماً از امر واقع یا واقعیت جامعه نمایندگی کند. به بیان دیگر فضای مجازی به مسائل یا موضوعاتی اولویت میدهد که عموماً جزو مسائل اصلی جامعه نیست یا بخشی از واقعیت (نه همه واقعیت یک موضوع)را نمایندگی میکند، خبرها ساندویچی تهیه میشود و بهره کمی از تحلیل یا غنا دارد و مخاطب را به دنیای جدیدی وارد میکند که شاید مابهازایی در واقعیت نداشته باشد. همانند همان دنیایی که شبکههای تبلیغی از تبلیغات یک کالا میسازند. همین امر موجب شده که ادراکسازی از یک امر غیرواقع به عنوان«واقعیت» در فضای مجازی بسیار سادهتر از دیگر عرصهها باشد و ملاک واقعی بودن یا اهمیت داشتن یک مطلب لایکهایی باشد که پای یک پست زده میشود.
اما در روزنامه شرایط متفاوت است. در روزنامه دروازهبانی خبر جنس دیگری دارد، به دلیل محدودیت در انتشار اخبار به علت محدودیت در تعداد صفحات (در نظر بگیرید که در شبکههای مجازی هیچ محدودیتی از جهت فضای انتشار وجود ندارد) در انتخاب و گزینش اخبار دقت وسواسگونهای میشود، اخبار به دلیل آنکه ساعتها قبل در فضای مجازی یا خبرگزاریها منتشر شده است، نیاز به ارزشافزوده دارد، روزنامهنگار باید وارد لایههای تحلیلی یک خبر بشود. تحلیل، تعمیق و تمرکز در یک خبر، به روزنامهنگار قدرت طرح پرسشهای اساسی میدهد و پرسشهای اساسی، پاسخهای اساسی میطلبد که اگر آن پرسشها پاسخ درخور نیابد، تبدیل به یک مسأله اصلی میشود.
وقتی یک خبر تبدیل به مسأله اصلی شد، رسانههای دیگر وارد گود میشود و کانالها و... در فضای مجازی هم جزو این دست از رسانههایی هستند که خواسته یا ناخواسته، وارد چرخه بازتاب مسأله اصلی میشوند. فضای مجازی هر چقدر به لطف روزنامهها، منعکسکننده مسائل اصلی بشود از جایگاه انعکاس کاریکاتوری واقعیت فاصله میگیرد. به بیان دیگر روزنامه تنظیمکننده و هدایتکننده فضای مجازی هستند و اینگونه جریان اصیل خبر و تحلیل را با تمام مشقتی که دارد زنده نگه میدارند.
البته در این بین برخی روزنامهها بالعکس اقدام میکنند و به جای آنکه نسبت به سایر حوزهها بویژه فضای مجازی پیشرو باشند، پیرو هستند، و این روزنامهها خواسته یا ناخواسته وارد چرخه کاریکاتورسازی از واقعیت میشوند.
روزنامه ایران طی 27 سال گذشته چه آن زمان که فضای مجازی به قوت این روزها نبود، یا اصلاً نبود، چه این روزها که فضای مجازی بیرقیب مینمایاند همواره سعی کرده رسانه اصلی، پیشرو و جریانساز باشد، البته در کوتاه برهههایی طی این 27 سال دچار نوسان شده اما سریعاً به مسیر خود بازگشته و اصالت و رسالت خود را حفظ کرده است. 28 ساله شدن چنین رسانهای تبریک دارد!
پلی میان مردم و دولت
فرناز قلعهدار
دبیر گروه حوادث
به رسم هرساله ما «ایرانیان» نخستین روز بهمن را که زادروز «ایران» است با گرامیداشت یاد و خاطره پیشکسوتانی که در تأسیس این روزنامه مردمی نقش داشتند در یک دورهمی دوستانه جشن میگیریم.
نوشتن از روزنامهای که 27 سال پیش نوید حضورش را با تیتر بزرگ «به میان شما آمدیم» به ایرانیان اعلام کرد و در این سالها تمام تلاش خود را به کار بست تا به این شعار پایبند و همواره در میان مردم و از جنس آنها بماند که البته کار آسانی نیست.در این سالها سعی کردیم با جلب اعتماد مردم و مسئولان راوی مشکلات و خواستههای جامعه و منتقلکننده گفتمان دولت باشیم و همچون پلی محکم همواره این ارتباط را حفظ کنیم. شاید در برخی سالها این ارتباط صمیمانه و اعتماد متقابل بنا به دلایلی تا حدودی رنگ باخت اما «ایرانیان» هرگز رسالت واقعی خودشان را فراموش نکردند و با انعکاس واقعیتها و بیان دردهای جامعه همچنان بر مردمی بودن این روزنامه صحه گذاشتند.
بیتردید خبرنگاری یعنی ارتباط مستقیم با مردم و بیرون کشیدن سوژه از دل جامعه اما این امر در برخی گروهها و برای برخی خبرنگاران از جمله خبرنگاران حوادث معنای ملموستری دارد. شاید به جرأت بتوان گفت خبرنگاران حوادث از سختکوشترین و پرتلاشترین خبرنگاران هر رسانهای هستند، چرا که به محض وقوع هر حادثهای باید در سریعترین زمان ممکن خود را به محل حادثه رسانده و از میان بدترین و سختترین شرایط و گفتوگو با کسانی که در دل حادثه هستند و اغلب نه تنها کوچکترین همکاری با خبرنگار نمیکنند بلکه گاه با رفتارهای توهینآمیز و خشن و یا الفاظ نامناسب خبرنگار را از خود رانده و حتی مانع حضورش برای کسب خبر میشوند هم دست و پنجه نرم کنند تا بتوانند برای رسانه خود خبر تهیه کنند و دست خالی به محل کارشان برنگردند.به جرأت میتوان گفت کار در گروه حوادث روزنامه ایران که از همان نخستین روزهای تولد روزنامه بهعنوان پررنگترین و پرمخاطبترین صفحه روزنامه ایران مطرح بود و این حسن شهرت را نیز مدیون بزرگانی همچون محمد بلوری «پدر حادثهنویسی» ایران است بسیار سخت و حساس بوده و برای تبریک و تقدیر از همکارانم در روزنامه و بویژه خبرنگاران پر تلاش گروه حوادث چه مناسبتی بهتر از سالروز تولد روزنامه ایران.
خوب شنیدن؛ درست گفتن
محمد رضا عزیزی
دبیر گروه ایرانزمین
از چابهار زنگ زده است؛ حاشیه چابهار. جایی که ساکنانش سالهاست با مشکلات نداشتن آب و برق مواجهاند. همسایگان محروم همیشگی مناطق آزاد. دوگانگی دیرپایی که در الگوی توسعه مناطق محروم دیده میشود. همنشینی برخورداران غیر بومی و غیر برخورداران بومی. مردی است 55 ساله که در بازار چابهار دکه کوچک اجارهای دارد. دکهای که با افزایش قیمت ارز، پایین آمدن قدرت خرید مردم، کرونا، کاهش مسافران و گردشگران به چابهار و... دو سال و بیشتر است که نمیچرخد. او، همسرش و چهار فرزندش مانند بسیاری از دکهداران اجارهای بازار چابهار در تنگنای معیشت گرفتارند.
حرفش چیست؟ شما روزنامه دولت هستید، وزیران و رئیس جمهور روزنامهتان را میخوانند. بنویسید فکری به حال ما بکنند. کاری کنند که ارزانی بیاید؛ من صدقه و کمک نمیخواهم، وام هم نمیخواهم. از پول قرضی که نتوانم پرداختش کنم میترسم اما دولت کاری کند که وضع همه خوب باشد. جنسها ارزان شوند. پای مردم به این گوشه ایران کشیده شود. به بازار ما بیایند. هم آنها خوشحال میشوند هم ما...
«دولت مردمی» بودن شعار و آرمان بزرگی است. شعاری که اگر با بیعملی آلوده شود، توهین بزرگی به همه کسانی است که دل به شعار این دولت بستهاند از جمله همین مرد میانسال چابهاری. او دنبال یارانه و کمک بلاعوض از دولت نیست. آنچه میخواهد بهبود شرایط برای کسب روزی حلال و برای کار کردن است. رسانه دولت مردمی بودن هم مسئولیت بزرگی است. رسانهای که باید این سوی تریبون دولت بیاید؛ در جمع مستمعان و مخاطبان، شنوای حرف آنها باشد. باید قبل از خوب گفتن خوب بشنود تا درست بگوید. درست گفتن با خوب گفتن فرق دارد. با ارائه و بزک تیتر و عکس ممکن است بتوانیم خوب سخن بگوییم اما اگر خوب نشنیده باشیم، ممکن است درست هم سخن نگفته باشیم. رسانه دولت مردمی بیش از هر چیز باید خوب بشنود تا درست سخن بگوید. این چیزی است که در این رسانه مسئولیت و وظیفه خود میدانم و میدانیم. توهین به اعتماد مخاطبان بزرگترین جفای یک رسانه به مخاطب است. برای حفظ و حراست از این اعتماد باید خوب بشنوم و ببینم تا درست سخن بگویم. دولت مردمی بیش از هرچیز به درست سخن گفتن رسانه خود نیاز دارد.
دشواری نوشتن از ایران
مرتضی گلپور
خبرنگار گروه سیاسی
نوشتن از ایران و در ایران، کار بسیار دشواری است. بخش اساسی این دشواری ناشی از انباشت تاریخی است. بعد از شکست عباس میرزا، ایران ناگهان به دنیای جدید پرتاب شد، دنیایی که نه آن را میشناخت و نه برای آن آماده بود. از آن روز تا امروز تلاطمهای ناشی از این تصادم با دنیای جدید پابرجاست. بخشی از این تصادم، در شکل تضاد و تنازع میان نیروهای اجتماعی و سیاسی داخلی بروز یافته و بخش دیگر نیز ناشی از بازی و نقش قدرتهای جهانی بوده است. ریشه ماجرا هرچه باشد، در اصل قضیه فرقی ندارد که کشتی بزرگی بهنام ایران، از آن روزگار تا امروز همچنان در میان یک دریای مواج و خروشان به سر برده است، موجهای سهمگینی که تقریباً همه دورههای تاریخی حیات این سرزمین و این ملت را به یک «برهه حساس» تبدیل کرده است.
بعد از این مشروطه را تجربه کردیم، بعد قرارداد 1907 که بیگانگان ایران را میان خود تقسیم کرده بودند؛ کودتای 1299، اشغال کشور به دست متفقین در سال 1320، کودتای امریکایی مرداد 1332، قیام 15 خرداد1342، انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی و سرانجام فشار حداکثری امریکا. اما گاهی به گونهای به امروز خود نگاه میکنیم که گویی چنین گذشتهای نداشتهایم. نادیده گرفتن این تاریخ پر از فراز و فرود است که فهم مسائل امروز ایران و معنادهی به رویدادهای متنوع و متکثر درونی و بیرونی آن را دشوار میکند.
غرض از این همه، اینکه باوجود شباهتهایی که میان حال و گذشته تاریخی ایران وجود دارد، امروز اما روز دیگری است. به این معنی که امروز باوجود گشایشهای پیش رو، تیرگیهایی نیز در برخی افقها دیده میشود. از جمله این تیرگیها، جنگ روایتی است که در درون و بیرون ایران در جریان است. امروز برخی نیروهای متخاصم، از درون یا بیرون برآنند که روایتهای برخاسته از درون ایران نسبت به رویدادها را از اعتبار ساقط کنند تا خود را بهعنوان تنها بلندگو و تنها تریبون ایران مطرح کنند.
ما خبرنگاران روزنامه ایران در میانه چنین نزاعی تلاش میکنیم مسائل را بفهمیم، رویدادها را تفسیر کنیم و بعد از آنها بنویسیم. از این رو، نوشتن برای ما به مثابه مواجهه با نیروهایی است که اعتبار رسانهها و روایتهای ایران را هدف گرفتهاند. حرکت در چنین میانهای کار بسیار دشواری است.
ایران؛ مسئولیت و افتخار
مهدی ملکی
دبیر گروه ورزشی
نوشتن از ایران کاری سهل و ممتنع است. سهل از آن لحاظ که روزنامه ایران در آستانه آغاز بیست و هشتمین سال حیات خود، همچون درختی تناور در عرصه رسانهای کشور است. در واقع 27 سال از روزهایی که با تبلیغ «بخوان ایران بخوان» مواجه شدیم میگذرد و دیگر هیچکس با این نام بیگانه نیست. از سویی نوشتن از ایران برای من سخت است، چراکه باید درباره چیزی بنویسم که به آن دلبستگی و تعلق خاطر دارم و شاید نتوانم در جایگاه فردی منصف، از ایرادها و ضعفها به شکلی منطقی یاد کنم. علاوه بر این، روزنامه همنام وطن است؛ بدون هیچ پیشوند یا پسوندی. نامی که همهمان عاشقانه دوستش داریم.
افتخار
در تمام این سالها (یک دهه گذشته)، حضور و فعالیت کنار افرادی که تعدادی از آنها جزو بزرگان عرصه رسانهای کشور محسوب میشوند، برای من فرصتی بزرگ و ارزشمند بوده و هست. بدون اغراق چیزی شبیه کلاس درس. از سویی نشستن روی صندلیای که سالها پیش استاد پرویز زاهدی روی آن مینشست و بر عهده داشتن وظایف و مسئولیت او، افتخاری است که نصیبم شده و در تمام این سالها با تمام توانم سعی کردهام امانتدار خوبی برای زندهیاد زاهدی باشم.
مسئولیت
اگر از واژههای تکراری و جملات کلیشهای عبور کنیم، بهواقع خبرنگاری مسئولیتی سنگین است و فردی پیشرو خواهد بود که هیچوقت فراموش نکند چه رسالتی دارد و باید درست و دقیق از پس چه شرایطی برآید. در این میان طبیعی است که حضور در یکی از مهمترین رسانههای جریان اصلی کشور، باری سنگینتر و مسئولیتی بزرگتر به همراه میآورد.
پیشرفت
همه ما در هر صنف و شغلی که هستیم، تلاش میکنیم به مرور پیشرفت کنیم و این جزو بدیهیات است. البته اینجا منظورم پیشرفت خودم در عرصه رسانهای و خاصه حوزه ورزشی نیست چهبسا در این خصوص دیگران باید نظر بدهند که چقدر در ارتقا و افزایش توانمندیهایم موفق بودهام. اما یک چیز مشخص است و اینکه در پذیرش مسئولیت سنگینتر، پیشرفت داشتهام! همکاری من با مؤسسه مطبوعاتی ایران از یک دهه پیش شکل گرفت و بهعنوان دبیر ورزشی سایت مشغول فعالیت شدم. 2 سال پس از آن دبیر صفحه ورزشی روزنامه ایران شدم و حالا هم که کمتر از یکماه است تک صفحه ورزشی به 4 صفحه افزایش یافته و شدهایم شبه روزنامه ورزشی (روزنامههای ورزشی 8 صفحه هستند). تا روزی که این مسئولیت را داشته باشم، سعی میکنم به همراه همکاران پرتلاش و کاربلدم، هر روز خروجی بهتر و قویتری نسبت به روز قبل ارائه دهم و ایرادات را در حد توان کاهش دهیم. در پایان لازم است یادآوری کنم که روزنامهنگاری ورزشی بخش اساسی یک رسانه خبری محسوب میشود؛ حتی اگر تمرکز آن رسانه بر پایه ورزش نباشد.
ایران در مسیر تحول
محمدالیاس قنبری
معاون سردبیر
کار رسانهای یا کار در رسانه علیرغم همه سختیها و استرسهایش جذابیتهایی دارد که دل کندن از آن را سخت میکند. این جمله را روزی که داشتم پس از شش سال از خبرگزاری مهر جدا میشدم در صفحه اینستاگرامم نوشتم.
بسیاری از خبرنگاران و روزنامهنگاران بعد از کسب تجربه کار در رسانه جذب فعالیت در روابط عمومیها میشوند. من اما پس از جدایی از فضای رسمی خبر و پس از تجربه فعالیت در روابط عمومی دو نهاد فرهنگی دوباره انتخاب کردم به فضای رسانه بازگردم. البته تشخیص اینکه آمدن من به روزنامه ایران واقعاً انتخابی از روی اختیار بود یا تقدیر، برای خودم سخت است. راستش من معتقدم که تقدیر، فرادست اختیار و متأثر از آن عمل میکند. ما با اختیارمان انتخابهای کوچکی میکنیم و تقدیر، گویی موجودی است تیزبین که این انتخابهای کوچک ما را به دقت رصد میکند و متناسب با این انتخابهای کوچک، راههایی به روی ما میگشاید. انتخابهای کوچک ما کم کم جدی و جدیتر میشوند. من انتخاب کوچکی میکنم که وبلاگنویسی کنم ولی سر از یک سایت در حوزه علوم انسانی درمیآورم.
سپس دست تقدیر مرا به خبرگزاری و فضای رسمی رسانه میبرد و پس از فراغتی یک سال و نیمه از رسانه دوباره تقدیر گویی تشخیص میدهد که باید به رسانه برگردم. شاید هم تقدیر نیم نگاهی به دل آدم میاندازد وقتی میفهمد که برای کسی، دل کندن از رسانه سخت بوده است دوباره او را به رسانه و رسانه را به او میرساند.
برای همین است که من فکر میکنم خیلی نباید برای آینده برنامهریزی کرد. همان انتخابهای کوچک کافی است. تقدیر کار خودش را میکند. این بار هم کار خودش را کرد و مرا برگرداند به رسانه. این بار رسانهای کاملاً رسمی، جدی و مهم. رسانهای با سابقه 27 ساله و پر از روزنامه نگاران حرفهای و پیشکسوت.
«من ایران را دوست دارم»؛ این شعار روزنامه ایران است و من هم با اینکه تازه واردم به این روزنامه ولی «ایران» را دوست دارم، با همه آدمهایش. مردم ایران در دوران جدید اراده کردند برای بازسازی نظام حکمرانی و تحول ایران. روزنامه ایران نیز متناسب با این اراده تحولخواهی، وظیفه سنگینی بر دوش دارد که امیدوارم از عهدهاش برآییم.
سلامت کلمه در «ایران»
آزاده سهرابی
دبیر گروه اجتماعی
در 23 سال کار رسانهای سعی کردم همه آنچه را که میآموزم به هم متصل کنم. اوایل گمان میکردم فعالیت در چند حوزه هویت حرفهای مرا زیر سؤال میبرد اما لحظههایی در تجربیات زیستهام پیش آمده و میآید که کل این ترس را کنار میزند.
مثل لحظهای که در یکی از کارگاههای مربوط به اصول روانکاوی، استاد به نقل از حبیب دوانلو - فکر کنم- گفت یک جراح وقتی میخواهد به اتاق عمل برود باید کاملاً استریل باشد چون بردن یک ذره آلودگی به آن اتاق با جان بیمار در ارتباط است. گفت یک درمانگر هم باید خودش درمان شده باشد تا بدون آلودگی روبهروی بیمارش بنشیند؛ چون اینجا هم ما جراحی روان را داریم و مراجعهکننده ناخودآگاهش را جلوی درمانگر بیرون میریزد. حالا شاید فکر کنید این به روزنامهنگاری چه ارتباطی دارد؟
همانجا از ذهنم گذشت که چقدر لازم است هر کس که قلم به دست میگیرد و مینویسد، قلمش «عاری از آلودگی» باشد. حالا در حرفه خبرنگاری و روزنامهنگاری این «عاری از آلودگی» میشود کسی که خشم شخصیاش را به نوشتههایش راه ندهد، کسی که بهخاطر منافع شخصی ننویسد، کسی که حب و بغضهایش را در مطالبش منعکس نکند و... . اگر آنجا جراح است و بیمار و جای دیگر درمانگر، اینجا هم نویسنده است و مخاطب. آنچه ما مینویسیم از چشمان مخاطب به سرعت نور وارد ذهن او میشود و شروع به پردازش میکند و... شاید حتی اینجا این «عاری از آلودگی» بودن مهمتر باشد چون مخاطبان ما نادیده هستند و هر کدام با یک خصوصیات شناختی و هیجانی و رشد یافته در خرده فرهنگهای متفاوت تعریف میشوند. کلمات روح و جان دارند. کلمات بر شناخت و هیجان مخاطب اثر میگذارند. حتی در این روزگاری که سرعت دادههای اطلاعاتی فرصت کمی برای پردازش مطالب توسط مخاطب میگذارد اما اگر بدانیم حافظه تک تک ما چه فرایند پیچیدهای دارد هیچ نوشته خود را بیاهمیت تلقی نمیکنیم. اینکه حتی اگر مخاطب با دقت کم هم نوشته مرا بخواند در زیر سطح آگاهی او ممکن است رد نوشته من برجای بماند.
این حرف خود را میخواهم تعمیم بدهم به فضای مجازی اما واقعیت این است که توقع این میزان «عاری از آلودگی» بودن تک تک افراد راه به کمالگرایی افراطی میبرد. پس تلاش میکنم جایی در نوشتههایم بگذارم که به مخاطب هم مسئولیت شناخت «آلودگی»ها و مصون ماندن از آنها را یادآوری کنم. من به «ایرانی» میاندیشم که سلامت «کلمه» در آن جاری است.
در برابر آینده
مریم آریایی
خبرنگار گروه اقتصادی
سالها قبل سریالی پخش میشد با عنوان «در برابر آینده». داستان مردی که به طرز مرموزی و توسط یک گربه روزنامه روز قبل به دست او میرسد و تصمیم میگیرد از این فرصت برای جلوگیری از بلایای پیشبینی شده استفاده کند. این درام فانتزی در روزهایی ساخته شده بود که مردم صبح به صبح برای شنیدن تازهها سراغ روزنامه میرفتند و اولین روایت از رویدادها را میخواندند، این سریال بین سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۰ پخش شد.
چیزی حول و حوش همان روزهایی که تازه دنیای خبر را بهعنوان شغل آینده انتخاب میکردم و وارد دنیای نسخه اولهای روزنامه و منابع دسته اول خبر شده بودم البته آن روزها نمیدانستم سریالی که ما بهعنوان در برابر آینده میبینیم نام اصلیاش نسخه اولیه است.
اما در برابر آینده، نام عمیق و دقیقی بود و در آن مسئولیتی اجتماعی نهفته بود که بعد از آگاهی متوجه فرد میشود؛ بار سنگین و راه دشواری که از آثار همان آگاهی و دانستن زودهنگام است. سالها بعد آن گربه مرموزی که سروش آگاهی برای قهرمان داستان نسخه اولیه بود، دم خانه ما نشست و یک روز قبل آگاه شدیم از آنچه رخ میدهد و حتی یک رتبه ما را قبل از نقش اول آن داستان گذاشت و شدیم راوی فردا و به تبع این آگاهی مسئولیتی را متوجه خود دانستیم.
حالا این روزها که هر کس دسترسی به اینترنت، یک ابزار ارتباطی هوشمند و مختصر خلاقیتی داشته باشد میتواند راوی نخست هر رویدادی شود، این سؤال در ذهنم است که آیا اگر راوی نسخه اولیه نباشیم مسئولیتی متوجه ما نیست؟ و حالا که بار آگاهی را تنها به دوش نمیکشیم و دیگر تنها در برابر آینده نایستادهایم، مسئولیتی هم نداریم؟ این درگیری ذهنی را برای خود توجیه میکنم اما هر اسم از این است که آن توجیه گری باشم که بیاراده شرایط تحمیلی را توجیه میکرد اما نه اینها توجیه نیست.
هنوز هم روزنامه حرفهایترین عرصه برای روزنامهنگاری حرفهای است و معنای قلم زدن و نوشتن در این بستر جاری است و ما درست در جایی ایستادهایم که قهرمان آن داستان ایستاده بود.
ما از میان انبوه اخبار درست و نادرست و گردبادهای باورپذیری که در اثر تکرار اخبار و فیکها ایجاد شده، نسخه اولیه را یافتهایم و مسلحیم به کلید رمزگشایی از این انبوه اطلاعات پس در برابر آینده مسئولیم.
زیبایی از دست رفته فراغت
لیدا فخری
دبیر گروه اندیشه
قرنطینه
قرنطینه که شد خیلی از ما خوشحال شدیم؛ «دورکاری» به معنای این بود که دیگر نیاز نبود روزی سه الی چهار ساعت در ترافیک بمانم، دیگر از الزامات دست و پاگیر تحریریه هم خبری نبود، فکر دوری از برخی تعاملات گاه ناخوشایند حتی لبخند به لبم میآورد. کار در خانه راحت به نظر میرسید؛ اتاقخواب شده بود «تحریریه خانگی» اینکه میشد با لباس راحت روی تخت نشست، قهوه داغ نوشید، تیتر روزنامهها را در صفحه نمایشگر ورق زد و در عین حال سوژههای سردبیر را پیگیری کرد، هیجانانگیز بود. حتی نشستن و نوشتن در فضای تنگ بالکن بدون میز و صندلی مناسب کار، احاطه شدن در میان گلدانهای پریوش و اطلسی با چشماندازی از کوهها، لذتی عجیب داشت.
خوداستعماری نرم
اما کم کم دورکاری برایم کارآمد نشد؛ «خوداستعماری نرم» سراغم آمد! دربارهاش در کتاب اسلاوی ژیژک «عالمگیر؛ کووید 19 جهان را تکان میدهد!» خوانده بودم: «افرادی که از خانه کار میکنند، ممکن است زمان بیشتری برای استعمار خود پیدا کنند.» در خانه، از گل قالی گرفته تا قاچ پیتزای باقیمانده از شب قبل، استعداد این را داشتند که حواسم را پرت کنند. همنشینی «کار» و «زندگی شخصی» پیگیری پروژههای کاری را کشدار میکرد. در روزهایی که مرزی بین کار و زندگی شخصی نبود، اوقات فراغت هم زیباییاش را از دست داد. «فراغت» در غیاب کار، حضور پیدا میکرد اما ایامی که «دفتر کار خانگی» شده بود «اردوگاه کار بیپایان»، فراغت هم معلق بود.
سندروم خستگی مزمن
حالا خوب میدانستم چرا جامعه دلمشغول بقا، شانس زندگی خوب را از دست میدهد. در ایامی که بیش از هر چیز دلنگران سلامتی بودم و «ارتباط بدون اجتماع» اساس مراوداتم شده بود، ضرباهنگ زندگی کُند شد و «سندروم خستگی مزمن» پا به پایم آمد؛ این مخلوق
دوران دورکاری!
بازگشت به تحریریه
بعد از ماهها دورکاری، وقتی به تحریریه بازگشتیم، کار و معاشرت رو در رو با همکاران لذتی وصفناپذیر داشت که در این 20 سال حضور در «تحریریه روزنامه ایران» کمتر به ابعاد خوب و سازندهاش آگاه شده بودم. حال، همه الزامات کار در تحریریه برایم خوشایند شده بود. عجیب آنکه جلسههای کاری و تعاملات گاه دشوار با برخی از همکاران گروهم همچون گذشته، کلافهام نمیکرد! حالا بعد از قرنطینه، حواسم هست که سطح صاف صفحه نمایشگرها دیگر، معمار صمیمیتهایم نشوند.
نبرد گوشی و روزنامه
بنفشه غلامی
دبیر گروه بینالملل
در عصر بمباران اطلاعاتی و ظهور قارچآسای کانالهای خبری تلگرامی و واتساپی، رایجترین سؤالی که به طور معمول از سوی مخاطبان رسانهها شنیده میشود، این است که آیا عمر روزنامههای کاغذی به سر آمده است؟ آیا میتوان چشم به روی همراه قدیمی خانوادهها بست و به چنین رسانههایی اعتماد کرد؟
هیچ تردیدی نیست در یک دهه اخیر که در دست هر کسی یک گوشی هوشمند دیده میشود، رسانههای آنلاین، گوی سبقت را از رسانههای چاپی ربودهاند. دلایل آن نیز بسیار است؛ از ارزان بودن دریافت اطلاعات از طریق گوشیهای هوشمند گرفته تا سرعت انتشار خبرها و نامحدود بودن در زمینه انتشار اطلاعات، چه به لحاظ زمانی و چه به لحاظ تعداد کلمات همه و همه باعث میشود مخاطب تمایل بیشتری به رجوع به رسانههای آنلاین پیدا کند. ضمن آنکه کانالهای تلگرامی خبری از امکاناتی جذاب نظیر نمایش فیلم و پخش صوت برخوردارند و علاوه بر آن قادر به نمایش بازخوردهای خبرها و دریافت کامنت از مخاطبانی هستند که با این روش خود را بخشی از فرایند خبر تلقی میکنند؛ امکانی که روزنامهها از آن بیبهرهاند.
با این حال رسانههای آنلاین کاستیهایی هم دارند که میتواند تبدیل به پاشنه آشیل آنها مقابل رسانههای چاپی و به طور خاص روزنامهها شود. همین پاشنه آشیل تا این لحظه باعث شده روزنامهها در جهان همچنان نفس بکشند و در میان هیاهوی رسانههای آنلاین، ولو با صدایی آرام به راه خود ادامه دهند. بارزترین کاستی رسانههای آنلاین، تخصص است. فارغ از معدود رسانههای آنلاینی که به طور تخصصی و در فضای وب در انتشار اخبار صحیح و مستند میکوشند، اغلب رسانههای آنلاین و بویژه کانالهای خبری، عموماً توسط افرادی غیرمتخصص آماده، بستهبندی و به مخاطب تحویل داده میشوند. در نقطه مقابل، روزنامهها که خود را نویسندگان تاریخ میدانند و دهها سال بعد مرجعی برای وقایع این زمان خواهند بود، تمام تلاش خود را به کار میگیرند تا ناشر روزنامهای عاری از اخبار جعلی باشند. این بارزترین مزیت روزنامههای کاغذی نسبت به رسانههای آنلاین است.
با این حال همان طور که در سراسر جهان مشاهده میشود، روزنامهها نیز نتوانستهاند از مزایای رسانههای آنلاین چشم بپوشند و همین باعث شده اغلب روزنامههای ایرانی نیز همچون سایر همتایان خارجی خود در کنار نسخه چاپی، بخشی آنلاین نیز در نظر بگیرند تا رسالت خود برای انتشار اخبار صحیح را ایفا کنند و راهنما و چراغی برای مخاطبانی باشند که فارغ از سرعت کانالهای خبری، خواهان دریافت اخباری هستند که روایتگر بیطرف رویدادهای عصر معاصر باشد.
عضو شورای سردبیری
روزنامهخوانی، غیر از یک رفتار فرهنگی، نوعی از مناسک برای انسان مدرن هم به شمار میآید؛ کنشی شبهمقدس که عمل خواندن را به یک آیین مستمر روزانه و جمعی مبدل میکند. روزنامهخوانها پیروان یک کیشاند و مثل همه تابعان یک شریعت، همزمان عملی واحد انجام میدهند و شعائری یکسان و مشترک به جای میآورند. شاید به همین اعتبار بوده که هگل، فیلسوف بزرگ آلمانی دو قرن پیش گفته است روزنامه، انجیل انسان مدرن و مناجاتنامه صبحگاهی اوست. انگار بشر متجدد هر صبح با اجرای مناسک روزنامهخوانی و ادای این آیین، ایمان خود را تازه میکند و در نیایش جمعی مؤمنان این معبد نوبنیاد، شراکت میجوید. با این تحلیل، هر روزنامه که در تحکیم این شریعت تازه چالاکتر باشد و خوانندگانش را در این مناجاتخوانی چابکتر و خالصتر کند انگار انجیلش معتبرتر و موجهتر است.
«ایران» که امروز رخت کهنه را از تن میکند و خلعت 27 سالگی روی دوش میاندازد، بیهیچ عُجب و اغراقی یک باب از ابواب همان مناجاتنامه صبحگاهی است. کم نیستند زائران و مؤمنانی که نیایش روزانه مدرن خود را از روی این انجیل موجه قرائت میکنند. «ایران» لابد اکنون خشنود است که به سهم خود، روزنامهخوانی را از یک رفتار ساده فرهنگی به یک آیین مناسکی پویا ارتقا داده است. این روزنامه از همان روز که اسبش را زین کرد و با بشارت «به میان شما آمدیم» خود را شناساند کوشید مردم را نه به چشم مصرفکنندگان کالایی آماده، بلکه به عنوان آفرینشگرانی خلاق و صاحبنظر بنگرد و در هوای آنان نفس بکشد و گوشش را برای صدایشان تیز کند. در این حضور شکوفا، نه میخواست زرد و زشت باشد، نه سفید و بیثمر، و نه سرخ و سربه هوا. همواره سبز و سربلند ماند با زبانی که پایبند منطق و سرسپرده حقیقت و دلبسته اخلاق است. این زبان متین، شاید لهجهاش چند بار عوض شد اما حاشا که دستور و گرامرش تغییر کرده باشد. اگر در مناسک روزنامهخوانی ایرانیان، «ایران» همچنان زیارتنامهای معتبر و موجه است بیش از هرچیز حاصل همین نگاه است.
تنها دو منزل مانده تا نوروز برسد و سال و سده یکجا تحویل شود و ایران ما به قرنی تازه پای بگذارد. در ایران فردا مناسک روزنامهخوانی همچنان جاندار و جاری خواهد بود و تابعان این آیین باز هرصبح مناجاتنامهها را مثل قنوت روی دست و مقابل چشم میگیرند تا عهد خود را به حقیقت و منطق و اخلاق تازه کنند. وقتی فردای ایران فرا رسد، باز هم فراوان خواهند بود زائران و مشتاقانی که خوش دارند مشق توسعه و تعالی این سرزمین را با روایتی در تراز زبان سبز «ایران» بخوانند و بشنوند.
چند لحظه مکث در ورودی تحریریه
هر تیتر قصهای دارد
ترانه بنییعقوب
گزارش نویس
هر کسی که وارد تحریریه روزنامه ایران شود، حتماً چند لحظه میایستد و تیترهای تأثیرگذار قاب شده روی دیوار را میخواند. «به میان شما آمدیم!» این تیتر اولین شماره ایران است، تیتری که انتظارات مردم از روزنامه ایران را میخواهد. اینجا تیترهای صفحه یک به صف شدهاند، از تیترهای خبری گرفته تا تیترهایی که حال و احوال همان زمان را نشان میدهد. منظورم از حال و هوا آن چیزی است که جامعه آن روز متأثر از آن بوده. مثل روزی که همه دست به دعا در انتظار بهبود لاله و لادن بودند. یادتان میآید آن دو قلوی افسانهای جدایی ناپذیر را؟ این اتفاق با تیتر «پایان تلخ یک آرزو» در روزنامه ایران نشست.
«روز التهاب و اتحاد» فکر میکنید این تیتر از چه روزی حرف میزند؟ روزی که داعش به مجلس حمله کرد و این تیتر با یک عکس نفسگیر، صفحه اول روزنامه ایران شد. اما بد نیست بدانید پشت هرکدام از این تیترها داستانی نهفته است؛ چند روزنامهنگار دور هم مینشینند و گاه ساعتها درباره تیتر روز فکر میکنند. بهتر است بگویم همفکری میکنند و هرکس با توجه به خبرهای روز تیتری پیشنهاد میدهد. تیتر به اصطلاح چکش کاری و پخته میشود و در نهایت میشود قصه آن روز.
یکی از اعضای شورای سردبیری درباره داستان این تیترها میگوید: «یادم میآید در فضای سیاسی بعد از دوم خرداد و حوادث کوی دانشگاه، روزنامه فضای ملتهبی داشت و طبیعتاً مخاطبان روزنامه هم علاقه مند به تیترهای سیاسی بودند. در همان فضا لاله و لادن، دوقلوهای به هم چسبیده تصمیم گرفتند با عمل جراحی از هم جدا شوند که در آن فضای سیاستزده موجب میشد تا این صداها کمتر به گوش برسد. مردم سیاستگرا شده بودند. اما زمانی که قرار شد این اتفاق بیفتد، تلویزیون هم روی این ماجرا کار کرد و سرانجام آنها از این عمل به سلامت بیرون نیامدند. آن روز مصادف با یک اتفاق سیاسی مهم هم بود که در شرایط عادی حتماً تیتر میشد، اما به اصرار استاد بلوری و با توجیه ایشان نهایتاً ماجرای تلخ لاله و لادن تیتر اول شد.
علاوه بر تیتر نخست، سخن اول ما یعنی یادداشت صفحه اول هم به همین داستان اختصاص یافت. اینکه لاله و لادن تحمل دوری از هم را نداشتند. من آن روز را کاملاً به یاد میآورم که در کیوسکهای روزنامه فروشی در کنار انبوهی از تیترهای سیاسی و اقتصادی، تنها روزنامهای که نظرها را جلب میکرد، تیتر روزنامه ایران بود و بیشتر مردم هم روزنامه ایران را انتخاب میکردند. تیتر دیگری را هم که به یاد دارم شب اعلام خروج ترامپ از برجام است. یادم میآید دوره مدیر مسئولی آقای فاضلی بود و مردد بودیم چه تیتری بزنیم. حوالی دو یا سه نیمه شب بود که تیتر زدیم. «برجام بدون مزاحم» این تیتر فردا میان تیترهای دیگر از بقیه بهتر بود. تیتر نیمه شبی بود و معمولاً آخر شبها بدترین تیترها به ذهن میآیند، ولی آن شب برعکس شد.»
کارشناسان روزنامهنگاری میگویند تیترها مهم هستند. تیترهای گمراه کننده میتوانند مخاطب را گمراه کنند. تیتر خوب میتواند روی مخاطب تأثیر بگذارد و ما هرگز نخواهیم فهمید که هر تیتر در زمان خود چه تأثیری گذاشته است. هر تیتری قصهای دارد، به اندازه 27 سال انتشار.
گپ و گفتی با محمد بلوری نخستین دبیر حوادث روزنامه ایران
چگونه به حوادث سفید پرداختیم
یوسف حیدری
گزارش نویس
روزنامه که متولد میشود زمان زیادی طول میکشد تا شناخته شود و جای خودش ر ا در بین مردم باز کند. اما روزنامه ایران از همان روزهای اول بویژه با صفحه جذاب حوادث به سرعت مورد توجه قرار گرفت. دهههای 70 و 80 یعنی سالهایی که خبری از فضای مجازی نبود، صفحه حوادث روزنامه ایران پرخوانندهترین صفحه روزنامه در بین روزنامههای کشور بود. محمد بلوری اولین دبیر گروه حوادث روزنامه ایران که در مطبوعات ایران به پدر حادثهنویسی شهرت دارد از ابتکار جالب آن روزها برای انتشار اخبار «حوادث سفید» و جریانسازی در این زمینه میگوید. بلوری متولد 1315 هنوز هم با اشتیاق، مطبوعات کشور و اخبار حوادث را دنبال میکند: «پیگیری صفحه حوادث روزنامه ایران به حدی بود که مسئولان کشور هم در جلسات مختلف به آن اشاره میکردند و خواستار کنکاش بیشتر میشدند.» اخبار حوادثی صرفاً خبرهای سیاه و قتل و جنایت نیست. بر این اساس سالهای اول انتشار روزنامه با جریانسازی در زمینه حوادث سفید سعی میکردیم به رفع معضلات اجتماعی کمک کنیم. بهعنوان مثال وقتی برای اولین بار نوشتیم اعتیاد بیماری است و باید به درمان معتادان کمک کنیم، واقعاً فضا عوض شد. هر روز در این زمینه مطلب مینوشتیم و با قضات مختلف کشور صحبت میکردیم. همه آنها موافق بودند باید برای درمان معتادان کاری کنیم و به آنها فرصت دوبارهای بدهیم. 20 روز این گزارش را ادامه دادیم تا اینکه ماده قانونی در این ارتباط تصویب شد. بعد از آن موضوع اهدای عضو و پیوند اعضا را پیگیری کردیم. آن روزها دکتر ماندگار پزشک مشهور جراح قلب به ما گفت بیماران زیادی برای ادامه زندگی نیاز به قلب دارند ولی خانواده بیمارانی که مرگ مغزی میشوند حاضر نیستند اعضای بدن عزیزشان را اهدا کنند. گزارش اهدای عضو را با مادری شروع کردیم که قلب پسرش را به دختری اهدا کرده بود. روایت احساس این مادر که با شنیدن صدای قلب پسرش در سینه این دختر جوان آرام میگرفت باعث شد مردم زیادی نسبت به اهدای عضو تشویق شوند. 10 روز این گزارشها را ادامه دادیم و هر روز به تعداد داوطلبان اهدای عضو اضافه شد.»
گزارش آزادی زندانیان بدهکار هم یکی دیگر از سلسله گزارشهای حوادث سفید بود که در این صفحه به چاپ میرسید و البته هنوز هم ادامه دارد. بلوری از شب عید سال 75 و گزارشهایی که باعث شد نهضت کمک به آزادی زندانیان بدهکار راه بیفتد میگوید: «این سلسله گزارش را با نامه کودک هفت سالهای به رئیس قوه قضائیه شروع کردیم. پدر این کودک به خاطر بدهی 100 هزار تومانی در زندان بود و کودک در این نامه خواسته بود پدرش را آزاد کنند. این مجموعه گزارشها باعث شد مردم و ارگانهای دولتی پای کار بیایند و موفق شدیم زندانیان مالی زیادی را که به خاطر بدهی زندانی شده بودند، آزاد کنیم.»
بلوری به تیترهای ماندگار سالهای اول انتشار روزنامه ایران اشاره میکند و میگوید: «خبرنگاران گروه حوادث روزنامه ایران واقعاً دلسوزانه کار میکردند. ماجرای خفاش شب که زنان را شکار میکرد، ماجرای شاهرخ و سمیه که گزارشهای آن باعث شد بسیاری از خانوادهها متوجه فاصله خودشان و فرزندانشان شوند و... از تیترها و گزارشهای ماندگار دوره مسئولیت من در گروه حوادث روزنامه ایران است.»
به پاس دلسوزیهای بیدریغ نیروهای خدماتی و پشتیبانی
پیش از همه ما را میخوانند
گروه گزارش / آنها روزنامهخوان حرفهای هستند. در عصری که همه سر در گوشی دارند و در فضای مجازی میچرخند، مشتاقانه مطالب ما را میخوانند و با دیدن نویسنده خبر یا گزارش درباره نوشتهاش نظر میدهند. نیروهای خدماتی و پشتیبانی را میگویم که اگر نباشند تحریریه به هم میریزد.
دلسوز و مهربان هستند و سعی میکنند کار همه را راه بیندازند. زودتر از همه میآیند و دیرتر از همه میروند. فرهاد زنجیردار 25 سالی است که در روزنامه ایران کار میکند؛ پسری آرام و مؤدب که تا چند سال قبل روزنامههای اضافی میزهای تحریریه را جمع میکرد و با خودش میبرد که بین رانندههای اتوبوس و کاسبهای محل پخش کند.
یادم هست در جشن سالگرد ده پانزده سال پیش، وقتی قرار بود بهعنوان کارمند نمونه تشویق شود، از هیجان زیاد فشارش افتاده بود و رفته بود نمازخانه دراز بکشد تا اینکه یکی از طرف او جایزه را گرفت.مجتبی تکلو چند سالی میشود که در تحریریه کار میکند؛ کار راه بینداز و غمخوار خبرنگاران. آمار نیروهای تحریریه را هم دارد و اگر کسی بخواهد بچهها را به بستنی یا شیرینی میهمان کند باید از او آمار بگیرد. محمد بهخویی هم از نیروهای خدماتی طبقه پنجم و از قدیمیهای روزنامه است. هر روز مطالب روزنامه را میخواند و درباره تکتک گزارشها نظر میدهد. روزهای اول انتشار روزنامه، سرباز بود و مأمور بهخدمت شده بود اما اخلاق خوبش باعث شد نگذارند برود. محمد محمدیان خوشزبان و بمب انرژی است. هر روز صبح با یک بغل نان وارد روزنامه میشود و بساط صبحانه و املت را برپا میکند. همه او را عمو صدا میزنند و از طعم خوب چاییاش تعریف میکنند.
رسول اصغری نیروی خدماتی ایرانورزشی و الوفاق است و چند بار در روز با تعداد زیادی فلاسک برای پر کردن چای و آبجوش به طبقه پنجم میرود. اگر بدشانس باشی و بعد از او به آبدارخانه برسی نیم ساعتی باید منتظر بمانی چون دیگر نه چیزی از چایی باقی مانده نه آبجوش. حسین کشاورز نیروی خدماتی طبقه پنجم هر روز صبح زود با روشن کردن سماورها بساط چای را آماده میکند. یکی دو ساعت بعد خبرنگاران لیوان به دست پلهها را بالا میروند تا چای تازهدم بخورند. احمد عبدلی را کمتر کسی میبیند؛ نیروی خدماتی لیتوگرافی که دستگاههای زینک را تمیز میکند و کمتر از آنجا بیرون میآید. یحیی باقریان و منصور باقری هم یک سالی است که به جمع نیروهای خدماتی اضافه شدهاند. خیلیها هم بودند که تا چند سال قبل در همین تحریریه حضور داشتند اما امروز جای آنها خالی است مثل بهرام عنصری که انواع سسها و سالادهایش معروف بود بویژه سالاد کلم که گاهی برای سردبیر درست میکرد اما با هجوم بچهها به اتاق سردبیری چیزی از آن نمیماند.
سال آخر خدمتش وقتی بچههای گروه فرهنگی با کیک تولد غافلگیرش کردند از شوق گریه کرد و گفت تا امروز کسی برایش جشن تولد نگرفته است. پرویز صادق هم این روزها با بیماری دست و پنجه نرم میکند و دیالیز میشود. آنها نه تنها دلگرمی بچههای تحریریه بلکه نخستین مخاطبان ما و نخستین مواجهه ما با تأثیر مطلب نوشته شده، در ذهن خواننده نیز هستند.
یادی از رفتگان روزنامه «ایران»
آنها شبیه زندگی بودند
مریم طالشی
گزارش نویس
روزی از همین در وارد میشدند، داخل آسانسور میآمدند، با بقیه خوش و بش میکردند، سر همین میزها مینشستد و حالا فقط یک قاب عکس هستند در ردیف عکسهای قاب شده روی دیواری که میشود گفت دیوار غمناکی است و در عین حال خاطره انگیز.
آدمهای روی دیوار که حالا نیستند، همکاران ما بودند در روزنامه «ایران» که بعضیهایشان هیچ جوره شبیه مرگ نبودند. مریم یکی از آنها بود؛ مریم فرهمند که آرزو داشت یک روز تیتر بزند «درمان سرطان پیدا شد» و نشد و سرطان او را برد. دختر جوان و باانرژی که رفیق بود و تا آخرین روزها میخندید.افسانه حسینی هم جوان بود. هنوز یک سال هم از رفتنش نمیگذرد. هرکس خانم حسینی را میدید میپرسید کی حقوق میدهند؟ توی قسمت مالی کار میکرد و اولین چیزی که میشد از او پرسید همین بود که دیگر تبدیل به حال و احوالپرسی با خانم حسینی شده بود. صد بار در روز هم این را از او میپرسیدند، میخندید و با روی خوش به شوخی میگفت: «انشاءالله یک روز حقوق میدهند.»محمد باعفت، راننده و بچه کرج بود. میگویند همیشه اولین نفری بود که سر کار میآمد و در را باز میکرد و چای میگذاشت. پیکان داشت. کلید اتاق نقلیه را قبل از عید گرفته و گفته بود من که نفر اول هستم کلید را میبرم تا بعد عید. کلید را گرفت و رفت اما سکته امانش نداد که برگردد.اسماعیل دارپا، مسئول لیتوگرافی را میگویند تا خود صبح روزنامه بود و صبح میرفت خانه، وقتی که خیالش راحت میشد همه صفحهها چاپ شده است.
رمضانعلی هیری رئیس خدمات بود و بشدت حساس به تمیزی. تعریف میکنند حواسش بود ماه رمضان کسی از توی سلف سرویس رستوران شکر نبرد بالا که با حلیم بخورد. پرسپولیسی دوآتشه بود. بعد از مرگ پسرش دیگر آن آدم سابق نشده بود. همکاران میگویند هم مجلس ختم پسرش رفتیم و هم مجلس ختم خودش.
فرهاد اسفندیاری هم جزو تازه درگذشتگان است. تازه بچه دومش به دنیا آمده بود و خیلی ذوق داشت. او را هم سرطان برد مثل حسین حیدری خبرنگار ورزشی که تا روز آخر میخندید و همه را میخنداند.کیومرث صفدریان در جبهه نابینا و شیمیایی شده بود و به همین دلیل شهید شد. سیدیحیی مرتضوی راننده بود و در سانحه تصادف مرگ مغزی شد و خانوادهاش همه اعضای بدنش را اهدا کردند. معصوم همتی هم راننده بود و بشدت به تمیزی ماشینش حساس. اگر قرار بود جایی برویم یواشکی گزارش بگیریم و زود محل را ترک کنیم باید دعا میکردیم ماشینش توی چاله آب نیفتد چون تا شیشهها را برق نمیانداخت، راه نمیافتاد که نمیافتاد. ماشین مسعود غیاثی هم همیشه برق میزد. همیشه توی جاده بود و حریف هر جادهای شد جز کرونا.دکتر اهتمامی، پزشک روزنامه بود. اگر در حال مرگ هم بودی و میرفتی پیشش میگفت چیزی نیست. او را هم کرونا برد.محمدرضا آل ابراهیم را میگفتند خیلی شیکپوش بود و جنازهاش را از در روزنامه تشییع کردند. پرویز زاهدی در سن 80 سالگی همچنان عاشق کارش بود و مأموریتهای مختلف میرفت و میگفت میخواهم تجربه کسب کنم.اینها بخش کوچکی از خاطرات رفتگان روزنامه است و بیشتر، یادی از آنها. اسمهای دیگری هم هستند: کامبیز علایی نیک، پرویز چهاردولی، ایرج یزدانی، نیلوفر فروهش طهرانی، امیر ارزهنی، محمد فضائلی، محمدحسین شیرخانلو، محمد ماجد نجار و محمدحسن اعتصامی. همانها که روزی سر همین میزها مینشستند و حالا فقط یک قاب عکس هستند در ردیف عکسهای قاب شده روی دیوار.
علیه کالایی شدن خبر
کمیل نقیپور
سردبیر
بوی کاغذ و لذت ورق زدن از آن جمله لذتهایی است که همیشه طرفداران خاص خودش را داشته و دارد. برای همین است که در عصر یکهتازی فضای مجازی و الکترونیکی شدن کتابها و رسانههای مکتوب، هستند افرادی که همچنان کتاب و روزنامه کاغذی میخرند و میخوانند.
اما واقعاً همانطور که بعضیها میگویند، فضای مجازی جای روزنامهها را گرفته است؟ کم شدن تیراژ روزنامهها نسبت به ده، پانزده سال گذشته و به تبع آن فروش کمتر روزنامهها به معنای به شماره افتادن نفس روزنامههاست؟ و به بیان سادهتر آیا روزنامهها اهمیت خود را از دست دادهاند؟
بگذارید درباره شبهه میزان فروش و تیراژ از اینجا شروع کنم: رسانه مکتوب در دوران جدید شبکههای اجتماعی با چالش مواجه شده، این موضوع محدود به کشور ما هم نمیشود و رسانههای مکتوب برای عقب نماندن از فضای مجازی است که نسخههای آنلاین خود را در بستر اینترنت منتشر میکنند. اما آنچه روزنامه را زنده نگه داشته اتفاقاً همان نقطه تمایز روزنامه با فضای مجازی است. به بیان دیگر آن چیزی که در رقابت روزنامه و فضای مجازی به روزنامهها آسیب زده، همان میتواند نقطه برتری روزنامه در مواجهه با فضای مجازی باشد و دنیای روزنامه و روزنامهنگاری را زنده نگه دارد.
در توضیح باید به شیوه اطلاعرسانی اخبار در شبکههای مجازی اشاره کنم. کانالهای خبری و... در فضای مجازی به دلیل رقابت شدید خبری، از پرداختن به لایههای تحلیلی مسائل غفلت میکنند و صرفاً با نوع خاصی از دروازهبانی خبر، بهرهگیری از ادبیات خاص متناسب با فضای مجازی و به کارگیری تکنیکهای توزیع خبر، در اهمیت بخشیدن به اخبار و جذب مخاطب تلاش میکنند. گسترش این سبک جدید خبری البته ذایقه مخاطب را تغییر میدهد و مخاطب به آنچه کانالها و صفحات مجازی برای او میسازند خو میگیرد. شتابزدگی، رقابت خبری و فرم فضای مجازی که محتوای خاص خود را میطلبد سبب شده که فضای مجازی نتواند تماماً از امر واقع یا واقعیت جامعه نمایندگی کند. به بیان دیگر فضای مجازی به مسائل یا موضوعاتی اولویت میدهد که عموماً جزو مسائل اصلی جامعه نیست یا بخشی از واقعیت (نه همه واقعیت یک موضوع)را نمایندگی میکند، خبرها ساندویچی تهیه میشود و بهره کمی از تحلیل یا غنا دارد و مخاطب را به دنیای جدیدی وارد میکند که شاید مابهازایی در واقعیت نداشته باشد. همانند همان دنیایی که شبکههای تبلیغی از تبلیغات یک کالا میسازند. همین امر موجب شده که ادراکسازی از یک امر غیرواقع به عنوان«واقعیت» در فضای مجازی بسیار سادهتر از دیگر عرصهها باشد و ملاک واقعی بودن یا اهمیت داشتن یک مطلب لایکهایی باشد که پای یک پست زده میشود.
اما در روزنامه شرایط متفاوت است. در روزنامه دروازهبانی خبر جنس دیگری دارد، به دلیل محدودیت در انتشار اخبار به علت محدودیت در تعداد صفحات (در نظر بگیرید که در شبکههای مجازی هیچ محدودیتی از جهت فضای انتشار وجود ندارد) در انتخاب و گزینش اخبار دقت وسواسگونهای میشود، اخبار به دلیل آنکه ساعتها قبل در فضای مجازی یا خبرگزاریها منتشر شده است، نیاز به ارزشافزوده دارد، روزنامهنگار باید وارد لایههای تحلیلی یک خبر بشود. تحلیل، تعمیق و تمرکز در یک خبر، به روزنامهنگار قدرت طرح پرسشهای اساسی میدهد و پرسشهای اساسی، پاسخهای اساسی میطلبد که اگر آن پرسشها پاسخ درخور نیابد، تبدیل به یک مسأله اصلی میشود.
وقتی یک خبر تبدیل به مسأله اصلی شد، رسانههای دیگر وارد گود میشود و کانالها و... در فضای مجازی هم جزو این دست از رسانههایی هستند که خواسته یا ناخواسته، وارد چرخه بازتاب مسأله اصلی میشوند. فضای مجازی هر چقدر به لطف روزنامهها، منعکسکننده مسائل اصلی بشود از جایگاه انعکاس کاریکاتوری واقعیت فاصله میگیرد. به بیان دیگر روزنامه تنظیمکننده و هدایتکننده فضای مجازی هستند و اینگونه جریان اصیل خبر و تحلیل را با تمام مشقتی که دارد زنده نگه میدارند.
البته در این بین برخی روزنامهها بالعکس اقدام میکنند و به جای آنکه نسبت به سایر حوزهها بویژه فضای مجازی پیشرو باشند، پیرو هستند، و این روزنامهها خواسته یا ناخواسته وارد چرخه کاریکاتورسازی از واقعیت میشوند.
روزنامه ایران طی 27 سال گذشته چه آن زمان که فضای مجازی به قوت این روزها نبود، یا اصلاً نبود، چه این روزها که فضای مجازی بیرقیب مینمایاند همواره سعی کرده رسانه اصلی، پیشرو و جریانساز باشد، البته در کوتاه برهههایی طی این 27 سال دچار نوسان شده اما سریعاً به مسیر خود بازگشته و اصالت و رسالت خود را حفظ کرده است. 28 ساله شدن چنین رسانهای تبریک دارد!
پلی میان مردم و دولت
فرناز قلعهدار
دبیر گروه حوادث
به رسم هرساله ما «ایرانیان» نخستین روز بهمن را که زادروز «ایران» است با گرامیداشت یاد و خاطره پیشکسوتانی که در تأسیس این روزنامه مردمی نقش داشتند در یک دورهمی دوستانه جشن میگیریم.
نوشتن از روزنامهای که 27 سال پیش نوید حضورش را با تیتر بزرگ «به میان شما آمدیم» به ایرانیان اعلام کرد و در این سالها تمام تلاش خود را به کار بست تا به این شعار پایبند و همواره در میان مردم و از جنس آنها بماند که البته کار آسانی نیست.در این سالها سعی کردیم با جلب اعتماد مردم و مسئولان راوی مشکلات و خواستههای جامعه و منتقلکننده گفتمان دولت باشیم و همچون پلی محکم همواره این ارتباط را حفظ کنیم. شاید در برخی سالها این ارتباط صمیمانه و اعتماد متقابل بنا به دلایلی تا حدودی رنگ باخت اما «ایرانیان» هرگز رسالت واقعی خودشان را فراموش نکردند و با انعکاس واقعیتها و بیان دردهای جامعه همچنان بر مردمی بودن این روزنامه صحه گذاشتند.
بیتردید خبرنگاری یعنی ارتباط مستقیم با مردم و بیرون کشیدن سوژه از دل جامعه اما این امر در برخی گروهها و برای برخی خبرنگاران از جمله خبرنگاران حوادث معنای ملموستری دارد. شاید به جرأت بتوان گفت خبرنگاران حوادث از سختکوشترین و پرتلاشترین خبرنگاران هر رسانهای هستند، چرا که به محض وقوع هر حادثهای باید در سریعترین زمان ممکن خود را به محل حادثه رسانده و از میان بدترین و سختترین شرایط و گفتوگو با کسانی که در دل حادثه هستند و اغلب نه تنها کوچکترین همکاری با خبرنگار نمیکنند بلکه گاه با رفتارهای توهینآمیز و خشن و یا الفاظ نامناسب خبرنگار را از خود رانده و حتی مانع حضورش برای کسب خبر میشوند هم دست و پنجه نرم کنند تا بتوانند برای رسانه خود خبر تهیه کنند و دست خالی به محل کارشان برنگردند.به جرأت میتوان گفت کار در گروه حوادث روزنامه ایران که از همان نخستین روزهای تولد روزنامه بهعنوان پررنگترین و پرمخاطبترین صفحه روزنامه ایران مطرح بود و این حسن شهرت را نیز مدیون بزرگانی همچون محمد بلوری «پدر حادثهنویسی» ایران است بسیار سخت و حساس بوده و برای تبریک و تقدیر از همکارانم در روزنامه و بویژه خبرنگاران پر تلاش گروه حوادث چه مناسبتی بهتر از سالروز تولد روزنامه ایران.
خوب شنیدن؛ درست گفتن
محمد رضا عزیزی
دبیر گروه ایرانزمین
از چابهار زنگ زده است؛ حاشیه چابهار. جایی که ساکنانش سالهاست با مشکلات نداشتن آب و برق مواجهاند. همسایگان محروم همیشگی مناطق آزاد. دوگانگی دیرپایی که در الگوی توسعه مناطق محروم دیده میشود. همنشینی برخورداران غیر بومی و غیر برخورداران بومی. مردی است 55 ساله که در بازار چابهار دکه کوچک اجارهای دارد. دکهای که با افزایش قیمت ارز، پایین آمدن قدرت خرید مردم، کرونا، کاهش مسافران و گردشگران به چابهار و... دو سال و بیشتر است که نمیچرخد. او، همسرش و چهار فرزندش مانند بسیاری از دکهداران اجارهای بازار چابهار در تنگنای معیشت گرفتارند.
حرفش چیست؟ شما روزنامه دولت هستید، وزیران و رئیس جمهور روزنامهتان را میخوانند. بنویسید فکری به حال ما بکنند. کاری کنند که ارزانی بیاید؛ من صدقه و کمک نمیخواهم، وام هم نمیخواهم. از پول قرضی که نتوانم پرداختش کنم میترسم اما دولت کاری کند که وضع همه خوب باشد. جنسها ارزان شوند. پای مردم به این گوشه ایران کشیده شود. به بازار ما بیایند. هم آنها خوشحال میشوند هم ما...
«دولت مردمی» بودن شعار و آرمان بزرگی است. شعاری که اگر با بیعملی آلوده شود، توهین بزرگی به همه کسانی است که دل به شعار این دولت بستهاند از جمله همین مرد میانسال چابهاری. او دنبال یارانه و کمک بلاعوض از دولت نیست. آنچه میخواهد بهبود شرایط برای کسب روزی حلال و برای کار کردن است. رسانه دولت مردمی بودن هم مسئولیت بزرگی است. رسانهای که باید این سوی تریبون دولت بیاید؛ در جمع مستمعان و مخاطبان، شنوای حرف آنها باشد. باید قبل از خوب گفتن خوب بشنود تا درست بگوید. درست گفتن با خوب گفتن فرق دارد. با ارائه و بزک تیتر و عکس ممکن است بتوانیم خوب سخن بگوییم اما اگر خوب نشنیده باشیم، ممکن است درست هم سخن نگفته باشیم. رسانه دولت مردمی بیش از هر چیز باید خوب بشنود تا درست سخن بگوید. این چیزی است که در این رسانه مسئولیت و وظیفه خود میدانم و میدانیم. توهین به اعتماد مخاطبان بزرگترین جفای یک رسانه به مخاطب است. برای حفظ و حراست از این اعتماد باید خوب بشنوم و ببینم تا درست سخن بگویم. دولت مردمی بیش از هرچیز به درست سخن گفتن رسانه خود نیاز دارد.
دشواری نوشتن از ایران
مرتضی گلپور
خبرنگار گروه سیاسی
نوشتن از ایران و در ایران، کار بسیار دشواری است. بخش اساسی این دشواری ناشی از انباشت تاریخی است. بعد از شکست عباس میرزا، ایران ناگهان به دنیای جدید پرتاب شد، دنیایی که نه آن را میشناخت و نه برای آن آماده بود. از آن روز تا امروز تلاطمهای ناشی از این تصادم با دنیای جدید پابرجاست. بخشی از این تصادم، در شکل تضاد و تنازع میان نیروهای اجتماعی و سیاسی داخلی بروز یافته و بخش دیگر نیز ناشی از بازی و نقش قدرتهای جهانی بوده است. ریشه ماجرا هرچه باشد، در اصل قضیه فرقی ندارد که کشتی بزرگی بهنام ایران، از آن روزگار تا امروز همچنان در میان یک دریای مواج و خروشان به سر برده است، موجهای سهمگینی که تقریباً همه دورههای تاریخی حیات این سرزمین و این ملت را به یک «برهه حساس» تبدیل کرده است.
بعد از این مشروطه را تجربه کردیم، بعد قرارداد 1907 که بیگانگان ایران را میان خود تقسیم کرده بودند؛ کودتای 1299، اشغال کشور به دست متفقین در سال 1320، کودتای امریکایی مرداد 1332، قیام 15 خرداد1342، انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی و سرانجام فشار حداکثری امریکا. اما گاهی به گونهای به امروز خود نگاه میکنیم که گویی چنین گذشتهای نداشتهایم. نادیده گرفتن این تاریخ پر از فراز و فرود است که فهم مسائل امروز ایران و معنادهی به رویدادهای متنوع و متکثر درونی و بیرونی آن را دشوار میکند.
غرض از این همه، اینکه باوجود شباهتهایی که میان حال و گذشته تاریخی ایران وجود دارد، امروز اما روز دیگری است. به این معنی که امروز باوجود گشایشهای پیش رو، تیرگیهایی نیز در برخی افقها دیده میشود. از جمله این تیرگیها، جنگ روایتی است که در درون و بیرون ایران در جریان است. امروز برخی نیروهای متخاصم، از درون یا بیرون برآنند که روایتهای برخاسته از درون ایران نسبت به رویدادها را از اعتبار ساقط کنند تا خود را بهعنوان تنها بلندگو و تنها تریبون ایران مطرح کنند.
ما خبرنگاران روزنامه ایران در میانه چنین نزاعی تلاش میکنیم مسائل را بفهمیم، رویدادها را تفسیر کنیم و بعد از آنها بنویسیم. از این رو، نوشتن برای ما به مثابه مواجهه با نیروهایی است که اعتبار رسانهها و روایتهای ایران را هدف گرفتهاند. حرکت در چنین میانهای کار بسیار دشواری است.
ایران؛ مسئولیت و افتخار
مهدی ملکی
دبیر گروه ورزشی
نوشتن از ایران کاری سهل و ممتنع است. سهل از آن لحاظ که روزنامه ایران در آستانه آغاز بیست و هشتمین سال حیات خود، همچون درختی تناور در عرصه رسانهای کشور است. در واقع 27 سال از روزهایی که با تبلیغ «بخوان ایران بخوان» مواجه شدیم میگذرد و دیگر هیچکس با این نام بیگانه نیست. از سویی نوشتن از ایران برای من سخت است، چراکه باید درباره چیزی بنویسم که به آن دلبستگی و تعلق خاطر دارم و شاید نتوانم در جایگاه فردی منصف، از ایرادها و ضعفها به شکلی منطقی یاد کنم. علاوه بر این، روزنامه همنام وطن است؛ بدون هیچ پیشوند یا پسوندی. نامی که همهمان عاشقانه دوستش داریم.
افتخار
در تمام این سالها (یک دهه گذشته)، حضور و فعالیت کنار افرادی که تعدادی از آنها جزو بزرگان عرصه رسانهای کشور محسوب میشوند، برای من فرصتی بزرگ و ارزشمند بوده و هست. بدون اغراق چیزی شبیه کلاس درس. از سویی نشستن روی صندلیای که سالها پیش استاد پرویز زاهدی روی آن مینشست و بر عهده داشتن وظایف و مسئولیت او، افتخاری است که نصیبم شده و در تمام این سالها با تمام توانم سعی کردهام امانتدار خوبی برای زندهیاد زاهدی باشم.
مسئولیت
اگر از واژههای تکراری و جملات کلیشهای عبور کنیم، بهواقع خبرنگاری مسئولیتی سنگین است و فردی پیشرو خواهد بود که هیچوقت فراموش نکند چه رسالتی دارد و باید درست و دقیق از پس چه شرایطی برآید. در این میان طبیعی است که حضور در یکی از مهمترین رسانههای جریان اصلی کشور، باری سنگینتر و مسئولیتی بزرگتر به همراه میآورد.
پیشرفت
همه ما در هر صنف و شغلی که هستیم، تلاش میکنیم به مرور پیشرفت کنیم و این جزو بدیهیات است. البته اینجا منظورم پیشرفت خودم در عرصه رسانهای و خاصه حوزه ورزشی نیست چهبسا در این خصوص دیگران باید نظر بدهند که چقدر در ارتقا و افزایش توانمندیهایم موفق بودهام. اما یک چیز مشخص است و اینکه در پذیرش مسئولیت سنگینتر، پیشرفت داشتهام! همکاری من با مؤسسه مطبوعاتی ایران از یک دهه پیش شکل گرفت و بهعنوان دبیر ورزشی سایت مشغول فعالیت شدم. 2 سال پس از آن دبیر صفحه ورزشی روزنامه ایران شدم و حالا هم که کمتر از یکماه است تک صفحه ورزشی به 4 صفحه افزایش یافته و شدهایم شبه روزنامه ورزشی (روزنامههای ورزشی 8 صفحه هستند). تا روزی که این مسئولیت را داشته باشم، سعی میکنم به همراه همکاران پرتلاش و کاربلدم، هر روز خروجی بهتر و قویتری نسبت به روز قبل ارائه دهم و ایرادات را در حد توان کاهش دهیم. در پایان لازم است یادآوری کنم که روزنامهنگاری ورزشی بخش اساسی یک رسانه خبری محسوب میشود؛ حتی اگر تمرکز آن رسانه بر پایه ورزش نباشد.
ایران در مسیر تحول
محمدالیاس قنبری
معاون سردبیر
کار رسانهای یا کار در رسانه علیرغم همه سختیها و استرسهایش جذابیتهایی دارد که دل کندن از آن را سخت میکند. این جمله را روزی که داشتم پس از شش سال از خبرگزاری مهر جدا میشدم در صفحه اینستاگرامم نوشتم.
بسیاری از خبرنگاران و روزنامهنگاران بعد از کسب تجربه کار در رسانه جذب فعالیت در روابط عمومیها میشوند. من اما پس از جدایی از فضای رسمی خبر و پس از تجربه فعالیت در روابط عمومی دو نهاد فرهنگی دوباره انتخاب کردم به فضای رسانه بازگردم. البته تشخیص اینکه آمدن من به روزنامه ایران واقعاً انتخابی از روی اختیار بود یا تقدیر، برای خودم سخت است. راستش من معتقدم که تقدیر، فرادست اختیار و متأثر از آن عمل میکند. ما با اختیارمان انتخابهای کوچکی میکنیم و تقدیر، گویی موجودی است تیزبین که این انتخابهای کوچک ما را به دقت رصد میکند و متناسب با این انتخابهای کوچک، راههایی به روی ما میگشاید. انتخابهای کوچک ما کم کم جدی و جدیتر میشوند. من انتخاب کوچکی میکنم که وبلاگنویسی کنم ولی سر از یک سایت در حوزه علوم انسانی درمیآورم.
سپس دست تقدیر مرا به خبرگزاری و فضای رسمی رسانه میبرد و پس از فراغتی یک سال و نیمه از رسانه دوباره تقدیر گویی تشخیص میدهد که باید به رسانه برگردم. شاید هم تقدیر نیم نگاهی به دل آدم میاندازد وقتی میفهمد که برای کسی، دل کندن از رسانه سخت بوده است دوباره او را به رسانه و رسانه را به او میرساند.
برای همین است که من فکر میکنم خیلی نباید برای آینده برنامهریزی کرد. همان انتخابهای کوچک کافی است. تقدیر کار خودش را میکند. این بار هم کار خودش را کرد و مرا برگرداند به رسانه. این بار رسانهای کاملاً رسمی، جدی و مهم. رسانهای با سابقه 27 ساله و پر از روزنامه نگاران حرفهای و پیشکسوت.
«من ایران را دوست دارم»؛ این شعار روزنامه ایران است و من هم با اینکه تازه واردم به این روزنامه ولی «ایران» را دوست دارم، با همه آدمهایش. مردم ایران در دوران جدید اراده کردند برای بازسازی نظام حکمرانی و تحول ایران. روزنامه ایران نیز متناسب با این اراده تحولخواهی، وظیفه سنگینی بر دوش دارد که امیدوارم از عهدهاش برآییم.
سلامت کلمه در «ایران»
آزاده سهرابی
دبیر گروه اجتماعی
در 23 سال کار رسانهای سعی کردم همه آنچه را که میآموزم به هم متصل کنم. اوایل گمان میکردم فعالیت در چند حوزه هویت حرفهای مرا زیر سؤال میبرد اما لحظههایی در تجربیات زیستهام پیش آمده و میآید که کل این ترس را کنار میزند.
مثل لحظهای که در یکی از کارگاههای مربوط به اصول روانکاوی، استاد به نقل از حبیب دوانلو - فکر کنم- گفت یک جراح وقتی میخواهد به اتاق عمل برود باید کاملاً استریل باشد چون بردن یک ذره آلودگی به آن اتاق با جان بیمار در ارتباط است. گفت یک درمانگر هم باید خودش درمان شده باشد تا بدون آلودگی روبهروی بیمارش بنشیند؛ چون اینجا هم ما جراحی روان را داریم و مراجعهکننده ناخودآگاهش را جلوی درمانگر بیرون میریزد. حالا شاید فکر کنید این به روزنامهنگاری چه ارتباطی دارد؟
همانجا از ذهنم گذشت که چقدر لازم است هر کس که قلم به دست میگیرد و مینویسد، قلمش «عاری از آلودگی» باشد. حالا در حرفه خبرنگاری و روزنامهنگاری این «عاری از آلودگی» میشود کسی که خشم شخصیاش را به نوشتههایش راه ندهد، کسی که بهخاطر منافع شخصی ننویسد، کسی که حب و بغضهایش را در مطالبش منعکس نکند و... . اگر آنجا جراح است و بیمار و جای دیگر درمانگر، اینجا هم نویسنده است و مخاطب. آنچه ما مینویسیم از چشمان مخاطب به سرعت نور وارد ذهن او میشود و شروع به پردازش میکند و... شاید حتی اینجا این «عاری از آلودگی» بودن مهمتر باشد چون مخاطبان ما نادیده هستند و هر کدام با یک خصوصیات شناختی و هیجانی و رشد یافته در خرده فرهنگهای متفاوت تعریف میشوند. کلمات روح و جان دارند. کلمات بر شناخت و هیجان مخاطب اثر میگذارند. حتی در این روزگاری که سرعت دادههای اطلاعاتی فرصت کمی برای پردازش مطالب توسط مخاطب میگذارد اما اگر بدانیم حافظه تک تک ما چه فرایند پیچیدهای دارد هیچ نوشته خود را بیاهمیت تلقی نمیکنیم. اینکه حتی اگر مخاطب با دقت کم هم نوشته مرا بخواند در زیر سطح آگاهی او ممکن است رد نوشته من برجای بماند.
این حرف خود را میخواهم تعمیم بدهم به فضای مجازی اما واقعیت این است که توقع این میزان «عاری از آلودگی» بودن تک تک افراد راه به کمالگرایی افراطی میبرد. پس تلاش میکنم جایی در نوشتههایم بگذارم که به مخاطب هم مسئولیت شناخت «آلودگی»ها و مصون ماندن از آنها را یادآوری کنم. من به «ایرانی» میاندیشم که سلامت «کلمه» در آن جاری است.
در برابر آینده
مریم آریایی
خبرنگار گروه اقتصادی
سالها قبل سریالی پخش میشد با عنوان «در برابر آینده». داستان مردی که به طرز مرموزی و توسط یک گربه روزنامه روز قبل به دست او میرسد و تصمیم میگیرد از این فرصت برای جلوگیری از بلایای پیشبینی شده استفاده کند. این درام فانتزی در روزهایی ساخته شده بود که مردم صبح به صبح برای شنیدن تازهها سراغ روزنامه میرفتند و اولین روایت از رویدادها را میخواندند، این سریال بین سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۰ پخش شد.
چیزی حول و حوش همان روزهایی که تازه دنیای خبر را بهعنوان شغل آینده انتخاب میکردم و وارد دنیای نسخه اولهای روزنامه و منابع دسته اول خبر شده بودم البته آن روزها نمیدانستم سریالی که ما بهعنوان در برابر آینده میبینیم نام اصلیاش نسخه اولیه است.
اما در برابر آینده، نام عمیق و دقیقی بود و در آن مسئولیتی اجتماعی نهفته بود که بعد از آگاهی متوجه فرد میشود؛ بار سنگین و راه دشواری که از آثار همان آگاهی و دانستن زودهنگام است. سالها بعد آن گربه مرموزی که سروش آگاهی برای قهرمان داستان نسخه اولیه بود، دم خانه ما نشست و یک روز قبل آگاه شدیم از آنچه رخ میدهد و حتی یک رتبه ما را قبل از نقش اول آن داستان گذاشت و شدیم راوی فردا و به تبع این آگاهی مسئولیتی را متوجه خود دانستیم.
حالا این روزها که هر کس دسترسی به اینترنت، یک ابزار ارتباطی هوشمند و مختصر خلاقیتی داشته باشد میتواند راوی نخست هر رویدادی شود، این سؤال در ذهنم است که آیا اگر راوی نسخه اولیه نباشیم مسئولیتی متوجه ما نیست؟ و حالا که بار آگاهی را تنها به دوش نمیکشیم و دیگر تنها در برابر آینده نایستادهایم، مسئولیتی هم نداریم؟ این درگیری ذهنی را برای خود توجیه میکنم اما هر اسم از این است که آن توجیه گری باشم که بیاراده شرایط تحمیلی را توجیه میکرد اما نه اینها توجیه نیست.
هنوز هم روزنامه حرفهایترین عرصه برای روزنامهنگاری حرفهای است و معنای قلم زدن و نوشتن در این بستر جاری است و ما درست در جایی ایستادهایم که قهرمان آن داستان ایستاده بود.
ما از میان انبوه اخبار درست و نادرست و گردبادهای باورپذیری که در اثر تکرار اخبار و فیکها ایجاد شده، نسخه اولیه را یافتهایم و مسلحیم به کلید رمزگشایی از این انبوه اطلاعات پس در برابر آینده مسئولیم.
زیبایی از دست رفته فراغت
لیدا فخری
دبیر گروه اندیشه
قرنطینه
قرنطینه که شد خیلی از ما خوشحال شدیم؛ «دورکاری» به معنای این بود که دیگر نیاز نبود روزی سه الی چهار ساعت در ترافیک بمانم، دیگر از الزامات دست و پاگیر تحریریه هم خبری نبود، فکر دوری از برخی تعاملات گاه ناخوشایند حتی لبخند به لبم میآورد. کار در خانه راحت به نظر میرسید؛ اتاقخواب شده بود «تحریریه خانگی» اینکه میشد با لباس راحت روی تخت نشست، قهوه داغ نوشید، تیتر روزنامهها را در صفحه نمایشگر ورق زد و در عین حال سوژههای سردبیر را پیگیری کرد، هیجانانگیز بود. حتی نشستن و نوشتن در فضای تنگ بالکن بدون میز و صندلی مناسب کار، احاطه شدن در میان گلدانهای پریوش و اطلسی با چشماندازی از کوهها، لذتی عجیب داشت.
خوداستعماری نرم
اما کم کم دورکاری برایم کارآمد نشد؛ «خوداستعماری نرم» سراغم آمد! دربارهاش در کتاب اسلاوی ژیژک «عالمگیر؛ کووید 19 جهان را تکان میدهد!» خوانده بودم: «افرادی که از خانه کار میکنند، ممکن است زمان بیشتری برای استعمار خود پیدا کنند.» در خانه، از گل قالی گرفته تا قاچ پیتزای باقیمانده از شب قبل، استعداد این را داشتند که حواسم را پرت کنند. همنشینی «کار» و «زندگی شخصی» پیگیری پروژههای کاری را کشدار میکرد. در روزهایی که مرزی بین کار و زندگی شخصی نبود، اوقات فراغت هم زیباییاش را از دست داد. «فراغت» در غیاب کار، حضور پیدا میکرد اما ایامی که «دفتر کار خانگی» شده بود «اردوگاه کار بیپایان»، فراغت هم معلق بود.
سندروم خستگی مزمن
حالا خوب میدانستم چرا جامعه دلمشغول بقا، شانس زندگی خوب را از دست میدهد. در ایامی که بیش از هر چیز دلنگران سلامتی بودم و «ارتباط بدون اجتماع» اساس مراوداتم شده بود، ضرباهنگ زندگی کُند شد و «سندروم خستگی مزمن» پا به پایم آمد؛ این مخلوق
دوران دورکاری!
بازگشت به تحریریه
بعد از ماهها دورکاری، وقتی به تحریریه بازگشتیم، کار و معاشرت رو در رو با همکاران لذتی وصفناپذیر داشت که در این 20 سال حضور در «تحریریه روزنامه ایران» کمتر به ابعاد خوب و سازندهاش آگاه شده بودم. حال، همه الزامات کار در تحریریه برایم خوشایند شده بود. عجیب آنکه جلسههای کاری و تعاملات گاه دشوار با برخی از همکاران گروهم همچون گذشته، کلافهام نمیکرد! حالا بعد از قرنطینه، حواسم هست که سطح صاف صفحه نمایشگرها دیگر، معمار صمیمیتهایم نشوند.
نبرد گوشی و روزنامه
بنفشه غلامی
دبیر گروه بینالملل
در عصر بمباران اطلاعاتی و ظهور قارچآسای کانالهای خبری تلگرامی و واتساپی، رایجترین سؤالی که به طور معمول از سوی مخاطبان رسانهها شنیده میشود، این است که آیا عمر روزنامههای کاغذی به سر آمده است؟ آیا میتوان چشم به روی همراه قدیمی خانوادهها بست و به چنین رسانههایی اعتماد کرد؟
هیچ تردیدی نیست در یک دهه اخیر که در دست هر کسی یک گوشی هوشمند دیده میشود، رسانههای آنلاین، گوی سبقت را از رسانههای چاپی ربودهاند. دلایل آن نیز بسیار است؛ از ارزان بودن دریافت اطلاعات از طریق گوشیهای هوشمند گرفته تا سرعت انتشار خبرها و نامحدود بودن در زمینه انتشار اطلاعات، چه به لحاظ زمانی و چه به لحاظ تعداد کلمات همه و همه باعث میشود مخاطب تمایل بیشتری به رجوع به رسانههای آنلاین پیدا کند. ضمن آنکه کانالهای تلگرامی خبری از امکاناتی جذاب نظیر نمایش فیلم و پخش صوت برخوردارند و علاوه بر آن قادر به نمایش بازخوردهای خبرها و دریافت کامنت از مخاطبانی هستند که با این روش خود را بخشی از فرایند خبر تلقی میکنند؛ امکانی که روزنامهها از آن بیبهرهاند.
با این حال رسانههای آنلاین کاستیهایی هم دارند که میتواند تبدیل به پاشنه آشیل آنها مقابل رسانههای چاپی و به طور خاص روزنامهها شود. همین پاشنه آشیل تا این لحظه باعث شده روزنامهها در جهان همچنان نفس بکشند و در میان هیاهوی رسانههای آنلاین، ولو با صدایی آرام به راه خود ادامه دهند. بارزترین کاستی رسانههای آنلاین، تخصص است. فارغ از معدود رسانههای آنلاینی که به طور تخصصی و در فضای وب در انتشار اخبار صحیح و مستند میکوشند، اغلب رسانههای آنلاین و بویژه کانالهای خبری، عموماً توسط افرادی غیرمتخصص آماده، بستهبندی و به مخاطب تحویل داده میشوند. در نقطه مقابل، روزنامهها که خود را نویسندگان تاریخ میدانند و دهها سال بعد مرجعی برای وقایع این زمان خواهند بود، تمام تلاش خود را به کار میگیرند تا ناشر روزنامهای عاری از اخبار جعلی باشند. این بارزترین مزیت روزنامههای کاغذی نسبت به رسانههای آنلاین است.
با این حال همان طور که در سراسر جهان مشاهده میشود، روزنامهها نیز نتوانستهاند از مزایای رسانههای آنلاین چشم بپوشند و همین باعث شده اغلب روزنامههای ایرانی نیز همچون سایر همتایان خارجی خود در کنار نسخه چاپی، بخشی آنلاین نیز در نظر بگیرند تا رسالت خود برای انتشار اخبار صحیح را ایفا کنند و راهنما و چراغی برای مخاطبانی باشند که فارغ از سرعت کانالهای خبری، خواهان دریافت اخباری هستند که روایتگر بیطرف رویدادهای عصر معاصر باشد.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ