ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام رضا (ع): بخیل را آسایشى نیست و حسود را خوشى و لذّتى نیست و زمامدار را وفایى نیست و دروغگو را مروّت و مردانگى نیست.
تحف العقول، جلد ۱، صفحه ۴۵۰
سیدعباس صالحی: جشنواره تئاتر فجر فرصتی برای ارج نهادن به ایمان و آینده است
در سال همهگیری ویروس کووید ۱۹ و به رغم تمامی چالشهای موجود برای تدارک نمایشها، کنش جوشان و خلاق هنرمندان تئاتر سراسر ایران در سی و نهمین جشنواره تئاتر فجر، نشانهای روشن از راهگشایی فرهنگی این فرهیختگان در گشایش و آزمودن شیوههای تازه و عرصههای نوین ارتباط با مردم و مخاطبان این هنر گرانقدر است. تمایز ویژه این دوره از جشنواره با دورههای پیشین، قدر و منزلت هنرمندان تئاتر ایران را بیش از پیش آشکار میکند و این رویداد خجسته فرصتی برای ارج نهادن به ایمان و آیندهای است که همه آحاد جامعه ایرانی و اسلامی، دوشادوش هم رقم خواهند زد. توفیق، رفیق راه کسانی باشد که این جشن را در فضای امیدزای بهمن ماه خاطرهانگیز ایران زمین برگزار میکنند.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی همزمان با آغاز سی و نهمین جشنواره تئاتر فجر در پیامی به اهالی تئاتر این رویداد را تبریک گفت.
حفظ جشنواره با چنگ و دندان
جواد نوروزبیگی
تهیهکننده سینما
پیش از هر مسألهای ابتدا باید به این نکته اشاره کنم که برگزاری جشنواره فیلم فجر در شرایط کرونا اتفاق خوشایندی است و در واقع همین که این همت شکل گرفت و سازمان سینمایی باعث و بانی اتفاق افتادن چنین رویدادی در شرایط خاص فعلی شد و نگذاشت بین این جشنواره و جشنوارههای قبل وقفه ایجاد شود، قابل تقدیر است. در طی این مدت که پاندمی کرونا مانع حضور مردم در سینماها و پای گیشه بلیتفروشیها شد، آسیبهای فراوانی گریبان هنر هفتم را گرفت و حالا میشود امیدوار بود با برگزاری جشنواره، البته با شکلی متفاوت بهزودی شاهد بازگشایی کامل سینماها باشیم و دوباره مردم را در سالنها ببینیم؛ حال با شکل و شمایلی جدیدتر و براساس اصول و معیارهایی که ستادملی مقابله با کرونا آنها را ابلاغ کرده و ما نیز مجدانه به آنها پایبندیم. به نظر من، بر خلاف بسیاری که مخالف بازگشایی سینماها هستند و آن را خطرآفرین میدانند من معتقدم که میشود سالنها را بازگشایی کرد و نظارت سفت و سختی در رعایت پروتکلهای بهداشتی داشت تا مثلاً سینماها هم با 30 درصد گنجایش سالنها کار خود را پیش ببرند تا بیش از این شاهد آسیب دیدن این صنف نباشیم. بالاخره چرخه این بخش از اقتصاد هنر هم کمکم باید همچون سایر صنایع رونق بگیرد و البته که برای همه ما جان مردم با ارزشتر از هر چیزی است و ما میتوانیم با فکر درست و اصولی هم از جان مردم حفاظت کنیم و هم چرخ اقتصاد هنر را از باتلاقی که در آن گیر کرده نجات بدهیم. برهمین اساس معتقدم جشنواره فجر امسال میتوانست با فیلمهای بیشتری کارش را آغاز کند اما داوران این جشنواره نظرشان بر این بود که فقط 16 فیلم در این جشنواره حضور داشته باشند. طبیعتاً در شرایط سخت تحمل کرونا که بر اقتصاد کشور تأثیر بسزایی گذاشت و به تبع آن حوزههای هنری نیز از این آسیب، مبرا نیستند و همه ما در یک کشتی نشستهایم. بر هیچکس پوشیده نیست که بهدلیل شرایطی که برای کشور پیش آمد بسیاری از کارگردانان و تهیهکنندگان سینما طی مدت اخیر نتوانستند در این شرایط فیلم بسازند و بعضیها هم که فیلم میساختند، اواسط کارشان به خاطر شیوع بیش از حد کرونا و وضعیت قرمز کارشان به تعویق افتاد با این حال، در این بین تعداد معدودی هم از تهیهکنندگان و سرمایهگذاران صنعت سینما موفق شدند در این شرایط ناگوار فیلم بسازند و به جشنواره ارسال کنند. ما برای اینکه زحمت همین تعداد هم به بار بنشیند و نیز این جشنواره هم همچون سایر جشنوارههای دیگر سینمایی برگزار شود، جشنواره سی و نهم فیلم فجر را برگزار کردیم.
تهیهکننده سینما
پیش از هر مسألهای ابتدا باید به این نکته اشاره کنم که برگزاری جشنواره فیلم فجر در شرایط کرونا اتفاق خوشایندی است و در واقع همین که این همت شکل گرفت و سازمان سینمایی باعث و بانی اتفاق افتادن چنین رویدادی در شرایط خاص فعلی شد و نگذاشت بین این جشنواره و جشنوارههای قبل وقفه ایجاد شود، قابل تقدیر است. در طی این مدت که پاندمی کرونا مانع حضور مردم در سینماها و پای گیشه بلیتفروشیها شد، آسیبهای فراوانی گریبان هنر هفتم را گرفت و حالا میشود امیدوار بود با برگزاری جشنواره، البته با شکلی متفاوت بهزودی شاهد بازگشایی کامل سینماها باشیم و دوباره مردم را در سالنها ببینیم؛ حال با شکل و شمایلی جدیدتر و براساس اصول و معیارهایی که ستادملی مقابله با کرونا آنها را ابلاغ کرده و ما نیز مجدانه به آنها پایبندیم. به نظر من، بر خلاف بسیاری که مخالف بازگشایی سینماها هستند و آن را خطرآفرین میدانند من معتقدم که میشود سالنها را بازگشایی کرد و نظارت سفت و سختی در رعایت پروتکلهای بهداشتی داشت تا مثلاً سینماها هم با 30 درصد گنجایش سالنها کار خود را پیش ببرند تا بیش از این شاهد آسیب دیدن این صنف نباشیم. بالاخره چرخه این بخش از اقتصاد هنر هم کمکم باید همچون سایر صنایع رونق بگیرد و البته که برای همه ما جان مردم با ارزشتر از هر چیزی است و ما میتوانیم با فکر درست و اصولی هم از جان مردم حفاظت کنیم و هم چرخ اقتصاد هنر را از باتلاقی که در آن گیر کرده نجات بدهیم. برهمین اساس معتقدم جشنواره فجر امسال میتوانست با فیلمهای بیشتری کارش را آغاز کند اما داوران این جشنواره نظرشان بر این بود که فقط 16 فیلم در این جشنواره حضور داشته باشند. طبیعتاً در شرایط سخت تحمل کرونا که بر اقتصاد کشور تأثیر بسزایی گذاشت و به تبع آن حوزههای هنری نیز از این آسیب، مبرا نیستند و همه ما در یک کشتی نشستهایم. بر هیچکس پوشیده نیست که بهدلیل شرایطی که برای کشور پیش آمد بسیاری از کارگردانان و تهیهکنندگان سینما طی مدت اخیر نتوانستند در این شرایط فیلم بسازند و بعضیها هم که فیلم میساختند، اواسط کارشان به خاطر شیوع بیش از حد کرونا و وضعیت قرمز کارشان به تعویق افتاد با این حال، در این بین تعداد معدودی هم از تهیهکنندگان و سرمایهگذاران صنعت سینما موفق شدند در این شرایط ناگوار فیلم بسازند و به جشنواره ارسال کنند. ما برای اینکه زحمت همین تعداد هم به بار بنشیند و نیز این جشنواره هم همچون سایر جشنوارههای دیگر سینمایی برگزار شود، جشنواره سی و نهم فیلم فجر را برگزار کردیم.
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
# آژیر
صدای آژیری که جمعه شب در غرب تهران شنیده شد همه را ترساند. تا اطلاعات مربوط به این صدای آژیر منتشر شود کاربران شبکههای اجتماعی دربارهاش مینوشتند و از ترسی که با شنیدن این صدا داشتند و خاطرات زمان جنگ و آژیر خطر میگفتند. دیروز هم این نوشتهها ادامه داشت و کاربران زیادی هم بهدلیل اعلام شده برای به صدا درآمدن این آژیر یعنی بارش شدید باران و اتصالی سیستم صوتی اشاره میکردند: «هیجان زندگی تو ایران از بین نمیره فقط از یه اتفاق به اتفاق دیگه منتقل میشه»، «۳۵ سال پرت شدم عقب. به اون شبای لعنتی آژیر قرمز»، «این صدای آژیر که میگین منظورتون چیزی شبیه آژیر قرمز زمان جنگه؟ اگه از همون جنس بوده و از جنگ خاطره دارین میتونم تصور کنم چه استرس عجیبی کشیدین»، «ترسناکترین وویس دنیا: شنوندگان عزیز شنوندگان عزیز، صدایی که هم اکنون میشنوید..... آژیر قرمز»، «اینجا غرب تهران شده دقیقاً مثل غرب وحشی، یا تمساح پیدا میشه یا صدای آژیر میاد.»، «معمولاً بر اثر اتصالی فیوز میپره و برق قطع میشه، سیمکشی آتیش میگیره. آژیر فعال نمیشه که»، «چرا همیشه شرق تهران؟ یه بار هم غرب تهران»، «با لحن اون یارو بخونید: پشت پررررده ماجرای آژیر دزدگیر یک بقالی در غرب تهران و شیطنت رسانههای فارسی زبان آنور آب»، «اما بشنوید از صدای آژیر دزدگیر پرایدی در بلوار مرزداران که باعث ترس خلبان ترکیش ایر شد.»
واکسن
خبرهای واکسن کرونا معمولاً بازتاب زیادی در شبکههای اجتماعی پیدا میکند و چون کاربران ایرانی منتظر واکسیناسیون هستند به این خبرها واکنش میدهند. دیروز هم خبرهای مربوط به ورود واکسن روسی به ایران و اثرگذاری واکسن ایرانی بر کرونای انگلیسی مورد توجه قرار گرفت: «هر دو واکسن جانسوناند جانسون و نواواکس به ما امید میدهند که در آینده نزدیک به وضعیت عادی برگردیم. فکرش رو میکردین که تقریباً یک سال بعد از کرونا ۵ تا واکسن مؤثر داشته باشیم؟!»، «سلبریتی، سیاستمدار، ورزشکار، پولدار و مشهور بودن، هیچ مزیت و اولویتی برای تزریق واکسن کرونا محسوب نمیشود و افراد مشابه در قلب اروپا و امریکا هم باید حداقل چهار پنج ماه در نوبت تزریق بمانند. واکسن هم میخریم هم میسازیم، اما اولویت باگروههای پرخطر است نه افراد مشهور و سرشناس»، «عیال میگه: من که غیرممکنه واکسن روسی بزنم. حداقل واکسن ترکی وارد کنن، ترکا دکتراشون خیلی خوبن، هر کی میره تو کما، زود از کما درش میارن.»، «ویروس چینی با واکسن روسی»، «اطلاعات واکسن نوواوکس هم منتشر شد. ۸۷درصد مصونیت کلی و ۶۰درصد مؤثر در برابر سویه آفریقایجنوبی. شرایط نگهداری در یخچال معمولی.»، «کرونای انگلیسی مغلوب واکسن ایرانی»، «ایران تاکنون هیچگونه مراوده دارویی و درمانی با روسیه نداشته و پزشکان ایرانی تجربهای از کیفیت داروهای روسی ندارند. استفاده از واکسن کرونا روسی مثل خرید هندوانه دربسته است.»
# آژیر
صدای آژیری که جمعه شب در غرب تهران شنیده شد همه را ترساند. تا اطلاعات مربوط به این صدای آژیر منتشر شود کاربران شبکههای اجتماعی دربارهاش مینوشتند و از ترسی که با شنیدن این صدا داشتند و خاطرات زمان جنگ و آژیر خطر میگفتند. دیروز هم این نوشتهها ادامه داشت و کاربران زیادی هم بهدلیل اعلام شده برای به صدا درآمدن این آژیر یعنی بارش شدید باران و اتصالی سیستم صوتی اشاره میکردند: «هیجان زندگی تو ایران از بین نمیره فقط از یه اتفاق به اتفاق دیگه منتقل میشه»، «۳۵ سال پرت شدم عقب. به اون شبای لعنتی آژیر قرمز»، «این صدای آژیر که میگین منظورتون چیزی شبیه آژیر قرمز زمان جنگه؟ اگه از همون جنس بوده و از جنگ خاطره دارین میتونم تصور کنم چه استرس عجیبی کشیدین»، «ترسناکترین وویس دنیا: شنوندگان عزیز شنوندگان عزیز، صدایی که هم اکنون میشنوید..... آژیر قرمز»، «اینجا غرب تهران شده دقیقاً مثل غرب وحشی، یا تمساح پیدا میشه یا صدای آژیر میاد.»، «معمولاً بر اثر اتصالی فیوز میپره و برق قطع میشه، سیمکشی آتیش میگیره. آژیر فعال نمیشه که»، «چرا همیشه شرق تهران؟ یه بار هم غرب تهران»، «با لحن اون یارو بخونید: پشت پررررده ماجرای آژیر دزدگیر یک بقالی در غرب تهران و شیطنت رسانههای فارسی زبان آنور آب»، «اما بشنوید از صدای آژیر دزدگیر پرایدی در بلوار مرزداران که باعث ترس خلبان ترکیش ایر شد.»
واکسن
خبرهای واکسن کرونا معمولاً بازتاب زیادی در شبکههای اجتماعی پیدا میکند و چون کاربران ایرانی منتظر واکسیناسیون هستند به این خبرها واکنش میدهند. دیروز هم خبرهای مربوط به ورود واکسن روسی به ایران و اثرگذاری واکسن ایرانی بر کرونای انگلیسی مورد توجه قرار گرفت: «هر دو واکسن جانسوناند جانسون و نواواکس به ما امید میدهند که در آینده نزدیک به وضعیت عادی برگردیم. فکرش رو میکردین که تقریباً یک سال بعد از کرونا ۵ تا واکسن مؤثر داشته باشیم؟!»، «سلبریتی، سیاستمدار، ورزشکار، پولدار و مشهور بودن، هیچ مزیت و اولویتی برای تزریق واکسن کرونا محسوب نمیشود و افراد مشابه در قلب اروپا و امریکا هم باید حداقل چهار پنج ماه در نوبت تزریق بمانند. واکسن هم میخریم هم میسازیم، اما اولویت باگروههای پرخطر است نه افراد مشهور و سرشناس»، «عیال میگه: من که غیرممکنه واکسن روسی بزنم. حداقل واکسن ترکی وارد کنن، ترکا دکتراشون خیلی خوبن، هر کی میره تو کما، زود از کما درش میارن.»، «ویروس چینی با واکسن روسی»، «اطلاعات واکسن نوواوکس هم منتشر شد. ۸۷درصد مصونیت کلی و ۶۰درصد مؤثر در برابر سویه آفریقایجنوبی. شرایط نگهداری در یخچال معمولی.»، «کرونای انگلیسی مغلوب واکسن ایرانی»، «ایران تاکنون هیچگونه مراوده دارویی و درمانی با روسیه نداشته و پزشکان ایرانی تجربهای از کیفیت داروهای روسی ندارند. استفاده از واکسن کرونا روسی مثل خرید هندوانه دربسته است.»
مروری بر کتاب دیوانهها در زمین بازی
زوزه نسلی تباه شده
ارمغان بهداروند
شاعر
«دیوانهها در زمین بازی» مجموعه گفتوگویی با نویسندگان نسل بیت است که درست در روزگاری ظهور میکنند که بهشت تبلیغی امریکا با آن چه که در میان جامعه متزلزل دهه پنجاه میلادی میگذرد، چندان تطابقی ندارد. این نسل در قالب اعتراض به شیوههای زیست اشرافی و انزجار از ظاهرفریبیهای اجتماعی، میکوشیدند با خرقِ عادات و خروج از آداب و بیتوجهی به قراردادهای رفتاری و الگوهای شهروندی، خود را معترض به آن چه «زندگی شرافتمندانه» نام گرفته بود نشان دهند. نمایههای بیرونی این وجه اعتراضی را می توان در سبک خاص پوشش و مدلهای مو و ریش رصد کرد اما آنچه که برای ادبیات قابل توجه بوده است و میباشد زمینههای ایجادی این سبک شعری و افق اثرگذاری بر جامعه عصر خویش است. استقبال بیشائبه از این نسل که با به سخره گرفتن ضیق وقت و با یورش بردن به اندیشههای جنگطلبانه و تفکر قیممآبانه، موجبات آفرینش سبکی ستیزنده و ادبیاتی عموماً خلقالساعه شدند، غیرقابل پیشبینی بود و هم چنان که این مجذوبیت انتشار پیدا میکرد، مخالفانی تمام قد نیز در مواجهه با این ادبیات متولد گردید که این سبک و سیاق را خطرناکتر از مخدّر میدانستند و به نفی و نهی آن میکوشیدند. با این همه هویت نسل بیت به اعتراض پیوند میخورد و به توصیف؛ خود را «زوزه نسلی میدانند که در رؤیای بهشت موعود امریکا تباه شدهاند.»
مطالعه این مجموعه گفتوگو را از آن رو پیشنهاد میدهم که در تحلیل یک جریان ادبی نمیتوان سادهانگارانه و سلیقهای رفتار کرد و بر اساس خوشایندی و ناخوشایندی تفکر غالب، قضاوت کرد. برای بیشتر آشنا شدن با مصایب این گونه قضاوتها میتوان به نفی همهجانبه دستاورد ادبی نیما در عصر پس از مشروطه اشاره کرد. نکوهش همهجانبه تفکر غالب ادبی و نفی و نهی آن نتوانست از انتشار تئوری نیما جلوگیری کند و بسیاری از نکوهشگران این قصه بعدها خود به ستایش گران و مولدان شعر نیمایی بدل گردیدند. این فرض اشتباه از دیرباز تا به روزگار ما در مواجهات اجتماعی تکرار شده است که از نمونههای متأخر آن میتوان به تمسخر کودکانه مجری و میهمان برنامه اینترنتی «همرفیق» اشاره کرد که در غیاب دانش حداقلی ادبی، به تقلیل و نکوهش «رپ» که با وجود بیتوجهیها و جدی نگرفتنها، مخاطبان قابل توجهی در بدنه جمعیت جوان این روزگار دارد، پرداختند. دیوانهها در زمین بازی را نشر حکمت کلمه به کوشش علیرضا بهنام منتشر کرده است که علاوه بر یک مقدمه کوتاه، مشتمل بر 10 گفتوگوی قابل تأمل است که علاوه بر معرفی چهرههای تأثیرگذار نسل بیت، این جریان را بهعنوان زمینه هنر و ادبیات پسامدرن معرفی میکند.
شاعر
«دیوانهها در زمین بازی» مجموعه گفتوگویی با نویسندگان نسل بیت است که درست در روزگاری ظهور میکنند که بهشت تبلیغی امریکا با آن چه که در میان جامعه متزلزل دهه پنجاه میلادی میگذرد، چندان تطابقی ندارد. این نسل در قالب اعتراض به شیوههای زیست اشرافی و انزجار از ظاهرفریبیهای اجتماعی، میکوشیدند با خرقِ عادات و خروج از آداب و بیتوجهی به قراردادهای رفتاری و الگوهای شهروندی، خود را معترض به آن چه «زندگی شرافتمندانه» نام گرفته بود نشان دهند. نمایههای بیرونی این وجه اعتراضی را می توان در سبک خاص پوشش و مدلهای مو و ریش رصد کرد اما آنچه که برای ادبیات قابل توجه بوده است و میباشد زمینههای ایجادی این سبک شعری و افق اثرگذاری بر جامعه عصر خویش است. استقبال بیشائبه از این نسل که با به سخره گرفتن ضیق وقت و با یورش بردن به اندیشههای جنگطلبانه و تفکر قیممآبانه، موجبات آفرینش سبکی ستیزنده و ادبیاتی عموماً خلقالساعه شدند، غیرقابل پیشبینی بود و هم چنان که این مجذوبیت انتشار پیدا میکرد، مخالفانی تمام قد نیز در مواجهه با این ادبیات متولد گردید که این سبک و سیاق را خطرناکتر از مخدّر میدانستند و به نفی و نهی آن میکوشیدند. با این همه هویت نسل بیت به اعتراض پیوند میخورد و به توصیف؛ خود را «زوزه نسلی میدانند که در رؤیای بهشت موعود امریکا تباه شدهاند.»
مطالعه این مجموعه گفتوگو را از آن رو پیشنهاد میدهم که در تحلیل یک جریان ادبی نمیتوان سادهانگارانه و سلیقهای رفتار کرد و بر اساس خوشایندی و ناخوشایندی تفکر غالب، قضاوت کرد. برای بیشتر آشنا شدن با مصایب این گونه قضاوتها میتوان به نفی همهجانبه دستاورد ادبی نیما در عصر پس از مشروطه اشاره کرد. نکوهش همهجانبه تفکر غالب ادبی و نفی و نهی آن نتوانست از انتشار تئوری نیما جلوگیری کند و بسیاری از نکوهشگران این قصه بعدها خود به ستایش گران و مولدان شعر نیمایی بدل گردیدند. این فرض اشتباه از دیرباز تا به روزگار ما در مواجهات اجتماعی تکرار شده است که از نمونههای متأخر آن میتوان به تمسخر کودکانه مجری و میهمان برنامه اینترنتی «همرفیق» اشاره کرد که در غیاب دانش حداقلی ادبی، به تقلیل و نکوهش «رپ» که با وجود بیتوجهیها و جدی نگرفتنها، مخاطبان قابل توجهی در بدنه جمعیت جوان این روزگار دارد، پرداختند. دیوانهها در زمین بازی را نشر حکمت کلمه به کوشش علیرضا بهنام منتشر کرده است که علاوه بر یک مقدمه کوتاه، مشتمل بر 10 گفتوگوی قابل تأمل است که علاوه بر معرفی چهرههای تأثیرگذار نسل بیت، این جریان را بهعنوان زمینه هنر و ادبیات پسامدرن معرفی میکند.
روایتی ادیبانه و جامعه شناختی از زن ایرانی
علیرضا رئیس دانایی
مدیر نشر نگاه
«شوهر آهو خانم» نوشته «علیمحمد افغانی» به گمانم یکی از بهترین رمانهای ایرانی به شمار میآید؛ نوشتهای مشهور از ادبیات معاصرمان که موفق به جلب نظر مثبت هر دو طیف کتابخوان شده است، هم آنهایی که به قصد صرفاً سرگرم شدن به سراغ ادبیات داستانی میروند و هم آنهایی که انتظاری بهمراتب بیشتر از رمان و داستان کوتاه دارند. متأسفانه این کتاب ازجمله آثاری است که به کرات از سوی ناشران زیرزمینی منتشرشده و از این بابت مؤسسه ما ضرر بسیاری متحمل شده، بااینحال هماکنون چاپ چهل و دوم آن در اختیار علاقهمندان قرار دارد، اما شاید بپرسید چرا توصیهام به مطالعه این کتاب است؟ «شوهر آهو خانم» تنها یک روایت داستانی نیست؛ مخاطب در خلال روایت نویسنده از زندگی شخصیتهای اصلی رمان با شرایط فرهنگی دهههای ابتدایی قرن شمسی فعلی در کشورمان آشنا میشود. شوهر آهو خانم یکی از بهترین رمانهای تألیفی برای شناخت زن ایرانی از منظر فرهنگی و جامعهشناختی نیز محسوب میشود،البته بخشی از نگاه نویسنده متوجه دفاع از حقوق زن است و آسیبهایی که نگاه مردسالارانه متوجه او کرده است. پیش از انقلاب داستان رمان در قالب فیلم سینمایی ساخته شد و البته حالا هم قرار به ساخت مجموعه تلویزیونی 30 قسمتی با اقتباس از آن گذاشتهاند؛ از لایههای پنهان اجتماعی و فرهنگی این رمان که بگذریم «شوهر آهو خانم» داستانی بسیار خوشخوان با تصویر سازیهای فوقالعاده زیبا که بعید میدانم تا مدتها بعد از اتمامش ذهن خواننده را رها کند. شاید جالب باشد که بدانید ماجرای این کتاب برگرفته از اتفاقی واقعی است که سالها پیش در کرمانشاه رخ میدهد. داستان «شوهر آهو خانم» درباره صاحب نانوایی سنگکی مورد اعتمادی در کرمانشاه است که اعتبار بسیاری میان هممحلهایهای خود دارد. ماجرای این رمان از روزی آغاز میشود که زنی جوان قدم به نانوایی اش میگذارد و صاحب نانوایی داستان یک دل نه، که صد دل عاشق او میشود. حالا بماند که این لغزش اخلاقی درنهایت برای نانوای داستان بسیار گران تمام میشود و... اگر تا به امروز سراغ این نوشته مشهور «علی محمد افغانی» نرفتهاید آن را بخوانید و از روایت جذاب و خواندنی اش لذت ببرید.
مدیر نشر نگاه
«شوهر آهو خانم» نوشته «علیمحمد افغانی» به گمانم یکی از بهترین رمانهای ایرانی به شمار میآید؛ نوشتهای مشهور از ادبیات معاصرمان که موفق به جلب نظر مثبت هر دو طیف کتابخوان شده است، هم آنهایی که به قصد صرفاً سرگرم شدن به سراغ ادبیات داستانی میروند و هم آنهایی که انتظاری بهمراتب بیشتر از رمان و داستان کوتاه دارند. متأسفانه این کتاب ازجمله آثاری است که به کرات از سوی ناشران زیرزمینی منتشرشده و از این بابت مؤسسه ما ضرر بسیاری متحمل شده، بااینحال هماکنون چاپ چهل و دوم آن در اختیار علاقهمندان قرار دارد، اما شاید بپرسید چرا توصیهام به مطالعه این کتاب است؟ «شوهر آهو خانم» تنها یک روایت داستانی نیست؛ مخاطب در خلال روایت نویسنده از زندگی شخصیتهای اصلی رمان با شرایط فرهنگی دهههای ابتدایی قرن شمسی فعلی در کشورمان آشنا میشود. شوهر آهو خانم یکی از بهترین رمانهای تألیفی برای شناخت زن ایرانی از منظر فرهنگی و جامعهشناختی نیز محسوب میشود،البته بخشی از نگاه نویسنده متوجه دفاع از حقوق زن است و آسیبهایی که نگاه مردسالارانه متوجه او کرده است. پیش از انقلاب داستان رمان در قالب فیلم سینمایی ساخته شد و البته حالا هم قرار به ساخت مجموعه تلویزیونی 30 قسمتی با اقتباس از آن گذاشتهاند؛ از لایههای پنهان اجتماعی و فرهنگی این رمان که بگذریم «شوهر آهو خانم» داستانی بسیار خوشخوان با تصویر سازیهای فوقالعاده زیبا که بعید میدانم تا مدتها بعد از اتمامش ذهن خواننده را رها کند. شاید جالب باشد که بدانید ماجرای این کتاب برگرفته از اتفاقی واقعی است که سالها پیش در کرمانشاه رخ میدهد. داستان «شوهر آهو خانم» درباره صاحب نانوایی سنگکی مورد اعتمادی در کرمانشاه است که اعتبار بسیاری میان هممحلهایهای خود دارد. ماجرای این رمان از روزی آغاز میشود که زنی جوان قدم به نانوایی اش میگذارد و صاحب نانوایی داستان یک دل نه، که صد دل عاشق او میشود. حالا بماند که این لغزش اخلاقی درنهایت برای نانوای داستان بسیار گران تمام میشود و... اگر تا به امروز سراغ این نوشته مشهور «علی محمد افغانی» نرفتهاید آن را بخوانید و از روایت جذاب و خواندنی اش لذت ببرید.
با سردار سرلشکر شهید یوسف کلاهدوز
اگر «یوسف» نبود...
سردار شهید اسلام، یوسف کلاهدوز، پس از پایان مقطع دبیرستان، وارد دانشکده افسری شد و در سال 1354 همراه با شهید حسن اقارب پرست به پادگان زرهی شیراز منتقل شد و با هستههای مسلمان و مبارز پیرو خط امام خمینی(ره) از جمله شهیدان عزیز، دکتر سید حسن آیت و حجتالاسلام محمد منتظری ارتباط برقرار کردند.
کلاهدوز بهطور مخفیانه با افراد مبارزی چون شهید حجتالاسلام محمد منتظری در فرستادن نیرو به فلسطین اشغالی جهت کمک به مبارزان فلسطینی همکاری میکرد ولی از این موضوع، ضد اطلاعات ارتش اطلاعی نداشت.
تیزهوشی و زیرکی کلاهدوز موجب شده بود که نه تنها سوءظن ضد اطلاعات نسبت به او برطرف شود بلکه برعکس، نسبت به او خوشبین نیز باشد تا بدانجا که به وی پیشنهاد داده بود به گارد شاهنشاهی منتقل شود. این موقعیت برای او بسیار حساس و در عین حال بسیار مناسب بود.
او پیش از آنکه این پیشنهاد را قبول کند با چند نفر از دوستان خود مشورت کرد و طی جلسات مکرری که داشت به این نتیجه رسید که به این پیشنهاد، جواب مثبت دهد.
او با شجاعت در اوج قیام مردم ایران در سال 57 دست به اقدامی متهورانه زد که به واقعه لویزان شهرت یافت. نقشهای توسط تیمسار بدرهای و تیمسار نشاط و چند تن دیگر طراحی شد.نقشه این بود: کشتار بیامان مردم تظاهرکننده، گلوله باران شدید چند نقطه از تهران از جمله مقر حضرت امام خمینی(ره) و دانشگاه تهران. شب 21 بهمن 1357 بود. چند روز قبل از آن کلاهدوز متوجه شده بود که نقل و انتقالهایی در سطح پادگان در حال انجام است مقداری گلولههای جنگی وارد پادگان کرده بودند و در حالی که توپ و تجهیزات لازم را آماده میکردند آموزشهای لازم برای جنگهای شهری هم به خدمههای تانکها داده میشد. این در حالی بود که روز پیش از آن تعداد زیادی از افراد مستقر در پادگانها یا خودشان فرار کرده بودند یا کلاهدوز، آنها را فراری داده بود.
آن سردار شجاع، در یک تنگنای عجیبی قرار گرفته بود. از یکسو دلواپس ماجرا بود و از سوی دیگر هیچ راهی را برای پی بردن به قضیه نمییافت تا اینکه فکری به خاطرش رسید و آن اینکه آن شب، پست نگهبانی را که به عهده یکی از افسران بود، عهدهدار شود. وقتی آن را به افسر مربوط پیشنهاد کرد، وی پذیرفت و کلاهدوز توانست راهی را برای دریافتن موضوع پیدا کند. آن شب به هر وسیلهای بود، خودش را به اتاق تیمسار رساند و دریافت که نقشهها همان است که او حدس زده بود.
یوسف پس از تحویل پست از یکی از افسران پادگان، رفت تا شاید بتواند کاری کند ولی تلفنهای داخلی پادگان، یا قطع بودند یا شدیداً تحت کنترل. او به بهانه سرکشی از پادگان خارج شد. در اطراف پادگان، مردم، جسته گریخته در رفت و آمد بودند. از یک نفر حال و احوال شهر را سؤال کرد. او پاسخ داد: در شهر جنب و جوش عجیبی به چشم میخورد. مأموران رژیم در گوشه و کنار شهر دیده میشوند. در جای جای شهر، مردم خیابانها را با سوزاندن لاستیک و چیزهای دیگر بستهاند. صدای تیراندازی مأموران هم یک لحظه قطع نمیشود و با شلیک هر گلولهای فریاد تکبیر مردم مسلمان، در فضای شهر میپیچد. کلاهدوز باید میرفت و به گونهای خبر را به انقلابیون میداد. کمی آن سوتر یک باجه تلفن بود. وارد باجه شد ولی نگران بود که نکند کسی او را تعقیب کرده باشد. با وسواس، کمی اطراف را پایید. مطمئن که شد، گوشی را برداشت. خبر را به انقلابیون داد و سپس با عجله گوشی را گذاشت و از باجه خارج شد. شب داشت از نیمه میگذشت. خواب به چشمان یوسف نمیآمد. او با خود فکر کرد که آیا واقعاً این تلفن میتواند رفع مشکلی کند یا نه؟ البته که نه، باید جدیتر اندیشید و فکر چاره دیگری بود.
دوباره بلند شد. از ساختمان خارج شد. تانکها ردیف هم در مقر پادگان صف کشیده بودند. شب پر اضطرابی بود و از دیدن تانکها احساس عجیبی به یوسف دست داد. به هرحال، جای تأمل نبود و نقشهای را که چند لحظه پیش طراحی کرده بود باید عملی میکرد.
ابتدا اطراف را بخوبی پایید. آنگاه آهسته به سراغ اولین تانک رفت، خوب میدانست که چگونه باید آن غولهای آهنی را از کار بیندازد و بهترین راه، برداشتن سوزن آنها بود. وقتی مطمئن شد کارش را بخوبی انجام داده و اولین تانک را از کار انداخته است، به سراغ دومین تانک رفت و به نزدیکی آن که رسید، ناگهان سایهای در جلوی دیدگانش ظاهر شد. انگار کسی متوجه او شده بود. خواست خودش را مخفی کند، اما گویی که صاحب سایه او را دیده بود! بر اعصابش مسلط شد و به طرف سایه رفت. نگهبان تانکها رفت. نگهبان که کلاهدوز را شناخت، پایش را محکم به علامت احترام، به زمین کوبید و در مقابل او ایستاد. کلاهدوز هم در موضع گشتی، جوابش را داد و خونسردانه از کنارش رد شد. کارش ناتمام مانده بود. قدم زنان از کنار صف تانکها گذشت تا به آخرین تانک رسید. دوباره کارش را از آنجا آغاز کرد. ساعتی به طلوع فجر صادق نمانده بود و او در حال از کار انداختن تانکها بود. سپیده که دمید، سوزن آخرین تانک را هم در آورد و خوشحال از آن خارج شد.
خورشید روز 21 بهمن سال 1357 آهسته آهسته از پشت کوههای شرق سردرآورد. صبح آن روز تانکها جهت استقرار در خیابانهای شهر، از پادگان خارج شدند. کلاهدوز در دل به آنها میخندید. زیرا میدانست که این غولهای آهنی با این هیبت، از یک چوب دستی هم کمتر هستند.
سرانجام انقلاب اسلامی با رهبری آگاهانه امام خمینی(ره) و کوشش و دلاوری ملت مسلمان ایران به پیروزی رسید و لبخند شادی را بر لب کلاهدوز و تمامی مبارزین نشاند. سردار سرلشکر پاسدار، شهید یوسف کلاهدوز، عاقبت در حالی که قائم مقام فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بر عهده داشت، در هفتم مهر ماه سال 1360 پس از شکست حصر آبادان در عملیات ثامن الائمه(ع)، به دیدار دوست شتافت و جاودانه تاریخ شد.
کلاهدوز بهطور مخفیانه با افراد مبارزی چون شهید حجتالاسلام محمد منتظری در فرستادن نیرو به فلسطین اشغالی جهت کمک به مبارزان فلسطینی همکاری میکرد ولی از این موضوع، ضد اطلاعات ارتش اطلاعی نداشت.
تیزهوشی و زیرکی کلاهدوز موجب شده بود که نه تنها سوءظن ضد اطلاعات نسبت به او برطرف شود بلکه برعکس، نسبت به او خوشبین نیز باشد تا بدانجا که به وی پیشنهاد داده بود به گارد شاهنشاهی منتقل شود. این موقعیت برای او بسیار حساس و در عین حال بسیار مناسب بود.
او پیش از آنکه این پیشنهاد را قبول کند با چند نفر از دوستان خود مشورت کرد و طی جلسات مکرری که داشت به این نتیجه رسید که به این پیشنهاد، جواب مثبت دهد.
او با شجاعت در اوج قیام مردم ایران در سال 57 دست به اقدامی متهورانه زد که به واقعه لویزان شهرت یافت. نقشهای توسط تیمسار بدرهای و تیمسار نشاط و چند تن دیگر طراحی شد.نقشه این بود: کشتار بیامان مردم تظاهرکننده، گلوله باران شدید چند نقطه از تهران از جمله مقر حضرت امام خمینی(ره) و دانشگاه تهران. شب 21 بهمن 1357 بود. چند روز قبل از آن کلاهدوز متوجه شده بود که نقل و انتقالهایی در سطح پادگان در حال انجام است مقداری گلولههای جنگی وارد پادگان کرده بودند و در حالی که توپ و تجهیزات لازم را آماده میکردند آموزشهای لازم برای جنگهای شهری هم به خدمههای تانکها داده میشد. این در حالی بود که روز پیش از آن تعداد زیادی از افراد مستقر در پادگانها یا خودشان فرار کرده بودند یا کلاهدوز، آنها را فراری داده بود.
آن سردار شجاع، در یک تنگنای عجیبی قرار گرفته بود. از یکسو دلواپس ماجرا بود و از سوی دیگر هیچ راهی را برای پی بردن به قضیه نمییافت تا اینکه فکری به خاطرش رسید و آن اینکه آن شب، پست نگهبانی را که به عهده یکی از افسران بود، عهدهدار شود. وقتی آن را به افسر مربوط پیشنهاد کرد، وی پذیرفت و کلاهدوز توانست راهی را برای دریافتن موضوع پیدا کند. آن شب به هر وسیلهای بود، خودش را به اتاق تیمسار رساند و دریافت که نقشهها همان است که او حدس زده بود.
یوسف پس از تحویل پست از یکی از افسران پادگان، رفت تا شاید بتواند کاری کند ولی تلفنهای داخلی پادگان، یا قطع بودند یا شدیداً تحت کنترل. او به بهانه سرکشی از پادگان خارج شد. در اطراف پادگان، مردم، جسته گریخته در رفت و آمد بودند. از یک نفر حال و احوال شهر را سؤال کرد. او پاسخ داد: در شهر جنب و جوش عجیبی به چشم میخورد. مأموران رژیم در گوشه و کنار شهر دیده میشوند. در جای جای شهر، مردم خیابانها را با سوزاندن لاستیک و چیزهای دیگر بستهاند. صدای تیراندازی مأموران هم یک لحظه قطع نمیشود و با شلیک هر گلولهای فریاد تکبیر مردم مسلمان، در فضای شهر میپیچد. کلاهدوز باید میرفت و به گونهای خبر را به انقلابیون میداد. کمی آن سوتر یک باجه تلفن بود. وارد باجه شد ولی نگران بود که نکند کسی او را تعقیب کرده باشد. با وسواس، کمی اطراف را پایید. مطمئن که شد، گوشی را برداشت. خبر را به انقلابیون داد و سپس با عجله گوشی را گذاشت و از باجه خارج شد. شب داشت از نیمه میگذشت. خواب به چشمان یوسف نمیآمد. او با خود فکر کرد که آیا واقعاً این تلفن میتواند رفع مشکلی کند یا نه؟ البته که نه، باید جدیتر اندیشید و فکر چاره دیگری بود.
دوباره بلند شد. از ساختمان خارج شد. تانکها ردیف هم در مقر پادگان صف کشیده بودند. شب پر اضطرابی بود و از دیدن تانکها احساس عجیبی به یوسف دست داد. به هرحال، جای تأمل نبود و نقشهای را که چند لحظه پیش طراحی کرده بود باید عملی میکرد.
ابتدا اطراف را بخوبی پایید. آنگاه آهسته به سراغ اولین تانک رفت، خوب میدانست که چگونه باید آن غولهای آهنی را از کار بیندازد و بهترین راه، برداشتن سوزن آنها بود. وقتی مطمئن شد کارش را بخوبی انجام داده و اولین تانک را از کار انداخته است، به سراغ دومین تانک رفت و به نزدیکی آن که رسید، ناگهان سایهای در جلوی دیدگانش ظاهر شد. انگار کسی متوجه او شده بود. خواست خودش را مخفی کند، اما گویی که صاحب سایه او را دیده بود! بر اعصابش مسلط شد و به طرف سایه رفت. نگهبان تانکها رفت. نگهبان که کلاهدوز را شناخت، پایش را محکم به علامت احترام، به زمین کوبید و در مقابل او ایستاد. کلاهدوز هم در موضع گشتی، جوابش را داد و خونسردانه از کنارش رد شد. کارش ناتمام مانده بود. قدم زنان از کنار صف تانکها گذشت تا به آخرین تانک رسید. دوباره کارش را از آنجا آغاز کرد. ساعتی به طلوع فجر صادق نمانده بود و او در حال از کار انداختن تانکها بود. سپیده که دمید، سوزن آخرین تانک را هم در آورد و خوشحال از آن خارج شد.
خورشید روز 21 بهمن سال 1357 آهسته آهسته از پشت کوههای شرق سردرآورد. صبح آن روز تانکها جهت استقرار در خیابانهای شهر، از پادگان خارج شدند. کلاهدوز در دل به آنها میخندید. زیرا میدانست که این غولهای آهنی با این هیبت، از یک چوب دستی هم کمتر هستند.
سرانجام انقلاب اسلامی با رهبری آگاهانه امام خمینی(ره) و کوشش و دلاوری ملت مسلمان ایران به پیروزی رسید و لبخند شادی را بر لب کلاهدوز و تمامی مبارزین نشاند. سردار سرلشکر پاسدار، شهید یوسف کلاهدوز، عاقبت در حالی که قائم مقام فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بر عهده داشت، در هفتم مهر ماه سال 1360 پس از شکست حصر آبادان در عملیات ثامن الائمه(ع)، به دیدار دوست شتافت و جاودانه تاریخ شد.
به نام تاریخ
12 بهمن
سال 1361 در چنین روزی نخستین جشنواره فیلم و تئاتر فجر برگزار شد.
تولدها
بهمن فرسی: نمایشنامه نویس و داستان نویس ایرانی سال 1312 در چنین روزی به دنیا آمد. نمایشنامههای «گلدان»، «چوب زیر بغل»، «پلههای یک نردبان»، «موش»، «آرامسایشگاه» و... از آثار اوست.
حبیب رضایی:بازیگر تئاتر و سینمای ایران امروز 51 ساله میشود. حبیب رضایی در «آژانس شیشه ای»، «شوخی»، «همیشه پای یک زن در میان است»، «بیست»، «بی پولی»، «من مادر هستم»و... بازی کرده است.
حسین کسبیان: بازیگر سینما و تلویزیون و تئاتر سال 1312 به دنیا آمد. او در فیلمهایی مانند «شازده احتجاب»، «رگبار»، «بوی کافور، عطر یاس»، «خانهای روی آب» و «یک بوس کوچولو» و «سلطان و شبان»، «نیمه پنهان ماه»، «همسران»، «آرایشگاه زیبا» بازی کرد. او سال 1385 درگذشت.
فرانتس شوبرت: آهنگساز اتریشی سال 1797 متولد شد. فرانتس شوبرت در عمر کوتاهش 9 سمفونی، 14 کوارتت زهی، 2 تریوی پیانو و 600 ترانه ساخت که «آواز قو»، «سفر زمستانی» و «دختر زیبای آسیابان» از مشهورترین آنها هستند. او سال 1828 درگذشت.
هوفمن استال نویسنده اتریشی، واختانکوف کارگردان روس، امیرحسین رستمی بازیگر، آرش شفاعی شاعر، اسماعیلالله دادی شاعر، احمد بیرانوند شاعر و فرحناز علیزاده داستان نویس هم متولد امروز هستند.
درگذشتها
حسن حبیبی: رئیس سابق فرهنگستان زبان و ادب فارسی و مدیر گروه واژه گزینی این فرهنگستان سال 1391 درگذشت. حسن حبیبی متولد 1315 و از سیاستمداران برجسته ایران بود. کتابهایی مانند «جامعه، فرهنگ، سیاست» و «در جست و جوی ریشه ها» از آثار اوست.
باریش مانچو آهنگساز و خواننده ترکیهای هم در چنین روزی درگذشت.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
سیدعباس صالحی: جشنواره تئاتر فجر فرصتی برای ارج نهادن به ایمان و آینده است
-
حفظ جشنواره با چنگ و دندان
-
شهروند مجـــازی
-
زوزه نسلی تباه شده
-
روایتی ادیبانه و جامعه شناختی از زن ایرانی
-
اگر «یوسف» نبود...
-
به نام تاریخ
-
عکس نوشت
اخبارایران آنلاین