تصمیم سخت انجام یا لغو عملیات «سد دربندیخان» به روایت احمد استاد باقر، سرتیم اطلاعات - عملیات لشکر 27 محمد رسول الله (ص)
عملیات بزرگی که اجرا نشد
اسماعیل علوی
دبیر گروه پایداری
پس از چند عملیات که در مقطع 10 ماهه بعد از آزادی خرمشهر انجام شد و موفقیت چندانی در برنداشت، کلیه محورها در مناطق مرزی غرب و جنوب برای انجام عملیات جدید بررسی شد. برای این کار امتداد خط مرزی آبادان تا چذابه، چذابه تا فکه و فکه تا زبیدات و دهلران، مورد مطالعه قرار گرفت اما هر یک با مشکلی مواجه بود تا اینکه در آن مقطع - بهار سال 1362- ایده عملیاتی بزرگ در مناطق کوهستانی به ذهن فرماندهان ارشد جنگ خطور کرد. از ایلام تا قصرشیرین هدف عمدهای که بتوان طی یک عملیات بزرگ آن را تأمین کرد، نبود. از این رو توجه فرماندهان به «سد دربندیخان» عراق و ارتفاعات پیرامون آن، حد فاصل نودشه و مریوان جلب شد. تصرف بلندیهای منطقه با ویژگی سرکوب و اشراف بر نیروهای دشمن در گسترهای وسیع، نیروهای خودی را از امکان تسلط بر بخش قابلتوجهی از فعل و انفعالات ارتش دشمن در عمق خاک عراق برخوردار میکرد واز اینرو دارای اهمیت استراتژیک و مهمی بود. سد دربندیخان نیز یکی دیگر از اهداف این عملیات بود. این سد، روی رودخانه دیاله که از بغداد میگذرد ساخته شده و با گنجایش دو و نیم میلیارد مترمکعب - یازده برابر سد کرج - بزرگترین سد عراق محسوب و در مقطع جنگ از ارزش و اهمیت بازدارندگی برخوردار بود، چرا که با تهدید دشمن بهوسیله مدیریت آب پشت سد، عامل مهمی در جلوگیری از بمباران و موشکبارانهای دشمن بعثی علیه اهداف انسانی و اقتصادی در مناطق شهری و روستایی کشورمان به دست میآمد. همچنین در اختیار گرفتن «تونل قاشتی» که نزدیک سد قرار داشت و قطع ارتباط سپاه های یکم و دوم ارتش بعث، یکی دیگر از اهداف این عملیات بود. این اتفاق از ارزش نظامی زیادی برخوردار بود و دسترسیهای دشمن برای جابهجایی و اجرای تک و پاتک در منطقه را به نحو مؤثری محدود میکرد. البته جنگ در کوهستان با جنگ در دشت یا تپه ماهور تفاوتهای بسیاری دارد از اینرو شناسایی زمین عملیات نیز از اهمیت بیشتری برخوردار است. با تصمیم شورای عالی دفاع این مأموریت به لشکر 27 محمد رسولالله(ص) به فرماندهی سردار شهیدمحمدابراهیم همت واگذار شد و یگانهایی از لشکرهای 17 علی بن ابیطالب(ع)، 31 عاشورا و تیپ 10 سیدالشهدا(ع)، برای کمک به این لشکر تعیین شدند. به علاوه مقرر شد 8 گردان از نیروی زمینی ارتش به همراه 30 فروند هلیکوپتر ترابری بل و 214 نیز لشکر 27 را یاریگر باشند. در پی تصمیم برای اجرای این عملیات بزرگ که «والفجر 5» نامیده شد، شهیدهمت فرمانده وقت لشکر27 محمد رسولالله و شهید عباس کریمی فرمانده وقت یکی از تیپهای لشکر 27 با نفوذ به خاک دشمن به مدت 5شبانهروز به گشتزنی پرداخته و زمین عملیات را مورد مطالعه قرار دادند. شهیدهمت پس از آن که منطقه عملیات را از نزدیک مورد دقت و بررسی قرار داد، به فرماندهان بالادست خود گزارش داد:«اگرچه کار در این منطقه سخت است ولی اینطور نیست که نشود کار کرد و مردانگی، پایمردی، غیرت، توان و سرمایهگذاری از نفس و بدن را میطلبد.»
این عملیات در مراحل شناسایی به دلایل صخرهای بودن بخشی از زمین منطقه، محدودیت راهکارها برای عملیات، نبود جاده و عقبه تدارکاتی، صعبالعبور بودن و پیوستگی ارتفاعات منطقه، اتکای بیش از حد به هلیبرن در عملیات و... از ضریب موفقیت کمی تشخیص داده شده و لغو شد.
از آنجایی که مراحل انتخاب، طراحی و شناساییهای نفسگیر این عملیات از اهمیت ژئوپلیتیکی برخوردار بوده و دارای نکات آموزنده بسیاری است با احمد استاد باقر سرتیم گروه شناسایی لشکر 27 در این عملیات، پیرامون مسائل و مشکلات منطقه و روند شکلگیری انصراف از اجرای عملیات به گفتوگو نشستهایم که بخشهایی از آن را جهت نشر برگزیدهایم که پیشرویتان قرار دارد.
فرایندی که منجر به تصمیم برای عملیات در منطقه کوهستانی دربندیخان شد، چه بود؟
بعد از عملیات والفجر 1 که در شمال فکه انجام شد، تقریباً مناطق مرزی جنوب کشور دچار انسداد شد. قبلاً هر سه ماه یک عملیات بزرگ انجام میگرفت. بعد از والفجر 1 آمدند همان روال را دنبال کنند، ولی جواب نداد. لذا وقفهای طولانی میان عملیات والفجر 1 تا عملیات بعدی بهوجود آمد. البته والفجر 2 و 3 انجام شد ولی آنها عملیاتهای بزرگی که صحنه نبرد را تغییر داده و فضا ایجاد کنند، نبودند. تا اینکه فرماندهان ارشد جنگ تصمیم گرفتند در منطقه عمومی سد دربندیخان و ارتفاعات آن، عملیات صورت بگیرد. لازمه این عملیات یک عملیات مقدماتی بود که برخی از مشکلات اجرایی عملیات بزرگتر را از پیش پا برمیداشت. این دو عملیات باید پیاپی انجام میگرفت که در آن زمان عملیات مقدماتی، «والفجر 4» و عملیات اصلی و بزرگتر «والفجر 5» نامیده شدند. والفجر 5 از این حیث مهم بود که در صورت موفقیت و دستیابی به اهدافش نیروهای ما بر سد دربندیخان و دریاچه پشت آن مسلط میشدند که در آن شرایط جنگی از ارزش و اهمیت زیادی برخوردار بود.
این در چه تاریخی بود؟
اردیبهشت سال 1362 بود.
قبل از آن آیا منطقه دیگری کاندیدای عملیات بود؟
بله! قبل از آن در شمال و غرب قصرشیرین بررسیهایی انجام گرفت و به ما مأموریت دادند تا زمین منطقه را شناسایی کنیم. البته من نمیدانم طرح فرماندهان برای آن منطقه چه بود. ما یکی دو ماهی رفتیم و کار شناسایی را انجام دادیم، ولی جواب خوبی نگرفتیم. منطقه دشتی بود که عراقیها در آن حضور پراستعدادی داشتند و ارتفاعات جدی هم نداشت. اگر ما عملیات میکردیم، عراقیها میتوانستند از یک گوشه پهلو بگیرند و نیروهای ما را قلع و قمع کنند. ضمن اینکه نتیجه بررسیها این شد که منطقه هدف نظامی جدی و سنگینی ندارد.
این عملیات در راستای همان عملیات بزرگی بود که بنا بود انجام شود؟
بله، آن تکهای که میخواستیم در قصرشیرین کار کنیم، در حقیقت جای پایی برای عملیات بعدی بود ولی در مرحله شناسایی مقدماتی فرماندهان ارشد به این نتیجه رسیدند که عملیات آنجا حاصلی ندارد. لذا آمدیم روی ارتفاعات بمو، سلمانه، شاخ خشیک، زیمناکوه و... کار کردیم. علتاش هم این بود که اگر سد دربندیخان که در دامنه این ارتفاعات واقع شده، تصرف میشد، با تهدید به بازکردن دریچههای سد، میتوانستیم رژیم بعث عراق را از حملات گسترده به مناطق مسکونی در شهرها و روستاهای کشورمان تا حدودی باز داریم. کافی بود دریچههای سد برای یکی دو ساعت در بستر رودخانه دیاله رها شود. از آنجایی که این رودخانه از بغداد میگذرد، ما همیشه یک عامل فشار علیه اقدامات ناجوانمردانه بعثیان عراق داشتیم.
گویا در مقطعی انفجار سد هم مطرح بوده است؟
این شاید تمایل پایینیها بود ولی مسئولان راضی به این کار نبودند. ما مواد منفجره به اندازه کافی برای انفجار سد داشتیم، ولی مسئولان کشور اجازه این کار را نمیدادند چون تلفات انسانی بالایی را به مردم عراق تحمیل میکرد و این مورد قبول مسئولان از جمله امام خمینی(ره) نبود. حتی همگان به یاد دارند که هر وقت مجبور میشدیم با هدف بازدارندگی، موشکی در تلافی موشکباران مناطق مسکونی کشورمان از سوی بعثیان جنایتکار شلیک کنیم، از قبل اعلام میکردیم تا مردم عادی و غیرنظامیان آسیب نبینند.
سرانجام کدام منطقه برای عملیات مقدماتی انتخاب شد؟
دشت شیلر که 100 کیلومتر پایینتر از منطقه دربندیخان بود. بنا بود والفجر 4 در کوهستان شیلر انجام شود و والفجر 5 در منطقه سد دربندیخان که هیچوقت انجام نگرفت.
چه یگانهایی مأمور اجرای این عملیاتها بودند؟
اول بنا بود لشکر 27 به تنهایی این عملیات را انجام دهد ولی بعداً دیدند ابعادش وسیعتر از کار یک لشکر است، بنابراین یگانهایی از یکی دو لشکر دیگر هم به آن اضافه شدند.
کدام لشکرها بودند؟
یگانهایی از لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع)، لشکر 31 عاشورا، لشکر 10 سیدالشهدا(ع) و یگانهایی از نیروی زمینی و هوانیروز ارتش.
هدف نهایی عملیات چه بود؟
تسلط کامل بر سد دربندیخان و دریاچه پشت سد.
قبل از عملیات تا یک جایی را در تصرف داشتیم، اینطور نیست؟
نه ما جایی در اختیارمان نبود. حتی یال زیمناکوه هم که بچههای ما آنجا تردد داشتند و میرفتند، دست عراقیها بود و آنها روی آن مسلط بودند.
توضیحاتی در ارتباط با کار شناسایی، مشکلات آن، حساسیتهای شهید همت و چگونگی پیشرفت کار میفرمایید؟
حاج همت قبل از اینکه به جنوب برود، فعالیت خود را از کردستان شروع کرده بود. در کردستان از طریق لشکر 27 که آن زمان تیپ بود کارهای مهمی انجام داده بود. جنگیدن در کوه و مناطق صعبالعبور با جنگ کلاسیک، در دشت تفاوت دارد. در اینگونه مناطق جنگ بهصورت کمین و پارتیزانی درمیگیرد.
از این جهت اینطور نبود که در مواجه شدن با مشکلی ناامید شده و بگوید؛ مثلاً این کار خیلی سخت است، عراقیها مسلطاند و ما یک تکان بخوریم آنها میبینند، جمع کنیم برویم یک جای دیگر! بد نیست ابعاد بمو یکی از ارتفاعاتی که طی این عملیات باید تصرف میشد را بدانید. بمو ارتفاعی است که طول و عرض آن 6 کیلومتر در 12 کیلومتر است. ارتفاعی مستطیل شکل که هر چهار طرف آن صخرهای تقریباً 90 درجه و کتیبه مانند، به ارتفاع 200 الی 300متر بود که عراقیها روی آن مستقر و از آنجا بر اطراف مشرف بودند. ارتفاعی بالا آمده در دل کوهستانی صعبالعبور که در صورت ابری نبودن هوا از 150 و 200 کیلومتری بلندیهای مریوان در استان کردستان و مهران و سومار در استان ایلام دیده میشوند. این موضوع موقعیت و اهمیت این کوه در زمان جنگ را نشان میدهد. از آنجایی که حاج همت مرد کارهای سخت و کارهای بزرگ بود، مأمور فتح این ارتفاع شده بود. البته در جنگ ما افراد دیگری هم با این خصوصیات بودند، از این جهت نمیشود گفت که ایشان بینظیر بودند. ولی تعداد افراد با ویژگیهای ایشان انگشتشمار بودند. وقتی تصمیم میگرفت جایی کار کند، کار میکرد. در عینحال واقعگرا بود.
با فتح بمو مقدمات اشراف و تسلط بر سد دربندیخان فراهم میشد؟
خیر! ویژگی زمین در منطقه این بود که با فتح هر کوه، بایستی کوه کناری آن هم فتح میشد و الا ارزش عملیاتی چندانی نداشت و نیروهای خودی از تأمین هدف اصلی که سد دربندیخان بود، بازمیماندند. در ثانی ما ناچار از فتح کوههای سرکوب و مسلط بر سد بودیم و الا نمیتوانستیم آنجا عملیات کنیم چون هر ارتفاعی به ارتفاع بعدی وصل بود و منطق عملیات حکم میکرد همه این ارتفاعات قبل از عملیات اصلی فتح شوند. این وضعیت شرایط خاصی پیش آورده بود که توان فوقالعادهای میطلبید و استعداد یک لشکر این همه را پوشش نمیداد. این بود که لشکرهای دیگر هم وارد شدند و هر یک مسئولیت محدوده خاصی را برعهده گرفت.
نکتهای که در این مقطع نظر مرا به خود جلب کرد، وسعت دید حاج همت بود و آن این که به راحتی در این کار به این بزرگی وارد همکاری با لشکرهای دیگر شد. معنی این کار پذیرفتن سختی کار بود. پذیرش چنین کاری ظرفیت میخواهد و داشتن چنین ظرفیتی یکی از ویژگیهای شخصی حاج همت بود. آنانی که در جریان مسائل دوران هستند تصدیق میکنند که لازمه این کار برخورداری از ظرفیت روحی بود و حاج همت از این ظرفیت برخوردار بود.
گفته شده شهید همت بسیار ریزبین بوده و به جزئیات هم اهمیت میداد؟
حاج همت برای اینکه دچار خطا در انتقال اطلاعات موقعیت زمین و دشمن نشود، مکرر پیش میآمد که مستقیم به محل مأموریت ما میآمد و از نقاط حساس بازدید میکرد. در یکی از این موارد با خود من آمد و تمام ضلع جنوبی و ضلع شرقی بمو را یک روز کامل مورد بازدید قرارداد. در این همراهی سؤالات دقیقی میکرد و من هم با توضیحاتم توجه ایشان را نسبت به موقعیت جلب میکردم. ایشان برای دقت در گزارش موقعیت زمین گاهی خودش را در حد یک سرتیم واحد شناسایی پایین میآورد و اطلاعات خود را بهعینه تکمیل میکرد.
شناسایی از طریق صخرهنوردی مشکلات خاص خودش را دارد، به مواردی از آنها اشاره میکنید؟
ما برای شناسایی مجبور به صخرهنوردی بودیم و برای آنکه دیده نشویم مجبور بودیم در شب و در سکوت این کار را انجام دهیم. این کار به خودی خود با مخاطراتی همراه بود که بر کار ما تأثیر داشت. لذا برای انجام کار مجبور بودیم تا تدابیر خاصی را به کار گیریم. همه تیمها با صخرهها مواجه بودند ولی ما در بمو بیشتر با آن مواجه بودیم. ما کار صخرهنوردی نکرده بودیم و تجربه این کار را نداشتیم. صخره در حالت عادی خطرناک است، تخصص خاص لازم دارد، فکرش را بکنید در شب مجبور به صخرهنوردی باشی آن هم در شرایطی که بالای سرت دشمن نشسته و پایین محل تردد ضدانقلاب است و ممکن است در مسیر با حیوانات وحشی همچون مار هم برخورد کنی! وقتی از صخره بالا میروی اینطور نیست که دست روی هر چیزی میگذاری محکم باشد و ممکن است با رها شدن سنگی صدا تولید شده و دشمن متوجه حضورت شود. فکرش را بکنید وسط زمین و آسمان سنگی رها شده و سکوت شب را بشکند و دشمن را حساس کند، در چنین وضعیتی چه میتوان کرد!؟ دشمن حتی با سنگ هم میتوانست ما را بکشد! به هرحال این کار خیلی پیچیده و سخت بود. مکرر پیش آمده بود بچهها میرفتند بالا از آن بالا میافتادند. خود من چند بار افتادم که فکر کردم دیگر کارم تمام است. با این همه خدا حفظ میکرد، گاهی روی صخره سر و صورتمان کشیده میشد تا به جایی گیر کنیم و بتوانیم خودمان را نگه داریم. این بود که متوجه شدند لازم است بچهها آموزش ببینند تا هنگام شناسایی کمتر آسیب ببینند.
رزمندگان هم بنا بود همان مسیر را طی کنند؟
البته برای عملیات جاهایی نردبان میگذاشتند ولی برای صخرههای 40 متری که نردبان نداشتیم. به همین جهت سعی میشد در راهکارها جاهای ملایمتری پیدا شود و امکان این را داشته باشد که رزمندگان با طنابکشی بروند بالا یا اگر جاهایی لازم بود از نردبان استفاده شود.
راهکار دیگری غیر از صخرهنوردی برای رسیدن به نقطه رهایی وجود نداشت؟
چرا! آن راهکار هلیبرن نیروهای پیشتاز به بالای ارتفاعات بود که با توجه به حضور و تسلط دشمن در موقعیت، اقدامی نادر و همراه با ریسک بالا بود.
آیا این مشکلات زمینهساز انصراف از اجرای عملیات شد؟
قبل از پاسخ به این پرسش باید به نکتهای اشاره کنم و آن اینکه شهید همت چون تجربه اینگونه مشکلات را داشت نگران آنها نبود. حتی به تشخیص اطرافیان و کسانی که حاج همت را میشناختند ظرفیت پشتسر گذاشتن همه این مشکلات را داشت. از این جهت او آدمی نبود که به این دلایل از اصل عملیات با آن ویژگیها که برای آن برشمردم، منصرف شود. لکن براساس گزارشهایی که به فرماندهان بالادست داده شده بود، نظر آنان این بود که عملیات در این منطقه با توان معمولی رزمندگان میسر نیست مگر افراد ویژه و زبدهای که مخصوص این عملیات دورههای خاص دیده باشند. یعنی کسانی که بتوانند بسرعت از صخرهها بالا رفته و بدون خستگی از بالای صخرهها علیه دشمن عملیات آفندی انجام دهند. چنین نیرویی را حتی ارتش هم در حد کافی آن زمان در اختیار نداشت. این بود که زمزمه لغو عملیات آغاز شد. یادم میآید سردار شهید علیاکبر حاجیپور فرمانده تیپ عمار لشکر 27 که قبل از عضویت در سپاه در ارتش دوره رنجری دیده و عضو گارد بود، وقتی همراه تیم اطلاعات - عملیات از صخرههای محوری که بنا بود نفرات تیپ وی از آنجا عملیات کنند، بالا رفت در برگشت چند روز پیاپی خواب بود. چون بالا رفتن و برگشتن معمولاً دو شب و یک روز به طول میانجامید. چرا که در بالا رفتن از ارتفاع عمودی 90 درجه که نمیشد سرت را پایین آورده و پایین را ببینی، چون آنقدر مهیب و ترسناک بود که آدم را از رفتن باز میداشت. شهید حاجیپور یک هفته بعد آمد پیش ما و با لهجه شیرین ترکی میگفت فلانی از روزی که من را بردید شناسایی تا امروز خوابیده بودم. یعنی همه توان بدنیام تمام شده بود. اصلاً نمیتوانستم از جا تکان بخورم. صخرهها از جنس سنگ خارا بود. سنگهای تیز که بدنمان را خراش میدادند. برای همین همه لباسهای ما پارهپاره بود. در جایی که سردار شهید حاجیپور در برگشت چند روز خوابیده بود، بسیجیها اگر قرار بود این مسیر را بروند آیا توان و انرژی لازم برای عملیات را داشتند؟ علاوه بر آن از چه راهی باید به آنها مهمات و غذا میرساندیم؟ این بود که فرماندهان عالیرتبه جنگ در ادامه از اجرای عملیات منصرف شده و لغو آن را اعلام کردند.
آیا هلیبرن چاره کار نبود؟
چرا اما با ریسک بالایی همراه بود و مستلزم تلفات و از دست دادن هلیکوپترهای زیادی بود که در آن مقطع جایگزین نداشت. عراقیها هم وقتی میخواستند نیرو تعویض کنند، با هلیکوپتر انجام میدادند. آنها هم کاملاً محتاط بودند تا هلیکوپترشان توسط نیروهای ما ساقط نشود.
گفتید یکی از مشکلات شناسایی ارتفاع بمو وجود حیوانات وحشی بود، آیا در این رابطه خاطرهای دارید؟
بچههای ما بارها توسط مار گزیده شده یا مورد حمله حیوانات وحشی قرار گرفته یا حداقل در مواجهه با آنها ترسیده بودند؛ ترسی که مانع ادامه کار شده بود. حتی گاهی حیواناتی همچون بز کوهی، کل و سایر چهارپایان در شب و در فضای جنگلی منطقه باعث میشد ما آنها را با عراقیها اشتباه بگیریم و در یک موقعیت سخت درگیری یا عدم درگیری قرار بگیریم. خاطرهای هم از مواجهه یکی از همرزمان دارم که جالب است. ما معمولاً روزها در جاهایی غار مانند پنهان میشدیم تا شب به کارمان ادامه دهیم. یکی از همرزمانمان حین استراحت، مار آمده بود روی سینهاش و سرش را آورده بوده جلوی بینی او، مثل اینکه رطوبت تنفساش نظر مار را جلب کرده بود. همرزم ما از روی سنگینی که روی سینهاش احساس کرده بود چشمش را باز میکند و با مار چشم تو چشم میشود. خلاصه خدا رحم میکند و قبل از نیش زدن مار با عکسالعمل فوری مار را از خود دور میکند.
توضیحات خوبی در ارتباط با موقعیت و دلایل لغو عملیات دادید، موضع شهید همت در رابطه با لغو عملیات چه بود؟
من بهطور مستقیم چیزی را از زبان ایشان نشنیدم. اما از آنجا که بخشی از مشکلات را پشتسر گذاشته بودیم، شناساییها انجام شده، امکانات تدارکاتی و پشتیبانی به محل آورده شده، جادههایی ساخته شده و بعضاً مقرها و سیستمهای اورژانس در منطقه آماده خدمترسانی بودند، ممکن است برخی از فرماندهان از جمله حاج همت نقطهنظرهایی در رابطه با لغو کامل عملیات داشتند که من از آن بیخبرم.
پس عملیات خیلی هم در مرحله مقدماتی نبود؟
خیر! زمین انجام عملیات آماده شده بود. این نبود که فقط رفته باشیم شناسایی و در مرحله انجام شناسایی عملیات لغو شده باشد. از این جهت ممکن است افرادی دلشان نمیآمد ادامه کار را رها کنند. ضمن اینکه ما به خاطر محدودیت در جای عملیات باید مناطق و محورهایی را برمیگزیدیم که مشکلات اینچنینی اتفاقاً از مزیتهای آن بود. نیروی پیاده ما در دشتهای خوزستان خیلی راحت نمیتوانست بجنگد. چون دشمن بهوفور توپ و تانک در اختیار داشت، هرچه هم میزدیم باز جایش پر میشد. ما استعداد تسلیحاتی دشمن را نداشتیم. دشمن حمایت میشد و به وفور توپ و تانک در اختیارش میگذاشتند. لذا نیروی پیاده ما نمیتوانست جلوی زرهی دشمن بایستد. اما روی ارتفاعات پیچیده یک رزمنده عادی ما با چندین نفر دشمن برابری میکرد. تانک دشمن نمیتوانست در کوه حرکت کند. بنابراین قدرت مانورش پایین میآید. نیروهای ما با کمین میتوانستند تانکهای دشمن را از کار بیندازند. به همین جهت احتمال میدهم حاج همت با لغو اصل عملیات مخالف بوده باشد. چون جنگ در شرایط سخت کوهستان را خوب بلد بود و به این شیوه جنگ کاملاً مسلط بود. چه بسا اصرارکرده باشد که ما روی مزیتهای منطقه تکیه کنیم و عملیات را با اصلاحاتی انجام دهیم. یکی از مزیتهای این عملیات، اصل غافلگیری دشمن بود. دشمن هرگز حدس هم نمیزد ما در این منطقه عملیات کنیم. ضمن اینکه چون اختلاف سطح وجود داشت دشمن نمیتوانست پاتک مؤثری داشته باشد. هواپیماهای دشمن هم با پدافند هوایی در معرض اصابت قرار داشتند و از قدرت مانور بالایی برخوردار نبودند. من فکر میکنم ما میتوانستیم با وجود مشکلات فراوان از پس کار برآییم. تنها نگرانی که من داشتم این بود که بهدلیل وسعت منطقه عملیات اگر یکی از کوهها سقوط میکرد بقیه کوهها هم سقوط میکرد چون بهصورت زنجیروار در ارتباط با هم بودند. ولی به دلیل ملاحظاتی ازجمله مشکلات بالا رفتن از صخرهها و عملیات با وجود خستگی مفرط و... عملیات بزرگ اشراف بر سد دربندیخان لغو و مطالعات آن به آرشیو تاریخ سپرده شد.
نیم نگاه
ما مواد منفجره به اندازه کافی برای انفجار سد دربندیخان داشتیم، ولی مسئولان کشور اجازه این کار را نمیدادند چون تلفات انسانی بالایی را به مردم عراق تحمیل میکرد و این مورد قبول مسئولان از جمله امام خمینی(ره) نبود. حتی همگان به یاد دارند که هر وقت مجبور میشدیم با هدف بازدارندگی، موشکی در تلافی موشکباران مناطق مسکونی کشورمان از سوی بعثیان جنایتکار شلیک کنیم، از قبل اعلام میکردیم تا مردم عادی و غیرنظامیان آسیب نبینند.
یکی از مزیتهای این عملیات، اصل غافلگیری دشمن بود. دشمن هرگز حدس هم نمیزد ما در این منطقه عملیات کنیم. ضمن اینکه چون اختلاف سطح وجود داشت دشمن نمیتوانست پاتک مؤثری داشته باشد. هواپیماهای دشمن هم با پدافند هوایی در معرض اصابت قرار داشتند و از قدرت مانور بالایی برخوردار نبودند. من فکر میکنم ما میتوانستیم با وجود مشکلات فراوان از پس کار برآییم. تنها نگرانی که من داشتم این بود که بهدلیل وسعت منطقه عملیات اگر یکی از کوهها سقوط میکرد بقیه کوهها هم سقوط میکرد چون بهصورت زنجیروار در ارتباط با هم بودند