درباره نمایش «کجایی ابراهیم؟» بهکارگردانی لیلی عاج
نگاه خیره ابراهیم به رنج ما
محمدحسن خدایی
خبرنگار
اولویت اصلی لیلی عاج در نشان دادن فقر و فاقه این روزهای مردم، به استناد اجراهایی که بر صحنه آورده دیگر بر کسی پوشیده نیست. او را میتوان نویسنده و کارگردانی دانست که دغدغه بازنمایی رنج و فروبستگی زندگی روزمره مردم را دارد. قند خون، کمیته نان و حتی نمایش «کجایی ابراهیم؟» این گرایش را نشان میدهد و آن را بدل به نوعی هویت هنری میکند. هر چقدر بر حجم مشکلات جامعه افزوده میشود به نمایش درآوردناش هم ضرورت بیشتری مییابد. بنابراین پرسش از سیاست بازنمایی رنج و فلاکت در آثار لیلی عاج امری گشوده باقی میماند. اینکه آیا این فرم روایی به تخفیف رنج منجر میشود یا با فرمی که در روایتگری انتخاب کرده آن را بیش از پیش به امری خبری و مسألهزداییشده تبدیل میکند.
نمایش «کجایی ابراهیم؟» روایتی است از آن برهه از زندگی شهید ابراهیم هادی در عملیات والفجر مقدماتی، که هنگام محاصره در کانال کمیل، تلاش داشت با رشادت همرزمان خویش را روحیه بخشد و در مقابل آتش دشمن از آنان محافظت کند. لیلی عاج با پژوهشهایی که انجام داده، در تمنای روایتی تازه از زندگی ابراهیم هادی است. فرمی که او به کار بسته، مبتنی بر یک ناظر بیرونی از زمان حال است. یعنی یک جوان هنرمند که این روزها در اوج به بنبست رسیدن در زندگی خویش، مشغول نقاشی کردن تصویر ابراهیم هادی بر یکی از بیلبوردهای نصبشده در اتوبانی در کلانشهر تهران است. پدر این جوان که روزگاری دوست ابراهیم هادی بوده، گویا با بستهشدن کارخانهای که در آن مشغول به کار بوده دست به خودکشی زده و بنابر مدعای فرزندش، ژن خودکشی را به او منتقل کرده. او که برای ترسیم خلاقانه تصویر شهید، مشغول قرائت زندگینامه ابراهیم هادی است، این امکان را دارد که میان صفحات مختلف زندگینامه این شهید، دست به انتخاب زند. سینا ییلاقبیگی در مقام طراح صحنه، نقاش جوان را بر فراز کانال کمیل قرار داده تا شاهد حوادث و رشادتهای همرزمان تحت محاصره دشمن باشد. از نکات قابل اعتنای اجرا، اتصال گذشته، حال و آینده این افراد به میانجی حضور این جوان است. او با ترسیم اکنون جامعه و سختیها و مشکلات مردم، ابراهیم هادی و همرزمانش را، دلنگران آیندهای میکند که قرار است بعد از آنان فرابرسد. از این منظر و در روایت لیلی عاج، دهه شصت و مناسبات دوران دفاع مقدس و فضای پساانقلابی، واجد ارزشهای انسانی است و مناسبات جامعه بسیار بیش از اکنون، امکان همبستگی و زندگی در کنار یکدیگر را فراهم میکند. با آنکه میتوان با چشماندازی که لیلی عاج ترسیم کرده تا حدی موافق بود اما نمیشود به این نکته اشاره نکرد که جامعه ایرانی هم به مانند یک دولت-ملت مدرن، در حال زیستن در شکلی از سرمایهداری است و لاجرم مناسبات افراد ذیل انتزاع و تقسیم کار اجتماعی، نمیتواند تنها با همبستگی دوران انقلاب و جنگ سامان یابد. در آخر اجرا وقتی همرزمان در کنار یکدیگر و بر سریک سفره مینشینند و رنج مردمان آینده را بر زبان میآورند و منقلب میشوند، نگاه رمانتیک لیلی عاج نسبت بهگذشته به حد نهایت خویش میرسد. او دل نگران مردم کشورش است اما همچنان فرمی که برای بیان این دغدغه انسانی اتخاذ میکند، میتواند موجب دلنگرانی ما باشد. در همان دقایق زیباشناسی کردن فاجعه.
خبرنگار
اولویت اصلی لیلی عاج در نشان دادن فقر و فاقه این روزهای مردم، به استناد اجراهایی که بر صحنه آورده دیگر بر کسی پوشیده نیست. او را میتوان نویسنده و کارگردانی دانست که دغدغه بازنمایی رنج و فروبستگی زندگی روزمره مردم را دارد. قند خون، کمیته نان و حتی نمایش «کجایی ابراهیم؟» این گرایش را نشان میدهد و آن را بدل به نوعی هویت هنری میکند. هر چقدر بر حجم مشکلات جامعه افزوده میشود به نمایش درآوردناش هم ضرورت بیشتری مییابد. بنابراین پرسش از سیاست بازنمایی رنج و فلاکت در آثار لیلی عاج امری گشوده باقی میماند. اینکه آیا این فرم روایی به تخفیف رنج منجر میشود یا با فرمی که در روایتگری انتخاب کرده آن را بیش از پیش به امری خبری و مسألهزداییشده تبدیل میکند.
نمایش «کجایی ابراهیم؟» روایتی است از آن برهه از زندگی شهید ابراهیم هادی در عملیات والفجر مقدماتی، که هنگام محاصره در کانال کمیل، تلاش داشت با رشادت همرزمان خویش را روحیه بخشد و در مقابل آتش دشمن از آنان محافظت کند. لیلی عاج با پژوهشهایی که انجام داده، در تمنای روایتی تازه از زندگی ابراهیم هادی است. فرمی که او به کار بسته، مبتنی بر یک ناظر بیرونی از زمان حال است. یعنی یک جوان هنرمند که این روزها در اوج به بنبست رسیدن در زندگی خویش، مشغول نقاشی کردن تصویر ابراهیم هادی بر یکی از بیلبوردهای نصبشده در اتوبانی در کلانشهر تهران است. پدر این جوان که روزگاری دوست ابراهیم هادی بوده، گویا با بستهشدن کارخانهای که در آن مشغول به کار بوده دست به خودکشی زده و بنابر مدعای فرزندش، ژن خودکشی را به او منتقل کرده. او که برای ترسیم خلاقانه تصویر شهید، مشغول قرائت زندگینامه ابراهیم هادی است، این امکان را دارد که میان صفحات مختلف زندگینامه این شهید، دست به انتخاب زند. سینا ییلاقبیگی در مقام طراح صحنه، نقاش جوان را بر فراز کانال کمیل قرار داده تا شاهد حوادث و رشادتهای همرزمان تحت محاصره دشمن باشد. از نکات قابل اعتنای اجرا، اتصال گذشته، حال و آینده این افراد به میانجی حضور این جوان است. او با ترسیم اکنون جامعه و سختیها و مشکلات مردم، ابراهیم هادی و همرزمانش را، دلنگران آیندهای میکند که قرار است بعد از آنان فرابرسد. از این منظر و در روایت لیلی عاج، دهه شصت و مناسبات دوران دفاع مقدس و فضای پساانقلابی، واجد ارزشهای انسانی است و مناسبات جامعه بسیار بیش از اکنون، امکان همبستگی و زندگی در کنار یکدیگر را فراهم میکند. با آنکه میتوان با چشماندازی که لیلی عاج ترسیم کرده تا حدی موافق بود اما نمیشود به این نکته اشاره نکرد که جامعه ایرانی هم به مانند یک دولت-ملت مدرن، در حال زیستن در شکلی از سرمایهداری است و لاجرم مناسبات افراد ذیل انتزاع و تقسیم کار اجتماعی، نمیتواند تنها با همبستگی دوران انقلاب و جنگ سامان یابد. در آخر اجرا وقتی همرزمان در کنار یکدیگر و بر سریک سفره مینشینند و رنج مردمان آینده را بر زبان میآورند و منقلب میشوند، نگاه رمانتیک لیلی عاج نسبت بهگذشته به حد نهایت خویش میرسد. او دل نگران مردم کشورش است اما همچنان فرمی که برای بیان این دغدغه انسانی اتخاذ میکند، میتواند موجب دلنگرانی ما باشد. در همان دقایق زیباشناسی کردن فاجعه.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه