ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
پیامبر خدا (ص): مردم همیشه در خیر خواهند بود تا وقتی که امر به معروف و نهی از منکر می کنند و در نیکی و پرهیزکاری یکدیگر را یاری می رسانند.
تهذیب الاحکام: ج ۶، ص ۱۸۱
تهذیب الاحکام: ج ۶، ص ۱۸۱
امید روحانی: باید جامع الاطراف باشیم
چیزی که من دیده و شنیده و خواندهام این است که باید روی یک رشته خاص متمرکز باشی. اینکه من سه جهان متفاوت را همزمان باهم به پیش بردم برایم سخت و شیرین گذشت، اما باعث شد کمال هر سه را تجربه نکنم. با اینکه پزشکی نمونه شدم و این نقطه اوج برای یک پزشک است اما بازهم چیزی که در ذهن من از کمال پزشکی بود چیزی فراتر بود. در زمینه نگارش نتوانستم به کمالی که مد نظرم بود برسم. در زمینه هنر و بازیگری هم خودم را بازیگر نمیدانم. بههرحال من و هم نسل هایم آموختیم که باید جامع الاطراف باشیم، یعنی همه چیز را بدانیم، بفهمیم و بخوانیم. فلسفه مدرن میگوید باید همه چیز را بدانی.با اینکه پیش بردن دو دنیای متفاوت با یکدیگر بهصورت همزمان بسیار سخت است اما این کار دشوار را انجام دادم که هر دو را در کنار هم پیش ببرم.
بخشی از صحبتهای این پزشک و بازیگر در برنامه «شب نشینی»
جشنوارهای برای کاربردی کردن قصهگویی
مینا ذاکرشهرک
مسئول کمیته علمی جشنواره قصه گویی
جشنواره قصهگویی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تنها رویداد علمی- فرهنگی کشورمان است که با نگاه تقویت قصهگویی و کمک به رشد آن از جنبههای مختلفی برپا می شود. این جشنواره که امسال به بیستوسومین دوره برپاییاش رسیده فراخوانی در بخش علمی منتشر کرده که فرصت شرکت در آن تا پایان ماه جاری تمدید شده است. هدف از برپایی این جشنواره چه در بخش علمی و چه سایر بخشها کمک به بازگشت این سنت کهن به خانوادههای ما ایرانیان است. البته در این بین به مباحث علمی و از سویی تجربههای کسب شده نیز توجه شده است. طی تمام این دورهها مدیران برگزارکننده جشنواره در جهت ایجاد بستر مناسب برای تبیین و تولید دانش برای توسعه آموزشهای لازم در این زمینه و از سویی کمک به درک چرایی ضرورت قصهگویی کوشیده و همچنان در تلاش هستند. در جشنواره امسال با چند بخش روبهرو هستیم که در اغلب آنها امکانی درنظر گرفته شده که عموم علاقهمندان و پژوهشگران شرکت کنند، تنها در یک بخش شاهد دعوت از خود اعضای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هستیم که آن قسمت جستارها است. در این قسمت بحث تجربیات مربیان قصهگویی درمیان است. تجربیاتی که در قالب مقالههای علمی قرار نمیگیرند اما دربردارنده راهکارهای تجربی ارزشمندی هستند. در خلال برپایی این جشنواره بینالمللی میتوان پی به وجود استعدادهای تازه برد و با همراهی آنان برخی از این یافتهها را کاربردی کرد. در بخشهای عمومی قسمت علمی جشنواره برای بیشتر دانشگاهها فراخوان ارسال شده و از همه محققان دعوت شده تا ما را در زمینه تحقق اهداف این جشنواره یاری کنند. در کنار دعوت از اهالی فرهنگ و محققان، توصیهای هم برای خانوادهها دارم. اینکه از جایگاه و نقش قصه گویی در رشد شخصیت کودکان و حتی نوجوانان خود غافل نشوند. صحبت درباره اثرگذاری قدرت قصهگویی زمان بسیاری طلب میکند اما همین بس که بدانیم حتی در چگونگی نهادینه کردن هنجارهای فرهنگی و اخلاقی در ذهن کودکان و نوجوانان هم اثر دارد. به گمانم قصهگویی بیش از هر زمان دیگری برای این روزهای خانوادهها و شرایطی که کرونا سبب شده کارآمد است. بچهها در خلال قصه گوش دادن با موقعیتها و افراد مختلفی روبهرو میشوند. درست مانند وقتی که خودمان سراغ مطالعه میرویم. آنان میتوانند با کسب تجربه غیرمستقیم از شرایط آدمهای درون قصهها خودشان را به جای آنان بگذارند و کسب تجربه کنند. حداقل از این طریق یاد میگیرند که در موقعیتهای مشابه چه واکنشی نشان بدهند. قصه گفتن برای کودکان و نوجوانان در شرایط فعلی به افزایش قدرت تحملپذیری آنان در مواجهه با اوضاع نامطلوب کمک میکند. گذشته از وضعیت فعلی که این کار حتی در نهایت آرامش بیشتری بر خانواده حاکم میکند با قصه گفتن میتوان به رشد زبانآموزی کودکان هم کمک کرد و این تنها یکی از کارکردهای بیشماری است که قصهگویی برای خانواده و حتی خود والدین دارد. خوشبختانه قصهگویی این روزها راحتتر از گذشته شده و نیازی نیست که حتماً کولهباری از داستانهای شفاهی در ذهنمان باشد. امروز آثار ادبی ارزشمندی برای کودکان و نوجوانان منتشر میشود که والدین میتوانند از همانها بهره ببرند. والدین جوانی که سردرگم هستند و نمیدانند چه کتابهایی برای فرزندان آنان مناسب هستند میتوانند به سراغ فهرستهایی که از سوی مراکزی همچون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، شورای کتاب کودک و لاکپشت پرنده منتشر میشود بروند. این فهرستها دربردارنده آثاری است که به انتخاب کارشناسان و صاحبنظران پیش روی آنان قرار گرفته است.
منابع نهضت عاشورا -27
فهرست شهدای کربلا در کهنترین منبع تاریخی
اسماعیل علوی
دبیر گروه پایداری
«تسمیة من قتل مع الحسین(ع)» ازجمله متون کهن پیرامون واقعه عاشوراست که در نیمه اول قرن دوم هجری پدید آمده و مؤلف آن فضیل بن زبیر اسدی معروف به رسان کوفی(از سال تولد و درگذشت وی اطلاعی در دست نیست) از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) است. او و برادرش عبدالله از محدثان شیعه به شمار مى روند که در قیام زید بن علی(ع) شرکت داشتند. از این رو وى را پیرو زیدیه نیز به شمار آوردهاند.
فضیل، از رجال موثق یا دست کم ممدوح شیعه است که علاوه بر نقل حدیث از امام پنجم و امام ششم شیعیان از افرادی همچون زید بن على(ع)، عبدالله بن شریک، فرزندان میثم تمار و یحیى بنام طویل نیز نقل روایت کرده است. برخى راویان همچون ابان بن عثمان شیعى، حسن فرزند برادرش عبدالله، على بن اسماعیل و فضالة بن ایوب، از قول وی به نقل حدیث پرداختهاند.
روایات فضیل رسان در کتب راویان معتبر شیعی همانند «شیخ کلینی»، «شیخ صدوق» و «شیخ طوسى» نقل شده است. این اثر با نام کامل«تسمیة من قتل مع الحسین بن علی(ع) من ولده و إخوته و أهله و شیعته» تنها 10 صفحه است که ابتدا در کتاب «الأمالی الخمیسیة» از یحیی بن حسین (م 479ق) عیناً ضبط شده، آنگاه به نقل از آن، 36 سال قبل متن آن با تصحیحاتی در مجله «تراثنا»(ش 2، سال 1406ق) منتشر شده است. هدف مؤلف این اثر تنها بیان نام شهداى کربلا بوده و جز نام آنان و در مواردى نام قاتلان آنان، مطلب دیگری ذکر نکرده است، مگر در دو مورد؛ یکی اخبار مربوط به حضرت على اصغر با نام «عبدالله بن الحسین(ع)» یکی هم در پایان کوتاه نگاشته خود مطالبی را پیرامون وقایع پس از شهادت امام حسین(ع) نقل کرده است. فضیل رسّان در این دو جا نقلهای نادر و عجیبی آورده که با شواهد تاریخی و منطق عقل سازگاری ندارد. برای نمونه، او به رغم آنکه به بیماری امام سجاد(ع) در زمان وقوع واقعه عاشورا تصریح کرده، اما میگوید آن حضرت(ع) در برخی صحنههای جنگ کربلا حضور داشته است!
فضیل بن زبیر در کتاب خود از 107 نفراز شهیدان کربلا نام برده که 20 نفر ایشان، از اهلبیت(ع) هستند. اما هیچجا از منابع و راویان خود یاد نکرده است. وی ابتدا اسامى 20 نفر از شهداى اهلبیت(ع) را که در رأس آنان امام حسین(ع) قرار دارد ذکر کرده، سپس اسامى 86 شهید دیگر از اصحاب را برشمرده و در مواردى، نام قاتل یا قاتلان آنان را نیز بیان کرده است. در پایان نیز به اسارت اهلبیت(ع) و برخى سخنان آنان اشاره نموده است. در هر حال این اثر با وجود سستی در برخی موارد، به دلیل قدمت و وثاقت مؤلف آن نزد عالمان شیعه یکی از منابع مهم نهضت حسینی(ع) محسوب شده و ضمن آن تلاش ستودهای برای جمعآوری اسامی و معرفی شهدای کربلا صورت گرفته، به گونهای که هیچ جاى دیگر به این صورت و به این کیفیت گردآورى نشده است. مؤلف در برخی موارد نام مادر شهیدان کربلا را نیز ذکر نموده است.
از این کتاب بهرغم اهمیت و ارزش منحصر به فرد خود نمیتوان به عنوان منبعی کاملاً معتبر یاد کرد، زیرا تمام آنچه توسط مؤلف گزارش شده صحیح نیست. فضیل بن زبیر در کتاب خود نام برخی دشمنان امام حسین(ع) و افرادی از سپاه ابن سعد در کربلا، را به اشتباه در شمار اصحاب امام حسین(ع) و شهدای کربلا ضبط کرده که موجب خطای نویسندگان بعدی با تکیه بر این کتاب شده است.حتی با استناد به این منبع، در دو تابلویی که در حرم مطهر امام حسین(ع) نصب شده، نام دو نفر از این افراد به عنوان شهدای کربلا آمده است. لازم به ذکر است در حرم امام حسین(ع) در یک تابلو نام ۱۲۰ و در تابلوی دیگر ۸۱ نفر از شهدای کربلا نصب شده که متأسفانه در پی خطای مؤلف کتاب تسمیة من قتل مع الحسین(ع) نام برخی از غیر شهدا در میان آنها به چشم میخورد! همچنین نام برخی از شهدا همانند «عباس بن علی»، «ابوبکر بن علی»، «عبدالله بن عقیل»، «جابر بن حارث»، «سلیمان مولای حسین»، «بدر بن معقل»، «حبیب بن مظاهر»، «رمیث بن عمرو»، «زهیر بن بشر (بشیر)»و «نعمان بن عمرو راسبی» در آنها نیست. و این امرصحیحی نیست که نام برخی از دشمنان امام حسین(ع) به عنوان شهید کربلا، کنار ضریح مطهر آن حضرت نصب شود اما نام برخی از شهدای کربلا نیاید!
دبیر گروه پایداری
«تسمیة من قتل مع الحسین(ع)» ازجمله متون کهن پیرامون واقعه عاشوراست که در نیمه اول قرن دوم هجری پدید آمده و مؤلف آن فضیل بن زبیر اسدی معروف به رسان کوفی(از سال تولد و درگذشت وی اطلاعی در دست نیست) از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) است. او و برادرش عبدالله از محدثان شیعه به شمار مى روند که در قیام زید بن علی(ع) شرکت داشتند. از این رو وى را پیرو زیدیه نیز به شمار آوردهاند.
فضیل، از رجال موثق یا دست کم ممدوح شیعه است که علاوه بر نقل حدیث از امام پنجم و امام ششم شیعیان از افرادی همچون زید بن على(ع)، عبدالله بن شریک، فرزندان میثم تمار و یحیى بنام طویل نیز نقل روایت کرده است. برخى راویان همچون ابان بن عثمان شیعى، حسن فرزند برادرش عبدالله، على بن اسماعیل و فضالة بن ایوب، از قول وی به نقل حدیث پرداختهاند.
روایات فضیل رسان در کتب راویان معتبر شیعی همانند «شیخ کلینی»، «شیخ صدوق» و «شیخ طوسى» نقل شده است. این اثر با نام کامل«تسمیة من قتل مع الحسین بن علی(ع) من ولده و إخوته و أهله و شیعته» تنها 10 صفحه است که ابتدا در کتاب «الأمالی الخمیسیة» از یحیی بن حسین (م 479ق) عیناً ضبط شده، آنگاه به نقل از آن، 36 سال قبل متن آن با تصحیحاتی در مجله «تراثنا»(ش 2، سال 1406ق) منتشر شده است. هدف مؤلف این اثر تنها بیان نام شهداى کربلا بوده و جز نام آنان و در مواردى نام قاتلان آنان، مطلب دیگری ذکر نکرده است، مگر در دو مورد؛ یکی اخبار مربوط به حضرت على اصغر با نام «عبدالله بن الحسین(ع)» یکی هم در پایان کوتاه نگاشته خود مطالبی را پیرامون وقایع پس از شهادت امام حسین(ع) نقل کرده است. فضیل رسّان در این دو جا نقلهای نادر و عجیبی آورده که با شواهد تاریخی و منطق عقل سازگاری ندارد. برای نمونه، او به رغم آنکه به بیماری امام سجاد(ع) در زمان وقوع واقعه عاشورا تصریح کرده، اما میگوید آن حضرت(ع) در برخی صحنههای جنگ کربلا حضور داشته است!
فضیل بن زبیر در کتاب خود از 107 نفراز شهیدان کربلا نام برده که 20 نفر ایشان، از اهلبیت(ع) هستند. اما هیچجا از منابع و راویان خود یاد نکرده است. وی ابتدا اسامى 20 نفر از شهداى اهلبیت(ع) را که در رأس آنان امام حسین(ع) قرار دارد ذکر کرده، سپس اسامى 86 شهید دیگر از اصحاب را برشمرده و در مواردى، نام قاتل یا قاتلان آنان را نیز بیان کرده است. در پایان نیز به اسارت اهلبیت(ع) و برخى سخنان آنان اشاره نموده است. در هر حال این اثر با وجود سستی در برخی موارد، به دلیل قدمت و وثاقت مؤلف آن نزد عالمان شیعه یکی از منابع مهم نهضت حسینی(ع) محسوب شده و ضمن آن تلاش ستودهای برای جمعآوری اسامی و معرفی شهدای کربلا صورت گرفته، به گونهای که هیچ جاى دیگر به این صورت و به این کیفیت گردآورى نشده است. مؤلف در برخی موارد نام مادر شهیدان کربلا را نیز ذکر نموده است.
از این کتاب بهرغم اهمیت و ارزش منحصر به فرد خود نمیتوان به عنوان منبعی کاملاً معتبر یاد کرد، زیرا تمام آنچه توسط مؤلف گزارش شده صحیح نیست. فضیل بن زبیر در کتاب خود نام برخی دشمنان امام حسین(ع) و افرادی از سپاه ابن سعد در کربلا، را به اشتباه در شمار اصحاب امام حسین(ع) و شهدای کربلا ضبط کرده که موجب خطای نویسندگان بعدی با تکیه بر این کتاب شده است.حتی با استناد به این منبع، در دو تابلویی که در حرم مطهر امام حسین(ع) نصب شده، نام دو نفر از این افراد به عنوان شهدای کربلا آمده است. لازم به ذکر است در حرم امام حسین(ع) در یک تابلو نام ۱۲۰ و در تابلوی دیگر ۸۱ نفر از شهدای کربلا نصب شده که متأسفانه در پی خطای مؤلف کتاب تسمیة من قتل مع الحسین(ع) نام برخی از غیر شهدا در میان آنها به چشم میخورد! همچنین نام برخی از شهدا همانند «عباس بن علی»، «ابوبکر بن علی»، «عبدالله بن عقیل»، «جابر بن حارث»، «سلیمان مولای حسین»، «بدر بن معقل»، «حبیب بن مظاهر»، «رمیث بن عمرو»، «زهیر بن بشر (بشیر)»و «نعمان بن عمرو راسبی» در آنها نیست. و این امرصحیحی نیست که نام برخی از دشمنان امام حسین(ع) به عنوان شهید کربلا، کنار ضریح مطهر آن حضرت نصب شود اما نام برخی از شهدای کربلا نیاید!
یادداشت
هنرمندان در فضای مجازی همچنان به مسائل کشور همسایه افغانستان حساس هستند و با انتشار مطالبی همدردی خودشان را با این مردم نشان میدهند. صفحه محمدرضا شفیعی کدکنی که توسط دیگران اداره میشود با انتشار عکسی از زنی افغان برقع پوش با گلی در دست شعری را منتشر کرده است: «بخوان به نام گل سرخ/در صحاری شب/ که باغها همه بیدار و بارور گردند/بخوان، دوباره بخوان/ تا کبوترانِ سپید به آشیانه خونین دوباره برگردند.»
وداع با شکوه
درگذشت ژان بل بلموند در سن ۸۸ سالگی در فضای مجازی و بین هنرمندان بازتاب بسیار گستردهای داشت. آخرین بازمانده موج نوی سینمای فرانسه در محوطه بنای تاریخی «انولید» با حضور امانوئل مکرون، رئیس جمهوری فرانسه و علاقهمندانش و پخش موسیقی فیلم «حرفهای» اثر انیو موریکونه که او در آن بازی داشت تشییع شد.
منیژه حکمت کارگردان سینما با انتشاری فیلم تشییع پیکر این بازیگر فرانسوی نوشت: «بخشی از مراسم وداع باشکوه مردم فرانسه با ستاره بزرگ سینمای موج نو ژان بل بلموند با همراهی موسیقی خاطره انگیز انیوموریکونه. هنرمند باشکوه بدرقه مى شود.»
چهرهها
نوید محمودی نویسنده و کارگردان افغان مقیم تهران که دو مرتبه با سه فیلم سینمایی به عنوان نماینده سینمای افغانستان برای دریافت اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان به اسکار معرفی شده است؛ در صفحات خود همواره از افغانستان و مقاومت مردم افغانستان می نویسد. وی با انتشارعکس احمد مسعود نوشت: «این نسل به قهرمانی چون تو نیاز داشت.»
فرهاد ورهرام در صفحه شخصی خود بخشی از فیلم مستند «تاراز» را منتشر کرده است. این فیلم که تولید سال 1365 الی 1366 است دربرگیرنده زندگی خانواده ابراهیم با لالی زنش و سه فرزند و پنجاه بز و یک قاطر و سه الاغ است که با خانوار آمرید در کوچ بهاره همراه بودند.
این مستندساز در ادامه درباره این مستند نوشت: «نیمه شب، لالی زایید و مادر لالی ناف بچه را برید اما بچه پیش از آنکه طلوع آفتاب را ببیند زندگی را بدرود گفت. صبح زود لالی بچه مرده را در پارچهای پیچید و به کمک مادرش آن را در گودالی که ساعتی قبل شوهرش نزدیک اتراقگاه و در میان سنگلاخ کنده بود، به خاک سپرد و برای اینکه طعمه حیوانات وحشی نشود، چند سنگ بزرگ روی گور بچه نهادند. پس از به خاکسپاری، ساعتی بعد خانوارها اتراقگاه گچی را به سمت دامنه کوه تاراز ترک کردند و لالی بدون استراحت همراه دیگران اتراقگاه را
ترک کرد.»
رسول صدرعاملی هم با انتشار عکسی از یک مرزبان ایرانی که با محبت بسیار دست کودک افغان را گرفته است،عمل این مرزبان ایرانی را الگوی خوب همدلی خواند و نوشت: «همه ما یکی هستیم. مرزبان ایرانی و کودک آواره افغان.»
حسین معززینیا همواره فیلمهای ایرانی یا خارجی را برای دیدن معرفی میکند. این منتقد در آخرین پست خود فیلم «درخت گردو» به کارگردانی محمدحسین مهدویان را معرفی کرد: «درخت گردو را انگار دو نفر با دو سلیقه و تلقی متفاوت ساختهاند.»
او در ادامه نقد خود به بازی پیمان معادی نیز اشاره کرده است: «او پیمان معادی را برای بازی در نقش این آدم معمولی انتخاب کرده. انتخاب غیرمنتظره اما هوشمندانهای بوده است.»
تازههای نشر
نشر هرمس کتاب «اساطیر و اساطیروارهها» نوشته سیروس شمیسا را معرفی کرده است. در معرفی این کتاب آمده است: «این کتاب در اساس مجموعه یادداشتهایی است مختصر که عمدتاً حاصل تأملات نویسنده در برخی اساطیر و اساطیروارهها یا شبهاساطیر و زمینههای نزدیک به آنهاست. بدین ترتیب همه مطالب اساطیری نیست اما به نحوی به دنیای اسرارآمیز مربوط یا نزدیک است.این کتاب بیستوهشت فصل دارد. در فصل اول ابتدا لغت اسطوره و تاریخچه آن بیان میشود و بعد اسطوره در مفاهیم مختلفی همچون ادبیات، دین، آفرینش، روانکاوی، مراسم و مناسک و فلسفه مورد بررسی
قرار میگیرد.»
وداع با شکوه
درگذشت ژان بل بلموند در سن ۸۸ سالگی در فضای مجازی و بین هنرمندان بازتاب بسیار گستردهای داشت. آخرین بازمانده موج نوی سینمای فرانسه در محوطه بنای تاریخی «انولید» با حضور امانوئل مکرون، رئیس جمهوری فرانسه و علاقهمندانش و پخش موسیقی فیلم «حرفهای» اثر انیو موریکونه که او در آن بازی داشت تشییع شد.
منیژه حکمت کارگردان سینما با انتشاری فیلم تشییع پیکر این بازیگر فرانسوی نوشت: «بخشی از مراسم وداع باشکوه مردم فرانسه با ستاره بزرگ سینمای موج نو ژان بل بلموند با همراهی موسیقی خاطره انگیز انیوموریکونه. هنرمند باشکوه بدرقه مى شود.»
چهرهها
نوید محمودی نویسنده و کارگردان افغان مقیم تهران که دو مرتبه با سه فیلم سینمایی به عنوان نماینده سینمای افغانستان برای دریافت اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان به اسکار معرفی شده است؛ در صفحات خود همواره از افغانستان و مقاومت مردم افغانستان می نویسد. وی با انتشارعکس احمد مسعود نوشت: «این نسل به قهرمانی چون تو نیاز داشت.»
فرهاد ورهرام در صفحه شخصی خود بخشی از فیلم مستند «تاراز» را منتشر کرده است. این فیلم که تولید سال 1365 الی 1366 است دربرگیرنده زندگی خانواده ابراهیم با لالی زنش و سه فرزند و پنجاه بز و یک قاطر و سه الاغ است که با خانوار آمرید در کوچ بهاره همراه بودند.
این مستندساز در ادامه درباره این مستند نوشت: «نیمه شب، لالی زایید و مادر لالی ناف بچه را برید اما بچه پیش از آنکه طلوع آفتاب را ببیند زندگی را بدرود گفت. صبح زود لالی بچه مرده را در پارچهای پیچید و به کمک مادرش آن را در گودالی که ساعتی قبل شوهرش نزدیک اتراقگاه و در میان سنگلاخ کنده بود، به خاک سپرد و برای اینکه طعمه حیوانات وحشی نشود، چند سنگ بزرگ روی گور بچه نهادند. پس از به خاکسپاری، ساعتی بعد خانوارها اتراقگاه گچی را به سمت دامنه کوه تاراز ترک کردند و لالی بدون استراحت همراه دیگران اتراقگاه را
ترک کرد.»
رسول صدرعاملی هم با انتشار عکسی از یک مرزبان ایرانی که با محبت بسیار دست کودک افغان را گرفته است،عمل این مرزبان ایرانی را الگوی خوب همدلی خواند و نوشت: «همه ما یکی هستیم. مرزبان ایرانی و کودک آواره افغان.»
حسین معززینیا همواره فیلمهای ایرانی یا خارجی را برای دیدن معرفی میکند. این منتقد در آخرین پست خود فیلم «درخت گردو» به کارگردانی محمدحسین مهدویان را معرفی کرد: «درخت گردو را انگار دو نفر با دو سلیقه و تلقی متفاوت ساختهاند.»
او در ادامه نقد خود به بازی پیمان معادی نیز اشاره کرده است: «او پیمان معادی را برای بازی در نقش این آدم معمولی انتخاب کرده. انتخاب غیرمنتظره اما هوشمندانهای بوده است.»
تازههای نشر
نشر هرمس کتاب «اساطیر و اساطیروارهها» نوشته سیروس شمیسا را معرفی کرده است. در معرفی این کتاب آمده است: «این کتاب در اساس مجموعه یادداشتهایی است مختصر که عمدتاً حاصل تأملات نویسنده در برخی اساطیر و اساطیروارهها یا شبهاساطیر و زمینههای نزدیک به آنهاست. بدین ترتیب همه مطالب اساطیری نیست اما به نحوی به دنیای اسرارآمیز مربوط یا نزدیک است.این کتاب بیستوهشت فصل دارد. در فصل اول ابتدا لغت اسطوره و تاریخچه آن بیان میشود و بعد اسطوره در مفاهیم مختلفی همچون ادبیات، دین، آفرینش، روانکاوی، مراسم و مناسک و فلسفه مورد بررسی
قرار میگیرد.»
مقایسه کار شیطان است
علیرضا نراقی
منتقد
مقایسه دو اثر هنری یا دو هنرمند گاه راهگشا و حتی ضروری است، اما همواره باید بهخاطر داشت که هر اثر خلاقه و هر مؤلف اصیلی، عناصر منحصر به فرد درونی دارد که توجه به آنهاست که هم لذتآفرین است و هم شناخت ایجاد میکند. دیدن همین عناصر منحصر به فرد هم هست که در نقد و تحلیل اثر افقهای تازه ایجاد میکند و بینشهای نو میسازد. مقایسه در بیشتر موارد راهی موقت برای شناختی صرفاً ابتدایی است، اما شناخت دقیق و عمیق زمانی به دست میآید که عناصر متمایز و یگانه مورد توجه قرار گیرند. اساساً تعریف یک پدیده در معنای ارسطویی هم چیزی جز یافتن عناصر متمایز و منحصر به فرد پس از شناسایی اولیه پدیده از طریق عناصر مشترک نیست. برای همین در نقد هنری یکی از عناصر مورد تأکید این است که مقایسه کاری است غلط و اغلب گمراهکننده، کاری شبه «شیطانی» که ما را از مواجهه مستقیم با اثر هنری دور و منحرف میکند.
در مقام مقایسه ما بیشتر از مواجهه با خود پدیده موجود و پیشرو - که اینجا اثر هنری است - با ذهنیت، حافظه و قضاوتهای ساختگی روانمان مرتبط میشویم و به همین دلیل واقعیت آنچه را پیشروست از دست میدهیم. پس فراتر از اثر هنری، هر واقعیتی با مقایسه میتواند مخدوش شود و ایجاد سوءتفاهم کند.
هنرمندانی که جهانی درونی دارند و آن جهان را در قالب گونه هنری خود بیان میکنند -که البته طبق قاعده هنرمند از آن جهت که هنرمند است باید چنین باشد- اغلب از مقایسه خود با دیگری گریزانند. آنها ترجیح میدهند مخاطب نه از طریق مقایسه آنها با دیگری، بلکه از طریق ویژگیهای درونی و منحصر به فرد اثرشان با آنها ارتباط برقرار کند. فارغ از بسیاری هنرمندان میان مایه و زوالپذیر که از نقد به سبب عدم رشد خود یا بیاعتماد به نفس بودن منزجر میشوند، یکی از دلایل گریز هنرمندان اصیل و زوالناپذیر از نقد، قرار گرفتن آنها در جایگاه قیاس با دیگری و ارزشگذاری بر این مبناست، که از عادات غلط نقد سنتی بوده و هست.
هنرمندان اغلب به سبب میل به تفاوت و فردیت، در جهان هنر خود را پیدا میکنند و مأوا میگزینند. به همین دلیل مقایسه برای آنها آزاردهنده است و به آنها احساس درک نشدن میدهد. درست مثل انسانی که در تجربیات درونی، مدام با دیگران مقایسه میشود و به این ترتیب تجربه و احساس منحصر به فردش تخفیف پیدا میکند و درک نمیشود. انسان از اینکه کسی باشد چون همه، گریزان است. زندان موقعیتی ناخوشایند است، برای همین که انسان را به یکی مثل همه، یعنی به یک عدد تبدیل میکند. حال ببینید تا چه حد مضحک است که برخی از به اصطلاح هنرمندان جوان امروزی به مقایسه خود با دیگری پا میدهند و از این طریق خود را مهم میگردانند، این درست شبیه به رفتاری فرضی است که مثلاً کسی آزادی خود را که بالاترین ارزش انسان است فدا کند و برای مهم جلوه کردن، عدد بودن را برگزیند.
منتقد
مقایسه دو اثر هنری یا دو هنرمند گاه راهگشا و حتی ضروری است، اما همواره باید بهخاطر داشت که هر اثر خلاقه و هر مؤلف اصیلی، عناصر منحصر به فرد درونی دارد که توجه به آنهاست که هم لذتآفرین است و هم شناخت ایجاد میکند. دیدن همین عناصر منحصر به فرد هم هست که در نقد و تحلیل اثر افقهای تازه ایجاد میکند و بینشهای نو میسازد. مقایسه در بیشتر موارد راهی موقت برای شناختی صرفاً ابتدایی است، اما شناخت دقیق و عمیق زمانی به دست میآید که عناصر متمایز و یگانه مورد توجه قرار گیرند. اساساً تعریف یک پدیده در معنای ارسطویی هم چیزی جز یافتن عناصر متمایز و منحصر به فرد پس از شناسایی اولیه پدیده از طریق عناصر مشترک نیست. برای همین در نقد هنری یکی از عناصر مورد تأکید این است که مقایسه کاری است غلط و اغلب گمراهکننده، کاری شبه «شیطانی» که ما را از مواجهه مستقیم با اثر هنری دور و منحرف میکند.
در مقام مقایسه ما بیشتر از مواجهه با خود پدیده موجود و پیشرو - که اینجا اثر هنری است - با ذهنیت، حافظه و قضاوتهای ساختگی روانمان مرتبط میشویم و به همین دلیل واقعیت آنچه را پیشروست از دست میدهیم. پس فراتر از اثر هنری، هر واقعیتی با مقایسه میتواند مخدوش شود و ایجاد سوءتفاهم کند.
هنرمندانی که جهانی درونی دارند و آن جهان را در قالب گونه هنری خود بیان میکنند -که البته طبق قاعده هنرمند از آن جهت که هنرمند است باید چنین باشد- اغلب از مقایسه خود با دیگری گریزانند. آنها ترجیح میدهند مخاطب نه از طریق مقایسه آنها با دیگری، بلکه از طریق ویژگیهای درونی و منحصر به فرد اثرشان با آنها ارتباط برقرار کند. فارغ از بسیاری هنرمندان میان مایه و زوالپذیر که از نقد به سبب عدم رشد خود یا بیاعتماد به نفس بودن منزجر میشوند، یکی از دلایل گریز هنرمندان اصیل و زوالناپذیر از نقد، قرار گرفتن آنها در جایگاه قیاس با دیگری و ارزشگذاری بر این مبناست، که از عادات غلط نقد سنتی بوده و هست.
هنرمندان اغلب به سبب میل به تفاوت و فردیت، در جهان هنر خود را پیدا میکنند و مأوا میگزینند. به همین دلیل مقایسه برای آنها آزاردهنده است و به آنها احساس درک نشدن میدهد. درست مثل انسانی که در تجربیات درونی، مدام با دیگران مقایسه میشود و به این ترتیب تجربه و احساس منحصر به فردش تخفیف پیدا میکند و درک نمیشود. انسان از اینکه کسی باشد چون همه، گریزان است. زندان موقعیتی ناخوشایند است، برای همین که انسان را به یکی مثل همه، یعنی به یک عدد تبدیل میکند. حال ببینید تا چه حد مضحک است که برخی از به اصطلاح هنرمندان جوان امروزی به مقایسه خود با دیگری پا میدهند و از این طریق خود را مهم میگردانند، این درست شبیه به رفتاری فرضی است که مثلاً کسی آزادی خود را که بالاترین ارزش انسان است فدا کند و برای مهم جلوه کردن، عدد بودن را برگزیند.
کافکا و دخترکی گریان
ترانه وفایی
نویسنده، ناشر و استاد دانشگاه
نمیخواهم فرانتس کافکا را در اینجا معرفی کنم. نمیخواهم از زندگی خصوصی یا ادبی-فلسفی اش بگویم. کافکا را بیشتر ما میشناسیم. اگر هم نمیشناسیم، کافی است نامش را در اینترنت جستوجوکنیم و با یک کلیک هزاران مطلب در موردش ببینیم و بخوانیم. اما در این جا میخواهم به داستانی اشاره کنم که میگویند قهرمانش عروسکی بوده که به دست فرانتس کافکا خلق شده است. قهرمانی که فقط در زندگی خودش نقش ایفا نکرده بلکه احتمالاً باعث قهرمان شدن «دختر کوچولو» که روزی با او بازی میکرده هم شده است! سال ۱۹۲۳است. کافکا به همراهی «دورا» از پارکی در شهر برلین میگذرند. کافکا کلافه بیماری اش است و ناراضی از نوشتههایش. صدای گریه کودکی به گوش میرسد و… فرانتس سرانجام موفق میشود بدون اینکه کودک رنجی را متحمل شود، او را به این باور برساند که عروسک بهدنبال زندگی خود رفته و میخواهد مستقل باشد. او ناپدید نشده. گم نشده. بلکه رفته است. رفته تا زندگی بهتری بسازد. و تازه برای او نامه نوشته است!
اینکه به واقعیت کافکا نامههایی را از طرف عروسک به دختر کوچولو نوشته یا نه، در اینجا مورد بحث ما نیست. آنچه مهم است نیرویی است که این اقدام کافکا کودکی را که از سر ناامیدی بیتاب بوده به فکر وامی دارد. او مفهوم آزادی و اختیار را با ایجاد امید در وجود دختر کوچولویی میدمد که بیتابیاش دل کافکای در حال گذر را چنان به درد میآورد که میایستد و همانجا، در لحظه، به دخترک میگوید که او نامه رسان عروسکهاست و از طرف عروسک برای دخترک نامهای دارد. این بسیار کار سختی است! حتی برای نویسنده توانایی همچون کافکا آنقدر چالش برانگیز میشود که او را به بحث وگفتوگوهای پی در پی با «دورا» وا میدارد و با خود نیز در کشمکش فکری قرار میگیرد.
همان کافکای مسخ! همان کافکای محاکمه! و…
«دورا» از این نامهها در خاطرات خود یاد کرده است. اما خود نامهها هرگز در جایی دیده نشدهاند!
اینهایی که گفتم بخشی از ترجمه تازه من است که نشر او منتشر کرده، کتاب «فرانتس، دورا، دختر کوچولووعروسک». کتاب بسیار خوب و مهمی است که میتوان بسیار دربارهاش نوشت چراکه یکی از پرسر و صداترین موضوعات قرن گذشته است.
فرانتس، دورا، دختر کوچولووعروسک
نویسنده: دیدیه لوی
مترجم: ترانه وفایی
نشر او
نویسنده، ناشر و استاد دانشگاه
نمیخواهم فرانتس کافکا را در اینجا معرفی کنم. نمیخواهم از زندگی خصوصی یا ادبی-فلسفی اش بگویم. کافکا را بیشتر ما میشناسیم. اگر هم نمیشناسیم، کافی است نامش را در اینترنت جستوجوکنیم و با یک کلیک هزاران مطلب در موردش ببینیم و بخوانیم. اما در این جا میخواهم به داستانی اشاره کنم که میگویند قهرمانش عروسکی بوده که به دست فرانتس کافکا خلق شده است. قهرمانی که فقط در زندگی خودش نقش ایفا نکرده بلکه احتمالاً باعث قهرمان شدن «دختر کوچولو» که روزی با او بازی میکرده هم شده است! سال ۱۹۲۳است. کافکا به همراهی «دورا» از پارکی در شهر برلین میگذرند. کافکا کلافه بیماری اش است و ناراضی از نوشتههایش. صدای گریه کودکی به گوش میرسد و… فرانتس سرانجام موفق میشود بدون اینکه کودک رنجی را متحمل شود، او را به این باور برساند که عروسک بهدنبال زندگی خود رفته و میخواهد مستقل باشد. او ناپدید نشده. گم نشده. بلکه رفته است. رفته تا زندگی بهتری بسازد. و تازه برای او نامه نوشته است!
اینکه به واقعیت کافکا نامههایی را از طرف عروسک به دختر کوچولو نوشته یا نه، در اینجا مورد بحث ما نیست. آنچه مهم است نیرویی است که این اقدام کافکا کودکی را که از سر ناامیدی بیتاب بوده به فکر وامی دارد. او مفهوم آزادی و اختیار را با ایجاد امید در وجود دختر کوچولویی میدمد که بیتابیاش دل کافکای در حال گذر را چنان به درد میآورد که میایستد و همانجا، در لحظه، به دخترک میگوید که او نامه رسان عروسکهاست و از طرف عروسک برای دخترک نامهای دارد. این بسیار کار سختی است! حتی برای نویسنده توانایی همچون کافکا آنقدر چالش برانگیز میشود که او را به بحث وگفتوگوهای پی در پی با «دورا» وا میدارد و با خود نیز در کشمکش فکری قرار میگیرد.
همان کافکای مسخ! همان کافکای محاکمه! و…
«دورا» از این نامهها در خاطرات خود یاد کرده است. اما خود نامهها هرگز در جایی دیده نشدهاند!
اینهایی که گفتم بخشی از ترجمه تازه من است که نشر او منتشر کرده، کتاب «فرانتس، دورا، دختر کوچولووعروسک». کتاب بسیار خوب و مهمی است که میتوان بسیار دربارهاش نوشت چراکه یکی از پرسر و صداترین موضوعات قرن گذشته است.
فرانتس، دورا، دختر کوچولووعروسک
نویسنده: دیدیه لوی
مترجم: ترانه وفایی
نشر او
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
امید روحانی: باید جامع الاطراف باشیم
-
جشنوارهای برای کاربردی کردن قصهگویی
-
فهرست شهدای کربلا در کهنترین منبع تاریخی
-
یادداشت
-
مقایسه کار شیطان است
-
کافکا و دخترکی گریان
-
عکس نوشت
اخبارایران آنلاین