گلوباند میل (کانادا):
دونالد ترامپ در حالی برای موفقیت در انتخابات نوامبر دست و پا میزند که شایعات، مرگ و میرهای کرونایی و اقتصادی آسیب دیده او را احاطه کرده است.خبر بدتر برای او این است که جو بایدن در نظرسنجیها بسیار جلوتر از اوست و محبوبیت رئیس جمهوری امریکا هر روز کمتر میشود.
دیلی میل (بریتانیا):
دادگاه عالی انگلیس به نفع شمیمه بیگم، عروس داعشی رأی داده و اعلام کرده، او میتواند به انگلیس بازگردد. اما گزارشهای تأیید نشدهای حاکی است، این زن، دیگر عروسان داعشی را که از اقدامات خود پشیمان شده بودند، شکنجه کرده است. اما آیا بازگشت چنین تکفیریهایی کاری درست است؟
یواسای تودی (امریکا):
49 روز از شروع اعتراضهای ضدنژادپرستی در امریکا میگذرد. معترضان هنوز حاضر به ترک خیابانها نشدهاند. پلیس هم حاضر نیست مقابل آنها کوتاه بیاید. در این مدت 435 شهروند امریکایی بهخاطر اعتراض به وجود رفتارهای نژادپرستانه دستگیرشدهاند. در حالی که همه آنها در حال اعتراضی صلحآمیز بودند.
نزاع امریکا با «هوآوی»، جنگ سرد تکنولوژی در جهان را رقم زده است
تجارت در سایه بیاعتمادی
زهره صفاری
مترجم
19 سال قبل، یک کمپانی شناخته نشده چینی، نخستین دفاتر فروش اروپاییاش را در حومه فرانکفورت بازگشایی کرد و در مسیر ساخت شبکههای مخابراتی قدم گذاشت. «هوآوی»، همان کمپانی بینام و نشان، امروز نماد پیشرفت رعب انگیز چین در سیستم تجارت جهانی شده که اعتماد در آن واژهای نامأنوس است. این شرکت که با فروش تقریبی 123 میلیارد دلاری، به قیمتگذاری هوشمندانه و در راستای اهداف اقتصادی سیاستگذاران چینی شهرت دارد، با شکایت امریکا در سال 2018، به جرقهای برای آغاز یک جنگ تجاری تبدیل شد. حالا بریتانیا نیز قصد دارد اینترنت نسل 5 «هوآوی» را مسدود کند؛ مسیری که شاید دیگر کشورهای اروپایی نیز دنبال کنند. اما فارغ از عزم غربیها در این راه، این روند فقدان یک استراتژی منسجم را ثابت میکند. بنابراین اگر جوامع آزاد و چین همچنان میل به تداوم روابط اقتصادی داشته باشند، برای اجتناب از یک نابسامانی سیاسی، به ساز و کار جدید تجاری نیازمندند.
باوجود ابراز نگرانی همیشگی مقامات امنیتی امریکا از اهداف جاسوسی پشت پرده طراحی محصولات «هوآوی» و وابستگی مشتریان به تکنولوژی یارانهای چینی، اما همچنان بیش از 170 کشور، ریسک این خطر را به جان خریدند. در این میان انگلیس که در تعامل نزدیک اطلاعاتی و امنیتی با امریکا است، در سال 2010 با تشکیل تیم کارشناسان سایبری، محصولات «هوآوی» را زیر ذره بین قرار داد و بعدها این رصد را به بخشهای حساس در فضای سایبری محدود کرد. کشورهای دیگر نیز از این روش تبعیت کردند و در نهایت همه در میان پذیرش بیچون و چرای بازار سرمایهداری چین و جنگ سرد قرار گرفتند. اما این شرایط قابل قبول نبود.
برآورد هزینهها
دولت ترامپ، فرمان نابودی «هوآوی» را برای جهان صادر کرد و همزمان با اعمال تحریمهای یکجانبه علیه سرمایهگذاران، حتی فروش اجزا و تراشههای محصولات امریکایی در خارج را نیز ممنوع ساخت. انگلیس نیز این هفته ناگزیر به پذیرش این تصمیم شد. بههر حال همکاری با کمپانیهایی که امریکا نابودی آنها را میخواهد ریسک بالایی دارد. بدون شک «هوآوی» نیز در این راه موفق نبود. چون نتوانست کارشناسان سایبری انگلیس را نسبت به ابهامات نرم افزاری اش متقاعد کند یا حتی زوایای پنهان مالکیتش را روشن سازد. اوضاع زمانی بدتر شد که با اعمال قانون امنیتی چین در هنگکنگ، هرگونه تصویری از رعایت قانون از سوی رهبران چشم بادامی نیز از بین رفت.
خروج «هوآوی» از بازار مخابراتی اروپایی قابل تحمل است. حتی این اتفاق سبب رونق دو شرکت غربی «اریکسون» و «نوکیا» میشود و رقابت جدیدی در حوزه نرم افزار و استانداردهای آزاد شکل خواهد گرفت. اما هزینه واقعی این شرایط شاید در شبکه مخابراتی خللی ایجاد نکند اما نشانهای بر اثبات فساد سیستم تجاری جهان است. شاید بسیاری از کشورها مانند آلمان، درصدد تحریم «هوآوی» برآیند اما با بهرهگیری از این محصولات در بیشتر نقاط جهان، چند پاره شدن صنعت تکنولوژی سرعت بیشتری خواهد گرفت. تجارت تابع قوانین عمومی است اما تصمیم انگلیس در محاصره دایره لابیها و تهدیدات شکل گرفته و به سختی بتوان استدلال قابل قبولی از آن ارائه کرد. اگر مشکل با محصولات ساخت چین است که «اریکسون» و «نوکیا» نیز همین روند را دارند. اگر سیستم ساختاری کمپانیهای چینی وابسته به محصولات(در شبکه اینترنت نسل5، روباتها و ماشین آلات) مدنظر قرار دارد که شرایط مشابهی در اقتصاد دیجیتال جهان نیز حکمفرما است. بهطور مثال خودروهای آلمانی و تلفن همراه «اپل» با مجموعهای از نرم افزار، داده و سنسورهای فعال در چین به فروش میرسند، آیا این کشور هم باید اقدام به تحریم آنها کند؟
نیاز به شناخت بیشتر چین
این دلایل چیزی جز منطق بیقانونی را ثابت نمیکند. بنابر اطلاعات مؤسسه تحقیقاتی «رودیم»، میانگین تعرفه تجاری امریکا و چین 20 درصد است. میزان سرمایهگذاری مستقیم چین در اروپا از زمان اوج آن در سال 2016 تاکنون، به 69 درصد کاهش یافته است. بسیاری شرکتهای دیگر نیز در این زمینه با مشکلاتی روبهرو هستند. به طور مثال پیام رسان چینی «تیکتاک» در معرض خطر تحریم در هند و امریکا قرار دارد. چین از تحریم شرکت تسلیحاتی امریکایی «لاکهید مارتین» به خاطر فروش سلاح به تایوان خبرداده و از سوی دیگر با توجه به فرمان ویژه «ترامپ» درباره هنگکنگ، شرکت خدمات مالی و بانکداری بریتانیایی «اچاسبیسی» که بیشترین منافع در این منطقه را دارد در دعوای چین و امریکا با ضرر و زیان سنگینی مواجه میشود و بسیاری از تاجران چینی از معاملات دلاری محروم خواهند شد. اما این سیاست تا زمانی که به تمام روابط اقتصادی تسری نیابد کارگر نخواهد بود. آخرین رقیب بزرگ غربیها، اتحاد جماهیر شوروی، در رقابتهای تجاری شناخته شده بود. چین نیز 13 درصد صادرات جهان و 18 درصد بازار سرمایهداری را در قبضه خود دارد و ابرقدرت اقتصادی آسیا به شمار میرود.
از همین رو تجارت جدید نیازمند به رسمیت شناختن چین است. سازمان تجارت جهانی که با هدف یکپارچه کردن قوانین تشکیل شده نتوانسته احاطهای بر اقتصاد دیجیتال داشته باشد. حتی این تشکیلات هیچ تأثیری بر سلطه «شی جین پینگ»، رئیس جمهوری چین بر نفوذ در شرکتهای خصوصی نداشته است. همین عوامل دولت ترامپ را بر آن داشت تا یک تنه به میدان مبارزه با چشم بادامیها برود تا با ابزار تحریم و افزایش تعرفهها، دولت را مجبور به کاهش نفوذ اقتصادی و قطع یارانه به شرکتهای خصوصی کند.
در عصر بیاعتمادی، معماری جدید تجارت باید با هدف افزایش تعاملات و با احترام به استراتژیهای امنیتی طرفین شکل گیرد. به عبارت دیگر با کنار گذاشتن نقاط تنش زایی مانند تکنولوژی- که کمترین آسیب را بر تجارت میگذارد- یا کنترل تعاملات در این حوزه در چارچوب پروتکلهای امنیتی بینالمللی، امکان شکوفایی در سایر بخشهای تجاری را فراهم آورد. در مقابل شرکتهای چینی نیز باید با استقلال بیشتر از دولت به میدان بیایند. بسیاری از شرکتهای چندملیتی نیز این روش را پیش گرفتهاند و «تیکتاک» نیز پیشتاز آن است.
جوامع آزاد در کنار یکدیگر قدرت میگیرند. شاید اروپا سودای انزوا و پایان روابط چند دههای فراآتلانتیک را داشته باشد اما اگر ترامپ در انتخابات رأی نیاورد، امریکا برای قدرت گرفتن دوباره، در همپیمانانش تجدید نظر خواهد کرد. در آن شرایط غرب نمیتواند چین را تغییر داده یا نادیده بگیرد اما با یک اتحاد میتواند راهی برای تعامل تجاری با یک دولت خودمختار در سایه بیاعتمادیها پیدا کند. «هوآوی» نماد ناکامی غرب در این مسیر است.
منبع: The Economist
استراتژیهای احتمالی چین برای ابرقدرتی در جهان
هال برندز و جِیک سالیوان
مترجم: ندا آکیش
این روزها چین «شی جین پینگ» صحنه نمایش بلندپروازیهای یک کشور برای رسیدن به ابرقدرتی جهانی شده است. تا همین چند سال پیش، بسیاری از ناظران امریکایی هنوز امیدوار بودند چین به داشتن نقش حمایتی در نظم لیبرال بینالمللی رضایت دهد یا حداکثر به چالشی برای نفوذ امریکا در پاسیفیک غربی تبدیل شود. خرد جمعی هم این را میگفت که چین در پی گسترش نقش منطقهای خود و کاستن از نقش امریکا در منطقه است، اما حالا نشانههای تلاش چین برای شکست دادن امریکا در رهبری جهان را همه جا میتوان دید و به این نشانهها اصلاً نمیتوان شک کرد. حالا این واقعیت وجود دارد که کشوری که قبلاً بلندپروازیهای خود را پنهان میکرد، اکنون آشکارا از این بلندپروازیها دفاع میکند. حتی شوکهای استراتژیکی که ریشهشان در چین بود، به فرصتهای ژئوپلتیک برای پکن تبدیل شد؛ نمونهاش عملکرد دولت شی در تبدیل کردن بحران همهگیری ویروس کرونا به فرصتی برای افزایش نفوذ چین است.
معماران استراتژی امریکا در قبال چین، فارغ از گرایشهای آشتیطلبانه یا تنش گرایانه شان، باید با این موضوع که چین در تلاش برای تبدیل شدن به یک ابرقدرت جهانی است، به درستی مواجه شوند. اگر رسیدن به جایگاه ابرقدرتی جهان هدف غایی چین است دو مسیر احتمالی برای رسیدن به این هدف وجود دارد؛ اولین مسیر همان مسیری است که استراتژیستهای امریکایی تاکنون بر آن تمرکز کرده بودند. این مسیر از منطقهای که کشور چین در آن واقع شده بویژه از غرب پاسیفیک آغاز میشود. این مسیر متمرکز بر ایجاد برتری منطقهای به عنوان یک سکوی پرش برای رسیدن به قدرت جهانی است و کاملاً شبیه به همان مسیری است که ایالات متحده زمانی پیموده است. مسیر دوم بسیار متفاوت است زیرا قوانین تاریخی استراتژی و ژئوپلتیک را به مبارزه میطلبد. این شیوه تمرکز زیادی بر ایجاد جایگاه قدرتمند غیرقابل بحث در غرب پاسیفیک ندارد بلکه متمرکز بر آسیب زدن به اتحادهای منطقهای امریکا با توسعه اقتصادی، دیپلماتیک و سیاسی چین در عرصه بینالمللی است. این سؤال که چین کدامیک از این دو مسیر را انتخاب خواهد کرد، چالش جدی استراتژیستهای چینی است. استراتژیستهای چینی در سالهای پیش رو با تصمیمات دشواری در این باره مواجه خواهند بود که روی چه چیزی سرمایهگذاری کنند و از کدام جنگها بپرهیزند. همچنین این سؤال که چین کدام راه را انتخاب خواهد کرد، معانی عمیقی برای استراتژیستهای امریکایی و نهایتاً استراتژیستهای سراسر جهان دارد.
راهکار نخست: هژمونی منطقهای
خرد جمعی فزاینده بر این باور است که چین تلاش خواهد کرد نفوذ جهانی خود را ابتدا با ایجاد هژمونی منطقهای بالا ببرد. این بدین معنا نیست که چین مانند اتحاد جماهیر شوروی در جریان جنگ سرد به طور فیزیکی کشورهای همسایهاش را اشغال میکند بلکه به این معناست که پکن باید خود را به یک بازیگر اصلی در غرب پاسیفیک تبدیل کند و درباره تصمیمات اقتصادی و امنیتی همسایگانش حق وتوی مؤثری کسب کند. چین باید بین امریکا و متحدان منطقهایاش جدایی ایجاد کند و نیروهای نظامی امریکایی را تا حد امکان از سواحل چین دور کند. اگر چین نتواند این کار را بکند، هرگز نخواهد توانست پایگاه منطقهای خود را تثبیت کند و از آن طریق به ابرقدرت جهانی تبدیل شود و تا زمانی که واشنگتن جایگاه نظامی قوی خود در منطقه را از ویتنام گرفته تا تایوان تا ژاپن حفظ کند، چین موفق به رسیدن به هدف غایی نخواهد شد. یک دلیل که این سناریو برای امریکاییها محتملتر و باور کردنیتر است، این است که خود امریکا هم برای رسیدن به برتری، مسیری بشدت شبیه این مسیر را پیموده است.
نشانههایی وجود دارد که چین هم این استراتژی را در پیش خواهد گرفت زیرا بسیاری از سیاستهایش به نظر میرسد در راستای تحقق برتری منطقهای است. چین همچنین سرمایهگذاریهای سنگینی در بخش دفاع هوایی پیشرفته، زیردریاییها، موشکهای ضد ناو و دیگر تسلیحات دفاعی کرده است تا ناوها و هواپیماهای امریکایی را از سواحل خود دور نگه دارد. مقامات چینی هم ایده «آسیا برای آسیاییها» را ترویج کردهاند.
راهکار دوم: تمرکز بر مرزهای غربی
با این حال در امور بینالمللی همواره یک خطر جدی و بزرگ برای الگوبرداری تمام و کمال از یک استراتژی اجرا شده، وجود دارد و به همین خاطر این احتمال وجود دارد که چین مسیر امریکا را برای رسیدن به ابرقدرتی جهان نپیماید. مسیر دوم اما باعث خواهد شد چین بیشتر بر مرزهای غربی خود و همسایگان غربی متمرکز شود تا شرق. دولت پکن در این مسیر تلاش خواهد کرد رهبری اقتصادی و امنیتی را در سراسر اراضی یوروآسیا و اقیانوس هند به دست بگیرد و در مؤسسات بینالمللی نقش کلیدی ایفا کند. در این مسیر چین خواهد پذیرفت که دست کم در آینده نزدیک نمیتواند ایالات متحده را از آسیا خارج کند و ناوهای امریکایی را از غرب پاسیفیک عقب براند. بنابراین تمرکز فزاینده خود را بر شکل دادن به قوانین اقتصاد جهانی، استانداردهای فناوری و مؤسسات سیاسی خواهد گذاشت. این مسیر با گسترش پروژه بلندپروازانه «یک کمربند؛ یک جاده» در سراسر یوروآسیا و آفریقا آغاز میشود و چین با تبدیل کردن خود به یک قدرت اقتصادی ظرفیت خود در نفوذ ژئوپلتیکی را هم بالا میبرد. همچنین با اینکه امریکا بسیاری از مؤسسات کلیدی جهانی پساجنگ را با هدف ترسیم تصویر سیاسی خود ایجاد کرده، چین در تلاش است این مؤسسات را با نرمهای سیاسی خود، دوباره شکل دهد و از این راه در مسیر دوم گام بردارد. رهبران چینی هم ایجاد یک شبکه پایگاههای نظامی در بیرون از مرزهای امریکا را آغاز کردهاند که نخستین مورد آن هم کشور جیبوتی است. تمام این اتفاقها در زمانی رخ میدهد که ایالات متحده از نقش سنتی خود عقبنشینی کرده است. دونالد ترامپ، رئیس جمهوری امریکا اگرچه همچنان بر سرمایه گذاریهای امنیتی و نظامی سنتی کشورش در آسیا متمرکز است، اما علاقه بسیار کمی به چالشهای جهانیای که چین ایجاد میکند، نشان میدهد یا دستکم اقداماتش علیه این چالشهای ایجاد شده توسط چین، منسجم نیست. به عنوان نمونه پاسخ امریکا به همهگیری ویروس کرونا تاکنون اصلاً قابل قبول نبوده است.
با این حال پیمودن مسیر دوم هم برای چین آسان نخواهد بود زیرا چین هنوز هم به اندازه امریکا قادر نیست کالاهای عمومی مورد نیاز جهان را تأمین کند. منابع چینی اغلب گسترده است اما نامتناهی نیست. سرمایه سیاسی رهبران چینی هم محدود است و این مسأله برای کشوری که میخواهد رشد و صعود کند و باید با رقبای خارجی رقابت کند و در داخل هم دشواریهایی دارد، مشکلساز خواهد شد.
با این حال فکر کردن درباره دو مسیر پیش روی چین برای رسیدن به هژمونی جهانی روشن خواهد کرد که رقابتهای چین - امریکا تا چه اندازه شبیه به جنگ سرد و تا چه اندازه متفاوت از جنگ سرد خواهد بود. اما این واقعیت که چین دو مسیر محتمل برای مبارزه با امریکا در تصدی ابرقدرتی جهان دارد، نشان میدهد که این مبارزه تا چه اندازه پیچیده و احتمالاً چالش برانگیز خواهد بود.
منبع: Foreign Policy
خاطرات 453 روز حضور در کاخ سفید
اتاقی که در آنجا اتفاق افتاد
جان بولتون / مشاورامنیت ملی سابق ترامپ / مترجمان: مسعود میرزایی و بهجت عباسی
عقب نشینی، هرگز
در ساعات اولیه صبح سهشنبه هنگام ترک کاخ سفید، اعلام شد که «گری کوهن» رئیس شورای اقتصاد ملی امریکا استعفا داده و «لَری کادلو» بهعنوان جانشین او معرفی شده است. همچنین «راب پورتر» دبیر کارکنان کاخ سفید در ماه فوریه بهدلیل افشای اطلاعات شخصی اش در جریان تحقیقات اف بیآی، استعفا داد. اندکی بعد «هوپ هیکس» از کارکنان قدیمی ترامپ و مدیر ارتباطات وقت او از پست خود کنارهگیری کرد. این نوع خودزنیها تا 13 مارس که اعلام شد تیلرسون بدون هیچ تشریفاتی از وزارت خارجه اخراج و پمپئو بهعنوان جانشین او منصوب شده است، ادامه داشت. گفته شد «جینا هاسپل» معاون پمپئو در سازمان سیا- که از مقامات اطلاعاتی کارکشته بود – نامزد ریاست سیا شده است.
روز بعد کوشنرتماس گرفت تا برای جلسه دیگری درباره طرح صلح خاورمیانه قرار بگذارد که باز هم به سختی توانستم باور کنم که این تماس کاملاً اتفاقی بوده است. بعد در تاریخ 16 مارس «جف سشنز» دادستان کل و وزیر دادگستری خودزنیهای دولت ترامپ را با اخراج «اندرو مک کیب» معاون رئیس اف بیآی، از سرگرفت.
اما زندگی در سراسر جهان ادامه داشت. یک گروه ضربت روسی با استفاده از سلاحهای شیمیایی از دسته نوویچوک (Novichok) (گاز اعصاب) به جاسوس سابق روسیه بهنام «سرگئی اسکریپال» و دخترش که به انگلیس فرار کرده بودند در شهر سالزبری حمله کردند. بعد از اینکه مسکو از پذیرش مسئولیت و حتی اظهارنظر درباره این حمله خودداری کرد، «ترزا می» نخستوزیر بریتانیا 26 نفر از کارکنان سفارت روسیه را که در واقع جزو نیروهای امنیتی آن کشور بودند، اخراج کرد. من در مصاحبههایی که در همان ایام انجام دادم بر ضرورت اتخاذ موضع سختگیرانه نسبت به این حمله توسط دولت امریکا تأکید کردم که همچنان هم به آن دیدگاه پایبند هستم. بنابراین وقتی مطلع شدم که ترامپ بر خلاف توصیه مک مستر «پیروزی» دوباره پوتین بهعنوان رئیس جمهوری روسیه را که فوراً و به شکل گستردهای هم در رسانهها درز کرد، تبریک گفته است ناراحت شدم. ترامپ بعدها 60 «دیپلمات» روس را بهعنوان بخشی از تلاشهای گسترده و هماهنگ کشورهای عضو ناتو برای ابراز همبستگی با لندن اخراج کرد. آن طور که چند نفر از اعضای مجلس نمایندگان که در تلاش من برای دستیابی به پست مشاور امنیت ملی امریکا کمک میکردند، تأیید کردند در آن ایام فقط چند روز تا اعلام رسمی تصمیم ترامپ برای تعیین جانشین مک مستر بهعنوان مشاور امنیت ملی باقی مانده بود. با وجود دشواریها، عزم خود را جزم کرده بودم زیرا به نظر میرسید این پست پرزحمتتر و دشوارتر از قبل شده است اما تصمیم گرفتم عقب نشینی نکنم.
روزچهارشنبه 21 مارس در حالی که در خیابان پوشیده از برف «جورج واشنگتن مموریال» به سمت استودیوی فاکس نیوز در واشنگتن دی سی برای انجام یک مصاحبه در حرکت بودم، تلفن همراهم زنگ خورد. ترامپ بود. «صبح بخیر آقای رئیس جمهور.» ترامپ گفت: «شغلی را برای تو در نظر گرفتهام که احتمالاً قویترین شغل در کاخ سفید است.»
همین که میخواستم پاسخ دهم ترامپ گفت: نه، خیلی بهتر از رئیس ستاد کارکنان کاخ سفید است. و هر دو خندیدیم. این شوخی نشان میداد که جان کلی احتمالاً در اتاق او است. ترامپ گفت: نیازی نیست که با دموکراتهای سنا سر و کله بزنید. نه اصلاً نیازی نیست. باید به اینجا بیایید و درباره آن صحبت کنیم. امروز یا فردا بیا. کسی را برای این پست میخواهم که جذبه داشته باشد نه کسی که ناشناس است. شما از طرف طیفهای مختلف و از جمله اعضای فراکسیون آزادی (گروهی از جمهوریخواهان در مجلس نمایندگان امریکا) حمایت میشوید.