
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

سخن روز
امام رضا علیهالسلام:
خداوند به سپاسگزارى از خود و پدر و مادر فرمان داده است؛ پس هر که از پدر و مادرش سپاسگزارى نکند، خداوند را سپاس نگفته است! الخصال، ص ۱۵۶
خداوند به سپاسگزارى از خود و پدر و مادر فرمان داده است؛ پس هر که از پدر و مادرش سپاسگزارى نکند، خداوند را سپاس نگفته است! الخصال، ص ۱۵۶

هنرمندان در فضای مجازی
یادی از علی سلیمانی به بهانه اکران آخرین نقشآفرینیاش، گلایه تئاتریها از نبود فضای تبلیغاتی، بلاتکلیفی نمایش فوتبال در سینما در روزهای منتهی به جام جهانی، فروش چند میلیون پوندی پرتره «شکسپیر» در کنار نمایش مستندی با روایت چشمانتظاری خانوادههای اسیران دربند سازمان منافقین از جمله اخبار پربازدید فضای مجازی و رسانههای رسمی است که برشهایی از آن را در ادامه میخوانید.
یاد روز
فیلم سینمایی «سوییپر» آخرین نقشآفرینی مرحوم علی سلیمانی در مقام بازیگر است. این فیلم به تهیهکنندگی مشترک امین شجاعی و علی میرزاده و کارگردانی امین شجاعی، در آستانه جام جهانی فوتبال برای نخستین بار توسط سامانه اکران مردمی عمار اکران خواهد شد. «سوییپر» که در ژانر کودک و نوجوان تولید شده، در استان کرمان جلوی دوربین رفته است و چهار بازیگر اصلی نوجوان فیلم از بین ۴۰۰ بازیگر نوجوان در این استان کشف و استعدادیابی شدهاند. این فیلم که تم فوتبالی دارد به موضوع حمایت از تولید ملی میپردازد. عزتالله رمضانی، علیمحمد رادمنش، صالح شجاعی، پارسا کاربخش، مهرشاد قادری، یاسین علیزاده از دیگر بازیگران این فیلم هستند.
چهره روز
بردلی کوپر قرار است نقش اصلی فیلم جدید استیون اسپیلبرگ را بازی کند. طبق گزارش مهر و به نقل از ورایتی، «بولیت» عنوان فیلم بعدی استیون اسپیلبرگ است که با بازی بردلی کوپر در نقش فرانک بولیت ساخته میشود. این فیلم بر مبنای شخصیتی به نام فرانک بولیت ساخته میشود که پلیسی در سانفرانسیسکو است و در نسخهای که به همین نام در سال ۱۹۶۸ ساخته شده استیو مککویین در نقش وی بازی کرده بود. جاش سینگر نویسنده فیلمنامههای «پست» و «اسپاتلایت» در حال نوشتن فیلمنامه این فیلم است. برادران وارنر هم کمپانی سازنده فیلم خواهند بود.
آمار روز
۲۲۵ شهر با جمعیت بالای ۵۰ هزار نفری فاقد سالن سینما هستند. این آمار را رئیس سازمان سینمایی در جلسه دیدار با شهردار، اعضای شورای اسلامی و جمعی از مسئولین و هنرمندان شهرستان تربتحیدریه اعلام کرده است. محمد خزاعی البته در ادامه از افزایش ظرفیت سالنهای سینما خبر داده و بیان داشته است: «به منظور جبران کمبود سالن سینما، با همت دولت سیزدهم تا پایان سالجاری ۲۰۰ سالن در کشور فعال خواهد شد و ۳۵ سالن آن به استان خراسان رضوی اختصاص دارد.»
چالش روز
در حالی که در چند روز گذشته کمتر از ۱۰۰ هزار نفر به سینما رفتهاند، صاحبان سالنها و نیز فیلمهای در نوبت نمایش منتظرند تا ببینند فیلم «بخارست» که اکرانش بهتازگی آغاز شده، چه سرنوشتی پیدا میکند. طبق گزارش ایسنا، علاوه بر این، سینمادارها نیز در حالی نسبت به افت فروش گیشه سینماها نگرانی دارند که امیدوار بودند پخش مسابقات فوتبال در سینماها به طور موقت مُسکنی برای رفع رکود این روزهای سینما باشد اما در حالیکه تنها دو روز به شروع جامجهانی باقی مانده، هنوز تکلیف نهایی پخش مسابقات در سینماها مشخص نشده است.
سخن روز
با عدم دسترسی مخاطبان به فضای اینستاگرام، تئاتریها پربازدیدترین فضای تبلیغاتیشان را از دست دادهاند. پویا ششپری کارگردان «شاهزاده خانم و کلاغهای تاج طلا» که به تازگی در تالار هنر روی صحنه رفته به مهر گفته است: «متأسفانه برای تبلیغات نمایش با مشکلات زیادی روبهرو هستیم چون از چند سال قبل به این طرف مخاطبان عادت داشتند که در فضای مجازی تئاترها را دنبال کنند اما با شرایط پیش آمده، بازخوردی که قبلاً نسبت به آثارمان در فضای مجازی داشتیم خیلی کمتر از گذشته شده است. بنابراین در این شرایط اجرا رفتن به ضررمان است و دچار افت تماشاگر شدهایم.»
اتفاق روز
پرترهای که گفته میشود تنها تصویری است که در دوران حیات «ویلیام شکسپیر» نمایشنامه نامدار از او به ثبت رسیده است به قیمت بیش از ۱۰ میلیون پوند فروخته میشود. مالک کنونی این پرتره تمایل دارد این نقاشی را به صورت مستقیم و بدون برگزاری حراجی به فروش برساند. طبق گزارش ایسنا و به نقل از گاردین، رابرت پیک، نقاش دربار شاه «چارلز یکم» این نقاشی را خلق و امضا کرده است. با توجه به تاریخی که روی پرتره ثبت شده، این نقاشی در سال ۱۶۰۸ میلادی خلق شده است. این اثر هنری از روز چهارشنبه در هتلی واقع در غرب لندن به نمایش گذاشته شده است.
تماشاگه روز
مراسم رونمایی از مستند «از تیرانا تا تهران» با روایتی از چشمانتظاری خانوادههای اسیران دربند در سازمان منافقین که قرار است ساعت ۱۹ روز سهشنبه - اول آذر ماه ۱۴۰۱ از شبکه پرستیوی پخش شود، برگزار شد. این مستند محصول شبکه پرس تی وی است که در راستای روشنگری سیاستهای دوگانه غرب در قبال مسائل حقوق بشری و رساندن صدای بیصدایان به گوش افکار عمومی دنیا تولید شده است. در پایان این مراسم خانوادههای حاضر در مراسم، با شعار «ایران، اسلام، آزادی/ مسعود، مریم، نابودی» طوماری را خطاب به دولت آلبانی امضا کردند که طی این نامه ضمن برشمردن برخی جنایات و رفتارهای ضد حقوق بشری سازمان منافقین، از این کشور خواستند برای رهایی عزیزانشان از بند منافقان کمک کند.
فیلم سینمایی «سوییپر» آخرین نقشآفرینی مرحوم علی سلیمانی در مقام بازیگر است. این فیلم به تهیهکنندگی مشترک امین شجاعی و علی میرزاده و کارگردانی امین شجاعی، در آستانه جام جهانی فوتبال برای نخستین بار توسط سامانه اکران مردمی عمار اکران خواهد شد. «سوییپر» که در ژانر کودک و نوجوان تولید شده، در استان کرمان جلوی دوربین رفته است و چهار بازیگر اصلی نوجوان فیلم از بین ۴۰۰ بازیگر نوجوان در این استان کشف و استعدادیابی شدهاند. این فیلم که تم فوتبالی دارد به موضوع حمایت از تولید ملی میپردازد. عزتالله رمضانی، علیمحمد رادمنش، صالح شجاعی، پارسا کاربخش، مهرشاد قادری، یاسین علیزاده از دیگر بازیگران این فیلم هستند.
چهره روز
بردلی کوپر قرار است نقش اصلی فیلم جدید استیون اسپیلبرگ را بازی کند. طبق گزارش مهر و به نقل از ورایتی، «بولیت» عنوان فیلم بعدی استیون اسپیلبرگ است که با بازی بردلی کوپر در نقش فرانک بولیت ساخته میشود. این فیلم بر مبنای شخصیتی به نام فرانک بولیت ساخته میشود که پلیسی در سانفرانسیسکو است و در نسخهای که به همین نام در سال ۱۹۶۸ ساخته شده استیو مککویین در نقش وی بازی کرده بود. جاش سینگر نویسنده فیلمنامههای «پست» و «اسپاتلایت» در حال نوشتن فیلمنامه این فیلم است. برادران وارنر هم کمپانی سازنده فیلم خواهند بود.
آمار روز
۲۲۵ شهر با جمعیت بالای ۵۰ هزار نفری فاقد سالن سینما هستند. این آمار را رئیس سازمان سینمایی در جلسه دیدار با شهردار، اعضای شورای اسلامی و جمعی از مسئولین و هنرمندان شهرستان تربتحیدریه اعلام کرده است. محمد خزاعی البته در ادامه از افزایش ظرفیت سالنهای سینما خبر داده و بیان داشته است: «به منظور جبران کمبود سالن سینما، با همت دولت سیزدهم تا پایان سالجاری ۲۰۰ سالن در کشور فعال خواهد شد و ۳۵ سالن آن به استان خراسان رضوی اختصاص دارد.»
چالش روز
در حالی که در چند روز گذشته کمتر از ۱۰۰ هزار نفر به سینما رفتهاند، صاحبان سالنها و نیز فیلمهای در نوبت نمایش منتظرند تا ببینند فیلم «بخارست» که اکرانش بهتازگی آغاز شده، چه سرنوشتی پیدا میکند. طبق گزارش ایسنا، علاوه بر این، سینمادارها نیز در حالی نسبت به افت فروش گیشه سینماها نگرانی دارند که امیدوار بودند پخش مسابقات فوتبال در سینماها به طور موقت مُسکنی برای رفع رکود این روزهای سینما باشد اما در حالیکه تنها دو روز به شروع جامجهانی باقی مانده، هنوز تکلیف نهایی پخش مسابقات در سینماها مشخص نشده است.
سخن روز
با عدم دسترسی مخاطبان به فضای اینستاگرام، تئاتریها پربازدیدترین فضای تبلیغاتیشان را از دست دادهاند. پویا ششپری کارگردان «شاهزاده خانم و کلاغهای تاج طلا» که به تازگی در تالار هنر روی صحنه رفته به مهر گفته است: «متأسفانه برای تبلیغات نمایش با مشکلات زیادی روبهرو هستیم چون از چند سال قبل به این طرف مخاطبان عادت داشتند که در فضای مجازی تئاترها را دنبال کنند اما با شرایط پیش آمده، بازخوردی که قبلاً نسبت به آثارمان در فضای مجازی داشتیم خیلی کمتر از گذشته شده است. بنابراین در این شرایط اجرا رفتن به ضررمان است و دچار افت تماشاگر شدهایم.»
اتفاق روز
پرترهای که گفته میشود تنها تصویری است که در دوران حیات «ویلیام شکسپیر» نمایشنامه نامدار از او به ثبت رسیده است به قیمت بیش از ۱۰ میلیون پوند فروخته میشود. مالک کنونی این پرتره تمایل دارد این نقاشی را به صورت مستقیم و بدون برگزاری حراجی به فروش برساند. طبق گزارش ایسنا و به نقل از گاردین، رابرت پیک، نقاش دربار شاه «چارلز یکم» این نقاشی را خلق و امضا کرده است. با توجه به تاریخی که روی پرتره ثبت شده، این نقاشی در سال ۱۶۰۸ میلادی خلق شده است. این اثر هنری از روز چهارشنبه در هتلی واقع در غرب لندن به نمایش گذاشته شده است.
تماشاگه روز
مراسم رونمایی از مستند «از تیرانا تا تهران» با روایتی از چشمانتظاری خانوادههای اسیران دربند در سازمان منافقین که قرار است ساعت ۱۹ روز سهشنبه - اول آذر ماه ۱۴۰۱ از شبکه پرستیوی پخش شود، برگزار شد. این مستند محصول شبکه پرس تی وی است که در راستای روشنگری سیاستهای دوگانه غرب در قبال مسائل حقوق بشری و رساندن صدای بیصدایان به گوش افکار عمومی دنیا تولید شده است. در پایان این مراسم خانوادههای حاضر در مراسم، با شعار «ایران، اسلام، آزادی/ مسعود، مریم، نابودی» طوماری را خطاب به دولت آلبانی امضا کردند که طی این نامه ضمن برشمردن برخی جنایات و رفتارهای ضد حقوق بشری سازمان منافقین، از این کشور خواستند برای رهایی عزیزانشان از بند منافقان کمک کند.

حمایت و پشتیبانی از ناشران وظیفه دولت است
یاسر احمدوند: بهعنوان نماینده ناشران در دولت مشکلات آنها را پیگیری میکنم، چراکه خودم را جزئی از خانواده ناشران میدانم و با مشکلات و دغدغههای آنها کاملاً آشنا هستم. در حقیقت ناشران کشور، بخشی از وظایف دولت را به دوش میکشند. دولت وظیفه دارد برای فرهنگسازی، آموزش و ارتقای دانش مردم هزینه کند و بخش عمدهای از این کار بر دوش ناشران است، بنابراین حمایت و پشتیبانی از ناشران وظیفه دولت است. امیدوارم در دورهای که مسئولیت معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را برعهده دارم، بتوانم اندکی از مشکلات ناشران را کاهش دهم تا شرایط برای فعالیت آنها راحتتر و بهتر شود. در همین خصوص اطلاع دارم که هنوز بسیاری از ناشران تسهیلات بیمه تکمیلی و وامی را که قرار بود بانکها به ناشران در دوران کرونا پرداخت کنند، دریافت نکردهاند. قول میدهم این مورد را نیز پیگیری کنم.
بخشی از گفتههای معاون امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در ایرنا
بخشی از گفتههای معاون امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در ایرنا

چرا بچهها زیادهخواه میشوند؟
شهرزاد عبدیه
روانشناس
تصور کنید در حال خرید در یک فروشگاه بزرگ هستید و در عین حال نگران این هستید که الان فرزندتان شروع میکند به اصرار کردن که «مامان این همون جامدادیه که در تلویزیون نشون میداد، برام بخرش» یا اینکه «بابا نگاه کن این همون کفشیه که دوستم تازه خریده، منم میخوام داشته باشم.» احتمالاً با خودتان فکر میکنید چرا فرزندتان هر چیزی را که میبیند میخواهد داشته باشد یا به عبارتی چرا فرزندتان آنقدر «زیادهخواه» شده است؟
رواج زیادهخواهی در جامعه
یکی از مواردی که در فرهنگ ما متداول شده، فرهنگ مصرفگرایی است، یعنی افراد هر چه را ببینند بدون تأمل کردن میخرند. برای مثال فردی با وجود اینکه به اندازه کافی لباس دارد اما بازهم موقعی که بیرون میرود اگر چشمش به لباسی در ویترین بیفتد آن را میخرد. این اتفاق در ارتباط با والدین و فرزندان هم رخ میدهد؛ بسیار پیش آمده است پدری یک اسباببازی جدید میبیند و اگر به نظرش جالب بیاید، حتماً آن را برای فرزندش میخرد بدون اینکه در نظر بگیرد فرزندش به اندازه کافی اسباببازی دارد و احتمالاً الان وقت مناسبی برای خرید اسباببازی جدید نیست. بچهها نیز به مرور به علت مشاهده الگوهایی که در اطرافشان وجود دارد، این رفتار را یاد میگیرند و به همان شیوه عمل میکنند، یعنی هر چیزی را که میبینند درخواست میکنند بدون اینکه فکر کنند آیا ضرورتی دارد آن را تهیه کنند یا خیر.
بچه من باید همه چیز داشته باشد
ممکن است بهعنوان یک والد باورتان این باشد که اگر فرزندتان از شما بخواهد چیزی برایش بخرید و شما آن وسیله را برایش تهیه نکنید، ممکن است در روحیه او تأثیر بگذارد و آرزوی داشتن این وسیله تا همیشه با او باقی بماند، بنابراین آن وسیله را بلافاصله برایش تهیه میکنید تا مبادا حسرتی بر دلش بماند.
برای مثال تصور کنید فرزندتان از شما میخواهد ساعتی شبیه به ساعتی که هفته پیش دوستش بهعنوان کادوی تولد گرفته برایش بخرید. واکنش شما در این موقعیت چیست؟ آیا درخواست فرزندتان را میپذیرید؟ آیا بهاینکه فرزندتان به ساعت جدید احتیاج دارد یا خیر دقت میکنید؟ آیا ممکن است درخواست او را با تأخیر برآورده کنید یا اینکه فکر میکنید اگر هر چه سریعتر ساعت را برایش بخرید بیشتر خوشحال میشود؟ آیا ممکن است با خودتان فکر کنید فرزند من نباید برای داشتن یک ساعت آنقدر اصرار کند و اذیت شود؟ چند لحظه خوب فکر کنید و صادقانه به این سؤالات پاسخ دهید و ببینید آیا این باور در شما وجود دارد که فرزندتان باید همه چیز داشته باشد؟
فرزندم باید به جای من بدرخشد
بعضی از والدین اینطور فکر میکنند که اگر فرزندشان همه چیز داشته باشد، تبدیل به کودک یا نوجوانی متفاوت از همسالانش میشود که هیچ نقص و کمبودی ندارد. گاهی والدین این کار را به این خاطر انجام میدهند تا فرزندشان به جای آنها بدرخشد. یعنی والدین به این خاطر که نسبت به خودشان و زندگیشان احساس منفی دارند، سعی میکنند با بینقص نشان دادن فرزندشان، احساس منفی خود را سرکوب کنند و از طریق فرزندشان توجه لازم را به دست بیاورند.
بچههایی که ناکامی را یاد نگرفتهاند
تصور کنید کودکی اصرار میکند قبل از ناهار شیرینی بخورد اما مادر این اجازه را به او نمیدهد؛ کودک شروع میکند به گریه کردن و گوشهای از اتاق با حالت قهر مینشیند. مادر برای اینکه فرزندش ناراحت نباشد راضی میشود و شیرینی را به او میدهد. این الگو همواره تکرار میشود و کودک هیچ موقع برای درخواستهایش ناکام نمیماند، پس او یاد گرفته هر چه بخواهد برایش فراهم میشود و هیچگاه نباید ناکام بماند.
عزتنفس پایین در بچهها
ممکن است بچههایی را دیده باشید که بگویند اگر فلان تلفن همراه یا آن مدل خاص از کتونی را داشته باشند، میتوانند در جمع دوستانشان با افتخار ظاهر شوند و احساس کمبود نکند. دلیل اصلی این اتفاق به این خاطر است که احتمالاً آن بچه خودش را با وجود تمام نقاط مثبت و منفیاش فرد ارزشمندی نمیداند و نسبت به خودش احساس مثبتی ندارد، بنابراین سعی میکند احساس ارزشمندی را با خریدن مدل خاصی از گوشی همراه یا کتونی به دست بیاورد.
بچههایی که هدف خاصی ندارند
گاهیاوقات میبینیم بچهها بخصوص نوجوانان هدف خاصی را در زندگیشان دنبال نمیکنند و انگیزه و هیجان خاصی ندارند، مثلاً اینکه در ورزش خاصی مهارت کسب کنند یا نحوه نواختن سازی را یاد بگیرند. زمانی که یک نوجوان در زندگی خود هدف و برنامهای نداشته باشد، سعی میکند خلأ ناشی از آنها را با داشتن وسایل گوناگون مثل لباس، گوشی همراه و... پر کند، یعنی هیجان کوتاهمدتی را که بابت به دست آوردن آن وسایل در او ایجاد میشود جایگزین هیجان رسیدن به اهداف بلندمدتش میکند.
روانشناس
تصور کنید در حال خرید در یک فروشگاه بزرگ هستید و در عین حال نگران این هستید که الان فرزندتان شروع میکند به اصرار کردن که «مامان این همون جامدادیه که در تلویزیون نشون میداد، برام بخرش» یا اینکه «بابا نگاه کن این همون کفشیه که دوستم تازه خریده، منم میخوام داشته باشم.» احتمالاً با خودتان فکر میکنید چرا فرزندتان هر چیزی را که میبیند میخواهد داشته باشد یا به عبارتی چرا فرزندتان آنقدر «زیادهخواه» شده است؟
رواج زیادهخواهی در جامعه
یکی از مواردی که در فرهنگ ما متداول شده، فرهنگ مصرفگرایی است، یعنی افراد هر چه را ببینند بدون تأمل کردن میخرند. برای مثال فردی با وجود اینکه به اندازه کافی لباس دارد اما بازهم موقعی که بیرون میرود اگر چشمش به لباسی در ویترین بیفتد آن را میخرد. این اتفاق در ارتباط با والدین و فرزندان هم رخ میدهد؛ بسیار پیش آمده است پدری یک اسباببازی جدید میبیند و اگر به نظرش جالب بیاید، حتماً آن را برای فرزندش میخرد بدون اینکه در نظر بگیرد فرزندش به اندازه کافی اسباببازی دارد و احتمالاً الان وقت مناسبی برای خرید اسباببازی جدید نیست. بچهها نیز به مرور به علت مشاهده الگوهایی که در اطرافشان وجود دارد، این رفتار را یاد میگیرند و به همان شیوه عمل میکنند، یعنی هر چیزی را که میبینند درخواست میکنند بدون اینکه فکر کنند آیا ضرورتی دارد آن را تهیه کنند یا خیر.
بچه من باید همه چیز داشته باشد
ممکن است بهعنوان یک والد باورتان این باشد که اگر فرزندتان از شما بخواهد چیزی برایش بخرید و شما آن وسیله را برایش تهیه نکنید، ممکن است در روحیه او تأثیر بگذارد و آرزوی داشتن این وسیله تا همیشه با او باقی بماند، بنابراین آن وسیله را بلافاصله برایش تهیه میکنید تا مبادا حسرتی بر دلش بماند.
برای مثال تصور کنید فرزندتان از شما میخواهد ساعتی شبیه به ساعتی که هفته پیش دوستش بهعنوان کادوی تولد گرفته برایش بخرید. واکنش شما در این موقعیت چیست؟ آیا درخواست فرزندتان را میپذیرید؟ آیا بهاینکه فرزندتان به ساعت جدید احتیاج دارد یا خیر دقت میکنید؟ آیا ممکن است درخواست او را با تأخیر برآورده کنید یا اینکه فکر میکنید اگر هر چه سریعتر ساعت را برایش بخرید بیشتر خوشحال میشود؟ آیا ممکن است با خودتان فکر کنید فرزند من نباید برای داشتن یک ساعت آنقدر اصرار کند و اذیت شود؟ چند لحظه خوب فکر کنید و صادقانه به این سؤالات پاسخ دهید و ببینید آیا این باور در شما وجود دارد که فرزندتان باید همه چیز داشته باشد؟
فرزندم باید به جای من بدرخشد
بعضی از والدین اینطور فکر میکنند که اگر فرزندشان همه چیز داشته باشد، تبدیل به کودک یا نوجوانی متفاوت از همسالانش میشود که هیچ نقص و کمبودی ندارد. گاهی والدین این کار را به این خاطر انجام میدهند تا فرزندشان به جای آنها بدرخشد. یعنی والدین به این خاطر که نسبت به خودشان و زندگیشان احساس منفی دارند، سعی میکنند با بینقص نشان دادن فرزندشان، احساس منفی خود را سرکوب کنند و از طریق فرزندشان توجه لازم را به دست بیاورند.
بچههایی که ناکامی را یاد نگرفتهاند
تصور کنید کودکی اصرار میکند قبل از ناهار شیرینی بخورد اما مادر این اجازه را به او نمیدهد؛ کودک شروع میکند به گریه کردن و گوشهای از اتاق با حالت قهر مینشیند. مادر برای اینکه فرزندش ناراحت نباشد راضی میشود و شیرینی را به او میدهد. این الگو همواره تکرار میشود و کودک هیچ موقع برای درخواستهایش ناکام نمیماند، پس او یاد گرفته هر چه بخواهد برایش فراهم میشود و هیچگاه نباید ناکام بماند.
عزتنفس پایین در بچهها
ممکن است بچههایی را دیده باشید که بگویند اگر فلان تلفن همراه یا آن مدل خاص از کتونی را داشته باشند، میتوانند در جمع دوستانشان با افتخار ظاهر شوند و احساس کمبود نکند. دلیل اصلی این اتفاق به این خاطر است که احتمالاً آن بچه خودش را با وجود تمام نقاط مثبت و منفیاش فرد ارزشمندی نمیداند و نسبت به خودش احساس مثبتی ندارد، بنابراین سعی میکند احساس ارزشمندی را با خریدن مدل خاصی از گوشی همراه یا کتونی به دست بیاورد.
بچههایی که هدف خاصی ندارند
گاهیاوقات میبینیم بچهها بخصوص نوجوانان هدف خاصی را در زندگیشان دنبال نمیکنند و انگیزه و هیجان خاصی ندارند، مثلاً اینکه در ورزش خاصی مهارت کسب کنند یا نحوه نواختن سازی را یاد بگیرند. زمانی که یک نوجوان در زندگی خود هدف و برنامهای نداشته باشد، سعی میکند خلأ ناشی از آنها را با داشتن وسایل گوناگون مثل لباس، گوشی همراه و... پر کند، یعنی هیجان کوتاهمدتی را که بابت به دست آوردن آن وسایل در او ایجاد میشود جایگزین هیجان رسیدن به اهداف بلندمدتش میکند.

عکس نوشت
جایگاه مجسمهها در رویدادی مانند جام جهانی در تلفیق با ورزشی همچون فوتبال به حدی است که کشور قطر از یک سال قبل از آغاز این مسابقات، منظره شهرهایش را به موزه هنری در فضای باز برای به نمایش درآوردن المانهای شهری بدل کرده و امیدوار است، مردم خود این کشور به همراه گردشگرانی که برای تماشای این مسابقات راهی کشور قطر میشوند، از این آثار هنری لذت ببرند. / ایسنا

راهکارهایی برای حضور دائمی کتاب در زندگی
علیالله سلیمی
نویسنده و منتقد
برنامهها و نمایشگاههای مناسبتی کتاب در هفتهای که گذشت رونق دوچندانی داشت و در اکثر مراکز فرهنگی و اجتماعی میشد سراغی از این برنامهها و نمایشگاهها گرفت و اگر کسی اهل مطالعه بود میتوانست بخشی از نیازهای مطالعاتی خود را از این نمایشگاهها و همچنین ویژهبرنامههای سیامین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران که امسال با شعار «ما همانیم که میخوانیم» که از بیستویکم تا بیستوهفتم آبان ماه ۱۴۰۱ در سراسر کشور برگزار شد، تهیه کند. علاوه بر مراکز فرهنگی و اجتماعی، در گذرگاههای پرترددی مانند ایستگاههای قطار و مترو و حتی چهارراههای شلوغ شهر هم میشد سراغی از نمایشگاههای مناسبتی کتاب گرفت و خلاصه هفتهای که گذشت هر جا که ازدحام جمعیت بود، نمایشگاههای کوچک و بزرگ کتاب هم حضور داشت که تصویر زیبایی از جلوههای فرهنگی در میان مردم را به نمایش میگذاشت، اما این تصویر فرهنگی زیبا عمر چندانی نداشت و در پایان هفتهای که گذشت، یارِ مهربان باز هم به قفسه کتابفروشیها و کتابخانهها برگشت تا مناسبتی دیگر از راه برسد و دوباره کتاب نقل محافل و مجالس شود. آنچه اشاره شد تصویری از اوج و فرود مقطعی و حضور کتاب در میان مردم کشورمان است که طبعاً تصویر خوشایندی نیست. به بیان دیگر، آمارها نشاندهنده این است که در سرزمین کهن فرهنگ و تمدن با قرنها تمدن اسلامی که کتاب عظیم مذهبیاش به «قلم» قسم میخورد و پیامبر بزرگوارش به علم آموزی حتی در «چین»- دورترین نقطه- سفارش میکند؛ سرانه کتابخوانی ناباورانه بسیار پایین و غیرقابل پذیرش است.
برای غلبه بر این مشکل، ترفندهایی در جهت بهبود مطالعه انجام شده و میشود. برپایی نمایشگاه سالانه کتاب، انتخاب بهترینهای کتاب (ناشر، عنوان کتاب و نویسنده)، تبلیغات رسانهای و مطبوعاتی در زمان برپایی نمایشگاه کتاب، انتشار سالانه صدها عنوان کتاب و امثال آن از آن جملهاند. اما این روشها هم متأسفانه تأثیر چندانی در ارتقای سرانه کتاب ندارد و کتاب همچنان از غایبان اصلی سبد خانوارهای ایرانی محسوب میشود. در هفتهای که سالی یک بار هفته کتاب نامیده میشود، بسیاری از کارشناسان حوزه کتاب به بحث و گفتوگو و حتی نگارش مقالاتی درباره کتاب و مسائل مرتبط با آن میپردازند اما معمولاً خروجی مطلوبی حاصل نمیشود. به نظر میرسد در این سالها کمتر کسی به اصل ماجرا توجه داشته و آن، خودِ مردم هستند که باید پای کار بیایند و کتاب و کتابخوانی را از این وضعیت بغرنج رها سازند چرا که آنچه سرانه کتابخوانی در یک کشور را تعیین میکند توده مردم هستند که در کشور ما متأسفانه کتاب از سبد خانوارهای ایرانی به دلایل گوناگون حذف یا بشدت کم شده است. با این حال، این معضل هم مانند بسیاری دیگر از مشکلات ریز و درشت فرهنگی راهکارهایی دارد که عملی کردن آنها در وهله اول نیاز به تحقیق و پژوهش، برنامهریزی و در نهایت اجرایی کردن ایدههای مختلف از سوی مسئولان و کارشناسان خبره این حوزه دارد. البته انتظار برطرفشدن این مشکل در مدت زمان کوتاه تقریباً غیرممکن است، اما در درازمدت میتوان به نتایج مثبت آن امیدوار بود. به عنوان مثال، راهاندازی کتابخانههای کوچک محلی یا حتی کتابخانههای اختصاصی در مراکز کاری مختلف از جمله ادارات و کارگاههای کوچک و بزرگ یکی از راهحلهاست که در زمینه برطرف کردن مشکل دسترسی تودههای مختلف اجتماعی به کتابهای مورد علاقهشان مؤثر است. همچنین میتوان در مراکزی که در آنها مردم معمولاً بخشی از وقت خود را در صف و نوبت میگذرانند، مانند برخی از ادارات و بانکها، کتابخانههای کوچکی راهاندازی کرد تا افراد علاقهمند بتوانند از وقتهایی که تلف میشود به صورت بهینه استفاده کنند و در این میان وضعیت نامناسب کتابخوانی در کشور را هم تا حدودی بهبود بخشند. راهکارهای دیگری هم قابل تصور است که اجرای آنها میتواند بخشی از نگرانیها در این زمینه را از بین ببرد و افق روشنی را در این بخش بگستراند. ازجمله، اقداماتی که امسال در هفته کتاب از سوی مسئولان فرهنگی کشور تدارک دیده شد و با اجرای آنها، افقهای تازهای در حوزه کتاب و کتابخوانی در کشور گشوده شد، مانند راهاندازی «تلویزیون اینترنتی کتاب» و «سامانه خرید از کتابفروشی» که انصافاً از پدیدههای برجسته این دوره از هفته کتاب بهشمار میروند
نویسنده و منتقد
برنامهها و نمایشگاههای مناسبتی کتاب در هفتهای که گذشت رونق دوچندانی داشت و در اکثر مراکز فرهنگی و اجتماعی میشد سراغی از این برنامهها و نمایشگاهها گرفت و اگر کسی اهل مطالعه بود میتوانست بخشی از نیازهای مطالعاتی خود را از این نمایشگاهها و همچنین ویژهبرنامههای سیامین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران که امسال با شعار «ما همانیم که میخوانیم» که از بیستویکم تا بیستوهفتم آبان ماه ۱۴۰۱ در سراسر کشور برگزار شد، تهیه کند. علاوه بر مراکز فرهنگی و اجتماعی، در گذرگاههای پرترددی مانند ایستگاههای قطار و مترو و حتی چهارراههای شلوغ شهر هم میشد سراغی از نمایشگاههای مناسبتی کتاب گرفت و خلاصه هفتهای که گذشت هر جا که ازدحام جمعیت بود، نمایشگاههای کوچک و بزرگ کتاب هم حضور داشت که تصویر زیبایی از جلوههای فرهنگی در میان مردم را به نمایش میگذاشت، اما این تصویر فرهنگی زیبا عمر چندانی نداشت و در پایان هفتهای که گذشت، یارِ مهربان باز هم به قفسه کتابفروشیها و کتابخانهها برگشت تا مناسبتی دیگر از راه برسد و دوباره کتاب نقل محافل و مجالس شود. آنچه اشاره شد تصویری از اوج و فرود مقطعی و حضور کتاب در میان مردم کشورمان است که طبعاً تصویر خوشایندی نیست. به بیان دیگر، آمارها نشاندهنده این است که در سرزمین کهن فرهنگ و تمدن با قرنها تمدن اسلامی که کتاب عظیم مذهبیاش به «قلم» قسم میخورد و پیامبر بزرگوارش به علم آموزی حتی در «چین»- دورترین نقطه- سفارش میکند؛ سرانه کتابخوانی ناباورانه بسیار پایین و غیرقابل پذیرش است.
برای غلبه بر این مشکل، ترفندهایی در جهت بهبود مطالعه انجام شده و میشود. برپایی نمایشگاه سالانه کتاب، انتخاب بهترینهای کتاب (ناشر، عنوان کتاب و نویسنده)، تبلیغات رسانهای و مطبوعاتی در زمان برپایی نمایشگاه کتاب، انتشار سالانه صدها عنوان کتاب و امثال آن از آن جملهاند. اما این روشها هم متأسفانه تأثیر چندانی در ارتقای سرانه کتاب ندارد و کتاب همچنان از غایبان اصلی سبد خانوارهای ایرانی محسوب میشود. در هفتهای که سالی یک بار هفته کتاب نامیده میشود، بسیاری از کارشناسان حوزه کتاب به بحث و گفتوگو و حتی نگارش مقالاتی درباره کتاب و مسائل مرتبط با آن میپردازند اما معمولاً خروجی مطلوبی حاصل نمیشود. به نظر میرسد در این سالها کمتر کسی به اصل ماجرا توجه داشته و آن، خودِ مردم هستند که باید پای کار بیایند و کتاب و کتابخوانی را از این وضعیت بغرنج رها سازند چرا که آنچه سرانه کتابخوانی در یک کشور را تعیین میکند توده مردم هستند که در کشور ما متأسفانه کتاب از سبد خانوارهای ایرانی به دلایل گوناگون حذف یا بشدت کم شده است. با این حال، این معضل هم مانند بسیاری دیگر از مشکلات ریز و درشت فرهنگی راهکارهایی دارد که عملی کردن آنها در وهله اول نیاز به تحقیق و پژوهش، برنامهریزی و در نهایت اجرایی کردن ایدههای مختلف از سوی مسئولان و کارشناسان خبره این حوزه دارد. البته انتظار برطرفشدن این مشکل در مدت زمان کوتاه تقریباً غیرممکن است، اما در درازمدت میتوان به نتایج مثبت آن امیدوار بود. به عنوان مثال، راهاندازی کتابخانههای کوچک محلی یا حتی کتابخانههای اختصاصی در مراکز کاری مختلف از جمله ادارات و کارگاههای کوچک و بزرگ یکی از راهحلهاست که در زمینه برطرف کردن مشکل دسترسی تودههای مختلف اجتماعی به کتابهای مورد علاقهشان مؤثر است. همچنین میتوان در مراکزی که در آنها مردم معمولاً بخشی از وقت خود را در صف و نوبت میگذرانند، مانند برخی از ادارات و بانکها، کتابخانههای کوچکی راهاندازی کرد تا افراد علاقهمند بتوانند از وقتهایی که تلف میشود به صورت بهینه استفاده کنند و در این میان وضعیت نامناسب کتابخوانی در کشور را هم تا حدودی بهبود بخشند. راهکارهای دیگری هم قابل تصور است که اجرای آنها میتواند بخشی از نگرانیها در این زمینه را از بین ببرد و افق روشنی را در این بخش بگستراند. ازجمله، اقداماتی که امسال در هفته کتاب از سوی مسئولان فرهنگی کشور تدارک دیده شد و با اجرای آنها، افقهای تازهای در حوزه کتاب و کتابخوانی در کشور گشوده شد، مانند راهاندازی «تلویزیون اینترنتی کتاب» و «سامانه خرید از کتابفروشی» که انصافاً از پدیدههای برجسته این دوره از هفته کتاب بهشمار میروند

واقعاً آدمها بد و بیعاطفه شدهاند؟
مینا نبئی
روزنامهنگار
«چند روز پیش زنگ زدم آتشنشانی کلی باهاشون حال و احوال کردم؛ برای اینکه فکر نکنند ما فقط وقتی بهشون احتیاج داریم، زنگ میزنیم.» این جملات ساده طنز را در استوری یکی از آشناها خواندم. طنزی که لحظاتی خنده بر لب هر شنوندهای میآورد؛ اما در دم دیگر آدم را به فکر فرو میبرد؛ اینکه هرکدام از ما چند نفر را میشناسیم که فقط وقتی به ما نیاز دارند، با ما تماس میگیرند و مقطعی به ما نزدیک میشوند و در تمام ایام دیگر سراغی هم از ما نمیگیرند؛ آیا جملاتی که مدام این روزها میشنویم که«آدمها بد شدهاند»، «عاطفه کم شده است؟» و... درست است؟ واقعاً آدمها بد و بیعاطفه شدهاند؟ به نظر میرسد که بیش از آن که ما آدمهای عصر حاضر بیعاطفه و بد شده باشیم، بیمهارتیم. در واقع مشکل این است که ما مهارتهای ارتباطی را به تمامی نیاموختهایم.
همواره در ارتباط باشیم
بسیاری از احساسات منفی و ناخوشایندی که در ما از سوی دیگران یا در دیگران از طرف ما ایجاد میشود، به سبب برخوردار نبودن ما از آموزش کافی در زمینه مهارتهای میانفردی یا ارتباط مؤثر است؛ برای مثال اگر قرار است دوستان و آشنایان یا اقوامی همیشگی و حمایتگر برای هم باشیم و روابط و دوستیهای پایدار داشته باشیم، لازم است که همواره از احوال یکدیگر باخبر باشیم و در غم و شادی یکدیگر را تنها نگذاریم؛ دوستی میگفت: «وقتی پدرم فوت کرد، جز چند نفر از همکارانم، دیگران به من زنگ نزدند؛ حال آنکه رابطه نزدیکی هم با یکدیگر داشتیم؛ نه اینکه عمدی در کارشان باشد؛ از سر بیتوجهی و مشغله این کار را کردند؛ ولی من به دلجویی و همدلی آنها نیاز داشتم. این جاهاست که تفاوت آدمها معلوم میشود.» در واقع خیلی جالب نیست که نسبت به دوستانمان و رخدادهای زندگی آنها بیتفاوت باشیم. گاهی بیتوجهیهای ما به عواطف نزدیکانمان آسیب میرساند. اینکه از آنها بیخبر بمانیم و تنها زمانی که به آنها احتیاج داریم، به سراغشان برویم هم چندان خوشایند نیست؛ حال آنکه اگر ارتباطاتمان را پیوسته حفظ کنیم، در مشکلات نیز مانند خوشیها رغبت بیشتری برای یاری رساندن به یکدیگر در ما و دوستانمان به وجود خواهد آمد.
به موقع واکنش نشان دهیم
همه ما نیازمند دیده شدن و توجه هستیم. در یک رابطه موفق لازم است که طرفین ارتباط متوجه و مراقب حالات، احساسات و تغییرات احوال دوستان و آشنایان خود باشند. نشان دادن توجه به شیوههای گوناگون از جمله با نوازشهای کلامی، تحسین، نادیده نگرفتن و کنارگذاری نکردن، از اصول بنیادین در یک رابطه سالم و مؤثر است؛ بویژه در دنیای امروز، که فضای مجازی برقراری ارتباط را آسانتر کرده، بهراحتی میتوانیم با یک بازخورد ساده به تصویر و منظره صفحه شخصی یک دوست یا ارسال پیامکهای مناسبتی، ویدیوهای پرمفهوم یا انگیزشی یا حتی جوک، برای پایداری روابطمان تلاش کنیم. در نقطه مقابل خوب است که با درک مشغلههای بیشمار مردم جامعه امروزی، انتظاراتمان از دیگران کم باشد، چراکه توقع، آفت دوستی و رابطه است و برای داشتن روابط خوب و صمیمی و پرثمر باید یاد بگیریم که توقع زیادی از دیگران نداشته باشیم و به دوستانمان با شروط و انتظارات بیش از اندازه فشار نیاوریم.
هنر گفتوگو را بیاموزیم
مهربانی و عاطفه ریشه در احساسات مثبت دارد و یکی از مصداقها برای ساختن رابطه، مهربانیهای کلامی و مدیریت کلام است. گفتوگو کردن، هنر و مهارتی است که باید آموخته شود و یکی از شاخصهای سلامتی یک رابطه، نحوه صحبتکردن افراد با یکدیگر است. کلام پرمهر ما در دوستی، حکم آهنربایی را دارد که سبب کشش و جاذبه میشود. یادمان باشد برای داشتن یک رابطه سالم باید وقتی طرف دیگر رابطه نیاز به شنیده شدن و گفتوگو با ما دارد، برایش وقت بگذاریم و همدلانه و فعال به او گوش فرادهیم؛ نه تنها وقتی خودمان علاقه به گفتوگو یا نیاز به همصحبتی داریم. با رعایت چنین نکات ساده و پیشپاافتادهای آدمهای پیرامونمان دلگرم میشوند تا ما را در دشواریها و پستی و بلندیهای زندگی یاری دهند.
روزنامهنگار
«چند روز پیش زنگ زدم آتشنشانی کلی باهاشون حال و احوال کردم؛ برای اینکه فکر نکنند ما فقط وقتی بهشون احتیاج داریم، زنگ میزنیم.» این جملات ساده طنز را در استوری یکی از آشناها خواندم. طنزی که لحظاتی خنده بر لب هر شنوندهای میآورد؛ اما در دم دیگر آدم را به فکر فرو میبرد؛ اینکه هرکدام از ما چند نفر را میشناسیم که فقط وقتی به ما نیاز دارند، با ما تماس میگیرند و مقطعی به ما نزدیک میشوند و در تمام ایام دیگر سراغی هم از ما نمیگیرند؛ آیا جملاتی که مدام این روزها میشنویم که«آدمها بد شدهاند»، «عاطفه کم شده است؟» و... درست است؟ واقعاً آدمها بد و بیعاطفه شدهاند؟ به نظر میرسد که بیش از آن که ما آدمهای عصر حاضر بیعاطفه و بد شده باشیم، بیمهارتیم. در واقع مشکل این است که ما مهارتهای ارتباطی را به تمامی نیاموختهایم.
همواره در ارتباط باشیم
بسیاری از احساسات منفی و ناخوشایندی که در ما از سوی دیگران یا در دیگران از طرف ما ایجاد میشود، به سبب برخوردار نبودن ما از آموزش کافی در زمینه مهارتهای میانفردی یا ارتباط مؤثر است؛ برای مثال اگر قرار است دوستان و آشنایان یا اقوامی همیشگی و حمایتگر برای هم باشیم و روابط و دوستیهای پایدار داشته باشیم، لازم است که همواره از احوال یکدیگر باخبر باشیم و در غم و شادی یکدیگر را تنها نگذاریم؛ دوستی میگفت: «وقتی پدرم فوت کرد، جز چند نفر از همکارانم، دیگران به من زنگ نزدند؛ حال آنکه رابطه نزدیکی هم با یکدیگر داشتیم؛ نه اینکه عمدی در کارشان باشد؛ از سر بیتوجهی و مشغله این کار را کردند؛ ولی من به دلجویی و همدلی آنها نیاز داشتم. این جاهاست که تفاوت آدمها معلوم میشود.» در واقع خیلی جالب نیست که نسبت به دوستانمان و رخدادهای زندگی آنها بیتفاوت باشیم. گاهی بیتوجهیهای ما به عواطف نزدیکانمان آسیب میرساند. اینکه از آنها بیخبر بمانیم و تنها زمانی که به آنها احتیاج داریم، به سراغشان برویم هم چندان خوشایند نیست؛ حال آنکه اگر ارتباطاتمان را پیوسته حفظ کنیم، در مشکلات نیز مانند خوشیها رغبت بیشتری برای یاری رساندن به یکدیگر در ما و دوستانمان به وجود خواهد آمد.
به موقع واکنش نشان دهیم
همه ما نیازمند دیده شدن و توجه هستیم. در یک رابطه موفق لازم است که طرفین ارتباط متوجه و مراقب حالات، احساسات و تغییرات احوال دوستان و آشنایان خود باشند. نشان دادن توجه به شیوههای گوناگون از جمله با نوازشهای کلامی، تحسین، نادیده نگرفتن و کنارگذاری نکردن، از اصول بنیادین در یک رابطه سالم و مؤثر است؛ بویژه در دنیای امروز، که فضای مجازی برقراری ارتباط را آسانتر کرده، بهراحتی میتوانیم با یک بازخورد ساده به تصویر و منظره صفحه شخصی یک دوست یا ارسال پیامکهای مناسبتی، ویدیوهای پرمفهوم یا انگیزشی یا حتی جوک، برای پایداری روابطمان تلاش کنیم. در نقطه مقابل خوب است که با درک مشغلههای بیشمار مردم جامعه امروزی، انتظاراتمان از دیگران کم باشد، چراکه توقع، آفت دوستی و رابطه است و برای داشتن روابط خوب و صمیمی و پرثمر باید یاد بگیریم که توقع زیادی از دیگران نداشته باشیم و به دوستانمان با شروط و انتظارات بیش از اندازه فشار نیاوریم.
هنر گفتوگو را بیاموزیم
مهربانی و عاطفه ریشه در احساسات مثبت دارد و یکی از مصداقها برای ساختن رابطه، مهربانیهای کلامی و مدیریت کلام است. گفتوگو کردن، هنر و مهارتی است که باید آموخته شود و یکی از شاخصهای سلامتی یک رابطه، نحوه صحبتکردن افراد با یکدیگر است. کلام پرمهر ما در دوستی، حکم آهنربایی را دارد که سبب کشش و جاذبه میشود. یادمان باشد برای داشتن یک رابطه سالم باید وقتی طرف دیگر رابطه نیاز به شنیده شدن و گفتوگو با ما دارد، برایش وقت بگذاریم و همدلانه و فعال به او گوش فرادهیم؛ نه تنها وقتی خودمان علاقه به گفتوگو یا نیاز به همصحبتی داریم. با رعایت چنین نکات ساده و پیشپاافتادهای آدمهای پیرامونمان دلگرم میشوند تا ما را در دشواریها و پستی و بلندیهای زندگی یاری دهند.

مادری به وسعت ایران
مطهره خرم
محقق تاریخ شفاهی
مادری برای دختران از همان کودکی شروع میشود؛ از همان زمانی که مهر مادریشان را نثار پدر میکنند و برای عصمت اینگونه بود. دختر کوچک خانواده که با سن کمش همراه پدر برای کار به باغ میرفت تا کمک حال باشد و پولی دربیاورد. شاگرد زرنگ مکتبخانه بود و قشنگ قرآن میخواند. زبان شیرینش حسابی او را پیش ملا عزیز کرده بود.
دختری روستایی که چای دم کردن بلد نبود و زمانی که برایش خواستگاری آمد که چای نمیخورد، بله را گفت و رفت سر زندگیاش. خواستگاری تا عقدی که تنها سه ساعت طول کشید! عصمت عاشق محمدجواد، پسری شهری، خوشقد و بالا و کت شلواری شد؛ راهی شهری غریب و کنار خانواده شوهر. دختری که برای پر کردن اوقات زندگیاش در خانه بزرگ مادرشوهر از همسرش خواست یک خروس و مرغ برای او بخرد؛ صدای قدقد و قوقولی قوقو برایش صدای زندگی بود. از چندتا شروع کرد و شد 200 تا. مرغ و خروس پر خیر و برکتی که تخممرغهایش دانه دانه شدند سرمایه خرید یک زمین 150 متری.
عصمت حالا واقعاً مادر شده بود و تنها 12سال با اسماعیلش تفاوت سنی داشت. اسماعیل همه زندگیاش شده بود حتی مادرش! این را خودش میگوید که همراه اسماعیل بزرگ و بزرگتر شد. بعدها نسرین و ابراهیم هم به خانوادهشان اضافه میشوند. عصمت شروع به یاد گرفتن خیاطی میکند و این آغازیاست برای زدن کارگاه خیاطیاش. دنیای اقتصادی بانو احمدیان در اینجا محدود نمیشود و از سال 1360 وارد پرورش ماهی میشود؛ دنیای متفاوتی که تا به امروز همراه اوست. در میان جریان زندگی صدای موشک و خمپاره است که 7 مهر 1359 شهر را فرا میگیرد و لشکر 92 است که در آتش میسوزد؛ بعضی از مردم اهواز تصمیم بر ترک خانهشان میکنند اما خانواده فرجوانی در شهر میمانند و گوشهای از بار سنگین جنگ را میگیرند؛ عصمتی که تنها با اسماعیل به لشکر 92 رفته و تفنگهای سوخته را برمیدارند تا بلکه تک توکی سالم پیدا شود.
اسماعیل در جبهه، خط مقدم. ابراهیم رزمنده و در میدان جنگ. پدر در گردان اسماعیل و کنار پسر، و نسرین... نسرین در پایگاه مقاومت مسجد جوادالائمه و انفجاری که تمام بدنش را با باندپیچی سفید میکند! جبهه کمبود امکانات دارد؛ خانمها ستاد بازسازی و تعمیر شهید علمالهدی را تشکیل میدهند؛ چادرشان را از پشت بسته و مشغول بازسازی لباس، پوتین و وسایل رزمندگان میشوند. کارگاه خیاطی تبدیل به پایگاهی برای دوخت لباسهای رزمندهها میشود و حتی اگر نیاز باشد ماشین برمیدارد، به منطقه میرود تا به بهانه پشتیبانی روی ماه اسماعیلش را هم ببیند. اسماعیلی که نه تنها دست و پایش را برای دفاع از آزادی داد بلکه شیمیایی هم شد و دو دختر عزیزش نیز به همین خاطر معلول دنیا آمدند. جنگیدن بانو احمدیان جنس لطیفی دارد؛ از جنس زن، جنس مادری. جنگ، هم گذشته را میسوزاند و هم آینده را؛ تنها یک مادر است که میتواند به آینده فکر کند، آن هم آینده فرزندانش. آینده ابراهیم، حنابندان و کت شلوار، نقل و نبات...
اما آینده طور دیگری رقم میخورد؛ ابراهیم شهید میشود اما مفقودالاثر. اسماعیل در جستوجوی برادر است که به سویش میشتابد؛ پدر در فراق فرزند شانه خالی میکند. مرد است دیگر یکدفعه تمام میشود! عصمت میماند و یک دنیا تنهایی، یک دنیا غم. حالا محمدجواد تنها مرد زندگیاش بود که برای بهتر شدن حالش باید در بیمارستان بستری میشد.
جنگ نفسهای آخرش را میکشید اما جهاد هنوز هم ادامه داشت؛ فعالیت در جهاد سازندگی، ارتباط و صحبت کردن با مردم و رفع مشکلات خانوادگیشان، چالشها و سختیهای مسیر خستهاش میکند ولی ناامید نه! زدن کارگاه قالیبافی و کسب درآمد برای بانوان زیاد روستایی، باغداری، مرغداری و... تنها بخشی از کارهای این بانوست. عصمتی که راهی روستاهای مختلف میشود؛ نه تنها راه و روش کارآفرینی را به جوانان انتقال میدهد بلکه حامی آنهاست و مخالف کوچشان. بانویی که جنگ امروز را، جنگ اقتصادی میداند. کتاب «مادر ایران» روایتی داستانی از زندگی پرفراز و نشیب عصمت احمدیان، مادر شهیدان ابراهیم و اسماعیل فرجوانی به قلم نورالهدی ماهپری توسط انتشارات «راه یار» منتشر شده است.
مادر ایران / نویسنده: نورالهدی ماهپری / انتشارات راهیار
محقق تاریخ شفاهی
مادری برای دختران از همان کودکی شروع میشود؛ از همان زمانی که مهر مادریشان را نثار پدر میکنند و برای عصمت اینگونه بود. دختر کوچک خانواده که با سن کمش همراه پدر برای کار به باغ میرفت تا کمک حال باشد و پولی دربیاورد. شاگرد زرنگ مکتبخانه بود و قشنگ قرآن میخواند. زبان شیرینش حسابی او را پیش ملا عزیز کرده بود.
دختری روستایی که چای دم کردن بلد نبود و زمانی که برایش خواستگاری آمد که چای نمیخورد، بله را گفت و رفت سر زندگیاش. خواستگاری تا عقدی که تنها سه ساعت طول کشید! عصمت عاشق محمدجواد، پسری شهری، خوشقد و بالا و کت شلواری شد؛ راهی شهری غریب و کنار خانواده شوهر. دختری که برای پر کردن اوقات زندگیاش در خانه بزرگ مادرشوهر از همسرش خواست یک خروس و مرغ برای او بخرد؛ صدای قدقد و قوقولی قوقو برایش صدای زندگی بود. از چندتا شروع کرد و شد 200 تا. مرغ و خروس پر خیر و برکتی که تخممرغهایش دانه دانه شدند سرمایه خرید یک زمین 150 متری.
عصمت حالا واقعاً مادر شده بود و تنها 12سال با اسماعیلش تفاوت سنی داشت. اسماعیل همه زندگیاش شده بود حتی مادرش! این را خودش میگوید که همراه اسماعیل بزرگ و بزرگتر شد. بعدها نسرین و ابراهیم هم به خانوادهشان اضافه میشوند. عصمت شروع به یاد گرفتن خیاطی میکند و این آغازیاست برای زدن کارگاه خیاطیاش. دنیای اقتصادی بانو احمدیان در اینجا محدود نمیشود و از سال 1360 وارد پرورش ماهی میشود؛ دنیای متفاوتی که تا به امروز همراه اوست. در میان جریان زندگی صدای موشک و خمپاره است که 7 مهر 1359 شهر را فرا میگیرد و لشکر 92 است که در آتش میسوزد؛ بعضی از مردم اهواز تصمیم بر ترک خانهشان میکنند اما خانواده فرجوانی در شهر میمانند و گوشهای از بار سنگین جنگ را میگیرند؛ عصمتی که تنها با اسماعیل به لشکر 92 رفته و تفنگهای سوخته را برمیدارند تا بلکه تک توکی سالم پیدا شود.
اسماعیل در جبهه، خط مقدم. ابراهیم رزمنده و در میدان جنگ. پدر در گردان اسماعیل و کنار پسر، و نسرین... نسرین در پایگاه مقاومت مسجد جوادالائمه و انفجاری که تمام بدنش را با باندپیچی سفید میکند! جبهه کمبود امکانات دارد؛ خانمها ستاد بازسازی و تعمیر شهید علمالهدی را تشکیل میدهند؛ چادرشان را از پشت بسته و مشغول بازسازی لباس، پوتین و وسایل رزمندگان میشوند. کارگاه خیاطی تبدیل به پایگاهی برای دوخت لباسهای رزمندهها میشود و حتی اگر نیاز باشد ماشین برمیدارد، به منطقه میرود تا به بهانه پشتیبانی روی ماه اسماعیلش را هم ببیند. اسماعیلی که نه تنها دست و پایش را برای دفاع از آزادی داد بلکه شیمیایی هم شد و دو دختر عزیزش نیز به همین خاطر معلول دنیا آمدند. جنگیدن بانو احمدیان جنس لطیفی دارد؛ از جنس زن، جنس مادری. جنگ، هم گذشته را میسوزاند و هم آینده را؛ تنها یک مادر است که میتواند به آینده فکر کند، آن هم آینده فرزندانش. آینده ابراهیم، حنابندان و کت شلوار، نقل و نبات...
اما آینده طور دیگری رقم میخورد؛ ابراهیم شهید میشود اما مفقودالاثر. اسماعیل در جستوجوی برادر است که به سویش میشتابد؛ پدر در فراق فرزند شانه خالی میکند. مرد است دیگر یکدفعه تمام میشود! عصمت میماند و یک دنیا تنهایی، یک دنیا غم. حالا محمدجواد تنها مرد زندگیاش بود که برای بهتر شدن حالش باید در بیمارستان بستری میشد.
جنگ نفسهای آخرش را میکشید اما جهاد هنوز هم ادامه داشت؛ فعالیت در جهاد سازندگی، ارتباط و صحبت کردن با مردم و رفع مشکلات خانوادگیشان، چالشها و سختیهای مسیر خستهاش میکند ولی ناامید نه! زدن کارگاه قالیبافی و کسب درآمد برای بانوان زیاد روستایی، باغداری، مرغداری و... تنها بخشی از کارهای این بانوست. عصمتی که راهی روستاهای مختلف میشود؛ نه تنها راه و روش کارآفرینی را به جوانان انتقال میدهد بلکه حامی آنهاست و مخالف کوچشان. بانویی که جنگ امروز را، جنگ اقتصادی میداند. کتاب «مادر ایران» روایتی داستانی از زندگی پرفراز و نشیب عصمت احمدیان، مادر شهیدان ابراهیم و اسماعیل فرجوانی به قلم نورالهدی ماهپری توسط انتشارات «راه یار» منتشر شده است.
مادر ایران / نویسنده: نورالهدی ماهپری / انتشارات راهیار
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
هنرمندان در فضای مجازی
-
حمایت و پشتیبانی از ناشران وظیفه دولت است
-
چرا بچهها زیادهخواه میشوند؟
-
عکس نوشت
-
راهکارهایی برای حضور دائمی کتاب در زندگی
-
واقعاً آدمها بد و بیعاطفه شدهاند؟
-
مادری به وسعت ایران

اخبارایران آنلاین